eitaa logo
این عماریون
383 دنبال‌کننده
228.3هزار عکس
61.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ 1⃣ اگر هستی که خودت را همچون ، منفعل و واداده میپنداری یا مثل از زیستنِ در حاشیه و از در انتظار بودن سوار بر خوشحالی به خودت میکنی. ‍ 2⃣ اگر هستی که در خشنودسازی دیگران و و تأیید آنها خودت را کردی، به خودت میکنی. 3⃣ اگر هستی که و خودت را به درآوردی و در حالِ به خودت میکنی. 4⃣ اگر هستی که مدام در تلاشی تا خودت را شبیه و کنی که عکسهایشان هر روز صبح بر روی میرود، به خودت میکنی. 5⃣ اگر هستی که و علایق و افکار خودت را بر اساس تصویری که از تو میخواهند میدهی، به خودت میکنی. 6⃣ اگر هستی که از تلاش برای یافتن روانی و بلوغ عاطفی خودت امتناع میورزی و مسئولیت و زندگی و سرنوشت خودت را به دیگران میدهی به خودت میکنی. 7⃣ اگر هستی که تصور میکنی بودن و مدام از چیزی و کسی کردن؛ تنها راه دریافت توجه از دیگران است به خودت میکنی. 8⃣ اگر هستی که همچون ؛ سرد و بی روح و بی عاطفه شدی و زنانگی و عواطفت را میکنی به خودت میکنی. 9⃣ اگر هستی که تصور میکنی یعنی با و به مردانگی رفتن، به خودت میکنی. و واقعی تو هرگز نمیشود وقتی و زن بودنِ خودت را کنار میگذاری. ‌ 🔴 زنی که از خویش نیست به قیمت اندک باج نمیدهد با مردان و پول مسابقه نمیگذارد آویزان این و آن نیست تا از زیر بار زندگی فرار کند یا را یکی از ترین پدیده ها میداند خود را بخاطر علیه زخمها و خویش طرد نمیکند میورزد و میپذیرد، او کانون است نه حاشیه. اگر هستی که به خودت میکنی بدان که به ، به ، به هم میکنی. 👫
رضاخان و محمدرضا بازیچه ابر قدرت ها 🔻 | 22 اردیبهشت 🔹... شما می‌دانید که در ظرف پنجاه و چند سال در چه گذشت. مسلماً همه شما‌‎ ‌‏شاهد نبودید، از باب این‌که جوان هستید اغلب؛ لکن من از همان زمان، از تا امروز، شاهد همه مسائل بوده‌ام. آمد و ابتدا با چاپلوسی و اظهار‌‎ ‌‏ و سینه زدن و روضه بپا کردن و از این تکیه به آن تکیه رفتن در ماه محرّم، مردم را‌‎ ‌‏ کرد. پس از آن‌که مستقر شد حکومتش، شروع کرد به مخالفت با و‏#‎ ‌‏روحانیین، به طوری که مجالس ما هیچ امکان نداشت که منعقد بشود. اگر بعضی‌‎ ‌‏مجالس می‌خواست منعقد بشود، قبل از اذان صبح منعقد می‌شد که اول اذان تمام بشود.‌‎ ‌‏مأمورین دور می‌گردیدند برای این‌که نگذارند مجالسی باشد. 🔸 را در هر جا که‌‎ ‌‏بودند یا به کشید، و یا بعضی را تلف کرد، کُشت. و در همان وقت آن‌هایی که ‎ ‌‏کردند بر ضد رضا شاه، روحانیون بودند؛ که یک دفعه قیام کرد و قضیۀ مسجد‌‎ ‌‏ پیش آمد و قتل عموم، قتل عامی که در مسجد گوهرشاد واقع شد؛ و یک دفعه‏ ‏از واقع شد و دنبال آن علمای بزرگ تبریز را گرفتند و کردند؛ و ظاهراً به‌‎ ‌‏سُنْقُر تبعید کردند؛ و بعدش علمای قیام کردند؛ که در این قیام سایر علمای بلاد‌‎ ‌‏هم از همه جاها به آمدند و مرکز را قم قرار دادند؛ لکن باز با حیله و با فشار این را هم‌‎ ‌‏ساکت کرد و خفه کرد؛ و دیدید که در مدت چندین سال که این مشغول به فعالیت بود و‌‎ ‌‏مشغول به سلطنت بود با مردم چه کرد و با ذخایر ما چه کرد؛ که شاید نتواند تاریخ درست‌‎ ‌‏اطلاع در آن پیدا بکند. 🔹و آن وقت که بنا شد برود، و رفت، اعلام کرد به وسیله‌‎ ‌‏رادیو دهلی ـ که آن وقت تحت نظر انگلستان بود ـ که را ما آوردیم؛ و بعد از‌‎ ‌‏این‌که کرد به ما، او را بردیم! وقتی که بردند او را، جواهرهای را در چمدان‌ها‌‎ ‌‏گذاشتند و در کشتی گذاشتند او را، و خود او هم، یعنی جواهرها را خود او جمع کرد،‌‎ ‌‏چمدان‌ها را پر کرد از جواهر. و با کشتی حرکتش دادند برای بیرون از ایران و در بین دریا ـ‌‎ ‌‏آن‌طوری که به ما آن وقت اطلاع دادند ـ در بین دریا یک کشتی دیگری آوردند و متصل‌‎ ‌‏به این کشتی کردند، و به او گفتند بیا توی این کشتی. رفت و گفت پس چمدان‌ها چه؟ گفتند‌‎ ‌‏خوب آن هم می‌آید. او را بردند به جزیره موریس، و چمدان‌ها هم به رفت!‏ ‏🔸و بعد از او بر حسب، آن‌طوری که خود محمدرضا در یکی از کتاب‌هایش‌‎ نوشت‌‎ ‌‏«این‌که که آمدند به ایران، صلاح دیدند که من باشم!» اعتراف کرد که متفقین او را‌‎ ‎#‏تحمیل کرده‌اند منتها بعد این را ـ از قراری که گفتند ـ از کتاب حذف کرده اند .. . این هم‌‎ ‌‏که خیانتش را دیگر همه شما و جنایت‌هایی که کرده ـ خصوصاً در این چند سال اخیر ـ همه‌‎ ‌‏اطلاع دارید. جنایاتی که او کرده است نمی‌شود همه مطلع باشند همه جنایات را؛ برای‌‎ ‌‏این‌که بعضی از جنایات همچو مخفی بوده است که کسی اطلاع از آن پیدا نکرده جز خود‌‎ ‌‏او، و بعضی از اشخاصی که خواص بودند؛ و کارش را هیچ کس مطلع نشده است غیر از‌‎ ‌‏خودش، و مثلاً کارتر‌‎ یا امثال آن‌ها. این هم وقتی که می‌خواست برود، ... جواهرات را‌‎ ‎ جمع کرد؛ و علاوه بر آن، قرض‌های زیاد در ایران گذاشته است از بانک‌ها. هر چه توانستند‌‎ ‌‏این‌ها قرض کردند و رفتند. ... (22 اردیبهشت 58، صحیفه امام، ج 7، ص 249-251)‏
🛑بالاخره گرفتار عدالت شد 🛑محکومیت قطعی در دادگاه تجدیدنظر به ۱۴ ماه 👈به جرم نشر و زنی و دعوت به آشوب و... 🔹وحید اشتری نتوانست ادعاهای خود در مورد خرید 'سیسمونی توسط خانواده قالیباف در سفر به ترکیه را کند ... و در دادگاه تجدید نظر بابت خود درباره ماجرای سفر خانواده قالیباف به ترکیه به ۱۴ ماه جدید شده است... 👈پیش از این در پرونده دیگری مرتبط با {دو مسئول دیگر}، ۴ سال حبس تعلیقی وی را به ۱۴ ماه حبس تعزیری تغییر داده بودند. 🔹همچنین در پرونده مرتبط با سرباز بابلی هم محکوم به ۹۱ روز حبس شده است. 👈👈👈همه این احکام حبس صادره میباشد... 🛑کاری به های منافق و خائن نداریم دردِ ما از جماعت حزب اللهی و انقلابی است که با اخبارِ کذب از سوی افزادِ زاویه دار به مسئولین هجمه وارد میکنند... 👈در رابطه با که کاملا بود حاج آقا کاملا و واضح توضیح دادند که این سناریو کاملا شده و از سوی عبر و غرب طراحی و توسطِ اجرا شد ولی ماها با این وجود بازم تهمتهای اشتری رو تکرار و قالیباف رو محکوم کردیم... ❌در هفته های آتی حجمِ حملات به قالیباف شدت خواهد گرفت چون میخوان سردارقالیباف رو وملت رو نسبت به مجلسِ انقلابی بدبین و ناامید کنند تا از این طریق راه رو برای باز کنند...
🌏 قسمت یازدهم 🔻 به ما رسیدند و هر کدام با سیاه خود به راه افتادیم و از هم جدا شدیم. به کوهی رسیدیم راه باریک و پر سنگلاخ بود و در پایین کوه دره عمیقی بود ولی ته دره بود و من دلم خواست از بالای کوه بروم بخاطر اینکه هوای ته دره است. 🔻سیاه به من رسید و مرا تأیید کرد که علاوه بر حبسی ته دره درنده و خزنده نیز هست و در بلندی تماشای اطراف نیز می‌شود. دو سه مرتبه ها از زیر پاها خزیده افتادیم دو سه متری رو به پایین غلطیدم و نزدیک بود به ته بیفتم ولی به خارها و سنگ‌ها چنگ میزدم و خود را نگه میداشتم و دست و پا و پهلو همه گردید. همچنین بینی به سنگی خورد و شکست. به سیاهک گفتم عجب اشتباهی کردیم در ماندیم و کاش از ته دره رفته بودیم و سیاه به من خندید و میگفت: «هر کس در دنیا نماید خداوند پستش میکند و هرکس برتری و بلندی جوید، دماغش را به خاک می مالند.» اینها را خواندید و نکردید. 🔻من به هر زحمتی که بود خود را از دامنه و بیراهه نمودم با بدنی مجروح و دل پردرد ولی بیچاره ای که در جلو ما می رفت از آن دامنه پرت شد و افتاد به پایین دره و صدای بلند بود و سیاهش پهلویش نشسته بود به او می‌خندید و او همانجا ماند. خلاصه بعد از سختی‌های زیاد به رسیدیم اما خستگی و تشنگی و سوزش همان جراحتها آزارم می‌داد. چند مرتبه خواست مرا از راه بیرون کند گوش نکردم و چون دید از او اطاعت نکردم ماند. کمی گذشت و رسیدم به باغی که راهم از میان آن باغ بود... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب