-میگفت.. اگرحتی‌یک‌کلمه‌درروایت‌، یک‌حدیث‌رادرجامعه‌رواج‌دهیم؛ به‌امام‌زمانمان‌خدمت‌کرده‌ایــم‌و‌حضرت‌ مارافراموش‌نخواهندکرد(: #استادشجاعی🌱 #تلنگر🌿

🌿

#دلی بسم‌رب‌المهدی🤍💫 میگفت: دو روز مونده به اربعین طلبیده شدیم کربلا. علاوه بر پدر و مادر و برادر کوچیکم ،‌ خاله و شوهر خاله به همراه پسر بچشون و زنداییم توی این پیاده‌روی عظیم مارو همراهی میکردن . قرار شد به سه دسته تقسیم بشیم و سر یک ساعت مشخص خودمون رو به عمود مورد نظر برسونیم من و زنداییم پدر و مادر و برادرم خاله و شوهر خالم و پسر کوچیکشون به عمود مورد نظر رسیدیم، خیلی منتظر ایستادیم که بقیه هم برسن متأسفانه من و زنداییم نمیتونستیم بخاطر نداشتن سیمکارت عراقی تماس بگیریم منتظر ایستادیم بالاخره خاله و شوهرخالم رو دیدیم و مقداری منتظر ایستادیم و دوباره شروع به حرکت کردیم اینبار با خاله و ... همراه شدیم و به این امید که پدر و مادر و برادرم رو توی مسیر ببینیم عصر بود و من هم با ذوق و گوشی به دست از دسته های عزا داری فیلم می‌گرفتم مقدار زیادی نرفته بودیم که... صدای سرود های حاج ابوذر روحی رو شنیدیم جمعیت زیادی گوشه ای تجمع کرده بودند و پرچم های آبی رنگ سلام یا مهدی(عج) به دست داشتن همینطور که پیاده روی میکردیم آروم آروم زیر لب سرود ها رو زمزمه میکردم تا اینکه کم کم صدا نزدیک و نزدیک تر شد خیلی دلم میخواست اونجا توقف کنم و سرود هارو بشنوم و یه فیلم کوتاه از اون مسیر پیاده رو به یادگار داشته باشم اما از طرفی هنوز پدر و مادرم و برادرم رو پیدا نکرده بودیم و دلم نمیخواست خاله و... رو مجبور کنم بخاطر من توقف کنن چون اونها هم از پیدا نشدن پدر و مادر و... ناراحت بودن اما با به گوش رسیدن سرود سلام فرمانده دیگه نتونستم ذوقم رو پنهان کنم و ... دلم رو زدم به دریا و گفتم شاید ازشون خواستم یه توقف کوتاه کنیم اجازه دادن وقتی از خالم در خواست کردم که همراه زنداییم بریم و فیلمی کوتاه بگیریمو برگردیم خیلی ناباورانه اجازه داد به همراه زنداییم پا تند کردیم تا به سرود سلام فرمانده برسیم. در حال فیلم گرفتن بودم که... مادر و پدر و برادرم رو دیدم🥺 مادرم گفت: خیلی نگران تو و زنداییت بودم ما و خاله و شوهر خالت همدیگر و پیدا میکردیم اما نگران شما بودم که نمی‌تونید تماس بگیرید. دیگه خیلی نگران شده بودم دلشوره افتاده بود به دلم نکنه پیداتون نکنیم؟! تا صدای سرود سلام فرمانده رو شنیدم با خودم گفتم دخترم علاقه زیادی به این سرود ها داره اگر همین نزدیکی ها باشه مطمئنن میاد تا سرود رو بشنوه اومدم و اینجا ایستادم و رو زدم به آقا امام زمان(عج) و گفتم: آقا من سرم و برگردونم دخترم رو پیدا کنم. تا به پشت سرم نگاه کردم تورو توی جمعیت دیدم. آنجا بود که دریافتم کسی بی هوا هوایَم را داشته است. 😭😭😭😭😭💚 روی کوله‌ام عکسی بود [قدم‌ هایم‌ را‌ نذر‌ ظهور‌ تو‌میکنم]🤍 ✍🏻نویسنده: ف.ز

●آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): خداوندا؛ خواسته‌های بی‌مورد #دلم را ببخش! | نهج‌البلاغه،خطبه۷۸