eitaa logo
این عماریون
365 دنبال‌کننده
240.9هزار عکس
65.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتیجه ای که ۱۵ سال شما میخواید زحمت بکشید بهش برسید، با دعـا تو یـک سـال تمـامـه! اگر سحر و سجاده نشینی در شب نداریم، دوندگی ها، فقط ما رو خسته میکنه...!
❣اخلاق عملی را باید ازشهید ابراهیم هادی آموخت!! در ارتفاعات کوره موش چهار اسیر گرفتیم و قرار بود بعد از چند روز تحویل پادگان ابوذر بدیم. یک اتاق آهنی در میان حیاط وجود داشت همه پیشنهاد دادن که اسرارا در آنجا نگهداری کنیم. اما ابراهیم آنها را آورد داخل اتاق هر غذایی که میخوردیم بیشترش را به اسرا میداد و میگفت این ها مهمان ما هستند‌. بعد از چند روز برای آنها لباس تهیه کرد و آنها را راهی حمام کرد. بعد از اینکه قرار بود اسرا را تحویل دهیم همه ی آنها به ابراهیم نگاه میکردند و گریه میکردند و التماس میکردند کنار ابراهیم بمانند. واین است نشانه ی اخلاق و رفتار خوش!!
شهید محمدجعفر کرباسیون فرمانده آتشبار توپخانه لشگر امام حسین علیه السلام شهید محمدجعفر کرباسیون نام پدر: ابوالقاسم تاریخ تولد: 20-4-1345 شمسی محل تولد: اصفهان پاسدار-مجرد فرمانده آتشبار تاریخ شهادت : 4-10-1365 شمسی محل شهادت : ام الرصاص -کربلای4   گلزارشهدا:گلستان شهدا اصفهان
  همرزم حسن کاظمی: سلام ساعتی قبل از شروع عملیات کربلای4 که بسیار خسته بودم به سنگر مراجعه کردم یه چایی خوردم بعد صرف چایی ازخستگی بی اختیار خوابم برده بود . خیلی کوتاه در عالم خواب دوست شهیدم فضل الله نجاران را دیدم که به درب سنگر فرماندهی ۱۰۵ آمده بود نمی دانم چه خبر بود که همه بچه های آتشبار دور هم جمع بودند . من کرباسی و قربانی در عالم خواب آخر سنگر نشته بودیم شهید نجاران که با یک دست پتوی ورودی سنگر را گرفته بود بطرف ما اشاره کرد که بیایید . من بطرف او رفتم به درب سنگر رسیدم دوست شهیدم نجاران گفت شمارا نگفتم قربانی و کرباسی را گفتم من برگشتم و به ان دونفر گفتم با شما کار دارند ان دو نفر به درب سنگر رفتند ناگهان من بیدار شدم. به اطراف سنگر نگاه کردم ببینم آنها کجا هستند قربانی که نبود جعفر کنار من سرش را گذاشته بود بین زانوها و تو خودش بود صداش زدم جعفر نمی دونی چه خوابی برات دیدم ادامه حرف مرا قیچی کرد اشاره کرد اهسته چه خبره خودم می دانم بگذار تو خودم باشم. بعد عملیات شروع شد و هرکسی رفت دنبال وظیفه خودش  نمی دانم چه ساعتی ازشب بود من با نیسان داشتم گلوله توپ از زاغه مهمات به سنگرهای توپ می رساندم که در آن اتش پر حجمی که دشمن روی مواضع ما اجرا می کرد . یک لحظه متوجه شدم محمد و جعفر بطرف من بدو می ایند و کاظمی کاظمی  صدا می زنند من هنوز توقف کامل نکرده بودم به نیسان رسیدند قربانی گفت خودت را برسون پای توپ شهید کردآبادی ، عراقی ها دارن میان تو جزیره ام الرصاص من از انها جدا شدم و بطرف سنگر شهید کردابادی رفتم .  بعد از جدا شدن من از آنها ، دو گلوله خمپاره ۱۲۰ دو طرف نیسان امده بود و عزیزان کرباسی و قربانی بشهادت رسیده بودند . بعد خبر شهادت را اقا مصطفی به من داد وگفت کسی فعلا چیزی نفهمه
اول وصیت من به مردم شهید پرور و مبارز این است که تا خون در رگ‌هایتان است این امام بر حق را یاری دهید... هر وقت امام سخنانی می گویند گوش فرا دهید و به فرموده‌هایشان عمل کنید، که اگر این امر را انجام دهید پیروزید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا