eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
♡به نام قرار دل ها♡ . 🍃از زمانی که خورشید پرده شب را کنار میزند و رخسار خود را آشکار می‌کند تا زمانی که ماه پرده برمی‌دارد از چهره خود همه در تکاپو هستند و برای خود تلاش میکنند. . 🍃در این زمانه جافی در هیاهوی این شهر شلوغ تومار روزمرگی های هرکس را که ببینی پر شده از یکی نیاز به کار دارد ، آن یکی شفای بستگانش را میخواهد ، دیگری نیازمند لقمه نانی است و... . 🍃بگذار اینطور بگویم که از یک جایی به بعد عوض همین نیازها و گله از دست و روزگار نامرد، صوت و عاجزانه بود که به آسمان می‌رفت البته اگر زنگار دلمان و روحمان می‌گذاشت😔 . 🍃از یک جایی به بعد کاسه خیلی هامان لبریز از شد، دلمان کمر خم کرد در برابر این هایی که رفت و خبری نشد. دیگر شادمان از دیدن رخ ماه نیستیم که دلمان سیمای سماواتی شما را می‌کند🥺 . 🍃در عجبم ، چرا خدا وقتی می‌خواست جمعه را خلق کند از همان اول رنگ غم پاشید به های سرخش ، خود جمعه حزنی ندارد اما شما به آن رنگ زد😥 . 🍃گوش کن میگویند از جاده صدای جرسی می‌آید ، اما از ابتدا تا انتهای جاده را که می‌نگری چیزی جز انتظار نصیبت نمی‌گردد😞 . 🍃این جمعه هم خط خورد و شما فقط بگو که چند جمعه دیگر مانده که بگوییم به همه گم شده، ای اهل آمدنی ست؟ . 🍃چند جمعه باید دست هایمان را سوی بلند کنیم و عظم بلا بخوانیم؟ اینجاست که باز هم میطلبد اگر واقعا طالب یاریم😓 ‌. 🍃دل را تکانی دهیم و را عاری از لکه ای کنیم شاید صدایمان به گوش آسمان برسد ، به گوش ، شاید...😔 . ✍نویسنده : . . 📅تاریخ انتشار : ۲۳ آبان ۱۳۹۹ .
♡به نام او که جایگاهش قلب من است♡ . 🍃دل بشر که به سخن در می آید، دیگر نمی توان محصورش کرد. سرشت پاک بشر که لب به شکوِه می گشاید، دیگر نمی توان جلودارش بود. . 🍃بی تابی هایش آخر چنان جان گداز می شود، که های زمین و آسمان از فغانش در هم می پیچند. فریاد می‌کشد که آهای اهل زمین! تا چه ؟ تا به ؟🥺 . 🍃ناله می‌زند که آهای بی خبران! چه نشسته اید و در مغروق گشته اید که نمی دانید مردی ، در کنج عالم ، غم در جان دارد و چشمان ملیحش، برایتان از نم لبریز می شوند😔 . 🍃شیون می‌کند که آهای غرق شدگان! مگر شما نبسته بودید؟ مگر شعر و شعارتان، و ایمان و مولایمان نبود؟ مگر نبودید؟ پس چه شد؟😓 . 🍃"اَلعَجَل" هایتان، تا چه اندازه از عمر لحظه های سرد و این جهان کاست؟ "اَلغَوث" هایتان، را کجا به ساحت عمل آوردید؟ "اَلعَفو" هایتان، بندهای کدام لغزش و را از وجودتان گسست؟😞 . 🍃آه می‌کشد که آهای ! چه نشسته اید که همین نشستن، روزی دچارتان خواهد کرد. پس برخیزید‌. برخیزید و شبنم اشک را از مژگانش برچینید. . 🍃پ.ن: آری! باید برخواست. باید برخیزیم. برخیزیم و با هرآنچه در طاقت مان است، زمین و را برای آمدنش مهیا کنیم❤️ . ✍️نویسنده : . .
🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. . 🍃خواب ِغفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخم به اینکه آیا حسین وار می کنیم یا نه چیست ؟🥺 . 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!!😥 . 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. از جمله است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت.وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد🌹 . 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود🌺 . 🍃حال، بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت❣ . 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خواب ِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر نیستیم، نمک روی زخم نباشیم😓 . راستی پرستوی به خانه برگشته❤️ . ✍نویسنده : . 🌺به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹ . 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان . 📅تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱۳۹۹ . 🥀مزار شهید : مازندران، ساری ، آرامگاه مجدالدین .
🍃راوی قصه های قاصدکی ست که معرکه عاشقی را به نظاره نشسته و پایان سرنوشت رزم آوران را در دل تاریخ حک میکند♡ . 🍃از آن روزی که پیکِ عدرا* برایش از هتک حرمت گفت آغاز قصه رقم خورد ، رزم و را به تصویر کشید و ضمیمه کرد: بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.* و اینبار قرعه به نام دو یار افتاده بود ذکریا و . . 🍃به هنگام نماز که تماشایشان میکردی اللهم الرزقنا هایشان رنگ و نیتشان بوی داشت. سجده آخر نمازشان روادید آسمان را به دستشان داد و بلیط رفتِ بدون برگشت را ،حداقل برای الیاس اینگونه بود🌹 . 🍃حلب مشتاقانه او را به آغوش کشیده بود .همسر و فرزندانش چشم انتظارش بودند و غروب هایی که چشم مادر به قاب در خشک میشد😔 . 🍃فاطمه سه ساله زانوی غم بغل گرفته بود و بغضی میهمان گلویش شده بود لحظه‌ای چشمانش آرام نمیگرفت و ابرهای همچنان می‌بارید، برای قاصدک از پدرش سخن می‌گفت تا بلکه به گوشش برساند🥺 . 🍃یادم به خرابه‌ی شام افتاد ، دختری سه ساله که بهانه را می‌گرفت میخواست از و درد سیلی به پدر شکایت کند .به انتظار پدر نشسته بود بی رمق با خدای خود نجوا میکرد و پدر را میخواست😭 . 🍃ذکریا، سه ساله اش را تنها گذاشت تا مدافع سه ساله (ع) شود و چه غمگین است قصه فرزندان ، چه هایی که دلتنگ مهر پدری‌اند و چه محمد صدراهایی که پدر را فقط در یک قاب عکس دیدند😓 . 🍃حالا بعد از پنج بهار با هفت شقایق دیگر برگشت و الیاس هنوز هم سرزمین است. . 🍃میگویم بهار چون به قول شاعر: بهاری ست که عاشق شده و دلتنگ است برای عاشقانی که از سرزمین دور مانده‌اند همچون الیاس. میکند و برگ هایش را سنگ‌فرش خیابان ها میکند به امید اینکه الیاس ها برگردند😞 . پروازتان مبارک عباس های زینب(س)❤️ . پ.ن: * مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در  که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است. پ.ن:*سوره بقره آیه ۲۰۷ . ✍نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴.حلب العیس . 📅تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱۳۹۹ .
🍃عطر‌نسیم سحر ، آرام در اتاق رقص میکند و جلوه بخش لبخند همیشگی ات میشود . مانند هرروز با قامت چهارشانه ، لابلای لباس ایثار سیر می کنی ؛ گشتی در محوطه‌ ی میزنی و پا در مسیر می گذاری . . 🍃قاب عکست میهمان خانه ها شده . تویی که تکامل سیر نجابت بودی . تویی که را هنوز هم لابلای قاب چشمانت پنهان کرده ای . تورا یادمان هست . تویی که مبتلا به درمان بودی و میان تلخند های خشک زمینیان ، تبسمت آراسته به رنگ بود . . 🍃از چه بگویم ؟ شاید از بی قراری قلم در تکاپوی وصفت . می گویم از روزی که طلوعت رنگ به آسمان بخشید ، تا شبانگهی که با غروبت ، مأمن روحمان شدی . . 🍃می نویسم از دل عاشقت که در تب و تاب می‌تپید . می نویسم از چشم های بخشنده ات ، که در آخر سهم یک جهان شد . می نویسم از . دلتنگی دنیایی ، که لحظه لحظه وجودت را بر تن خود حک کرده و هر روز به خاطراتت رنگی دوباره می بخشد . . 🍃گاهی ، خاطره ای ، لای خم کوچه ، پشت همین در ، میان پنجره هایی که از انتظار دیدنت ، و شکننده شده اند . . 🍃می نویسم و اینهمه را ، قلم با خون دل نقش می کند ؛اما به هر حال ما هنوز هم یادمان هست ؛ توهم یادت باشد ... . . ✍️نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📆تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ . 📆تاریخ شهادت: ۴ آذر ۱۳۹۴ ، حلب (روی مزار : ۵ آذر ۱۳۹۴) . 📆تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۳۹۹ . 🥀مزار : امام زاده شاهزاده حسین قزوین .
🍃اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً...♡ و ما هر روز صبح این را با شما تجدید می‌کنیم حضرتِ پدر. حواسمان به شما هست و دلگرم هستیم به نگاهتان اما ببخش مارا! مارا ببخش که دغدغه هایمان بیشتر از دغدعه برایِ شماست!😓 . 🍃از شما دم می‌زنیم و تلاش می‌کنیم برایِ ظهورتان قدمی برداریم، به یادتان هستیم و تمامِ گره‌هایمان را به یدِ حیدری‌تان سپرده ایم، اما آقا جان، شرمنده ایم که پرونده گناهانمان سنگین است و عاملِ شما😔 . 🍃گاهی فکر می‌کنم ، اشک‌های شماست که بر سرمان می‌بارد شاید به خود بیاییم😞 . 🍃به شما امید داریم، به دعاهایِ نیمه‌شب، به طلبِ و به آن لحظه ای که فرزندانِ خطاکار را در پناهِ عبا امان می‌دهید🥺 . 🍃به یادتان هستیم و هر صبح " اللّٰهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ..." را زمزمه می‌کنیم و شما مثل همیشه، به یادمان هستید❤️ . 🍃آقا بیا... به حقِ و حرمتِ دست‌های بسته میان کوچه بیا. حال خوب نیست، نفس‌ها به شماره افتاده و تنها ندای از سوی است که اکسیژن را به زمین باز می‌گرداند. . 🍃ندبه های ما برای افاقه نکرد، شما بخوان تا ما بازگردیم تا نیایی گره از کار بشر وا نشود😭 . ✍نویسنده : . . 📅تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱۳۹۹ .
🍃هراسان از تمام آدم ها پناه به آغوش خیابان ها میبرم. آدم ها از جایی به جایی دیگر به دنبال خواسته هایشان هستند پول، شهرت، فرزند، ازدواج ... . 🍃اما من همچون ماهی یخ زده بیرون افتاده از تنگ، سرد نگاهشان میکنم. لحظه ای میگویم کاش دغدغه ام مانند آن ها بود ولی ناگهان به خود نهیب میزنم، ارام بگیر، این روزی به پایان میرسد. این بار قلبم بلند تر از عقلم فریاد تنهایی سر میدهد و فریاد میکشد: کِی ؟! کی قرار است تمام این نبودن ها به پایان برسد و مرهمی باشد برای دل های خسته؟! تا کی تنهایی و فراموشی...؟!😔 . 🍃بوی اسپند سرم را بالا می‌آورد... کودکی دستش را به سمتم روانه کرده تا پول های چرکین من، زندگی اش را زیبا کند و آه و افسوس بر من که چیزی همراه خود نداشتم. خجل سر به زیر انداختم و توان رد کردنش را نداشتم و اینبار هم قلبم با صدای بیشتری فریاد بی کسی سر داد. مگر اقای زمینیان نیستی؟! مگر پدرمان نیستی؟! . 🍃شما بگو مولای ما، فرزندانتان شب ها نگاه خسته را به ماه دوخته و روزها تابش خورشید رد را بر صورت بی فروغشان پاک کرده است. پدر همه ی روزها و لحظه های ما! دلمان میگیرد از این همه نبودن. از این فاصله و از این تاریخ نامعلوم که کاممان را تلخ کرده است...!🥺 . 🍃کاش میان نوای *بابی انت و امی* زیارت عاشورایمان، میان یا سادتی و موالی گفتن هایمان یا میان آن سوز سحر که نواهای هایمان روانه ی خانه ی حق میشود نگاه خدا بدرقه ی عاشقانه هایمان باشد. کاش میان تمام صلوات هایمان، خدا "وعجل فرجهم: هایش را گلچین کند و پایان دهد این زندگی را😭 . 🍃هنگامی که خدا فرمود: تنها تورا آرزو کردم. تنها آن لحظه ای را که دعایتان زندگیمان را سامان بخشد. همان لحظه ای که با ردای سبز جهانی را نور می‌بخشید و فرزندانتان را. . 🍃پدر شما بگویید، این روزها دور نیست؛ مگر نه؟ این ها نزدیک است؟! عطر دوریتان چنگ بر قلب هایمان انداخته و به نفس نفس انداخته است این کلبه ی دلتنگی را... یابن الحسن، پدرم ... العجل مولایم ... العجل اقایم😓 . ✍نویسنده : . . 📅تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱۳۹۹ .
🍃وقت لبخند انارها رسیده است. قصد رفتن کرده، چمدان به دست، در انتهای جاده به انتظار نشسته است. نگاهش ابریست، رد پایش خیس و کوله باری از به همراه دارد❣ . 🍃آخرین چله قرن در راه است، پس را خبر کنید. خبر کنید که باز هم قرار است مادر، شب را به درازای چندین ساله اش سپری کند، به امید دیدار فرزند ماه رویش😔 . 🍃این بار هم با صندوقچه ای پر عکس بنشیند و کتاب را ورق بزند به امید غزل گم گشته باز آید به کنعان غم مخور ... ببافد تار و پود آرزو هایش را برای ستاره ی آسمانی اش که شاید این یلدا آخرین یلدای بی اوست💞 . 🍃استکان و نعلبکی ها روی میز به صف ایستاده اند که سر برسد آخرین روزهای آذر بارسفر بسته اند و چشمانی هنوز در انتظار نور دیده به در دوخته شده است و خاطرات گذشته را پلک میزند🥺 . 🍃این داستان هر ساله چله یلدای خانه مادر است... از یلدا بپرس، راز شب زنده داری شهید را که چگونه به استقبال زمستان دیگری میرود🌹 . ✍نویسنده : . 📅تاریخ انتشار : ۳۰ آذر ۱۳۹۹ .
🍃هراسان از تمام آدم ها پناه به آغوش خیابان ها میبرم. آدم ها از جایی به جایی دیگر به دنبال خواسته هایشان هستند؛ پول، شهرت، فرزند، ازدواج ... 🍃اما من همچون ماهی یخ زده بیرون افتاده از تنگ، سرد نگاهشان میکنم. لحظه ای میگویم کاش دغدغه ام مانند آن ها بود ولی ناگهان به خود نهیب میزنم، آرام بگیر، این روزی به پایان میرسد. این بار قلبم بلند تر از عقلم فریاد تنهایی سر میدهد و فریاد میکشد: کِی ؟! کی قرار است تمام این نبودن ها به پایان برسد و مرهمی باشد برای دل های خسته؟! تا کی تنهایی و فراموشی...؟!😔 🍃بوی اسپند سرم را بالا می‌آورد... کودکی دستش را به سمتم روانه کرده تا پول های چرکین من، زندگی اش را زیبا کند و آه و افسوس بر من که چیزی همراه خود نداشتم. خجل سر به زیر انداختم و توان رد کردنش را نداشتم و اینبار هم قلبم با صدای بیشتری فریاد بی کسی سر داد. مگر اقای زمینیان نیستی؟! مگر پدرمان نیستی؟! 🍃شما بگو مولای ما، فرزندانتان شب ها نگاه خسته را به ماه دوخته و روزها تابش خورشید رد را بر صورت بی فروغشان پاک کرده است. پدر همه ی روزها و لحظه های ما! دلمان میگیرد از این همه نبودن. از این فاصله و از این تاریخ نامعلوم که کاممان را تلخ کرده است...!🥺 🍃کاش میان نوای *بابی انت و امی* زیارت عاشورایمان، میان یا سادتی و موالی گفتن هایمان یا میان آن سوز سحر که نواهای هایمان روانه ی خانه ی حق میشود نگاه خدا بدرقه ی عاشقانه هایمان باشد.‌کاش میان تمام صلوات هایمان، خدا "وعجل فرجهم: هایش را گلچین کند و پایان دهد این زندگی را😭 🍃هنگامی که خدا فرمود:، تنها تورا آرزو کردم. تنها آن لحظه ای را که دعایتان زندگیمان را سامان بخشد. همان لحظه ای که با ردای سبز جهانی را نور می‌بخشید و فرزندانتان را. 🍃پدر شما بگویید، این روزها دور نیست؛ مگر نه؟ این ها نزدیک است؟! عطر دوریتان چنگ بر قلب هایمان انداخته و به نفس نفس انداخته است این کلبه ی دلتنگی را... یابن الحسن، پدرم ... العجل مولایم ... العجل اقایم😓 ✍نویسنده : 🌺 📅تاریخ انتشار : ۱۳ فروردین ۱۴۰۰
🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. 🍃خوابِ غفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟🥺 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!!😥 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد🌹 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود🌺 🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت❣️ 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم😓 ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان 📅تاریخ انتشار : ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مازندران، ساری ، آرامگاه مجدالدین
🍃گاهی همه چیز، بعد از آغاز می‌شود! مثلا، سهم آنهایی که پشتِ پایِ عزیزشان دل ریخته اند، می‌شود انتظار و چشم به راهی... 🍃سید احسان اویی که مادرش خوابِ شهادت را برایش دیده بود، بعد از شهادت همه چشم هارا به راهِ بازگشتِ پیکرش منتظر گذاشت، چه انتظار سختی! 🍃بعد از شهادت، گویی کوچه باغِ انار را زمستان به آغوش کشید! نه شکوفه ای، نه جوانه ای،نه رسیدنی... بر سر دخترها، گرمایِ دست کم بود و میانِ خنده هایشان، همیشه بغضی جولان می‌داد که ای کاش بابا بود... 🍃این میان اما همسری، عاشقانه ها را به خلوت می‌برد و غصه نبود مَردَش را در خفا و ذره ذره می‌خورد. برایِ دخترها پشت و پناه بود در نبود بابا و برایِ پدر مادرِ احسان، مرهمی بر قلب منتظرشان♡ 🍃سید احسان، طلسم ماندن‌ها را شکست و او اولین پیکری بود که از خاک سوریه به آغوش خانواده بازگشت، حالا وقتش بود بارِ پدر بودن را، استخوان‌های تازه برگشته به دوش بکشند. 🍃آمد و در روزِ شهادتِ مظلومانه عالمین، به آغوش خاک سپرده شد، قلبها آرام شده است. جایش را به دلخوشی داده. دلخوشیِ بودنِ بابا برایِ دخترها، حتی زیر خروارها خاک دلخوشی به مزاری سرد که حالا مامنی برای دردِ دل است، دردِ دلِ همسری که سنگینی نگاهِ همیشه همراهِ احسان را، از قابِ عکسِ شیشه ایِ هم لمس می‌کند. 🍃انار ها شکوفه داده اند و کوچه باغ سرسبز است. هرسال، همین حوالی که می‌شود، عطر سید احسان که می‌پیچد، غنچه انار ها ترک می‌خورد به لبخندی سرخ، است اما، بویِ بهار در پیچ و خمِ کوچه پیچیده🌺 🍃کوچه باغِ انار، شاید به ماندنت عادت نداشته باشد اما، عطرت را سخت به آغوش کشیده. ؛ علتِ لبخند انارها🙃 * ؛ کتابِ زندگینامه شهید🍀 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بی بی زبیده_قرچک
🍃قدم به حرم گذاشتی. میدانستی حاجتت را باید از این خانومِ مطهر بگیری و او را میان خود و خدا واسطه قرار دهی. خواهر شاه خراسان؛ مادری میکند برای نوکرهایش و میداند زواری که می آیند همه عاشق و دلباخته ی برادر غریبش هستند. 🍃همانجا اذن دفاع از حرم را از خواهر ابالجواد گرفتی و همسرت نیز عهد بست تا بیقراری نکند. میان دلنوشته اش می گوید که فدای توسل جمکرانی ات بشود؛ فدای همان امامی که غایب است و پدرت تورا نذر او کرده بود. 🍃نامت را هم به همین سبب نهادند تا تورا فدایی راه عزیز نرجس خاتون(س) بکنند. یقین دارم که تو خود نیز پسرانت را فدایی این راه میکنی تا آن ها نیز قدم بر جای بگذارند و راه حسینی وار زیستن را ادامه دهند. 🍃روانه ی شدی تا نگذاری حریم عباس بن علی خدشه دار شود و غیرتت محال بود طاقت بیاورد؛ محال بود بی تفاوت باشی و همین بود که دعوت را لبیک گفتی و دلاورانه میان میدان نبرد کردی. تمام وجودت بود و نگران تنهایی نایب بودی؛ خود سرباز او بودی و فرزندانت را نیز سفارش کردی تا مبادا لحظه ای از یاریش دست بردارند. 🍃 مادرت بیقراری میکند از فرط دلتنگی اما میداند نهایت این راه ختم میشود به نگاه رضایتمندانه دختر پیامبر(ص) و سعی میکند با شنیدن صدایت هایش را سرپوش بگذارد هرچند هنوز هم حسرت یک خداحافظی با پیکرت بر دلش مانده. 🍃حرف زدن آسان است ؛ نوشتن آسان است اما عمل؛ مرد میخواهد. مردی استوار همچون تو، همچون تمامی که نوای "نحن صامدون" آنها لرزه بر اندام دشمن می‌ اندازد. قدم هایمان را استوار کنید؛ دعایمان کنید تا برسیم به قافله ی و در زیر این علم جان بدهیم برای دست بی جان کربلا. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ آبان ۱٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ خرداد ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : قم_گلزار شهدای علی بن جعفر علیه سلام
javad_mogadam_devoneh_karbala.mp3
6.56M
🎧 دیوونه ی کربلاتم، از بچگی مبتلاتم😔 (جواد مقدم) @ammarabdi_ir
‍ ♡شهید عباس دوران... 🍃می توان گفت عباسِ دوران خودش بوده است. زیرا پیرو حرف برای دفاع از کشور و ایستادن در مقابل ، جانش را هم فدا کرده است. 🍃عاشق همسر و فرزندش بوده است اما در لا به لای هایش که برای همسرش مکتوب کرده است، جمله ای زیبا خودنمایی می کند."جنگ جنگ است و زن و بچه هم سرش نمی شود." 🍃او، قهرمانی است که در طول دو سال جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز موفق داشته است. 🍃در آخرین پروازش که هدف بمباران پایگاه هوایی الدوره بوده است. پس از انجام عملیات برای نقض ادعای دشمن مبنی بر امن بودن منطقه و برگزاری ، به سوی هتل محل برگزاری کنفرانس حرکت کرده و با اصابت به هتل، مانع از برگزاری اجلاس می شود و شهد نصیبش می گردد. 🍃این روزها، به شهید دوران هایی نیاز دارد تا دفاع کنند از خاک میهن و در مقابل دشمن قد علم کنند. 🍃نیاز دارد به جنسی از این شهید که خود را بداند در مقابل هزینه ای که برای تحصیلش از خرج شده است. 🍃این روزها نیاز داریم به قهرمانانی چون او که تمام زندگیشان را فدای حرف های امام و کنند. 🍃حال از او نامی جاویدان مانده است و همسرش که دلتنگی هایش را می کند و پسرش که از پدر چیزی به یاد ندارد جز که بعد از ۲۰ سال انتظار برگشت و تشیبع شد. حال او برای جبران تمام سال هایی که از نعمت محروم بوده، نام فرزندش را نهاده است. ☆باشد که راهشان باشیم☆ ✍نویسنده : 🍂به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد :۲۰ مهر ۱۳۲۹.شیراز 📅تاریخ شهادت : ۳۰ تیر ۱۳۶۱.بغداد 📅تاریخ انتشار : ۲۹ تیر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شیراز 
🍃هنوز هم روحمان از خواب راحت آزرده است. صبح با شنیدن خبر، خواب را نفرین کردیم و خودمان را ملامت که تمام عمرش برای راحتی ما، خواب با چشمانش غریبه بود و وقتی از خستگی برای همیشه خوابید، نتوانستیم به قدر یک تشکر چشم هایمان را باز نگه داریم و یک دل سیر او را ببینیم😓 🍃اما آنان که در هوای مهرش کشیده بودند و جانشان به جانش وابسته، تاب دوری اش را نداشتند. عده ای در کنارش جان دادند و کمی آنطرف تر، یار با وفایش به حرمت عشق به دنبال فرمانده و دوستانش، راهی شد🌺 🍃شاید نامش را کمتر کسی شنیده باشد شاید هم داغ او بر دل داغدار خیلی ها مثل مردم ِمحله سنگینی کند. آخر مصطفی، همه کاره محله بود. از باربری صلواتی با ماشینش تا انجام تمام کارهای فنی محله. بعد از شهادتش فهمیدند اوسای همه فن حریف محله، بوده است.. 🍃در آخرین وداعش در فرودگاه، مادرش چون پروانه دورش می گشت و آخرین نگاههای پر محبت را از بر میکرد آخر می دانست مصطفی دلبسته دنیا نیست و شهید می شود. بیقرار بود و دلتنگ پسرش. امید داشت پسرش را در لباس دامادی ببیند. اما وقتی خبر شهادتش در روز جمعه که مصادف با عزاداری مادر برای پسرش بود را شنید فهمید پسرش عاقبت بخیر شد و لباس بیشتر به تنش می آید❣ 🍃از بدن ارباً اربا و سوخته فرزندش هنوز هم خبری نیست و حسرت به آغوش کشیدنش را به دل دارد. اما یک قبر خالی با نام یادبود شهید مصطفی محمد میرزایی مونس و درد و دل های او با پسرش است ... 🍃امینِ حاج قاسم، از فرمانده یاد گرفته ای که گمنام باشی و برای خدمت به مردم، خوشا به سعادتت که هم نامت و هم پیکرت گم شد در هیاهوی دنیا...🌷 🍃اما برای دل مادرت که غریبی ات دلش را می سوزاند می گویم یار باوفای سردار،امروز تولدِ توست و همه ما که مدیونیم به خون پاکت، می گوییم آقا مصطفی... ✍نویسنده : 💐به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مرداد ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۳ دی ۱۳۹۸ 📅تاریخ انتشار : ۱ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شبستان حرم حضرت عبدالعظیم
*بسم الله الرحمن الرحیم* 🍃از قافله که جا میمانی، گاه چون شمع ذره ذره میسوزی، گاه با هایت دور خود پیله میبندی و بیتابی میکنی‌ برای پروانه شدن! 🍃علیرضا نیز از آن جامانده ها بود. درد دوریِ دوستان آتش شده بود بر قلبش و هر دم شعله میکشید از ، تنهایی، فراق...! 🍃بدنبال «غایة آمال العارفین» بود و دلخوشی هایش قربانی شدن های کوچک در راه آفریدگار! مانند آن زمانی که همچون از ناحیه سر و صورت و پهلو مجروح شد و های درِ سوخته دلش را بیقرار تر کرد...😓 🍃گمشده بود در این‌‌ برای پیدا کردن نور خدا، غرق در دریای رحمت، به سمت معبود موج برمیداشت و هر لحظه اش را با دلبری برای او شیرین میکرد! 🍃نهایتِ تمام پیله کردن ها، اشک ها و دردها و گله ها، شد "قربانیِ عشق شدن" و "پروانه شدن" !🦋 🍃ما اما پر پروازمان از بار ،سنگین است، همین است که اوج نمیگیریم و همچنان در قفس دنیوی خویش مانده ایم ! اوجمان دهید خدایی، شهادت گوارای وجود آسمانی تان❤️ ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۶ تیر ۱۳۴۵ 📅تاریخ شهادت : ۳ مرداد ۱۳۶۷ 📅تاریخ انتشار : ۴ مرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : تنگه چهار زبر (حسن آباد)
Hossein Taheri - Mizane Ghalbam (128).mp3
2.13M
🎧 میزنه قلبم، داره میاد دوباره باز بوی محرم💔 @ammarabdi_ir
🍃اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً...♡ و ما هر روز صبح این را با شما تجدید می‌کنیم حضرتِ پدر. حواسمان به شما هست و دلگرم هستیم به نگاهتان اما ببخش مارا! مارا ببخش که دغدغه هایمان بیشتر از دغدعه برایِ شماست! 🍃از شما دم می‌زنیم و تلاش می‌کنیم برایِ ظهورتان قدمی برداریم، به یادتان هستیم و تمامِ گره‌هایمان را به یدِ حیدری‌تان سپرده ایم، اما آقا جان، شرمنده ایم که پرونده گناهانمان سنگین است و عاملِ شما😔 🍃گاهی فکر می‌کنم ، اشک‌های شماست که بر سرمان می‌بارد شاید به خود بیاییم... 🍃به شما امید داریم، به دعاهایِ نیمه‌شب، به طلبِ و به آن لحظه ای که فرزندانِ خطاکار را در پناهِ عبا امان می‌دهید🥺 🍃به یادتان هستیم و هر صبح " اللّٰهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ..." را زمزمه می‌کنیم و شما مثل همیشه، به یادمان هستید❤️ 🍃آقا بیا... به حقِ و حرمتِ دست‌های بسته میان کوچه بیا. حال خوب نیست، نفس‌ها به شماره افتاده و تنها ندای از سوی است که اکسیژن را به زمین باز می‌گرداند. 🍃ندبه های ما برای افاقه نکرد، شما بخوان تا ما بازگردیم. تا نیایی گره از کار بشر وا نشود😭 ✍نویسنده : ☆ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱۴۰۰
🍃از آن روز که بارسفر بستی و رفتی شش سال می گذرد شاید هم هفت سال... خیلی چیزها عوض شده. فاطمه ثنا، دختر شیرین زبان و دردانه ات بزرگ شده، دلتنگی هایش هم قد کشیده اند اما به قول خودش بیشتر از سنش می داند، دلتنگ می شود اما همه را به بودنت می بخشد. 🍃حسین بزرگ شده. ببخشید محمد حسین. ثبت احوال هم گاهی اوقات تنها چیزی را که نمی تواند ثبت کند، احوال ِ پریشان است. می خواستند در روزهایی که داغ نبودنت دل می سوزاند، نام فرزند تازه متولد شده ات را حسین بگذارند تا مرهم شود برای روزهای بدون تو اما گفتند نمی شود پدر و پسر هم نام شوند. مسئول ثبت احوال نامش را محمد حسین ثبت کرد اما همه او را با نام تو می شناسند. 🍃حسین بزرگ شده. آقا شده. برای خودش مردی شده. مثل پروانه دور خواهرش می چرخد، نگران بودی برای روزهایی که دخترت پشتیبان و پناهی نداشته باشد. دوست داشتی پسری داشته باشی که هوای دردانه ات را داشته باشد؛ و مراد دلت را داد. 🍃حالا حسین در خاطرات خواهرش به دنبال تو می گردد. حسرت یکبار آغوش تو را به دل دارد. بابایش خلاصه می شود در یک قاب عکس که چهره همیشه مهربان تو را بغل کرده و دل تنگش را با یک بوسه بر سنگ مزارت آرام می کند. 🍃از همسرت بگویم، سپری کردن روزگار بدون تو برایش سخت می گذرد چنان که ثانیه شمار، بارِ ساعت را به دوش می کشد. راستش جای خالی تو را هیچ چیز نمی تواند پر کند اما از همان روز که گفتی دوست داری شوی، به عشق راهی ات کرد. حال، همراه خوبی است برای مرور خاطرات فاطمه ثنا با تو. راستی باید راوی خوبی باشد تا از تو برای حسین بگوید... 🍃آقا حسین، از همان روز که مهمان شدی تا هرروز که نفس می کشیم مدیونیم. به تو، به های فاطمه ثنا، به حسرت های حسین ،به بی قراری های همسرت، به دل داغدار مادر و کمر خمیده پدرت. آقا حسین...شرمنده ایم....💔 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٧ مهر ۱٣۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱٩ مرداد ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : آمل
🍃چشم های یک دختر هرروز صبح به امید دیدن تکیه گاه زندگی اش باز می شود اما آنانی که یک تصویر کوچک در گوشه ذهنشان از به جا مانده و در دنیای بدون او می خواهند نفس بکشند و زندگی کنند، غم بزرگی را به جان می خرند. به گمانم غم بزرگتر وقتی است که جاده انتظار مقابل چشم های دختری باشد و فقط خبر مفقود شدن امید زندگیش را بشنود😓 🍃شاید دعاهای و خواهرش سبب شد تا بعد از چند سال انتظار پیکر پدرش برگردد و کمی طعم آرامش را بچشند. یک سنگ مزار با نام مامن دلتنگی های زهرا و مادرش شد... 🍃فکر می کرد پایان سختی هاست اما هرکه در این بزم مقرب تراست جام بیشترش می دهند. شاید هرگز در رویاهایش به این باور نرسیده بود که پایان زندگی اش با همسرش در یک تابوت و یک پرچم سه رنگ که گوشه ای از آن نام نوشته شده خلاصه شود اما عمر زندگی مشترکش با محمد حسین مرادی هفت سال بیشتر نشد😔 🍃دل نگرانی هایش برای شریک زندگی اش که راهی دفاع از حرم شده بود بی دلیل نبود. آخر محمد حسین رفته و همان روزها دخیل بسته بود به حرم تا نامه عاقبت بخیری اش امضاشود. 🍃اصلا خودش رفته بود پرچم حرم را عوض کرده بود. و مگر می شود خواهر کسی را دست خالی از حرم برگرداند. شاید مادر ارباب هم برایش مادری کرده بود که همچون او بازو و پهلویش مجروح شد و پس از چند روز شهد نصیبش شد💔 🍃حال یک زهرا مانده و یک دنیا ... گاهی با دو رکعت نماز کنار مزار پدر دلش را آرام می کند و گاهی با یک سوره یس کنار مزار همسرش...آقا محمد حسین تولدت مبارک باشد. مبارک زهرایت... ♡برایمان دعا کن♡ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۲ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه، حرم بی بی زینب(س) 🥀مزار شهید : گلزار شهدای امام زاده علی اکبر چیذر
‍ ♡شهید عباس دوران... 🍃می توان گفت عباسِ دوران خودش بوده است. زیرا پیرو حرف برای دفاع از کشور و ایستادن در مقابل ، جانش را هم فدا کرده است. 🍃عاشق همسر و فرزندش بوده است اما در لا به لای هایش که برای همسرش مکتوب کرده است، جمله ای زیبا خودنمایی می کند."جنگ جنگ است و زن و بچه هم سرش نمی شود." 🍃او، قهرمانی است که در طول دو سال جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز موفق داشته است. در آخرین پروازش که هدف بمباران پایگاه هوایی الدوره بوده است. پس از انجام عملیات برای نقض ادعای دشمن مبنی بر امن بودن منطقه و برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها، به سوی هتل محل برگزاری کنفرانس حرکت کرده و با اصابت به هتل، مانع از برگزاری اجلاس می شود و شهد نصیبش می گردد. 🍃این روزها، به شهید دوران هایی نیاز دارد تا دفاع کنند از خاک میهن و در مقابل دشمن قد علم کنند. نیاز دارد به جنسی از این شهید که خود را بداند در مقابل هزینه ای که برای تحصیلش از خرج شده است. این روزها نیاز داریم به قهرمانانی چون او که تمام زندگیشان را فدای حرف های امام و کنند. 🍃حال از او نامی جاویدان مانده است و همسرش که دلتنگی هایش را می کند و پسرش که از پدر چیزی به یاد ندارد جز که بعد از ۲۰ سال انتظار برگشت و تشیبع شد. حال او برای جبران تمام سال هایی که از نعمت محروم بوده، نام فرزندش را نهاده است. ☆باشد که پیرو راهشان باشیم☆ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد :۲۰ مهر ۱۳۲۹.شیراز 📅تاریخ شهادت : ۳۰ تیر ۱۳۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شیراز  🕊محل شهادت : بغداد