با دخترکِ چشمرنگی درحال صحبت کردن درمورد روزی هستم که گذراندم. آنسوی مجسمه او و دوستش وایسادهاند و در حال خندیدن به چیزی نامعلوم هستند.به ابرهای گرفته نگاهی میاندازم و به صدایِ بادِ درجریان چشم میدوزم. در همین میان، صدایی به جانم مینشیند و اسمم را صدا میکند. نگاهی به طرفش میاندازم و هودیِ اکالیپتوسیاش رنگها را در رگهایم پخش میکند.
ـ خاکدانِ غم³
عزیزِ ندیده ،
امسال هم با تمام پیچ و خم هایش گذشت، از تجربه و به دست آورده های امسالت برای آینده استفاده کن و زخم ها و دردهایی را که امسال بدست آوردی را مقدس بدون و از دیدگاه متفاوت تری به آنها نگاه کن؛ خدای آسمونها، چیزی زیباتر از غم نیافریده و گاهی مستی و لذتی که در غم نهفته است، از شادی ها زیباتر است .
امسال را متفاوت شروع کن، از احساساتت با درخت ها و دریای خروشان صحبت کن و مراقب آسمان و سکوتِ ستاره ها باش .
امیدوارم سال جدید برایت سرشار از خاطراتِ دوست داشتنی باشه و عصارهٔ لبخند روی لب هات پاچیده بشه و قلبت از رنج ها آسوده باشه 🪄 .
- دوستدار شما، سایه ...
هدایت شده از - My heart's notes -
خانه ی دل را تکاندیم و نیفتادی زِ دل، خوش نشین بودی و بردی قلب صاحب خانه را.☕️