اگه یه روز گم شدم؛ توی روزای بارونی، کافه های چوبی، کتاب فروشی ها، موسیقی های کلاسیک و بیکلام، صدای امواج دریا، بوی عود و شمع، نور ماه و عطر چای هل دار و صدای جنگل، پیدام کن.
گاهیاوقات فکر میکنم من هم باید مثل اون پریای که در تهران به خاطر احساس ناتوانی مفرط در یاری رساندن به دیگران، عصای جادوییاش را با ارّه به دو نیم تقسیم کرد، کتابها و نوشتهها و آهنگهام را روی هم بریزم و با سیل اشکهام آتششون بزنم .
در تمام صفحات کتابی که برایت
فرستاده ام ، بوسه کار گذاشتم ..
چرا که مطمئن بودم برای بوییدنِ
کاغذِ نو ، پیشانی ات را جلو می آوری "
هدایت شده از - کافـصاد .
-
هیچی والا ؛ پسـَرچادری بعد از سال ها
نصفه شبی
میخاد چالش بزاره 🕶🥤
دیگه خووُلاصه
شـُوما اینو فور میکنی ؛
منم
یه کلمه ی قشنگ ، خفن ، باحال ، گنگ
در موردت میگم 💀🧃
-
دیگه هرچی کرمته : @mosllem