eitaa logo
کانال امیررضا رشیدی
219 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2هزار ویدیو
2 فایل
به نام خدا * به یاد خدا * و برای خدا اشعار و نوشته ها #امیررضا_رشیدی #افتخارات #مرور_خاطرات #کلیپ_های_صوتی_و_تصویری #اطلاع_رسانی_برنامه_ها #دوربین_نامحسوس ارتباط: https://eitaa.com/ArR1387
مشاهده در ایتا
دانلود
شما فرستادید👇 حضرت علی ( ع) میفرماید: نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که آدمی پای بر شرافت خود گذارد. 🌱نهج البلاغه ممنونم🙏
بی سبب نیست که تو علت خلقت باشی توکه هم شأن علی، فاتح خیبر هستی
🍃🌸﷽🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحيم هر روز صبح... سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان 🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق حضرت زینب کبری(س)🌸 السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عَلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع) اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع)🌸السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی 🌺السَّلامُ عَلَيْکِ يَا فَاطِمَةُ المعصومه اشْفَعِي لَنَا فِي الْجَنَّةِ 🌸🌸🌸🌸🌸 👈عضوشوید @Amirreza_Rashidi_87 ┉┉┉•••◂ 𖦹🌸🦋🌸𖦹▸•••┉┉┉ 🆔https://eitaa.com/Amirreza_Rashidi_87 🅰https://www.aparat.com/Amirreza_Rashidi_87 ®https://rubika.ir/Amirreza_Rashidi_87 ┉┉┉•••◂ 𖦹🌸🦋🌸𖦹▸•••┉┉┉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تصاویری از شبستان جدید حرم حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) که به دست هنرمندان ایرانی ساخته شده است. ای‌کاش که در خدمت زینب باشیم گریانِ غم و مِحنت زینب باشیم یک‌شب حرم رقیه جان باشیم و... یک‌شب حرم حضرت زینب باشیم
کسی که عاشق خاک تو باشد خوب می‌داند که دنیا می‌شناسد با خلیج فارس ایران را ... ۱۰اردیبهشت روز ملی خلیج فارس🌊
بخری کاش دل پر گنه من را هم بانوی عالمه ی کربُبلا یا زینب🌱
🍃🌸﷽🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحيم هر روز صبح... سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان 🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق حضرت زینب کبری(س)🌸 السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عَلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع) اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع)🌸السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی 🌺السَّلامُ عَلَيْکِ يَا فَاطِمَةُ المعصومه اشْفَعِي لَنَا فِي الْجَنَّةِ 🌸🌸🌸🌸🌸 👈عضوشوید @Amirreza_Rashidi_87 ┉┉┉•••◂ 𖦹🌸🦋🌸𖦹▸•••┉┉┉ 🆔https://eitaa.com/Amirreza_Rashidi_87 🅰https://www.aparat.com/Amirreza_Rashidi_87 ®https://rubika.ir/Amirreza_Rashidi_87 ┉┉┉•••◂ 𖦹🌸🦋🌸𖦹▸•••┉┉┉
چند خط روضه 🌷سردار مدافع حرم «حاج‌مهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت واز«سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت 🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌ حججی بعد از شهادت حججی تا مدت‌ها، پیکر مطهرش در دست داعشی‌ها بود تا اینکه قرار شد حزب‌الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهیدحزب‌الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب‌الله را آزاد کند به من گفتند: «می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟» می‌دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهم‌تر بود. قبول کردم. با یکی از بچه‌های سوری به‌نام حاج سعید از مقر حزب‌الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را می‌پایید پیکری متلاشی و تکه‌تکه را نشانمان داد و گفت: «این همان جسدی است که دنبالش هستید!» میخکوب شدم.از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: «من چه‌جوری این بدن را شناسایی کنم؟!این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!» بی‌اختیار رفتم طرف داعشی.عقب رفت، اسلحه‌اش را مسلح کردوکشید طرفم. داد زدم: «پست‌فطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست‌هاش؟!» حاج‌سعید حرف‌هایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، می‌گفت: «این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده دوباره فریاد زدم: کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را این‌جور قطعه قطعه کنید؟! داعشی به زبان آمد و گفت: «تقصیر خودش بود.ازبس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچک‌ترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می‌زد!» هرچه می‌کردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت: «فقط همین‌جا.» نمی‌دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش می‌خواست فریبمان بدهد در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام.گفتم: بی‌بی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید. یک‌باره چشمم افتاد به تکه‌استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به‌هم زدن، استخوان را برداشتم و درجیبم گذاشتم!بعد هم به حاج‌سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حز‌الله.ازته دل خدا را شکر کردم که توانستم بی‌خبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم وقتی برگشتیم به مقر حزب‌الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق.همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب‌الله، پیکر محسن راتحویل گرفته‌اند. به دمشق که رسیدم،رفتم حرم بی‌بی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد و گفت: پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمده‌اند. الان هم همین جا هستن، توی حرم من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می‌دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت: «ازمحسن خبر آوردی.» نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟!بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ گفتم: «حاج‌آقا،پیکرمحسن مقر حزب‌الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش» گفت: «قَسَمَت می‌دم به بی‌بی که بگو.» التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش را انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت: «من محسنم رو به این بی‌بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی،راضی‌ام.» وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: «حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی‌اکبر علیه‌السلام اربا اربا کردن.» هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: «بی‌بی،این هدیه رو قبول کن.» @Amirreza_Rashidi_87
enc_16921889340649753101454.mp3
2.39M
داغ تو سنگین تره از طاقتم کمر پلکم از غمت خمیده مثل یه مرد زنونه گریه کردم منی که اشکامو کسی ندیده «برای روزی که نخواهیم بود ...» 🎙 محمد_ابراهیمی_اصل @Amirreza_Rashidi_87