8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 نماهنگ | "من ایرانم و تو عراقی" با نوای محمدحسین پویانفر
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd
گزارش تصویری.pdf
50.74M
#گزارش_تصویری
#ماه_محرم
#روضه_خانگی
اعزام مبلغین موفق درعرصه تبلیغ در طول ماه محرم الحرام سال1442 ه.ق
به 800روضه خانگی درشهرستان یزد با همکاری اداره اوقاف شهرستان یزد ، موسسه امیربیان یزد و پایگاه مقاومت بسیج طلاب شهید قنوتی انجام گرفت
https://eitaa.com/amirbayanyazd
پایگاه مقاومت بسیج طلاب شهید قنوتی
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd
arbaein99.rar
8.53M
#طرح_اربعین
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هجوم آلمانیها برای گرفتن تابعیت ایرانی بعد از سخنرانی دکتر روحانی مبنی بر اینکه اقتصاد ایران از اقتصاد آلمان بهتر است😂
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd
13.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های عالی و تند آیت الله جوادی آملی خطاب به بعضی...
« مردم فقیرند از چه مقاومتى دم
می زنید!؟
وقتی مردم فقیر هستند به دنبال کدام اقتصاد مقاومتی هستید!؟
ملت جیب و کیفش خالی است و ستون فقراتش شکسته است!
می خواهید تمام بار مشکلات رو دوش این مردم باشد!؟
این مردم ستون هستند!
مال، عامل قیام یک ملت است، این مال را در اختیار مسئولان سفیه نگذارید!
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd
50.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مستند «در لباس سربازی» 🎞
📌قسمت اول
🔰 روایتی از رهبر معظم انقلاب آیت الله العظمی سیدعلی حسینی خامنه ای از نخستین روزهای جنگ تحمیلی تا ترور ایشان در تیر سال ۶۰
✅پیشنهاد دنلود⚡
اینترنت با نرخ داخلی(یک سوم)
#در_لباس_رهبری
#در_مسیر_تمدن_نوین_اسلامی 🇮🇷
🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd
50.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مستند «در لباس سربازی» 🎞
📌قسمت دوم
🔰 روایتی از رهبر معظم انقلاب آیت الله العظمی سیدعلی حسینی خامنه ای از نخستین روزهای جنگ تحمیلی تا ترور ایشان در تیر سال ۶۰
✅پیشنهاد دنلود⚡
اینترنت با نرخ داخلی(یک سوم)
#در_لباس_رهبری
#در_مسیر_تمدن_نوین_اسلامی 🇮🇷
🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️🔺️
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd
🚩🚩 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
🏴محفل ماهانه هیئت حضرت رقیه (س)
⚫️ در شب اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
📌 سخنران:
حجت الاسلام مهدی دادآفرین
📌با نوای گرم:
کربلایی مصیب کاظم پور
⏰چهارشنبه 16 مهرماه ساعت 20
📍 خیابان آیت الله سید محمد کاظم طباطبائی یزدی، کوچه 74(داخل کوچه- منزل آقای شعبانزاده)
🔴مراسم در فضای باز و با رعایت دستورالعمل های بهداشتی برگزار می شود.
🚩🚩🚩 هیئت حضرت رقیه (س) امامشهر
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd
#فوری
طرح تبلیغ اربعین۹۹ ویژه طلاب و مبلغین
✍️الگوهای برتر اربعینی ویژه #طلاب و #مبلغین در قالب ۵ طرح و برنامه جهت اجرا در ایام #اربعین_حسینی
◀️ ۳۱۳ هدیه #پنج_میلیون ریالی به بهترین عملکرد
🔹جهت اطلاع بیشتر و ارسال آثار به نشانی زیر مراجعه نمایید.👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2060976142Cbcd676245b
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd
#معرفی_کتاب
#بابارجب
کتاب «بابارجب» چهارمین کتاب تاریخ شفاهی زنان قهرمان، در برگیرنده خاطرات «طوبی زرندی» همسر جانباز شهید «رجب محمدزاده» است.
کتاب «بابا رجب» به قلم «نسرین رجبپور» به رشته تحریر درآمده و توسط نشر «ستارهها» و با مشارکت ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی به زیور طبع آراسته شده است.
«طوبی زرندی» در یادداشتی در ابتدای کتاب «بابا رجب» آورده است: نتوانستم همه حرفها را بزنم، زندگی با تو حاجآقا طعم نان و تنور داشت. داغ و تازه. الان هم که رفتی انگار هستی، نرفتی.
حسرت یک بوسه و بغل از بچهها در شما ماند.
بچهها وقتی کوچک هم بودند برای بوسیدنشان شک داشتید، یا ترسیدن بچهها شما را از گرمای بغل آنها محروم کرد یا برخورد نگاههای آنها با صورت...
این داغ برای نوههایمان هم تکرار شد.
کتاب «بابارجب» در 240 صفحه با قطع رقعی در شمارگان یک هزار نسخه در سال 1399 و به بهای 29 هزار تومان چاپ و منتشر شده است. علاقهمندان میتوانند این کتاب را از کتابفروشیهای معتبر در سطح کشور یا دفتر مرکزی نشر «ستارهها» در مشهد واقع در بلوار شهید فرامرز عباسی، خیابان بهاران، کوچه بنفشه 6، پلاک 39 تهیه کنند.
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd
#معرفی_کتاب
#بابارجب
بخشی از کتاب بابارجب:
در حیاط تمام سعیام را کردم تا الهه و حمید نزدیک پنجره بمانند. هر دو را روی زانوهایم نشاندم تا بهتر توی دید رجب باشند. چند لحظهای گذشت، به حدی سرگرم بچهها شدم که رجب را از یاد بردم. موهای الهه بلند شده بود و مدام توی صورتش میریخت. هر چند کلمهای که حرف میزد، صورتش را تکان میداد تا موهایش کنار بروند. از این کارش خوشم میآمد. بی اختیار توی بغلم گرفتمش و صورتش را بوسیدم.
سرم را که بالا گرفتم، رجب پردهی تور را کنار زده بود و با گریه نگاهمان میکرد. یاد حرف چند ماه پیشش افتادم که میگفت: «دلم میخواد یه شب خواب ببینم، لب و دهنم سالمه و دارم بچهها رو میبوسم». حواسم نبود نبود با بوسیدن الهه چه حسرتی را در دل رجب زنده کردم.
تا به خودم آمدم، بچهها رجب را دیده بودند و صدای جیغ و گریههایشان در حیاط پیچیده بود.
🔍 موسسه تخصصی خطابه امیربیان یزد 🔎
https://eitaa.com/amirbayanyazd