امام حسین (ع) در دوران کودکى ،
محبوب پیامبر بود . خود او هم
پیامبر (ص) را بى نهایت دوست
مى داشت . شش ، هفت ساله بود
که پیامبر از دنیا رفت . چهره ى
پیامبر (ص) ، به صورت خاطره ى
بى زوالى در ذهن امام حسین (ع)
مانده است و عشق به پیامبر در دل
او هست . بعد خداى متعال ، على
اکبر را به امام حسین مى دهد .
وقتى این جوان کمى بزرگ مى شود ،
یا به حد بلوغ مىرسد ، مى بیند که
چهره ، درست چهره ى پیامبر است .
همان قیافهاى که این قدر به او علاقه
داشت و این قدر عاشق او بود ، حالا
این به جد خودش شبیه شده است .
حرف مى زند ،صدا شبیه صداى پیامبر
است . حرف زدن،شبیه حرف زدن پیامبر
است . اخلاق ،شبیه اخلاق پیامبر است ؛
همان بزرگوارى ، همان کرم و همان
شرف . بعد اینگونه مى فرماید : «کنا
اذا اشتقنا الى نبیک نظرنا الیه » هر وقت
که دلمان براى پیامبر تنگ مى شد ،
به این جوان نگاه مىکردیم. ۱۳۷۷/۲/۱۷
#استادسیدعلیخامنهای
در وصف سیدنا علیاکبرع آمده « آن حضرت غالبا آرام و کم صحبت بود و چون سخن میگفت به آرامی و ملاحت و زیبایی سخن دل از هر شنوندهای میستاند و چون راه میرفت تواضع و خشوع از سکانتش سرازیر میشد و قدمهایش همهرا یاد قدمهای خرامان حضرت رسول"ص" میانداخت .
- سلالهاطهر - ص۱۰۳
«خدایا، تو برای عاشقانت بهترین مونس و برای کارسازی امور آنان که بر تو اعتماد کنند، از همه حاضرتری؛ آنان را در باطنشان مشاهده میکنی، به نهانهایشان آگاهی و اندازۀ بیناییشان را میدانی.
بنابراین رازهایشان نزد تو معلوم است، و دلهایشان بهجانب تو [در حسرت دیدار تو] در غم و اندوه. اگر تنهایی و غربت آنان را به وحشت اندازد، یاد تو مونسشان شود و اگر مصائب به آنان هجوم آرد، به تو پناه جویند؛ زیرا میدانند زمام همۀ امور به دست تو، و سرچشمۀ تمام کارها در کفِ باکفایت فرمان توست.
الهی، اگر از بیان خواستهام عاجزم، یا از اینکه چه بخواهم سرگردان، پس به آنچه مصلحت من است راهنمایم باش، و عنان دلم را بهسوی آنچه خیر من است بگردان؛ که چنین کاری از هدایتهای تو بیسابقه و دور نیست و برآوردن چنین خواستههایی برای تو تازگی ندارد.
بارخدایا، مرا با عفوت بپذیر و به عدالتت وامگذار.»
-کلام امیر، خطبۀ ۲۲۷.
Majid Bani Fatemeh - Mibare Baroon (UpMusic).mp3
17.15M
تیکهای از وجود ِما
سالهاست که این نوا همدم ماست
سالهاست که اگر گرد و غباری به این
قلب بیفتد، با این نوا آن را میشوییم و
دوباره تطهیرش میکنیم ..
زمانی که به دوران زندگی نگاه میکنم
فقط محرم های تو جلو چشمای من
است، گویی فقط محرم ها زندگی کردهام
فقط محرم ها نفس کشیده ام ..
بقیهی زندگی گنگ و مبهم است در
نگاهِ من
من محرمهای تو خودم هستم
من در روضههای تو خودم هستم
من در روضههای تو خودم را دوست
دارم..
گویی خاکِ سرشت ما از تربت توست
تو چه کسی هستی که وقتی به تو
فکر میکنم این قلب باران زده با
بوی خاک عجین میشود