هدایت شده از امیرحسن¹¹⁸
دلنگرون شب تعویض پرچمم ، شب سومم
اگه عمرم قد نده و نرسم به محرم چی؟
اگه شب تعویض پرچم میون اون همه شلوغی و ازدحام بینالحرمین رو به روی گنبدت نایستاده باشم چی؟
اگه نیام و لباس مشکیم رو متبرك کنم به ضریحت و به اذن مادرت مزین نکنم به امضات چی؟
دق میکنم . . به رقیه قسم دق میکنم :)
پر از اضطرارم برای اون لحظهای ك چرغهای سبز و سفید حرمت خاموش میشه و قرمزی مطلقِ حرمت با پرچمها و کتیبههای مشکی و قرمز در هم آمیخته میشه ، تمام حزنی ك اون لحظه داره سنگینی میکنه رو قلب بیقرارم . .
شبی ك مادرت با یه پیراهن پاره و خونی به سر زنان با صدای پر حزنش میگه "بني ، بني ، قتلوك العطشانا" میاد قتلگاه و آتیش میزنه به قلب نوکرات ، وقتی چشمم به قتلگاهت میوفته چراغهای قرمزش فقط برام یادآور گودی قتلگاه و خونهایی ك درش موج میزنه ؛ پر از آشوب میشم آشوبی ك هیچی نمیتونه آرومش کنه ، شب اول محرمت مثل عاشورا میمونه برام خیلی سنگینه ، انقد سنگینه ك نه میتونی گریه کنی نه لطمه بزنی فقط خفگی مطلقه . غربتت خیلی حس میشه عزیرِدلم . .
حبیبِمن؟ من از الان دلنگرون محرمم ، بیا و در به درمون نکن مارو برگردون ؛ ما اینجا بیتو خستهایم . .💔
امیرحسن¹¹⁸
_
من آن مریضِ نجف لازمم بگو چه کنم؟
دلم گرفته ، تبِ دیدنِ پدر دارم..
امیرحسن¹¹⁸
یا مُنتَقِم اِنتَقِم...
روزی رسد ز یمن وجودت به عالمی
اركان آسمان و زمین از تو پا به جاست..