eitaa logo
یاران امام زمان (عج)
3.6هزار دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
21.4هزار ویدیو
20 فایل
بســـــــــــــمـ‌اللّھ‌الرحمن‌الرحیـــــــــــــمـ راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم . 🔹مدیریت: @Naim62 🔹 مدیرپاسخ به سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی: @Sirusohadi 🔹مدیرپاسخ به سوالات احکام شرعی: @AMDarzi
مشاهده در ایتا
دانلود
ᬼ꙰҈꙰҈‌☆🥀ᬼ꙰҈꙰҈‌☆🥀ᬼ꙰҈꙰҈‌☆🥀ᬼ꙰҈꙰҈‌☆ هیچکس جز ما چشم رنگی‌ها آدم نیست! سیدجواد نقوی، خبرنگار نوشت: 🔻جاستین ترودو(نخست وزیر کانادا) اتفاقات هلند را «لحظه سیاه برای همه دنیا» معرفی کرده است؛ اما سوال اصلی این است کدام دنیا؟ 🔻دنیایی که یک سال است کودکان و زنان دو کشور آن رسماً در حال ذبح شدن هستند و شما غربی‌ها هم هیچ توجهی نمی‌کنید! 🔻دنیایی که رؤیای کودکان افغانستانی‌اش در سه دهه اخیر فقط رهایی از جنگ و آوارگی بوده است! 🔻دنیایی که بیش از سه میلیون کودک یتیم در عراق به جا گذاشته است که حاصل جنگ چشم رنگی‌های آمریکایی بوده. 🔻دنیایی که صدها هزار کودک در آفریقا از گرسنگی یا کمبود منابع ذبح می‌شوند که حاصل تسخیر شما بوده است. 🔻دنیایی‌ که لیبی، مصر و تونس دیگر به سختی می‌توانند کشور باشند؛ و شما و سربازانتان آنجا را تونل وحشت کرده‌اید. 🔻دنیایی که هفته قبل کمیساریای عالی زنان در سازمان ملل گفته بود؛ هزاران زن در سودان از ترس تجاوز خودکشی می‌کنند! 🔻جاستین ترودو؛ دنیای ما با شما فرق دارد، دنیای ذهنی شما یعنی سیاه کردن زندگی میلیون‌ها انسان در کل این کره خاکی. 🔻ما قرن‌هاست که می‌گوییم تا وقتی شما چشم رنگی‌ها قدرت داشته باشید جهان هم سیاه است هم محلی برای زیستن نیست. باید توازن قوا باشد که جهان برای همه محلی برای زیستن باشد‎. ᬼ꙰҈꙰҈‌☆🥀ᬼ꙰҈꙰҈‌☆🥀ᬼ꙰҈꙰҈‌☆🥀ᬼ꙰҈꙰҈‌☆
💥 تلنگر آیت الله حق شناس (ره): ✍ در دوران جوانی به دلیل بـیمـاری در حــال احتضـار بـودم، مـی خـواسـتـنـد مـرا بــبـرنـد... ملکی را دیـدم کـه جـلـو آمـد و گـفـت: ایــن جوان اهل نماز اول وقت و جماعت است. به او فرصت دوبـاره بـدهـیـد تـا مـقـامـات و درجاتش را در دنیا بالا ببرید. برای همین می گــفـت کـه نـمـاز اول وقـت ایــن قـدر قدرت و اهـمـیـت دارد کــه مــرگ ناگهانی را به تاخیر بیاندازد... ━•⊰❀ 🌺 ❀⊱•━ ═‎✾✾ ‍━•⊰❀ 🌺 ❀⊱•━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرگذشت بانوی_دوم 👈قسمت سیزدهم با تموم شدن کار ابروهام صدای در حیاط بلند شد... عمه های احمد سراسیمه بلند شدن و عمه کوچکترش گفت: -غلط نکنم طلعته... با اومدن اسم طلعت همه ساکت شدن و به من نگاه کردن... مادرم سریع به بیرون رفت تا در رو باز کنه... عمه بزرگتر احمد دستم رو گرفت و از روی صندلی بلندم کرد ... نمیدونستم منظورش چیه برای همین به دهنش چشم دوختم تا بهم توضیح بده! عمه اش در گوشم گفت: -شریفه جان،جلوی پای طلعت بلند بشو و صندلی رو بهش تعارف کن...باشه عمه؟ از اینکه تو جشن اصلاح کنانم بهم امر و نهی بشه دلم گرفت... رو زمین نشستم و منتظر ورود ""طلعت بانو ""شدم... به محض ورودش همه از رو زمین بلند شدن و جلوش به صف ایستادن...با اکراه از رو زمین بلند شدم و بهش سلام دادم... نگاهش خیلی سنگین بود...جواب سلامم رو با سر داد و رویش رو از من برگردوند... عمه احمد دست طلعت رو گرفت و اون رو به روی صندلی نشاند... جو سنگینی تو اتاق حاکم بود...نگاهم دنبال دو تا چشم حامی میگشت...نجمه روبرویم دست به سینه ایستاده بود و نگاهم میکرد... مادرم سینی شربت رو به همراه شیرینی به سمت طلعت برد تا حق میزبانی رو به جا اورده باشه... طلعت دستش رو به لبه سینی گذاشت و چیزی برنداشت... از کارش اصلا خوشم نیومد... نجمه با چشم و ابرو حرکت زشت طلعت رو بهم متذکر شد... مادرم کنارم نشست و در گوشم گفت: -ناراحت نشو...خب زن اولشه مشخصه شیرینی و شربت هوویش رو نمیخوره... تو دلم گفتم((‌هوو...راست میگه من هووشم!!!)) ادامه دارد.....
سرگذشتبانوی_دوم قسمت چهاردهم ارایشگرم از تو کیفش سرمه ای بیرون اورد و تو چشمهام کشید...بعد از تموم شدن کارش تو اینه نگاهی به خودم انداختم و ناخوداگاه لبخندی به روی لبهام اومد...هیچکس هیچ تعریفی نمیکرد...خاله ام پولی رو دور سرم چرخوند و با صدای بلند گفت: -شریفه جان شبیه فرشته ها شدی ... هیچکس جرات تایید کردن نداشت...نجمه کنارم نشست و گونه ام رو بوسید...چشم از چشمم برنمیداشت...حق داشت صورتم از تمیزی عین آینه برق میزد... دلم میخواست طلعت نگاهم کنه...ولی اون به روبرویش خیره بود و نیم نگاهی هم به من و چهره جدیدم نداشت... ******************** آقام با یک سرویس ملامین وارد خونه شد...نجمه با ذوق به سمت اقام رفت و گفت: -‌برای جهیزیه شریفه است؟ اقام با صدای بلند گفت: -بله...برای جهاز شریفه است...فردا هم سماور و فرشش رو میارم... آقام صورتم رو بوسید و گفت آخر هفته جهیزیه ات رو میبریم خونه احمد...خودتم بیا با سلیقه خودت بچین... مادرم به صورتش زد و گفت: -آقا این چه حرفیه؟دیگه چی؟دختر رو که نمیبرن جهازش رو بچینه...مردم چی میگن؟!!! اقام سیبیلهاش رو پیچ داد و گفت: -ایرادش چیه؟قراره شریفه زندگی کنه...باید خودش بیاد به سلیقه خودش بچینه... ادامه دارد.....
سرگذشت بانوی_دوم 👈قسمت پانزدهم مادرم راضی نبود همراهش به خونه احمد برم اما وقتی رضایت اقام رو دید از ترسش چیزی نگفت ... دل تو دلم نبود...مادرم در خونه احمد رو زد و به کنار ایستاد...نجمه آروم در گوشم گفت: -خدا کنه چشم تو چشم طلعت نشیم! از واکنشهای مادرم و نجمه دلشوره بدی به جونم افتاده بود... مادرم یکبار دیگه در زد و به کنار ایستاد... با باز شدن در توسط طلعت بند دلم پاره شد... مادرم سلامی کرد و به جلو رفت... طلعت جلوی چهارچوب ایستاده بود و کنار نمیرفت... مادرم نگاهی به من انداخت و گفت: -بیا مادر...بیا برو تو... نجمه دستش رو به روی کمرم گذاشت و به سمت جلو هولم داد... حس بدی بود...نمیخواستم به زور وارد خونه ام بشم دلم میخواست طلعت بدون هیچ حرفی کنار بره و اجازه ورود بده... مادرم با ناراحتی به طلعت گفت: -اومدیم اتاق ها رو تمیز کنیم که انشاا... فردا صبح وسایلش رو بیاریم... طلعت اخمی کرد و به کنار رفت... با ورود به خونه ام نفسی از سر آسودگی کشیدم و گوشه حیاط ایستادم... مادرم به طلعت که به سمت اتاقش میرفت نگاه کرد و گفت: -اتاق های شریفه کجاست؟ طلعت بدون هیچ حرفی دو اتاق سمت چپ حیاط رو نشون مادرم داد و به داخل اتاق خودش رفت... مادرم جارو رو از زیر چادرش در اورد و به من و نجمه گفت: -زود باشید تا هوا تاریک نشده باید کل خونه رو تمیز کنیم... از تو زنبیل پارچه ها رو برداشتم و پنجره های نورگیرم رو تمیز کردم... نجمه طاقچه های گچ بری شده رو با دستمال نمناک تمیز کرد و گفت: -ابجی اتاقت خیلی قشنگه...مخصوصا طاقچه هاش! نمیدونستم از اتاقهای نو سازم خوشحال باشم یا نه...همخونه بودن با طلعت هر خوشی رو ضایع میکرد... با صدای در از پنجره به حیاط چشم دوختم...طلعت سریع دمپایی هایش رو به پا کرد و از پله های سمت اتاقش برای باز کردن در به پایین اومد... نجمه کنارم ایستاد تا بدونه کی وارد خونه میشه... برای من تعریف میکرد... از اب و تابی که به اتفاقات ساده و پیش پا افتاده میداد خنده ای کردم و مشغول کارم شدم... ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا