eitaa logo
کانال امیرکیایی
1.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
70 فایل
مداح وسخنران اهلبیت دارای تحصیلات دانشگاهی وحوزوی بابیش از ۴۰سال خدمت درخانه اهلبیت (ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷قسمت یازدهم🌷 دویدم داخل اتاق . نفهمیدم آن ها چه گفتند،چه شنیدند و کی رفتند. حتی برای شام بیرون نیامدم بعدها از زبان خودت شنیدم که گفتی: (از مامانم پرسیدم: چطور بود؟گفت: والا خودش رو که خوب ندیدیم چون رو گرفته بود، اما خب مادرش رو دیدم. از قدیمم گفتن مادر رو ببین،دختر رو بگیر.) ۲۹ فروردین بود که با پدر و مادرت آمدید. این ده پانزده روز کارم شده بود گریه. نمی توانستم تصمیم بگیرم. بعضی چیزهایی که درباره ات شنیده بودم نگرانم می کرد: سربازی نرفته بودی، کار نداشتی، یک ماه هم از من کوچک تر بودی، اما مامانم گفت: (حالا بذار بیان، بعد تصمیم بگیر!) آمدید با دسته گلی بزرگ و زیبا رز قرمز و مریم سفید. از داخل کوچه صدا می آمد. پسرها دسته جمعی دم گرفته بودند: ((از اون بالا میاد یه دسته حوری/ همشون کاکل به سر، گوگوری مگوری.)) صورتم گر گرفته بود. آن ها داشتند برای معلمشان سنگ تمام می گذاشتند و من خیس عرق شده بودم. در آشپزخانه بودم. سینی را برداشتم و فنجان ها را پر از چای کردم و سجاد را صدا زدم:((داداش بیا ببر.)) سجاد به دست های لرزانم نگاه کرد:((آبجی خاطرت جمع، می شناسمش، پسر خوبیه!)) از داخل اتاق صدای مادرم آمد:((سمیه خانم تشریف بیارین.)) آمدم داخل اتاق . پدرم با پدرت گرم صحبت بود . سلام کردم و نشستم بی آنکه نگاهت کنم . حرف ها را نمی شنیدم. فقط یک لحظه نگاهم به تو افتاد. کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید پوشیده بودی. نمی دانم بعد از چه مدت بزرگترها گفتند بروید در اتاقی دیگر و باهم صحبت کنید. بلند که شدم ، پاهایم سنگین شده بود و روی زمین کشیده می شد. به اتاقم رفتم و کنج دیوار نشستم. طوری صورتم را رو به دیوار چرخانده بودم که نتوانی نگاهت را به صورتم بدوزی . آن روز نمی دانستم که تو هم اهل نگاه به صورت نامحرم نیستی. تو گوشه ای نشسته و ساکت بودی و فقط گوشه ای از کت و شلوار سیاه و پیراهن سفیدت را می دیدم. طوری چادر را دور خودم پیچیده بودم که احساس می کردم شاخه و برگ داده و شکوفه های صورتی تمام تنم را پوشانده اند. احساس خفگی می کردم.صدایت را شنیدم: ((گفته بودین حوزه درس می خونین؟)) _بله! _چطوره، راضی هستین؟ _حوزه جدید بهتر از حوزه قدیمه. اونا ادبیات نمی خونن و عربی محض می خونن، ولی ما ادبیات می خونیم و این سطح حوزه رو بالا می بره. یک نفس یک جمله بلند را گفته بودم. یعنی نیاز بود این طور یک نفس حرف بزنم؟! درحالی که پدرم و پدرت آن بیرون نشسته بودند.شرم آور نبود که ما اینجا کنار هم بنشینیم و حرف بزنیم؟ واقعا راجع به من چه فکر می کردند؟از جا بلند شدم: ((من باید برم.)) _کجا؟ از جا بلند شدی: ((اجازه بدین! ببینین من فقط دنبال همسر نمی گردم، اگه می خواستم دنبال همسر بگردم اینجا نبودم. من علاوه بر همسر همسنگر میخوام.)) تو هم جمله ای بلند گفته بودی، ولی من دیگر از اتاق بیرون آمده بودم. رفتم و نشستم پیش مادرم. تو هم رفتی نشستی پیش پدرت. از پسِ چادر به مامان گفتم: ((بگو که من یه ماه بزرگترم.)) مادرت شنید:((اون بار هم گفتم مسئه مهمی نیست، مهم تفاهمه.)) مامان گفت:((سمیه جان خیلی دوست داره درسش رو بخونه.)) _خب بخونه!این را پدرت گفت. آهسته گفتم:(( درسمم که تموم بشه، می خوام برم سرکار!)) _چه کاری؟ این تو بودی که این را پرسیدی. بی آنکه نگاهت کنم گفتم: ((آموزش و پرورش یا سپاه.)) ادامه دارد ...✅🌹
🌷قسمت دوازدهم🌷 طلبه س. تا وقتی درس می خونه که نباید سربازی بره! درعوض مسئولیت پذیره! هیئت داره و برای بچه هاش از دل و جون مایه میذاره! تکلیف خودت رو با دلت روشن کن! خانم نظری حکم استادم را داشت. با لکنت گفتم: ((چشم خانم. از نظر ایمانی باید سطح بالایی داشته باشه. طوری که من روهم بکشه بالا!)) _ ایمان رو در عمل ببین.این جوون بچه مسجدیه و نماز خون. بچه ای با تقوا و با عرضه! _ من ایمان ظاهری نمی خوام. می خوام توکل بالایی داشته باشه. اینکه اسلام رو از هر جهت بشناسه و به دستوراتش عمل کنه. کسی که ایمان داره به همسرش توهین نمی کنه خانم. دستم راگرفت. سرد سرد بود. در حالی که از گونه هایم آتش می بارید. _ تا اونجا که من می شناسمش آدم درستیه. درست را خیلی محکم گفت. رویم نشد بگویم دنبال کسی مثل سجاد، داداشم هستم. هم به ظاهر برسد هم به باطن. سجاد کت و شلوارش را همیشه به اتوشویی می داد و کفش هایش را واکس می زد.ایمانش هم همیشه نو و اتو کشیده بود. خانم نظری دستم را رها کرد: ((ماهم این مراحل رو گذروندیم دختر جون، پیشنهاد می کنم تکلیفت رو با خودت روشن کنی.)) به خانه که آمدم غروب بود. مادر گلدان های حیاط را آب داده و روی تخت نشسته بود. رفتم نشستم کنارش:((مامان چی کار کنم، شما بگو؟)) _ خونواده ی خوبین صدرزاده ها! _خونواده رو چی کار دارم!خودش،خدمت نرفتنش! _ درسش که تموم بشه می ره سربازی.سجادم قبولش داره! نگاه به بالا انداختم و دیدم چراغ اتاق سجاد روشن است: ((بذار از خودش بپرسم.)) از پله ها دویدم و رفتم اتاق سجاد. دیدم پشت میز کامپیوترش نشسته. مامان هم پشت سرم آمد و گفت:((سجاد تو یه چیزی به خواهرت بگو. تکلیف این بنده خدا چی می شه؟)) سجاد بی آنکه نگاهمان کند گفت: ((از نظر من تاییده!)) _اصلا متوجهی راجع به کی حرف می زنیم؟ _بله. مصطفی! مصطفی صدرزاده. مامان گله مند گفت: ((هی بالا و پایین می کنه.سمیه، یا رومی روم یا زنگی زنگ!)) تکیه دادم به دیوار رو به سجاد و گفتم: ((اگه تو قبولش داری باشه منم...)) مامان ذوق زده گفت: ((خب، این رو از اول می گفتی، برم تلفن بزنم؟)) سجاد گفت: ((صبر کن مامان!)) رو به من کرد: ((هر چی سوال ازش داری، بنویس می برم می دم بخونه و جواب بده.)) رو به کامپیوتر چرخید: ((می شم کبوتر نامه بر!)) مامان ذوق زده گفت:((برم براتون چای و شیرینی بیارم!)) نشستم روی زمین و زانوهایم را بغل کردم. سجاد هنوز به صفحه کامپیوترش نگاه می کرد.تصویر ثابت بود و عکس یک دشت پر از گل سرخ و دوتا پروانه. ‌ ادامه دارد...✅🌹
🌷قسمت سیزدهم🌷 گفتم :((برو بگو آبجی من خیلی حساسه، دوست داره کسی که قصد داره باهاش ازدواج کنه، خیلی آروم حرف بزنه، کم محلی و بی محلی هم نکنه، اهل مشورت باشه. با اخلاق و با ایمانم باشه.)) سجاد خندید:((سوالای دستوری ت رو بنویس خانم معلم. چارجوابی یا تشریحی. گفتم که میشم کبوتر نامه بر!)) مامان با سینی چای و شیرینی کیک یزدی وارد شد: ((به دلم افتاده که از بین همه خواستگارا قرعه به نام این جوون می افته. حالا بیاین دهنتون رو شیرین کنین.)) خانم صدرزاده به مامانم زنگ زد و گفت: ((میتونیم برای پنجشنبه ساعت شش عصر بیایم خدمتتون؟)) دیدم که بعد از جواب، استخاره کرد و بعد از استخاره با همان تسبیح کهربایی که دستش بود، دست هایش را بالابرد و گفت: ((خدایا شکرت.)) اما من استخاره نکردم. با خودم می گفتم استخاره به دل است و دل من رضایت داده بود. مامان خیلی شاد و شنگول بود، گرچه مضطرب هم بود. به قول خودش، اولین فرزندش قرار بود عروسی کند. می گفت:((این پسر از اونایی نیست که بگم نه پشت داره نه مشت، هم خونواده ش پشتش هستن هم پیداست که جَنَم داره.)) ظاهرا به دل مامان نشسته بودی. سجاد و سبحان هم که قبولت داشتند، مخصوصا سبحان. باباهم که سکوتش داد می زد راضی است. فقط می ماند من اصل کاری! من هم که بالاخره بله را گفتم و مجوز عبورتان را دادم. حرف مامان هم در گوشم بود: ((موقع بله برونه که خیلی چیزا معلوم میشه.)) آمدی، به همراه پدر و مادرت با دسته گلی زیبا. آمدم و نشستم، با همان چادر سفید گل صورتی که سر کرده و رو گرفته بودم. نگاهم یک لحظه به پدرم افتاد. چه سکوت سنگینی! با انگشت اشاره روی گل های قالی می کشید. صحبت های مقدماتی شروع شد: آب و هوا و سیاست روز و وضعیت اقتصادی، و کم کم رفتند سر اصل مطلب. حرف از تاریخ عقد و عروسی که شد، از پس چادر به مامان که کنارم نشسته بود گفتم: ((بگو بدم میاد دوره عقد طولانی بشه.)) قرار عقد را برای سیزده اردیبهشت گذاشتند و عروسی را برای تابستان. صحبت مهریه که شد پدرت گفت:((مِهر دختر و عروسم هر دو ۳۱۳ سکه س.)) پدرم سکوت کرد. تو از جا پریدی:((ولی من این قدر ندارم، فقط یکی دوتا سکه دارم.)) پدرت دستت را کشید: ((زشته مصطفی!)) _آقاجون حرف حساب رو باید زد و همین حالا هم باید زد. اگر حرف مهریه دادن پیش بیاد حداکثر دو یا سه سکه رو می تونم بدم، بقیه می افته گردن خودتون! پدرت خندید: ((شما کاری نداشته باش!)) ادامه دارد...✅🌹
🌷قسمت چهاردهم🌷 نظر من چهارده سکه بود به نیت چهارده معصوم و اینکه برویم پیش آقای خامنه ای عقد کنیم. همین را هم آهسته گفتم، اما پدرت گفت: ((از بابت مهریه همون ۳۱۳ سکه دخترم. از بابت رفتن پیش آقا هم همینطوری نمیشه! باید آشنایی داشته باشیم که نداریم.)) چقدر همه چیز تند و سریع اتفاق افتاد. قرار شد چند روز بعد بیایی و شناسنامه ام را بگیری و همراه شناسنامه خودت ببری دفترخانه. همان شب مادرت زنگ زد: ((آقا مصطفی سمیه خانم رو درست ندیده. فردا صبح میاد شناسنامه رو بگیره دیداری هم تازه میکنه.)) فردا صبح آمدی و برایم یک سررسید سال نو با جلد چرمی سبز و طلاکوب آوردی. شناسنامه ام را دستت دادم. یعنی قرار بود اسمت وارد شناسنامه ام شود؟! بعدها شنیدم آن قدر با تسبیح دانه یاقوتی ات استخاره کرده بودی که پدرت مشکوک شده بود: ((چه می کنی مصطفی؟)) و تو مُقر آمده بودی که دلت پی خواستگاری از من است و باقی قضایا. حالا اینجا که روبروی عکست و این سنگ سپید سرد نشسته ام، از تو میپرسم که((اگه دوباره قرار باشه این مسیر رو طی کنی، بازم سراغ من میای؟))جواب خودم مثبت است. باید آزمایشگاه می رفتیم برای نمونه گیری، من و تو و مادرهایمان رفتیم اما وقتی رسیدیم آزمایشگاه که ساعت نمونه گیری گذشنه بود.مادرت گفت:((حالا که تا اینجا اومدیم بهتره وسایلی رو که لازم داریم بخریم.)) باهم رفتیم بزازی.طاقه های پارچه چشمک میزدند.از گوشه هر کدام مثلثی رنگی آویزان بود، مثل آبشاری از رنگین کمان. مادرت گفت: ((عروس گلم ببین کدوم رو برای پیراهنی می پسندی؟)) پارچه گیپور طلایی را انتخاب کردم. خیلی خوشگل بود. گفت: ((مبارکه.)) پارچه فروش آن را برید و در کیسه پلاستیکی گذاشت. مادرت گفت: ((یه پارچه پیراهنی دیگه و چادر سفیدم انتخاب کن.)) انتخاب کردم. بعد رفتیم راسته ی کیف و کفش فروشی. کفش ورنی سفید نگین داری خریدم و کیفی که به آن می آمد. آدمی مشکل پسندم، اما آن روز خیلی زود انتخاب می کردم و می خریدم. در تمام مدت که خرید داشتیم، تو با گوشی ات مشغول بودی و با بچه هایت حرف می زدی.نه نظری می دادی نه به من چیزی می گفتی.من هم از خدایم بود، چون هنوز نامحرم بودیم.خریدمان که تمام شد، مامانت گفت:((سمیه جان، بیا من و شما بریم خیاطی. این پیراهن گیپور و این چادر باید برای روز عقد آماده بشه.)) ادامه دارد...✅🌹
49.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرمانده شهید فاطمیون (شهید مصطفی صدر زاده) به روایت همسرش ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._.
🌺آداب قبـــل از خواب🌺 🌸قبل از خواب وضــــو بگیریم 👈 ثواب شب زنده داری 🌺تلاوت آیة الکرسی 🌺تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده : 🌸ﺧﺘـــــﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره توحید. 🌺ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿــــــﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم: ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻ‌َﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ 🌺 ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم : ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ. 🌺ﺣـــــﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤـــﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم: ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻ‌ﺍِﻟﻪَﺍِﻻ‌َّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ. 🌸تلاوت 👈معوذتین (سوره ناس و فلق) 🌺آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح 🔹 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف 🌺سوره ى تكاثر ایمنـی از عذاب قبر 🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُونَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ 🌺ثواب ۳ بار تلاوت👇 برابر با خواندن ۱۰۰۰رکعت نماز یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ 🌺پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421) 🔹{آل عمران آیه «۱۸»} : 🔹شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._
🏷 💠 🎙سخنران : سرکار خانم 🎙مداح:سرکار خانم 📖قاری نوجوان 🗓سه شنبه:۱۹دی۱۴۰۲ 🕰ساعت ۱۴/۳۰ 📍ویژه ‌خواهران 🌐 مجتمع فرهنگی‌مذهبی مـهدیه کـرج 🆔 @mahdiekaraj_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  ذکر روزانه
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮 🔮🔭 🔭             💎 تقویم نجومی 💎 ✴️ سه شنبه 👈 19 دی  / جدی 1402 👈26 جمادی الثانی 1445👈9 ژانویه 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوب مبارکی است و برای امور زیر خوب است : ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅تجارت و داد و ستد. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅درختکاری. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅ و صدقه خوب و ثواب مضاعف دارد. 📛ولی ازدواج خیر و صلاح ندارد. 👶مناسب زایمان و نوزاد عمری طولانی دارد. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🚘 مسافرت : مسافرت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم . 🌗 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️رفتن به خانه نو. ✳️بردن جهاز عروس. ✳️شراکت و امور شراکتی. ✳️اغاز به فعالیت ها و کار و کسب. ✳️امور بازرگانی و تجاری. ✳️و آغاز تعلیم و یادگیری نیک است. 📛ولی فروش جواهرات و احشام خوب نیست 🟣نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت. امشب شبِ چهارشنبه مباشرت و عروسی مکروه است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث رهایی از بلاست. 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ،باعث خلاصی از مرض است. ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 27 سوره مبارکه "نحل" است. قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین... و از معنای آن استفاده می شود که جاسوسی خبری به این شخص برساند و او در صدد تفحص در مورد این خبر شود و خبر صحیح باشد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸                 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی                                                                                                             📚 منابع مطالب کتاب تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان @taghvimehamsaran با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨  🔭 🔮🔭 🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
💢🌸↶انـواع ذکـ📿ـرهـا↷🌸💢 1- رفع هر گرفتاری در هر روز 124 مرتبه «یاصَمَد» 2- زبان بند دشمن زياد گفتن «الصمَد» 3- زیادی علم و دانش 67 مرتبه «یامحُيط» 4- برای محبت 46 مرتبه «یاوَلی» 5- برای رفع مشكلات مهم 156 مرتبه «یاقَيوم» 6- برای جلوگیری از مشكلات بعد از هر نماز واجب 19 مرتبه «یاحَیُّ یاقَيّوم » 7- برای لطف و عنايت خداوند بعد از هر نماز 100 مرتبه اسم «الرحمن» 8- برای برآوردن تمام حوائج دنيا و آخرت بسیار بگوید ذكر «رَحيم» 9- برای رفع هر مشكل، روزی 100 مرتبه ذكر «الله» و برای شفاء هر مریضی كه دكتر جواب كرده باشد 100 آيه از قرآن بخواند سپس 7 مرتبه «یاالله» 10- برای ادای دین و قرض و جلوگیری از فقر 110 مرتبه «یاعَلی» 11- برای رفع بیماری وسواس دست را روی سینه كشیده و بگوید: « بِسم الله وَ بِالله مُحَمد رَسول الله لا حَولَ وَلا قُوَه اِلا بِالله اَلعَلی العَظيم اٌمحِ عَنی ما أجِد» اين عمل را 3 بار تكرار كند 12- برای نجات فوری از قرض سنگين 1002 مرتبه «سُبحانَ الله وَ بِحَمدِه سُبحانَ الله العَظيم» 13- برای آرامش و بردباری و صبر در برابر مشكلات و گرفتاری‌ها در هر روز 88 مرتبه «یاحَليم» 14- برای استجابت دعا قبل از اذن صبح يا بعد از نافله صبح (بعد از اذان) 180 مرتبه «یاسَميع» 15- برای رفع لغوگوئی و فحاشی در هر روز 62 مرتبه ذكر «ياحَميد» 16- برای رسیدن به نتيجه بهتر و سريعتر در كارها تا 10 جمعه متوالی بعد از نافله صبح تا قبل از ظهر 302 مرتبه ذكر «يابَصير» 17- برای پیدا شدن گمشده زياد خواندن ذكر «ياحَكيم» 18- برای جلوگیری از فقر و بهبود وضعیت مالی در هر روز 100 مرتبه «یاغَنی» 19- برای وسعت رزق، برای وسعت پيدا كردن علم و برای رفع خوف و ترس در هر روز 137 مرتبه ذكر «یاواسِع» 20- برای نجات از وسوسه شيطان و ترس از جن هر روز بعد از نماز صبح 30 مرتبه ذكر «اَلتَواب» 21- برای طولانی شدن عمر تا ظهور حضرت مهدی عج در هر شبانه روز 151 مرتبه ذكر «یاقائِم» 22- برای نظم پیدا كردن در كارها روزی 80 مرتبه ذكر «یاحَبيب» 23- برای بخشیده شدن گناهان زياد خواندن ذكر «اَلَعفو» 24- برای رهائی از وسواس و توفيق يافتن توبه مداومت در گفتن ذكر «اَلَعفو» زياد سفارش شده است 25- جهت توانگری و دوام ملك و مالك شدن و غيره زياد «یامالك» بگويد 26- برای حوائج دنيا و آخرت روز جمعه پيش از طلوع آفتاب 1000 مرتبه «یامالك» بگوید 27- برای مهربانی و محبت دل شخصی بسوی خود در هر روز 10 مرتبه «یارئوف» 28- برای مهربانی دیگران به خویش در روز جمعه بعد از نماز صبح 200 مرتبه «یارئوف» 29- برای رفع دشواری‌ها در هر روز 312 مرتبه «یاقريب» و يا حداقل 30 مرتبه 30- ذكر صلوات زياد بگويد بعد از نماز صبح و ظهر 100 مرتبه هر كس هر روز و هر شب صلوات فرستد شفاعت حضرت محمد (صلّى‌الله‌عليه‌و‌آله) بر او واجب می‌شود اگر چه گناهان بزرگ داشته باشد. زياد صلوات فرستادن نوری است در قبر نوری بر پل صراط و نوری است در بهشت 🍃⚘اَلّلهُـمَّ صَـلِّ عَلـی مُحَمَّــ♡ــد⚘🍃 وَ آل مُحَــ♡ــمَّد وَ عَجِّـــلْ فَـرَجَهُــــم 📗گنـج‌های معنـوی •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🌷 اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ http://eitaa.com/amirkiaei1
هدایت شده از  زنان منتظر تا فتح فلسطین وقدس لبیک یا خامنه ای🇮🇷🇸🇩
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ نگرانیهای امام صادق از آخر الزمان
هدایت شده از  زنان منتظر تا فتح فلسطین وقدس لبیک یا خامنه ای🇮🇷🇸🇩
حرف خاص (4).mp3
24.04M
| ✘هر کاری می‌کنم گره‌ میفته توش! تلاش‌های من چرا برکت ندارن؟