eitaa logo
کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
871 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
146 ویدیو
92 فایل
💡در شــــام شــــوم خــــواص کـــــور نــور بصیــــــرت عمـــــــارم آرزوست💡 🔮#مجری طرح اتحاد گروههای ولایی #عمـــاریون_رهبـــــریم @ilyan313 🚫#کپی برداری از #طراحی بنرها #کپشن ها و#تنظیمات کنفرانس ها بدون اجازه #جایز نیست @ammareyon
مشاهده در ایتا
دانلود
‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─ ❖‌◁ بر اساس نامه دعوت کوفیان • که مسلم بن عقیل علیه السلام هم آن را تایید کرده‌بود • روز هشتم ذیحجه که حجاج، در تدارک رفتن به عرفات بودند، از مکه بیرون آمد...وکار کاروان حسینی به کربلا کشید ودر محاصره قرار گرفت تا شب عاشورا فرا رسید. ❏ اینک قاسم بن الحسن علیه السلام، سیزده ساله شده و در مدتی که پدرش را از دست داده بود، امام حسین علیه السلام چنان در تربیت قاسم کوشیده و با او انس داشت که او را ”یا بنیّ" • ای پسرکم • خطاب می کرد. ★ ابوحمزه ثمالی ره می‌گوید.... از حضرت زین العابدین علیه السلام شنیدم که می‌فرمود....چون شب عاشورا فرا رسید، پدرم تمامی اصحاب و یاران خود را جمع کرد و به آن‌ها فرمود.. ♢ ای یاران و پیروان من، تاریکی شب را مرکب خود قرار داده و جان خود را نجات دهید که مطلوب این قوم ، جز من کسی نیست ─┅════༅𖣔4⃣6⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅══✿🍃🕋🕋🍃✿══┅─ ❥︎◁پس از امتناع آنان، آن حضرت فرمود.. همانا فردا من کشته می شوم و همه کسانی که با من هستند، نیز کشته خواهند شد. و از شما احدی باقی نخواهد ماند ... ❍ قاسم ابن الحسن علیه السلام که در این جمع حاضر بود، مشتاقانه پرسید.. آیا من هم کشته خواهم شد. ❀ امام حسین علیه السلام با محبتی پدرانه به او فرمود... یا بنیّ، کیف الموت عندک...پسرم، مرگ در نزد تو چگونه است؟.. و قاسم، بدون لحظه ای درنگ، پاسخ داد: یا عمّ احلی من العسل....عمو جان از عسل شیرین‌تر است. ♢ امام حسین علیه السلام هم فرمود.... عمویت فدایت شود آری والله، تو یکی از مردانی هستی که در رکاب من به شهادت خواهی رسید. ✪ روز عاشورا ، پس از آن که نوبت به قاسم ابن الحسن رسید، در خیمه ها ولوله‌ای دیگر بود و میدان رفتن او تماشایی. ─┅═══༅𖣔4⃣7⃣𖣔༅═══┅─
‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─ ❖‌◁ ❏ راوی گفت.. دیدم جوانی بیرون آمد که صورتش مانند پاره ماه بود، و مشغول جنگ شد.همین که مقابل مردم ایستاد فریادش بلند شد... ان تنکرونی فانا ابن الحسن... سبط النبی المصطفی الموتمن...مردم اگر مرا نمی شناسید ، من پسر حسن بن علی بن ابیطالبم. ★ هذا الحسین کالاسیر المرتهن ... بین اناس لاسقوا صوب المزن....این مردی که این جا می بینید و گرفتار شما است، عموی من حسین بن علی بن ابیطالب است ♢ ابن فضیل ازدی چنان بر فرقش زد که سرش را شکافت و او با صورت به زمین افتاد و فریاد زد... عمو جان، به دادم برس. ✪ امام حسین علیه السلام مانند باز شکاری از اوج، به کنار او فرود آمد و همچون شیر خشمگین بر دشمنان حمله ور شد، شمیشری بر ابن فضیل زد که دست سپر شده او از آرنج جدا شد، ابن فضیل چنان فریادی زد که همه لشکر شنیدند و برای نجاتش تاختند که باعث شد بدن او زیر سم اسب‌ها بماند و به هلاکت برسد. ─┅════༅𖣔4⃣8⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ❥︎◁گرد و غبار که فرو نشست، امام حسین علیه السلام کنار قاسم علیه السلام ایستاده بود در حالی که او از شدت درد پای بر زمین می‌سایید ❍ امام فرمود ..از رحمت خدا دور باد گروهی را که تو را کشتند و جدّ و پدرت در روز قیامت از آنان دادخواهی خواهند کرد . ❀ سپس فرمود.. به خدا قسم بر عمویت دشوار است که تو او را به یاری بخواهی و او دعوت تو را اجابت نکند یا اجابت کند ولی به حال تو سودی نبخشد. به خدا قسم امروز روزی است که برای عمویت کینه‌جو فراوان است و یاور اندک. ♢ بعد از آن پیکر قاسم علیه السلام را به سینه گرفت و با خود به خیمه ها رساند و در میان کشتگان بنی هاشم قرار داد. اللّهــمَّ‌عَجِّـــلْ‌لِوَلِیِّک الفَــرَج پــــایـــــان قسمت ششم ─┅════༅𖣔4⃣9⃣𖣔༅════┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بیسیمچی
‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌┄═══✧❁﷽❁✧══┅┄ ‌‌★ 🇮🇷 🇮🇷 ─┅═༅●❥︎🕋❥︎●༅┅┅─ 🔍☆◁ 📖☆◁ 📖☆◁ 📖☆◁ _السلام ─┅═༅●❥︎🕋❥︎●༅┅┅─ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎ ۝◁جناب استاد ۞◁سوال 🆔 @ilyan313 🗓تاریخ 1402/05/02 ⏰ساعت:19/00 🔮گفتمان 🆔 @ammareyon ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 🆔 @bisimchee1400 🚫 برداری از و کنفرانس ها و ها و بدون اجازه و به هر نحوی و ‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌─═┅═༅𖣔🌺𖣔༅══┅─ 🔮
‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─ ۞◁(9).. ❖‌ در روز هفدهم ذیحجه کاروان حضرت سید الشهداء علیه السلام به منزل •اجفُر• رسید و در این منزل بار بر زمین نهاد. ❏ •اجفُر• از منزلگاه های مسیر مکه و کوفه است که بین منزل •فَيد• و °خُزَیمِیه° واقع شده است و از آنجا آب به سمت محل سکونت اعراب جاری بوده است. ★ برخی از مورخین ملاقات امام با «عبدالله بن مطیع عدوی» را در این منزل بیان داشته اند ♢ عبدالله بن مطیع قرشی عدوی ، تفاوت فکری و اعتقادیِ کاملاً آشکاری با امام حسین علیه السلام داشت ، در نتیجه درک و فهم درست و تحلیل صحیحی از علت و هدف قیام آن حضرت نداشت و به همین دلیل است که مرتب امام علیه السلام را امر و نهی می کند. ✪ او از اصحاب عبدالله بن زبیر بود و سرانجام در سال ۷۳ قمری همراه وی در جنگ با لشکر حجاج بن یوسف ثقفی کشته شد. ─┅════༅𖣔5⃣0⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅══✿🍃🕋🕋🍃✿══┅─ ❥︎◁ ۞◁(1).. بر امام حسین علیه السلام و یارانش ❀ در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد . ❏ عمربن سعد ،عمر بن حجاج را با ۵۰۰ سوار در كنار شريعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسى امام حسين علیه السلام و يارانش به آب شدند و اين رفتار غيرانسانى سه روز قبل از شهادت امام حسين علیه السلام صورت گرفت. ─┅═══༅𖣔5⃣1⃣𖣔༅═══┅─
‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─ ❖‌◁ در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" •كه از قبیله "بجیله" بود • فریاد برآورد... ❏ ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند كه قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی! ★ امام علیه‏ السلام فرمودند .. خدایا ! او را از تشنگی بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده ♢ حمید بن مسلم مي ‏گوید .. به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی كه بیمار بود،  قسم به آن خدایی كه جز او پروردگاری نیست ، دیدم كه عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب مي‏آشامید تا شكمش بالا مي‏آمد و آن را بالا مي‏آورد و باز فریاد مي‏زد .. العطش! باز آب مي‏خورد، ولی سیراب نمي‏شد . چنین بود تا به هلاكت رسید . ─┅════༅𖣔5⃣2⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅══✿🍃🕋🕋🍃✿══┅─ ۞◁(2).. ❥︎ در این روز بود كه خبر رسیدن مسلم بن عوسجه كه شبانه از كوفه به كربلا آمده و خود را ‏به سپاه امام رساند، یاران را خوشحال و شادمان كرد. ❍ مسلم اولین شهید ‏عاشوراست. پیرمردی بزرگوار از طایفه بنی‌اسد و از ‏چهره‌های درخشان كوفه و از هواداران اهل بیت علیه السلام بود. ❀ او از اصحاب پیامبر صلوات الله علیه و از ‏مسلمانان باسابقه به شمار می‌رفت و از آن حضرت هم روایت شده است كه پارسا، ‏شجاع و سواركاری نامی بود. ─┅═══༅𖣔5⃣3⃣𖣔༅═══┅─
‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─ ۞◁(3).. ❖‌ در شب هفتم  امام حسین علیه السلام ملاقات وگفتگو کردند. خولی بن یزید اصبحی چون عداوت شدیدی با امام حسین علیه السلام داشت ماجرا را به عمر سعد گزارش داد ❏ و آن ملعون نامه ای برای عمر سعد نوشت و او را از این ملاقات ها بر حذر داشت و دستور منع آب را صادر کرد.۱ ─┅════༅𖣔5⃣4⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ۞◁(4).. ❥︎ از قديم الايام اين روز را متعلق به حضرت علی اصغر علیه السلام، كوچكترين سرباز سپاه امام حسين علیه السلام ، می‌دانند، كه يكی ازمصائب نا گوار و سوزناك واقعه كربلا شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام است. ❍ روزی کمیت ،شاعرمعروف به حضور حضرت صادق علیه السلام رسید،  ❀ حضرت فرمود..یا کُمَیتُ اَنشِدنی فی جَدِّیَ الحسین علیه السلام فَلما اَنشَدَ کُمَیتُ اَبیاتاً فی مُصیبه الامام علیه السلام بَکیَ الامام بُکاء ًشدیداً وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه وصَحنَ فی حجرا تهن ‌‌♢ کمیت ! درباره جد ما حسین علیه السلام شعری بگو، ─┅════༅𖣔5⃣5⃣𖣔༅════┅─
‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─ ❖‌◁همزمان با سرودن شعر، امام صادق به شدت گریه کرد با نوان وا هل خانه نیز در اتاق خودشان ناله زدند واشک ریختند. ❏ اِذ خَرجت جارِیَه مِن خَلفِ الَّستر مِن حُجَرات الحَرم وفی یَدِها طفلٌ صغیر رَضیعٌ فَوَضَعَته فی حِجرِ الاِمام فاَشتَدَّ حینئذٍ بُکاء الامام فی غایهِ الاِشتداد وعَلا صَوته الشریف و عَلَت اَصواتُ النِّساء الطاهرات خلف الاَستارِِمِن الحجرات ★ در این زمان بانویی که کودک شیر خواری به دست داشت از اتاق بیرون آمده و کودک را در دامان امام علیه السلام قرارداد، گریه امام این بار بیشتر شده وصدای شریفشان بلند شد وبانوان در خانه نیز به صدای بلند گریستند.. ─┅════༅𖣔5⃣6⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ❥︎◁ظاهرأ منظور از این کار یادآوری شهادت علی اصغر وسنگدلی قاتل وی حرمله بن کاهل اسدی بوده است. ❍ مرحوم حائری ما زندرانی در کتاب معالی السبطین آورده که..ازبقراط حکیم پرسیدند در ذائقه ا نسان چه چیزی ازمرگ تلخ تر است؟ ❀ گفت...تلخ تر از مرگ در ذائقه ا نسان کریم این است که از شخص لئیم حاجتی بخواهد ♢ فَما حال الحسین الکریم بن الکریم حینَ رَفع رَضیعَه علی یَدیه و طَلب لَه جُرعَه مِنَ الماء مِن اللؤماء اللُّعَناء اَهل الکوفه ✪ پس چگونه بود حال حضرت حسین، این کریم فرزند کریم آن زمانی که کودک شیر خوار خود راروی دو دست بلند کرد و برایش جرعه آب ،از کوفیان پست ولعنت شده خواست ─┅════༅𖣔5⃣7⃣𖣔༅════┅─
‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌─┅═══✿❥︎🕋🕋❥︎✿═══┅─ ❖‌◁ با به شهادت رسیدن جوانان بنی هاشم ویاران حضرت حسین علیه السلام، امام خود، با تمام وجود برای رزم با دشمن، به سویشان رفت در حالیکه بانگ می زد.. ❏ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع گند؟آیا موحدی هست که به خا طرما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که با امید به خدا به فریادما برسد؟آیا یاوری هست که با امید به آنچه در نزد خداست به یاری ما بشتابد؟ ★ در این هنگام از میان بانوان در خیمه شیونی بر خاست پس امام علیه السلام به کنار خیمه رفته وخطاب به زینب فرمود کودکم را بیاور تا با او خداحافظی کنم ─┅═══༅𖣔5⃣8⃣𖣔༅═══┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ❥︎◁حضرت کودک را گرفت تا ببوسد در این زمان حرمله بن کاهل اسدی لعنه الله علیه به سوی او انداخت تیر به گلویش نشست وآن را برید ❍ پس حضرت به زینب فرمود او را بگیر. سپس خون را در هردودست جمع کرده و به سوی آسمان پاشید وفرمود ...آنچه بر من وارد آمد برایم آسان است، چون در محضر خدا است. ❀ قالَ الْباقِرُ عَلیه السلام ..فَلَم یَسقُط مِن ذلکَ الدَّمِ قَطرَه الی الارض، حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود.. که قطره ای از آن خون بر زمین نیفتاد ♢ وقال اِبنُ نما.. ثُم حَمَلَه فَوَضَعه مَعَ قَتلی اَهْلبَیته...سپس امام علیه السلام علی اصغر را برده ودر کنار شهدای بنی هاشم قرار داد اللّهــمَّ‌عَجِّـــلْ‌لِوَلِیِّک الفَــرَج پــــایـــــان قسمت هفتم ─┅════༅𖣔5⃣9⃣𖣔༅════┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بیسیمچی
‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌┄═══✧❁﷽❁✧══┅┄ ‌‌★ 🇮🇷 🇮🇷 ─┅═༅●❥︎🕋❥︎●༅┅┅─ 🔍☆◁ 📖☆◁ 📖☆◁ 📖☆◁ ─┅═༅●❥︎🕋❥︎●༅┅┅─ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎ ۝◁جناب استاد ۞◁سوال 🆔 @ilyan313 🗓تاریخ شنبه 1402/05/03 ⏰ساعت:19/00 🔮گفتمان 🆔 @ammareyon ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 🆔 @bisimchee1400 🚫 برداری از و کنفرانس ها و ها و بدون اجازه و به هر نحوی و ‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌─═┅═༅𖣔🌺𖣔༅══┅─ 🔮
‌‌─┅═══✿❥︎🕋🕋❥︎✿═══┅─ ❖ ۞◁(1).. جدید عبیدالله: با دریافت نامه ی جدید یزید و دادن اختیارات کامل به عبیدالله ★ •خوارزمی• در مقتل الحسین و °خیابانی° در وقایع الایام نوشته اند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیه السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. ❏ هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه ميكَند و آب بدست ميآورد. ✪ به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیهالسلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود. ─┅═══༅𖣔6⃣0⃣𖣔༅═══┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ۞◁(2).. این روز •یزید بن حصین همدانی• از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ ❥︎ یزیدبن حصین گفت اگر تو خود را مسلمان ميپنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفتهای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مينوشند از آنان مضایقه ميكنی؟ ❍ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من ميدانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفتهام و نميدانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش ميسوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه ميدانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نميبینم كه بتوانم از آن گذشت كنم. ❀ یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه السلام رساند و گفت.. عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند. ─┅════༅𖣔6⃣1⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─ ۞◁(3).. علیه السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. ❖ شب هنگام امام حسین علیه السلام با ۲۰ نفر و عمر بن سعد با ۲۰ نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي اكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد. ❏ در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام كه فرمود.. آیا ميخواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت.. ميترسم خانه ام را خراب كنند! ★ امام علیه السلام فرمود...من خانه ات را مي سازم . ابن سعد گفت .. ميترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود ... من بهتر از آن را به تو خواهم داد ، از اموالی كه در حجاز دارم.  عمر بن سعد گفت .. من در كوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابن زیاد بیمناكم و ميترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند. ♢ حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمي گردد ، از جای برخاست در حالی كه ميفرمود... تو را چه ميشود ؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد . به خدا سوگند ! من ميدانم كه از گندم عراق نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت .. جو ما را بس است. ─┅════༅𖣔6⃣2⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─ ۞◁(4).. از این ماجرا ، عمر بن سعد نامه‏ ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‏ السلام را رها كنند ؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمي‏گردم یا به مملكت دیگری مي‏روم. ❥︎ عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند ، و گفت این نامه گواه اندرزگویی عمر سعد است به امیر خویش. من آن را می پذیرم ❍ شمر گفت.. حسین اکنون در سرزمین تو و کنار توست. آیا از او می پذیری که از اینجا برود. به خدا سوگند اگر برود دیگر به او دست نمی یابی. آنگاه او قوی و تو ضعیف خواهی بود. با بازگشت حسین موافقت نکن باید او و یارانش تسلیم حکم تو شوند. پس از تسلیم، هر گونه خواهی می توانی رفتار کنی ..ببخشی یا بکشی ❀ عبیدالله نامه ای نوشت و به شمر ذی الجوشن سپرد تا به کربلا برساند...در نامه نوشته شده بود: باری، تو را نفرستاده ام تا شانه از زیر کار خالی کنی. تو به آرامش و صلح و آسایش دل بسته ای. اگر حسین و یارانش تسلیم شدند آنها را نزد من بفرست و گرنه، بر آنها حمله ور شو پس از قتل آنان، اعضای بدنشان را قطعه قطعه کن. ♢ پس از کشتن حسین بر سینه و پشت وی اسب بتاز که وی ناسپاس و سرکش و گستاخ و بیدادگر است. اگر به دستور من عمل کردی پاداش فرمانبر مطیع را دریافت خواهی کرد و اگر چنین نمی کنی، سپاه را به شمر بن ذی الجوشن بسپار که فرمان لازم را به او داده ایم. ✪ عبیدالله زیاد به شمر گفته بود اگر عمر سعد پذیرفت که با حسین بجنگد مطیع او باش وگرنه، گردنش را بزن و سرش را به کوفه بفرست و خود فرماندهی سپاه را عهده دار باش. ─┅════༅𖣔6⃣3⃣𖣔༅════┅─
‌‌─┅═══✿❥︎🕋🕋❥︎✿═══┅─ ۞◁(5).. از فرات   ❖ به هر حال هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد. امام علیه السلام برادر خود عباس بن علی بن ابی طالب را فراخواند و به او مأموریت داد تا همراه سی نفر سواره و بیست نفر پیاده جهت تدارک آب برای خیمه‌ها حرکت کند در حالی که بیست مشک با خود داشتند. ❏ آنان شبانه حرکت کردند تا به نزدیکی شط فرات رسیدند در حالی که نافع بن هلال پیشاپیش ایشان با پرچم مخصوص حرکت می‌کرد.  ..عمر بن حجّاج پرسید..کیستی؟! ...نافع بن هلال خود را معرّفی کرد ★ ابن حجّاج گفت.. ای برادر! خوش آمدی، علت آمدنت به این جا چیست؟نافع گفت.. آمده‌ام تا از این آب که ما را از آن محروم کرده‌اند، بنوشم.  ...نافع به یاران گفت: مشک هایتان را پر کنید. پیاده ها مشک ها را پر کردند. ♢ عمروبن حجّاج حمله کرد. جنگی کوتاه در گرفت. در حال جنگ، پیادگان مشک ها را پُر کردند. چند تن از نگاهبانان کشته شدند و از یاران امام کسی شهید نشد. رزم ابوالفضل العباس در این نبرد کوتاه یاران را سرشار شجاعت کرد. ✪ برخی گفته اند لقب °سقایت° از این لحظه به ابوالفضل العباس داده شد..پس از اینکه آب به خیمه ها رسید سهم هیچکس بیش از یک بار نوشیدن نشد. ─┅═══༅𖣔6⃣4⃣𖣔༅═══┅─