eitaa logo
یاران امام زمان (عج)
3.6هزار دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
21.5هزار ویدیو
20 فایل
بســـــــــــــمـ‌اللّھ‌الرحمن‌الرحیـــــــــــــمـ راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم . 🔹مدیریت: @Naim62 🔹 مدیرپاسخ به سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی: @Sirusohadi 🔹مدیرپاسخ به سوالات احکام شرعی: @AMDarzi
مشاهده در ایتا
دانلود
از پیرمردی پرسیدند انسانیـت چیسـت گفت: تواضع در وقت رفعت! عفو هـنگام قدرت! سخاوت هنگام تنگدستی! و بخشـش بدون منت...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*برگ های پابیز همش داره میریزه* *ان شاالله غم تون مثل برگ های پابیز بریزه* *ان شاالله*
‎‌‌‎‌ صداے پاے یلدا🍎 آرام آرام بہ گوش میرسد...🍉 شادے آفرین باشیم ❤️ پیشاپیش_یلدا_مبارڪ 🍉
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تروریست ها وارد حرم حضرت رقیه(س) شدند! 🌸 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌸 💐اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 | ورود تروریست های HTS به لاذقیه با پرچم های داعش 🌸 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌸 💐اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️سلاح هایشان را زمین گذاشتند و حالا مجبورند زیر لگد تحریرالشام صدای سگ‌ دربیاورند ... ✍تمام صحنه های فیلم مختارنامه داره تو ذهنم تداعی میشه قابل توجه پرزیدنت 😉 افسادطلبان پادوهای صهیون 💚 💚😔 ━•⊰❀ 🌺 ❀⊱•━ ═‎✾ ‍━•⊰❀ 🌺 ❀⊱•━ لطفا نشر دهید
🌹🌹🌹 🌹٢٠ آذر سالروزشهادت شهید محراب آیت الله دستغیب به دست منافقین کوردل گرامی‌باد 🕊شادی روحشان صلوات ‹ع›✨ ✨ ঊঊঊ🌺🍃ঊঊঊ ═‎❁°❁═‎ ঊঊঊ🍃🌺ঊঈঊ ‍ 🕊
قسمت صدوسوم دستی به پارچه گلدار روی زمین پهن شده کشیدم و گفتم: -‌خیلی قشنگه ... طلعت خنده ای کرد و گفت: -برای محمد و شیرین قبلا دوختم...گفتم برای مادرشون هم بدوزم که عید بی رخت و لباس نمونه... ********************** سفره هفت سین رو کنار بستر احمد پهن کردم و گفتم: -خجالت میکشم به طلعت بگم سال تحویل رو پیش ما بیاد... احمد رادیو رو نزدیک گوشش برد و گفت‌‌: -چرا؟خجالت نداره ... انگشتم رو تو کاسه سمنو کردم و گفتم: -هنوز خیلی چیزها بین ما خرابه و آباد نشده... احمد رادیو رو به روی زمین گذاشت و گفت: -‌میدونم...اما چاره چیه ؟شما قراره یک عمر با هم زندگی کنید و باید دندون به روی جگر بزارید و چیزی نگید...این بچه ها فردا بزرگ میشن و میفهمن که زندگی از چه قراره... *********************** شیرین گونه استخوانی طلعت رو بوسید و گفت: -عزیز گریه نکن...من دلم میگیره... طلعت با گوشه روسری اشکهایش رو پاک کرد و گفت: -گریه شوقِ عزیز...برو شوهرت رو منتظر نزار... شیرین من رو محکم تو آغوشش گرفت و گفت: -مادر تو رو خدا مراقب بابا و عزیز باش... دستهای لاغرش رو تو دستهام محکم گرفتم و گفتم: -برو خیالت راحت ... محمد کنار طلعت نشست و گفت: -عزیز منم برم سربازی عین الان گریه میکنی ؟ طلعت نفس عمیقی کشید و گفت: -اگه راه دور بیفتی اره که گریه میکنم... محمد خنده بلندی کرد و گفت: -بازم معرفت عزیز...مادر که میگه از خدامه راه دور بیفتی ... احمد گوش محمد رو گرفت و گفت: -پدر صلواتی تا این دوتا رو به جون هم نندازی ول نمیکنی نه؟ محمد خودش رو از زیر دست باباش بیرون کشید و گفت: -به جون بابا حسرتِ دیدن یک دعوای خشک و خالی به دلم مونده!!! ادامه دارد 👇👇👇 🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀
قسمت اخر طلعت قران رو بالا برد و به محمد گفت: - دیگه سفارش نکنم ...مراقب خودت باش... محمد از زیر قران رد شد و جلوی در طلعت رو بوسید و گفت: -چشم عزیز...شما هم مراقب بابا و مادرم باش...نیام ببینم گیسی تو سر هم نگذاشتید!!! طلعت میان گریه ،لبخندی زد و گفت: -خیالت راحت دیگه من و مادرت جز هم کسی رو نداریم ...برو به سلامت... محمد من رو در آغوشش گرفت و اروم در گوشم گفت: -اول عزیز رو به خدا بعدش به تو و بابا میسپرم مراقبش باشید... پیشونی مردانه اش رو بوسیدم و بهش اطمینان دادم مراقب عزیزش هستم تا برگرده... با طلعت چشم به ته کوچه دوختم، با گم شدن محمد تو خم کوچه...دستش رو گرفتم و گفتم: بیا تو...دیگه رفت... طلعت در رو پشت سرش بست و گفت: -باز من و تو مال هم موندیم...یک چای تازه دم بیار که بغض رفتن محمد رو بشوره و ببره... تو دلم گفتم((به روی چشم...چه خوبه که تو رو دارم و چه خوبه که هنوز به امید یک هم صحبت چای تازه دمم عین هر روز براهه...))... پایان 🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀