eitaa logo
کانال امیرکیایی
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
63 فایل
مداح وسخنران اهلبیت دارای تحصیلات دانشگاهی وحوزوی بابیش از ۴۰سال خدمت درخانه اهلبیت (ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
💢زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و برروی یک صندلی نشست و درآرامش شروع به خواندن کتاب کرد... مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.» ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت ، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟» مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! او حسابی عصبانی شده بود. در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که : جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد... در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود... چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند : 1. سنگ ... پس از رها کردن! 2. حرف ... پس از گفتن! 3. موقعیت... پس از پایان یافتن! 4. و زمان ... پس از گذشتن! 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عادل رضایی, مداح کرمانی هم بین شهدا بود استوریش هنوز رو صفحه ش هستش اخرین مداحی صفحه‌ش مربوط به فاطمیه س، چه نفسی داشته، چه سوزی داشته. خانم حضرت زهرا خریدش😭
47.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از خانه‌ی عاشقان خبر آوردند با شوق وصال، چشمِ تر آوردند در راه مزار بودند ناگاه سر از بهشت در آوردند 💔 🖤
🌸سلام وعرض ادب خدمت اعضاء محترم کانال🌸 🌷روزمیلادحضرت زهراس وروز زن وروزمـــادر مبارکباد🌷 ان شاء الله باهمت شما عزیزان یک ختم قرآن وختم صلوات هدیه روز مادر تقدیم به مادرهستی حضرت زهراس -🌹 وجهت تعجیل درفرج وسلامتی امام زمان ع ومادرامام زمان 🌹-وبه نیت شادی روح ائمه معصومین ع ومادران بزرگوارشان 🌹-وبه نیت آزادی قدس عزیز ورهایی مردم مظلوم غزه وفلسطین ونابودی امریکا واسرائیل وایادیشان 🌹-وبارش باران رحمت وبه نیت همه مادران آسمانی کانال ومادرعزیزمن -مرحومه ســــیده رقیـــه ان شاءالله ختم قران وصلوات روشروع میکنم🙏 📢توجه :مدت زمانی ندارد تاهرموقع که توانستید بخوانید لطفا هرجزء وصلوات روکه برمیدارید به بنده اطلاع دهید وکسانیکه قران نمیخوانند هزار صلوات ممنونم ازلطف وهمکاری شما عزیزان اجــــرتان بامادرمون حضرت زهراس ۰۹۱۲۵۶۶۲۰۲۵ ۱-جزء ۱ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۲-جزء۲ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۳-جزء۳ 🌹✅✅✅دوهزارصلوات ۴-جزء۴ 🌹✅✅✅دوهزارصلوات ۵-جزء۵ 🌹✅✅✅صدصلوات ۶-جزء۶ 🌹✅✅✅هزاروپانصدصلوات ۷-جزء۷ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۸-جزء۸ 🌹✅✅هزارصلوات ۹-جزء۹ 🌹✅✅دوهــزارصلوات ۱۰- جزء۱۰ 🌹✅✅پانصدصلوات ۱۱- جزء ۱۱ 🌹✅✅✅هزارودویست صلوات ۱۲- جزء۱۲ 🌹✅✅دوهزارصلوات ۱۳ -جزء ۱۳🌹✅✅هـزارصلوات ۱۴-جزء۱۴ 🌹✅✅هزارصلوات ۱۵-جزء۱۵ 🌹✅✅ ۱۶-جزء۱۶ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۱۷-جزء۱۷ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۱۸-جزء۱۸ 🌹✅✅ ۱۹-جزء۱۹ 🌹✅✅پانصد صلوات ۲۰-جزء۲۰ 🌹✅✅دوهزارصلوات ۲۱-جزء۲۱ 🌹✅✅هزارصلوات ۲۲-جزء۲۲ 🌹✅✅پانصدصلوات ۲۳-جزء۲۳🌹✅✅ ۲۴-جزء۲۴🌹✅✅ ۲۵-جزء۲۵🌹✅✅ ۲۶-جزء۲۶ 🌹✅✅ ۲۷-جزء۲۷🌹✅✅هزارصلوات ۲۸-جزء۲۸🌹✅✅سیصدصلوات ۲۹-جزء۲۹ 🌹✅✅هزارصلوات ۳۰-جزء۳۰🌹✅✅پانصدصلوات حاجت روا باشید ان شاءالله ☘ اجــــــرکم عنــــــدالله🕋
🔸شهید : 🔹هر کس در شب جمعه  را یاد کند. شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. را یاد کنید ولو با ذکر یک صلوات. شادی روح  صلوات 🕊 🥀🍂 اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
عشاق الحسین محب الحسین.نریمانی.mp3
19.24M
رفیق نیمه راه من خداحافظ... 🎙حاج سیدرضا نریمانی به یاد همه شهدای عزیزمان التماس دعا داریم از همه بزرگواران...
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮 🔮🔭 🔭 💎 تقویم نجومی 💎 ✴️ جمعه 👈15 دی / جدی 1402 👈22 جمادی الثانی 1445 👈5 ژانویه 2024 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. 📛 امروز ساعت 16:13 قمر وارد برج عقرب می شود. 📛و دوشنبه 18 دی ساعت 40 دقیقه بامداد قمر از برج خارج می گردد. 🔵امور دینی و اسلامی. ⛔️صدقه و صلوات بر محمد و آل محمد در روز جمعه ثواب مضاعف دارد. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅داد و ستد و تجارت خوب است. 👶برای زایمان مناسب و نوزاد محبوب مردم بوده و زندگی پاکی دارد. 🚖سفر :مسافرت تا قبل از عقرب خوب است و همراه سلامتی هست. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓امروز تا عصر قمر در برج میزان و برای امور زیر مناسب است: ✳️مباشرت. ✳️اغاز معالجه و درمان. ✳️لباس نو پوشیدن. ✳️و فروش طلا و جواهرات نیک است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت)، باعث فقر و بی پولی می شود. 💉حجامت. خون دادن فصد و زالو انداختن... یا حجامت ، باعث قوت دل می شود. ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 😴 تعبیر خواب... امشب : خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 23 سوره مبارکه " مومنون" است. و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که باور نکند و یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند . شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی 📚 منابع مطالب کتاب تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان @taghvimehamsaran با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨ 🔭 🔮🔭 🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
خدمت اعضای محترم کانال باهمت ویاری شما عزیزان حدود بیست وشش هزار صلوات دوختم وچندجزء قران برای حضرت زهراس و......خوانده شد ممنونم ازلطف ومحبت بی دریغتون درصورت تمایل میتوانید اون چند جزء روهم به ختم سوم تبدیل کنید که سه ختم کامل قران خوانده شود متشکرم🙏🙏🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در جمال الاسبوع.سیدبن طاووس از امام جعفر صادق علیه السلام منقول است *هر کس بعد از نماز عصر روز جمعه ده مرتبه بگوید :👇* *ﺍَﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَ ﺁﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﺍلأَْﻭﺻِﻴَﺎءِ ﺍﻟﻤَﺮﺿِﻴِّﻴﻦَ ﺑِﺄَﻓﻀَﻞِ ﺻَﻠَﻮَﺍﺗِﻚَ* *ﻭَ ﺑَﺎﺭِﻙ ﻋَﻠَﻴﻬِﻢ ﺑِﺄَﻓﻀَﻞِ ﺑَﺮَﻛَﺎﺗِﻚَ ﻭَ ﻋَﻠَﻴﻪِ ﻭَ ﻋَﻠَﻴﻬِﻢ السلامُ ﻭ عَلیٰ اَرْواحِهِم وَ اَجْسادِهِم وَ َ ﺭَﺣﻤَﺔُ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَ ﺑَﺮَﻛَﺎﺗُﻪ* ملائکه برای آن شخص از این جمعه تا جمعه دیگر در همین ساعت صلوات می‌فرستند. ⚪🔵⚪🔵⚪🔵⚪ امام باقر علیه السلام فرمودند *همانا کسى که پس از نماز عصر این صلوات را بفرستد ، خداوند صد هزار حسنه براى او نوشته ، صد هزار گناه او را پاک کرده ، به واسطه آن صد هزار حاجت او را برآورده نموده صد هزار درجه براى او مى نویسد* 📚ثواب الاعمال ، ص ۸۳ و ۲۳۹ ⭕️✦✧✾═✾🌹✾═✾✧✦⭕️ https://eitaa.com/namazvadoaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 🌿نماز مستحبی در ماه جمادی الثانی (مفاتیح الجنان)🌿 🌺تافرصت باقیست این نماز پرفضیلت رو از دست ندهید🌺 اعمال ماه جمادی الاخر؛ پس سيد بن طاوس رضي الله عنه نقل كرده است كه در اين ماه در هر وقت كه خواهد چهار ركعت نماز بكند يعنى به دو سلام در ركعت اول بخواند حمد و يك مرتبه آية الكرسي و بيست و پنج مرتبه سوره قدر و در ركعت دوم حمد و يك مرتبه سوره تکاثر و بيست و پنج مرتبه اخلاص و در ركعت سوم حمد و يك مرتبه کافرون و بيست و پنج مرتبه فلق و در ركعت چهارم حمد و يك مرتبه نصر و بيست و پنج مرتبه ناس و بعد از سلام ركعت چهارم هفتاد مرتبه بگويد سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ منزه است خداى و حمد خداى راست و نيست معبود حقى جز خدا و خدا بزرگ است و هفتاد مرتبه‏ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ بار خدايا رحمت فرست بر محمد و آل محمد پس سه مرتبه بگويد اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ‏ بار خدايا بيامرز مؤمنين و مؤمنات را پس سر به سجده گذارد و بگويد سه مرتبه يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ‏ اى زنده اى پاينده اى صاحب جلالت و بزرگوارى اى خدا اى بخشاينده اى مهربان اى مهربانترين مهربانان عالم پس هر حاجت كه دارد از حق تعالى طلب نمايد هر كه چنين كند خدا خودش را و مالش را و زنان و فرزندان او را و دين و دنياى او را تا سال ديگر حفظ كند و اگر در اين سال بميرد بر شهادت بميرد يعنى ثواب شهيدان داشته باشد 🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
واکنش سلبریتی ها به مسخره‌ کردن شهدای کرمان نوسط علی کریمی همیشه علی کریمی تسلیت میگفت. این سری خریت کرد و خودشو نشون داد.خیلی از طرفداراش رو از دست داد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  ذکر روزانه
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮 🔮🔭 🔭 💎 تقویم نجومی 💎 ✴️ شنبه 👈16 دی / جدی 1402 👈 23 جمادی الثانی 1445👈 5 ژانویه 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴 وفات مرحوم محقق حلی (ره) 176 قمری. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛 دوشنبه 18 دی ساعت 40 دقیقه بامداد قمر از برج خارج می گردد. ✅اولین روز هفته را با صدقه آغاز بفرمایید. 👶 زایمان مناسب و نوزادی که در این روز به دنیا بیاید زیبا خوشرو و زندگی اسوده ای خواهد داشت. ان شاء الله. 🤕 بیمار امروز زود شفا یابد . ان شاءالله 🚖 مسافرت : مسافرت مکروه است حتما همراه صدقه باشد . 🔭 احکام و اختیارات نجومی . 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️درمان بیمارب های عفونی. ✳️مرحم گذاشتن بر زخم. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️آبیاری. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️جراحی چشم. ✳️کشیدن دندان. ✳️درختکاری. ✳️و جابجایی و نقل و انتقال نیک است. 🔵امور نگارش ادعیه و حرز و نماز آن خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 حکم انعقاد نطفه و مباشرت . 👩‍❤️‍👨 امشب:( شب یکشنبه) حدیث یا دستورخاصی وارد نشده است . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث حزن و اندوه است . 💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری ، سبب فرج و نشاط می شود . 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 24 سوره مبارکه"نور " یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم... و از مفهوم و معنای آن استفاده میشود که خواب بینده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش اید و دلیل و شاهد بیاورد و بر وی غلبه کند.ان شاء الله شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (صلّى‌الله‌عليه‌و‌آله). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی 📚 منابع مطالب کتاب تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان @taghvimehamsaran با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨ 🔭 🔮🔭 🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
*دعای گشایش رزق و روزی* *اَللّهُمَّ ارْزُقْنى مِنْ فَضْلِکَ الْواسِعِ الْحَلالِ الطَّیِّبِ رِزْقاً واسِعاً حَلالاً طَیِّباً بَلاغاً لِلدُّنْیا وَالاْخِرَهِ صَبّاً صَبّاً هَنیَّئاً مَری ئاً مِنْ غَیْرِ کَدٍّ وَلا مَنٍّ مِنْ اَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ اِلا سَعَهً مِنْ فَضْلِکَ الْواسِعِ فَاِنَّکَ قُلْتَ وَاسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ فَمِنْ فَضْلِکَ اَسْئَلُ وَ مِنْ عَطِیَّتِکَ اَسْئَلُ وَ مِنْ یَدِکَ الْمَلاْ اَسْئَلُ* ✨✨✨✨✨✨✨ *خلاصه تمام دعاهاکه مولاامیرالمومنین علی بن ابی طالب فرمودند:بهترین دعابرای هرروزمان* 💕🍃💕🍃💕🍃💕 *الحمدلله علی کل نعمه* *واسئل الله من کل خیر* *واستغفرالله من کل ذنب* *واعوذبالله من کل شر* 💕🍃💕🍃💕🍃💕 *اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،* *اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،* *اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .* 💕🍃💕🍃💕🍃💕 🌸 *دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان* *یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً* 🌷 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌷 💕🍃💕🍃💕🍃💕 *دعای چهارحمد* *بسم الله الرحمن الرحیم* *اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب* *اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه* *اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس* *اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.* *خواص دعای چهارحمد* 💠از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مرویست💠 🌺 که هر کس از پیروان ما هر روز این چهار حمد را بخواند خداوند او را سه چیز کرامت فرماید: 🍀اول عمر طبیعی 🍀دوم مال و جمعیت بسیار 🍀سوم باایمان ازدنیارفتن وبی حساب داخل بهشت شدن 💕🍃💕🍃💕🍃💕 *الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم* ⭕️✦✧✾═✾🌹✾═✾✧✦⭕️ http://eitaa.com/amirkiaei1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان گرامی از امشب قصه زندگی شهید صدر زاده رو براتون میذاریم. برای شادی روح همه شهداء واین شهید عزیز یک صلوات. خیلی التماس دعا
🌷🌷قسمت اول 🌷🌷 تومصطفاست یک گل آفتاب افتاده داخل چشمانت و اخم هایت را در هم کرده ای ،اما من خنده آن را دوست دارم ،آن خنده های صاف و زلال بچه گانه را .آن اوایل که با تو آشنا شده بودم با خودم می‌گفتم:چقدر شوخ وسرزنده وچقدر هم پررو !اما حالا دیگر نه !بعد از هشت سال که از آشناییمان می‌گذرد ،دوست دارم هم لبت بخندد وهم چشم هایت.به تو اخم کردن نمی‌آید آقا مصطفی! اینجا بر لبه ی سنگ سرد نشسته ام وزیر چادر ،تیک تیک میلرزم .آن گل آفتابی که در چشمان تو افتاده ،یک ذره هم گرما به تن من نمی‌بخشد.انکار با موذی گری میخواهد دو خط ابروی تو را به هم نزدیک تر کند ودل مرا بیشتر بلرزاند .میدانی که همیشه در برابر اخمت پای دلم لرزیده.تا اینجا پای پیاده آمدم .از خانه مان تا بهشت رضوان شهریار ده دقیقه راه است ،اما برای همین مسافت کوتاه هم رو به باد ایستادم وداد زدم :«آقا مصطفی!»نه یک بار که سه بار .دیدم که از میان باد آمدی ،با چشم هایی سرخ و موهایی آشفته. با همان پیراهنی که جای جایش لکه های خون بود و شلوار سبز لجنی شش جیبه.آمدی وگفتی :«جانم سمیه!» گفتم :«مگه نه این که هر وقت میخواستم جایی برم ،همراهی ام میکردی ؟حالا می‌خوام بیام سر مزارت ،با من بیا !»شانه به شانه ام آمدی. به مامان که گفتم فاطمه ومحمد علی پیش شما باشند تا برم بهشت رضوان وبرگردم ،با نگرانی پرسید :«تنها؟!» _چرا فکر می‌کنی تنها؟ _پس با کی ؟ _آقا مصطفی! پلک چپش پرید :«بسم الله الرحمن الرحیم.»چشم هایش پر از اشک شد . زیر لب دعایی خواند و به سمتم فوت کرد . لابد خیال کرد مخم تاب برداشته.در را که خواستم ببندم ،گفت :«حداقل با آژانس برو ،خیالم راحتتره!» اما من پیاده آمدم .به خصوص که هوا بارانی بود وتو همراهم . صدایت زدم وتو آمدی ،شانه به شانه ام . حالا هم نشسته ام اینجا روی این سنگ سفید مقابل عکست.آن وقت ها هیچ موقع تنها یک نمیگذاشتی .آن وقت هایی که بودی ومیتوانستی کنارم باشی اگر میگفتم مرا برسان ،از اینجا تا آن سر دنیا هم که بود می‌آمدی .مگر اوقاتی که به قول خودت احساس میکردی تکلیفی شرعی به گردنت هست وغیب می‌شدی .حالا هم دستم را محکم بگیر ورهایم نکن آقا مصطفی! حالا هم میخواهم مرا برسانی! مخصوصاً که این رسیدن با خیلی از رسیدن ها فرق دارد . این بار میخواهم برسم به آن بالا ،به آن بالا بالاها تا بفهمم آنجا چه خبر است .هر چند «آن را که خبر شد خبری باز نیامد». ادامه دارد ...✅🌹
🌷🌷قسمت دوم 🌷🌷 تومصطفاست هوا نمور است اما این گل آفتاب باسماجت میان دوخط ابرویت جاخوش کرده می گفتی"تو بچه شمال بارون دیده کجا سمیه خانم ومن بچه جنوب آفتاب دیده کجا؟قلیه ماهی و خورشت بامیه وماهی هشووفلافل کجا؟ میرزاقاسمی وفسنجون ترش وکاله کباب و ماهی شکم پرکجا؟ولی قدرت خدا روببین توباچه لذتی قلیه ماهی وماهی هشومی خوری ومن میرزاقاسمی وفسنجون ترش! این نشونه این نیست که روح ما به قواره جسم همدیگه س؟نشونه این نیست که از روز اول ناف مارابه نام هم بریدن؟ درست می گفتی که اقامصطفی راست و درست قسمت وحکمت در این بودکه مامال هم باشیم مایی که درایران به ولایت باهم یکی بودیم هرچند یکی از ما شمالی بود یکی جنوبی من متولد مرداد۱۳۶۵در رشت وتو متولد شهریور۱۳۶۵درشوشتر تو از من یک‌ ماه کوچک تر بودی واین آزارم می داد طوری که همان جلسه اول خواستگاری ازبس چادری که جلوی دهنم گرفته بودم به مامانم گفتم بگو که من یک ماه بزرگ ترم" مادرت شنید وگفت این که چیز مهمی نیست ! راست می گفت چیز مهمی نبودچون تو روز به روز از من بزرگتر شدی انقدر که دیگر در پوست خودت نگنجیدی پوست ترکاندی وشدی یک پارچه ماه ماه شب چهارده حالا هم آمده ام اینجادر محضر خودت خود خودت تا زندگی هشت سال ونیم مان را دوره کنیم .می خواهم تا جایی که میشودبخشی از آن روزها ولحظه ها رادر این ضبط کوچک جابدهم همه آنچه یادم می ایدرابادرخواست نویسنده ای انجام می‌دهم که باوردارداگر تو رابنویسید خیلی از تاریکی هاروشن می‌شود. چه کسی می تواند پیش بینی کندمن که زاده رشت وبزرگ شده سیاهکلم من که چند سال تمام هوای شرجی شمال را به سینه کشیده ام به دلیل شغل پدر که سپاهی بودمهاجرت کنیم به تهران از قضای روزگارتوهم از جایی که هوای شرجی داشت به همراه خانواده کوچ کنی به بند پی یکی از مناطق نزدیک بابلسر استان مازندران وبعدها هم بیایید نزدیک تهران درست همان محله ای که مابعد از چندی به آنجا آمدیم دریای شمال ودنیای جنوب هر دو دریایندهر چند هرکدام رنگ وبووعطروصدای خودرا دارنداگر راهی باز شود هر دو دریا همدیگر را در آغوش می کشند همانطور که روح من وتو همدیگر را پیدا کردندمثل گیاه عشقه دور هم پیچیدند.ما خانواده هفت نفره بودیم پدرومادرم،سجادبرادرم بزرگترم بایک سال تفاوت سنی بامن سبحان برادر دومی ام و صحابه خواهرم واقامحمدکه ته تغاری خانواده رابطه من وسجادکه بقول مادرم شیربه شیربودیم یه جور دیگه بودپدرم اجاره نشین بودوبقول خودش خوش نشین.مادرم هم عاشق مرغ وخروس وغازواردک به ما بچه هابا این پرندگان خیلی خوش می گذشت وقتی از صبح تا شب وسط بازی ها سراغی هم از آنها می گرفتیم وباهاشان بازی می کردیم البته نه مثل آن بار که سجادباچوب دنبالشان کردوحیوان های زبان بسته عصبانی شدندودنبال من کردندوافتادم وپیشانی ام شکست زمان جنگ بود وپدر به جبهه رفته بود ومادر برسر زنان هرجور بود مرا رساند درمانگاه باد خبر را به گوش مادربزرگ وپدر بزرگم رساندان ها که خانه شان ادامه دارد.....✅🌹
🌷🌷قسمت سوم🌷🌷 تومصطفاست باد خبر را به گوش مادر بزرگ و پدر بزرگم رساند. آن ها که خانه شان چند کوچه آن طرف تر بود، خود را رساندند درمانگاه و در میان اشک و ناله و آه، پیشانی ام بخیه خورد. چندسال بعد که پدر از جبهه آمد به دلایل شغلی منتقل شد تهران. آمدند خیابان آزادی، خیابان استاد معین. اما من نیامدم، ماندم خانه مادربزرگ که صدایش میکردم عزیز. پیرزنی دوست داشتنی با صورتی گرد، قد متوسط و کمی تپل که من و سجاد، نوه های اولش بودیم و عزیز دردانه. مادربزرگ آن قدر دوستم داشت و دوستش داشتم که وقتی خانواده ام به تهران کوچ کردند، پیش او ماندم. خانه اش کوچک بود و جمع و جور، اما پر از صفا و صمیمیت. شب ها کنارش میخوابیدم و بوی حنای موهایش را به سینه میکشیدم. دست هایم را حلقه می کردم دور گردنش تا برایم قصه بگوید: قصه چهل گیس، ماه پیشونی، ملک خورشید و ملک جمشید. تا پیش دبستانی پیش او بودم. هر روز صبح زود برای نماز بیدار می شد. از لانه مرغ ها تخم مرغ برمی داشت،آب پز می کرد و همراه نانی که خودش پخته بود، لقمه پیچ می کرد و با مشتی نخودچی و کشمش یا چهار مغز، در کیسه ای می بست و کیسه را در کیفم می گذاشت و راهی ام می کرد. ظهر که زنگ می خورد می آمد دنبالم، از سرایدار تحویلم می گرفت و به قهوه خانه پدر بزرگ می برد. داخل قهوه خانه میز و صندلی های چوبی سبز رنگ بود و رادیوی چهار موج قدیمی که همیشه خدا روشن بود و پدر بزرگ در آنجا چای، کباب، لوبیا، زیتون پرورده و ماست چکیده می فروخت. بعد که می خواستم بروم کلاس اول دبستان, مرا به تهران آوردند. اسباب بازی هایم را همان جا گذاشتم، مخصوصا عروسکم، خانم گلی را، تا هر وقت برگشتم بتوانم با آن ها بازی کنم. سال اولی که به مدرسه رفتم، مدرسه ام در خیابان دام پزشکی بود. ما مستأجر بودیم. تهران را دوست نداشتم. دلم هوای شمال و آن باران های ریز ریز را داشت، همان هوایی که عطر مادر بزرگ را داشت. صدای دریا در گوشم بود و هوس گوش ماهی هایی را داشتم که وقتی به گوش می چسباندی، صدای دریا را می‌شنیدی. بابا خانه را عوض کرد و رفتیم خیابان هاشمی. چهار سال آنجا ماندیم. باز هم من و سجاد هوای شمال را داشتیم. تا پایان دبستان، هنوز امتحان های ثلث سوم تمام نشده می رفتیم مخابرات و به عزیز خبر می‌دادیم که بیشتر از یکی دو امتحانمان نمانده و بابا بزرگ را راهی کند. بابا بزرگ می آمد، یکی دو شب می ماند، بعد من و سجاد را برمی داشت و با خودش می برد شمال. ادامه دارد...✅🌹
🌷🌷قسمت چهارم🌷🌷 باز خانه مادربزرگ بود و مرغ و خروس و اردک و تخم مرغ دو زرده و نان های دوبار تنور و بازی با غازها و اردک ها و خواندن کتاب و نشستن کنار درگاهیِ پنجره و تماشای بارانی که گرده افشانی می کرد و عطری غریب به سینه مان می پاشید. ((خونه ی مادر بزرگه، هزار تا قصه داره!)) خانه ای که فوقش هفتاد متر بود و حیاطش به زور دوازده متر، اما برای ما باغ بهشت بود. تابی فلزی گوشه حیاط بود که وقتی سوارش می شدیم، ما را با خود تا دل ابرها می برد. بازی ما بچه ها، هفت سنگ و قایم با شک و گرگم به هوا بود . عصرها زن ها روی ایوان خانه ها می نشستند و بساط چای به پا می کردند. مادربزرگ هم گاه خانه ی یکی از آنها می رفت یا دعوتشان می کرد که بیایند. در این دورهمی های زنانه روی چراغ خوراک پزی، شیرینی گوش فیل و خاتون پنجره و نان نخودچی می پختند. خانه مادربزرگ همیشه از تمیزی برق می زد. این تمیزی از او به مادرم هم ارث رسیده و حالا من هم سعی می کنم این مورثه را حفظ کنم. مادربزرگ برای نماز صبح که بلند می شد دیگر نمی خوابید. حیاط را آب و جارو می کرد، سفره صبحانه را می انداخت و با چای و نان و پنیر خانگی و گردو و حلوا ارده مغز دار، از همه پذیرایی می کرد. بعد موهایم را آب و شانه می زد. انگار با بافتنشان آرام و قرار می گرفت. این عادتش بود. مادر بزرگ سفره باز بود و مهربان. روزی نبود که خانه کوچکش رنگ مهمان را نبیند. شاید هم برای اخلاق و رفتار پدربزرگ بود. هر که از روستا برای کار و خرید می آمد، خانه سید ابراهیم ایستگاه استراحتش می شد. پدربزرگ اهل شعر و شاعری هم بود و مادربزرگ هم دل و دماغ شنیدن داشت. بعد ها هم که تو او را شناختی، بابابزرگم را می گویم، مریدش شدی . می رفتی شمال تا از او برنج بخری و برای فروش بیاوری تهران. به قول خودت شده بود مرادت. چقدر از رفتار و کردارش تعریف می کردی! از اینکه چطور کباب چنجه درست می کند، چطور گوشت ها را در اناردان می خوابانَد، چقدر ضرب المثل بلد است و دکانش چه دود و دمی دارد! آن قدر مریدش شدی که بعدها اسم جهادی ات را گذاشتی سید ابراهیم. اولین بار که از زبانت شنیدم وقتی بود که از سوریه آمده بودی. گفتم:((توکه اسم بابابزرگ من رو روی خودت گذاشتی، حداقل فامیلی اش رو هم می گذاشتی! چرا گذاشتی سید ابراهیم احمدی؟ خب می گذاشتی سید ابراهیم نبوی!)) خندیدی، از همان خنده های معصومانه ای که حالم را خوب می کرد: ((مارو بگو که گفتیم زنمون رو خوشحال کردیم. باشه،رفتم اونجا فامیلی ام رو عوض می کنم و می ذارم نبوی تا خوشحال تر بشی.)) ادامه دارد...✅🌹