صدای بال و پر جبرئیل می آید / شب است و ماه به آغوش ایل می آید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد / که ساقی از طرف سلسبیل می آید✨🌱🌿
♡°•اِمــام خـوبـےها•°♡
┈••••✾•🌿🌻🌿•✾•••┈
@Amamha
┈••••✾•🌿🌻🌿•✾•••┈
مبارک باد میلاد کسی که با آمدنش
دختران «ریحانه» و «بانو» شدند...
پس از آنکه «بی ارزش» و «زنده به گور» بودند.😌💚^^!'
♡°•اِمــام خـوبـےها•°♡
┈••••✾•🌿🌻🌿•✾•••┈
@Amamha
┈••••✾•🌿🌻🌿•✾•••┈
«لااکراهفیالدین»
یعنی در اصل پذیرش دینها اجبار نیست
نه در احکام و قوانین اون دین!!!
شما برو مسیحی شو، یا یهودی یا هر چی
ولی نمیتونی احکام و قوانین اون دینو گزینش کنی
هر کدوم رو دوس داشتی انجام بدی!
اصلاً دین یعنی همین بایدها و نبایدها
شما مختاری بری استخر یا نری استخر
ولی اگه رفتی، مجبوری قوانین استخر رو رعایت کنی!
#تلنگر!
♡°•اِمــام خـوبـےها•°♡
┈••••✾•🌿🌻🌿•✾•••┈
@Amamha
┈••••✾•🌿🌻🌿•✾•••┈
«فحشاگربدهندآزادیبیاناست،
جواباگربدهیبیفرهنگیاست
سوالیاگربکنند،آزاداندیشند،
سوالاگربکنیتفتیشعقاید،
مسخرهاتبکنندانتقاداست
جواباگربدهیبیجنبهای،
اگرتهدیدتکننددفاعکردهاند
اگرازعقایدتدفاعکنیخشونتطلبی،
حزباللهیبودنراباهمهٔتراژدیهایش
دوستدارم. »
#شهیدسیدمرتضیآوینی
#روحاء
او رفت🚶🏻♀
آن رفت 🚶🏻♀
آنها رفتند 🚶🏻♀🚶🏻♀
فقط بھ خاطر من و تو و ما . . .
آدم باشیم:)
#بدونتعارف
- ما کهـ ندیدهایم اما گفتهـاند کوچهـی باریکی
بودھ بهـ نامِ بنیهاشم و خانهـاے بودھ کهـ
حتی نسیم براے گذر از آنجا، با احترام دَر میزدھ.
میگویند عاشقترین مردِ جھان و معشوقترین
زنِ دنیا، ساکنینش بودھاند.
ما کهـ ندیدھایم اما میگویند همان در دردسر
ساز شدھی عاقبتِ؛ و مردی کهـ دستش را بستهـ
بودند و پیش چشمش زن باردارش میسوخت
و در خون غلت میزد.
ما کهـ ندیدھایم اما گفتهـاند،
دخترے داشتهـ در آن خانهـ کهـ از همسایهـها
یک روزی شبیهـِ امشب، میشنیدھ مادرش
خیلی، ماندنی نیست.
ما کهـ ندیدھایم اما گفتهـاند، لکهـهاے خون
روے بسترش فراوان بودھ و بدن نحیفش
فشارِ زیادے را تحمل میکردھ.
و در همان حال، گویی کهـ هیچ دردے نداشتهـ
عاشقانهـ نگاھ میکردھ شوهرش را . .
و با صدایی آرام ترنم میکردھ : بهـ خدا قسم
کهـ تنھا نگرانِ تو هستم اے علی . .
بعد از من چهـ کسی بهـ تو سلام خواهد کرد
در این شھر ؟!
ما کهـ ندیدھایم اما گفتهـاند، علی بغض داشتهـ.
و آن شب عمیقترین چاةِ عمرش را کندھ و در
آن حرف زدھ.
آخر مرد وقتی گریهـ دارد، زود خلوت میکند.
ما کهـ ندیدھایم اما میگویند؛
ناجوانمردانهـ و بد چادرش را کشیدند،
جلوے چشمِ پسر کوچکش بد زدند . .
خیلی بد کشیدند و زدند . .
و طفل کوچکش بهـ لکنت افتادھ بود زبانش.