eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃به گفته شهید اهل قلم :اگر شهید نشدیم لاجرم باید مرد. چه بهتر که انسان به واسطه ریختن خودش بتواند به دین کمک کند.البته این مطلب را بگویم که شهادت را به هرکسی نمی‌دهند و خدا به ویژه خود می‌دهد* . 🍃آری تو ویژه بودی، آنقدر ویژه که خونت درختِ اسلام را آبیاری کرد. با هر لقمه که خوردی گفتی و سرچشمه نوری در درونت روشن شد،نوری که بعد از هم روشنی بخشِ ظلمت‌هاست❤️ . 🍃بین‌الطلوعین را از دست نمیدادی! و شاید رزقِ را همان حوالی گرفته ای، همان لحظاتی که‌ ملائک رزق و روزیِ دنیا را بر سر خفتگان می‌ریختند. ما از روزیِ دنیا جا می‌مانیم و امثال تو سِیر در آسمان می‌کنید🕊 . 🍃میانِ حالِ خوبت عاقبت بخیر شدی و شهید. به قول * خدا به ما تعهدی نداده اما تو راهش را بلدبودی.ما نابلدان اگر جا بمانیم، قطعا می‌میریم😔 . 🍃حلب ،آخرین ایستگاهِ دنیا و سرآغازِ راه آسمانیِ توست. آن هنگام که تلاش می‌کرد دست و پایت را ببندد،چشم بستی و راهِ را پیش گرفتی. خود را به قافله عاشقان رساندی🌹 . 🍃حال نیستی و همسرت، وار فقط زیبایی هارا می‌بیند و می‌پروراند برای مولایش،که مبادا در صفِ منتقمینِ جایِ پسرانش خالی باشد! . 🍃آسمان نشین، حواست را جمعِ ما کن! این روزها عجیب بلاتکلیفیم. حواست به ما باشد😓 ‌. . *بخشی از وصیت‌نامه شهید. . *"خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است! شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبی داری و می‌خواهی کنی، يادت نرود و را بطلبی. " . ✍️نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۱۴ تیر ۱۳۶۲ . 📅تاریخ شهادت : ۲۷ مهر ۱۳۹۴ . 📅تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : جهرم .
🍃جزیره مجنون بعد از یازده سال از جواد دل کند و های باقی مانده از ، تسکینِ دل داغدار مادر شد و نور چشم هایِ متتظر ِپدر .اما ، دلش لرزید از پیکر برادر شهید و با خود عهد کرد ادامه دهنده راهش شود . . 🍃نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر ، شاهد روح بزرگ او بود. عشق به سبب شد کبوتر دلش مدتی در آسمان پرواز کند.اما بیقراری اش در کنار سردار دل ها قرار گرفت.محافظِ سردار شد و سردار، محافظِ دل بیتاب او. . 🍃 روضه ی دلش را بیتاب می کرد و در میان هایش، طلب می کرد .محبتش به حضرت مادر سبب شد در به همراه ح.ا.ج ق.ا.س.م مهمان شعله های آتش شود و اربا اربا. . 🍃 بیقراری و اشک های دخترانش ، روضه حسین را تداعی می کرد و مادر بازهم هدیه داد و تحویل گرفت. حال ، از مزار جواد تا مزار هادی مادر است تا هایش را رها کند و اندکی از دلتنگی هایش را دهد . . ✍نویسنده: . به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد‌: ۱۳۵۸ . 📅تاریخ شهادت : ۱۳ دی ۱۳۹۸. بغداد . 📅تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزار: بهشت زهرا .
🍃اصلا گویا این ذات سربازان است که جز خدا نبینند و جز او را مقصد خود قرار ندهند. به روشنایی خورشید در جاده ی تاریک گمنامی قدم گذارند و در اخر با نامشان را بر دلها همیشگی کنند. گویا همه ی آن ها عادت دارند به سادگی و خوب این ویژگی را از اموخته اند🌹 . 🍃او نیز خوب در این مکتب را به نمایش گذاشته بود و چه زیبا کارنامه ای را به خود اختصاص داد. از تمام اسم و رسمش تنها صندلی ساده ای لیاقت همنشینی با او را داشت و به ما آموخت میشود با همان ذخیره ی اندک، میهمانیِ عظیمی را پذیرا شد😌 . 🍃گویی نمیخواست نام را به دوش بکشد و جسمش شرمنده این نام شود، اینگونه شد که تصمیم گرفت اربابش باشد و پهلویش را فدای پهلوی سوخته کند😓 . 🍃حال در جوار جوان رشید اربابش نظاره گر زمینیان است و دست دعایش تبرک میکند وجود ناپاک ما زمینیان را😔 . 🍃برادر ح.ا.ج ق.ا.س.م، ملاقات مبارکتان باشد ای بزرگ مرد ❣ . ✍نویسنده : . 🌺به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد : ۸ فروردین ۱۳۴۲ . 📅تاریخ شهادت : ۱۳ دی ۱۳۹۸. بغداد . 📅تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : گلزار شهدای کرمان .
‍ 🍃زمان به سرعت می گذرد. به ندای دلت گوش کن، می خواهی دل ببندی و بمانی یا حق شوی و به پرواز کنی🕊 🍃شهدا را با زیباترین مرگ همان شهادت تفسیر کردند. 🍃 دهه هفتادی هایی که در این روزها خبر شهادتشان فکر را مهمان خانه می کند که چطور می توانند از دنیا و تعلقاتش بگذرند؟ 🍃جوانانی که با ذکر ، علی اکبرهای زمان شدند، پدرانشان آن ها را راهی میدان دفاع از حریم آل الله کردند و مادرانشان با ذکر ، جان هایشان را در راه زینب(س) فدا کردند. 🍃جوان ذاکری هم نام ارباب و غلام با عزت او(حسین معز غلامی)که پاسداری را فقط برای برگزید. 🍃عصرهای پنج شنبه خودش و دلش در دنبال گمشده اش بود. در خانه هم عکس شهید مونس لحظه هایش بود. شاید هم مونسش پادرمیانی کرد و دفاع از حرم رزقش شد .. 🍃اهل ماندن نبود. حتی دوستانش به پدرش گفتند: به حسینت دل نبند او رفتنی است. یک عکس و یک خط نوشته دردنیای مجازی خبر شد برای چشم انتظارش در دنیای واقعی😓 🍃علی اکبرانه رفت و پدرش را به صبرِ حسین(ع) پس از وصیت کرد. او همچون جوان دلیرانه و با شجاعت جنگید و شهید شد🌹 🍃گویا ی پیکرِ بر زمین مانده ی را بسیار خوانده بود که پیکرش سه روز بعد از شهادت پیدا شد. آن هم بانشان (عج) که سند سربازی اش، برای امام زمانش بود❣ 🍃مدافع منتظر ... این روزها حال دلمان خوب نیست. برایش بخوان از همان هایی که مانند خودت به ختم شد🌷 🍂به مناسبت سالروز شهادت ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۶ فروردین ۱۳۷۳،خوزستان.امیدیه. 📅تاریخ شهادت : ۴ فروردین ۱۳۹۶،سوریه حماء 📅تاریخ انتشار : ۳ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۰
🍃اصلا گویا این ذات سربازان است که جز خدا نبینند و جز او را مقصد خود قرار ندهند. به روشنایی خورشید در جاده ی تاریک گمنامی قدم گذارند و در اخر با نامشان را بر دلها همیشگی کنند. گویا همه ی آن ها عادت دارند به سادگی و خوب این ویژگی را از آموخته اند🙃 🍃او نیز خوب در این مکتب را به نمایش گذاشته بود و چه زیبا کارنامه ای را به خود اختصاص داد. از تمام اسم و رسمش تنها صندلی ساده ای لیاقت همنشینی با او را داشت و به ما آموخت میشود با همان ذخیره ی اندک، میهمانیِ عظیمی را پذیرا شد😌 🍃گویی نمیخواست نام را به دوش بکشد و جسمش شرمنده این نام شود، اینگونه شد که تصمیم گرفت اربابش باشد و پهلویش را فدای پهلوی سوخته کند🌹 🍃حال در جوار جوان رشید اربابش نظاره گر زمینیان است و دست دعایش تبرک میکند وجود ناپاک ما زمینیان را🕊 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۸ فروردین ۱۳۴۲ 📅تاریخ شهادت : ۱۳ دی ۱۳۹۸. بغداد 📅تاریخ انتشار : ۸ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای کرمان
‍ 🍃گویا باز هم میتوان رُخ را دید که در زمین می جنگد ولی با این تفاوت که این بار برفراز آسمانها در جنگ بود. 🍃او اوج میگرفت تا روی ابرها و در چشم بر هم زدنی با بالگرد توپ و تانک دشمن را منهدم می کرد. 🍃گویا در وجود تنها چیزی که نمی یافتی ترس از دشمنانش بود. او بی مهابا به دشمن حمله می کرد. 🍃شجاعت او به اندازه ای بود که حتی شنیدن نامش لرزه بر تن دشمن می انداخت و خواب را از چشمانشان فراری میداد. 🍃او چشم پوشی می کرد نسبت به مقام های دنیوی اما با تمام وجود به دنبال مقام های نزد پروردگار می گشت. 🍃گویا او و جنگ بسته بودند که حتی ساعتی هم از جنگ دور نمی ماند، عهدی که با قلبی پاک و با بسته شده بود و هیچ عهد شکنی قدرت این عهد جاوید را نداشت. 🍃و باز هم این خاک های ایران بود که از خون شهدا آلاله هایی پروراند که جای جای ایران را آباد میکرد و یاد واره ای بود برای سرخی خون . 🍃گویا برایش زندانی بود که تنها راه رهایی از پر کشیدن بر فراز و بلندی آسمانها بود. 🍃پر زدن علی اکبر به سوی به ما آموخت، می شود کرد حتی بدون بال،تنها یاد خداست که میتواند هرکسی را از فرش به عرش برساند... ✍️نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۰ فروردین ۱۳۳۴ 📅تاریخ شهادت : ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار : گلزار شهدای بالا شیرود
‍ 🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید، نامش را گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد‌‌ اما با به صاحب نامش و اشک های مادر، شفا یافت. 🍃در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش😞 🍃عشق است و بی تابی اش. وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های قلاویزان، فکه، و راهی شد...👣 🍃تفحص کرد پیکر های باقی مانده را، های بیرون آمده از دل خاک را، استخوان های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد🌸 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان خواست. شاید اشک ریخت، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند...🕊 🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت😭 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش بود...🌹 🍃در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... ✍نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۴۰
🍃به گفته شهید اهل قلم :اگر شهید نشدیم لاجرم باید . چه بهتر که انسان به واسطه ریختن خون خودش بتواند به دین کمک کند. البته این مطلب را بگویم که شهادت را به هرکسی نمی‌دهند و خدا به ویژه خود می‌دهد* 🍃آری تو ویژه بودی، آنقدر ویژه که خونت درختِ اسلام را آبیاری کرد. با هر لقمه که خوردی گفتی و سرچشمه نوری در درونت روشن شد، نوری که بعد از هم روشنی بخش ظلمت‌هاست❤️ 🍃بین‌الطلوعین را از دست نمیدادی! و شاید رزقِ را همان حوالی گرفته ای، همان لحظاتی که‌ ملائک رزق و روزیِ دنیا را بر سر خفتگان می‌ریختند. ما از روزیِ دنیا جا می‌مانیم و امثال تو سِیر در آسمان می‌کنید. 🍃میانِ حالِ خوبت عاقبت بخیر شدی و شهید. به قول * خدا به ما تعهدی نداده اما تو راهش را بلدبودی. ما نابلدان اگر جا بمانیم، قطعا می‌میریم. 🍃حلب ،آخرین ایستگاهِ دنیا و سرآغازِ راه آسمانیِ توست. آن هنگام که تلاش می‌کرد دست و پایت را ببندد،چشم بستی و راهِ را پیش گرفتی. خود را به قافله عاشقان رساندی🌹 🍃حال نیستی و همسرت، وار فقط زیبایی هارا می‌بیند و می‌پروراند برای مولایش،که مبادا در صفِ منتقمینِ جایِ پسرانش خالی باشد! 🍃آسمان نشین، حواست را جمعِ ما کن! این روزها عجیب بلاتکلیفیم. حواست به ما باشد🌺 ‌ 😍 *بخشی از وصیت‌نامه شهید. *"خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است! شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبی داری و می‌خواهی کنی، يادت نرود عافيت و را بطلبی. " ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ تیر ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ مهر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۳ تیر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : جهرم
‍ 🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید، نامش را گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد‌‌ اما با به صاحب نامش و اشک های مادر، شفا یافت. 🍃در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش😞 🍃عشق است و بی تابی اش. وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های قلاویزان، فکه، و راهی شد...👣 🍃تفحص کرد پیکر های باقی مانده را، های بیرون آمده از دل خاک را، استخوان های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد🌸 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان خواست. شاید اشک ریخت، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند...🕊 🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک ابوالفضل بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت😭 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش بود...🌹 🍃در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... ✍نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ 📅تاریخ انتشار : ۸ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۴۰
🍃به گفته شهید اهل قلم: اگر شهید نشدیم لاجرم باید . چه بهتر که انسان به واسطه ریختن خون خودش بتواند به دین کمک کند. البته این مطلب را بگویم که شهادت را به هرکسی نمی‌دهند و خدا به ویژه خود می‌دهد* 🍃آری تو ویژه بودی، آنقدر ویژه که خونت درختِ اسلام را آبیاری کرد. با هر لقمه که خوردی گفتی و سرچشمه نوری در درونت روشن شد، نوری که بعد از پرواز هم روشنی بخش ❤️ 🍃بین‌الطلوعین را از دست نمیدادی! و شاید رزقِ را همان حوالی گرفته ای، همان لحظاتی که‌ ملائک رزق و روزیِ دنیا را بر سر خفتگان می‌ریختند. ما از روزیِ دنیا جا می‌مانیم و امثال تو سِیر در آسمان می‌کنید. 🍃میانِ حالِ خوبت عاقبت بخیر شدی و شهید. به قول * خدا به ما تعهدی نداده اما تو راهش را بلدبودی. ما نابلدان اگر جا بمانیم، قطعا می‌میریم. 🍃حلب، آخرین ایستگاهِ دنیا و سرآغازِ راه آسمانیِ توست. آن هنگام که تلاش می‌کرد دست و پایت را ببندد، چشم بستی و راهِ را پیش گرفتی. خود را به قافله عاشقان رساندی🌹 🍃حال نیستی و همسرت، وار فقط زیبایی‌ها را می‌بیند و می‌پروراند برای مولایش، که مبادا در صفِ منتقمینِ جایِ پسرانش خالی باشد! 🍃آسمان نشین، حواست را جمعِ ما کن! این روزها عجیب بلاتکلیفیم. حواست به ما باشد🌺 ‌ ☆☆ *بخشی از وصیت‌نامه شهید. *"خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است! شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبی داری و می‌خواهی کنی، يادت نرود عافيت و را بطلبی. " ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ تیر ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ مهر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : جهرم
🍂ماشین منفجر شد. بوی می آمد و گوشت که در آتش آب می شد . هوا، هوای بود.جلوتر که رفت فهمید و شهید شده اند 😔 🍂مداح بود. در دلش روضه ی می خواند. پتو را پهن کرد ، بدن و سوخته دوستانش را جمع کرد. بویید و بوسید و ریخت .نمیدانم از دلتنگی هایش گفت یا قول گرفت تا سفارشش را به بکنند . امان از لحظه ای که خواست بلند شود ، روضه ها به کمکش آمدند. ...کمرش شکست😞 🍂چه شد آن روز. اشک و مرهم دل داغدار ها شد. دلش تاب نیاورد. سه روز بعد خودش هم به جمع پیوست🕊 🍂رفت پیش ارباب با همان لبخند همیشگی اش .مراسم اش روضه بود.یکی از لب های خشکیده می خواند یکی از بدن اربا اربا علی اکبر.درون قبر ارام خوابیده بود . حسین بر روی سینه کشیده بود، بر گردن انداخته بود و کسی برایش سینه می زد... از تا زینب صدا می زد حسین دست و پا می زد ، زینب صدا می زد حسین... عده ای اشک ،گریه می کردند و عده ای خون. آسمان هم گریه می کرد ؛ آرام، آرام 😭 .... خسته ام از خودم، دستم را بگیر، کم آورده ام😞 ✍نویسنده : 💔به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴. حلب سوریه 📅تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار : بهشت زهرا.قطعه ۵۳
🍃دنیا محل گذر است. شاید برای خیلی ها این جمله عذاب آور باشد که لذت و دلبستگی ها را رها کنند و بروند اما برای محمد مهدی های این روزها که مصداق آیه "والسابقون السابقون" هستند،فانوس است برای رسیدن به نهایت آرامش. 🍃آرزوی دفاع از حرم، گوشه دلش نشسته و مدتی بود که صاحبخانه شده بود.هرچه تقلا کرد و زمزمه کرد منم باید برم، پدرش مخالفت کرد آخر طاقت دوری از تنها فرزندش را نداشت.اما گاهی ، نتیجه اشک و ناله ی فراق برای به حضرت حق است.و اگر خدا بخواهد روزی بنده اش می شود. 🍃دلش را برداشته و رفته بود .نمی دانم در قنوت نمازش شهادت خواسته بود یا در میان درد و دل هایش با امامش از آرزویش گفته بود. هرچه بود، شهادت نامه اش را امضا کرد و ساعاتی بعد بی قرار و بیتاب برگشته بود تهران.آنقدر بی تاب که خداحافظی آخر بر دل پدرش برای همیشه ماند. 🍃محمد مهدی ۱۹ ساله را ناجوانمردانه زدند. شکافته شد و پدرش به یاد ارباب روضه خواند و اشک ریخت و کمرش شکست از داغ جوانش... 🍃محمد مهدی به آرزویش رسید و فدای شد.خوب ها گلچین می شوند و یکی یکی می روند و ما هنوز در غل و زنجیر در انفرادی دنیا شده ایم. 🍃آقا محمد مهدی در روز عاقبت بخیری ات برای مضطران دنیا دعا کن... ✍نویسنده‌: 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۶ تیر ۱٣٧٩ 📅تاریخ شهادت : ۱٩ آبان ۱٣٩٨ 📅تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : منطقه شوش تهران 🥀مزار شهید : قطعه ۵۰ بهشت زهرا