eitaa logo
مطالعات امنیت ملی و جنگ نرم
14.5هزار دنبال‌کننده
700 عکس
1.6هزار ویدیو
31 فایل
خبرگزاری وستانیوز کانال توسط دکتر مکرمی پور کارشناس مسائل بین الملل و امنیت ملی مدیریت می شود. ارتباط @mbmokaramipour
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 روسیه و چین در خاورمیانه رقیبند یا شریک؟ بخش ۲ موسسه خاورمیانه 🔹 به تصور روس‌ها، این سیاست چین اگر به همین صورت فعلی ادامه یابد و نفوذ و تأثیر این کشور در خاورمیانه افزایش و گسترش پیدا نماید، هم روسیه و هم ایالات متحده بازندۀ این داستان خواهند بود. درواقع، جنگ اوکراین و دل‌مشغولی روسیه و آمریکا به این جنگ باعث به‌وجودآمدن یک خلاء و فضای خالی شده و چین درصدد پرکردن آن است. 🔸 چین تمایل دارد که خود را به عنوان یک قدرت مسلم جهانی جا بیندازد و حتی در سر دارد که نظم جهانی بعدی را نیز طراحی و اجرا نماید. این کشور برای این هدف نیازمند توسعۀ طرح کمربند و جاده (BRI) است. چین برای به‌ثمررساندن موفقیت‌آمیز این طرح بلندپروازانه، به ثبات بیشتر محتاج است تا به ناامنی و نزاع. بنابراین این کشور دید منفی‌ای نسبت به بازیگران غیردولتیِ ستیزه‌جو در خاورمیانه دارد. این در حالی است که استراتژی روسیه در منطقه یک استراتژی‌ای مبتنی بر موازنۀ چندطرفه است و این کشور ابایی از استفاده از بازیگران ضدسیستمی برای ایجاد پایگاه‌های ژئوپلیتیکی ندارد. 🔹 همچنین، چین موافق مداخلۀ نظامی عربستان سعودی در یمن بود اما روسیه موافقتی با آن نداشت. یا در موردی دیگر، چین تلاش کرد نسبت به طرف‌های درگیر در لیبی، سیاست عدم تعهد را پی بگیرد اما روسیه جانب ژنرال حفتر و ارتش ملی لیبی را گرفت و گروه واگنر، یک پیمانکار خصوصی نظامی که زیر نفوذ پوتین است، را به حمایت از حفتر وارد لیبی کرد. حمایت گروه واگنر از حملۀ آوریل 2019 حفتر به طرابلس و تصرف تأسیسات نفتی عمده در شرق لیبی، منافع تجاری چین با دولت وفاق ملی مستقر در طرابلس را به خطر انداخت. 🔸 حتی اگر روسیه و چین بتوانند این اختلافات را حل کنند، کارشناسان چینی نسبت به مطلوبیت روسیه به عنوان یک شریک بالقوۀ منطقه‌ای تردید دارند. گزارشی از دانشگاه تسینگ‌هوای چین در آگوست 2022 که توسط دگانگ سان و لی دیاندیان تهیه شده نوشته است که: «روسیه یک قدرت منطقه‌ای در اوراسیا است، ولی در خاورمیانه فقط چهار شریک غیررسمی دارد». این مقاله سوریه و ایران را به عنوان شرکای اخلاقی روسیه، الجزایر را به عنوان پیرو منفعل، و سودان را به عنوان شریک غیررسمی و ضعیف روسیه فهرست کرده است. 🔹 اگرچه روسیه و چین از برخی دیدگاه‌های مشترک در مورد نظم منطقه‌ای خاورمیانه برخوردارند، اما اولاً این دیدگاه‌های مشترک غالباً سطحی هستند و نه عمیق، ثانیاً مسکو نمی‌خواهد بپذیرد که شریک کوچک‌تر چین باشد، و ثالثاً برخی اهداف و منافع این دو کشور در خاورمیانه با یکدیگر متضاد هستند. بنابراین و از آنجایی که هر دو کشور اصرار دارند خودمختاری استراتژیک را سرلوحۀ دیپلماسی خاورمیانه‌ای خود قرار دهند، نهایتاً منافع خود را به صورت موازی پیش خواهند برد. منبع https://www.mei.edu/publications/potential-and-limitations-russia-china-cooperation-middle-east @amniatemeli
🔺«هرمنوتیک» چیست ؟   🔸 واژۀ هرمنوتیک (hermeneutica) در قرن هفدهم ابداع شد. یوهان کُنراد دانهاور، الهیات‌دان استراسبورگی، برای اشاره به آنچه پیش از او "فن تفسیر" نامیده می‌شد، واژۀ "هرمنوتیک" را جعل کرد و در 1645 کتابی با این عنوان منتشر کرد: هرمنوتیک مقدس یا روش تفسیر متون مقدس.   🔹عنوان کتاب یوهان کنراد، معنای کلاسیک واژۀ هرمنوتیک را بازتاب می‌دهد. از آنجا که معنای متون مقدس همیشه مثل روز روشن نیست، تفسیر در واقع روش یا عملی است که فهم معنا را تسهیل می‌کند.   🔸هرمنوتیک بعدها معانی دیگری نیز پیدا کرد ولی در همین معنای کلاسیک اولیه، نکته‌ای وجود دارد که زایش معانی بعدی واژۀ هرمنوتیک را موجه می‌سازد؛ و آن اینکه، بین "تفسیر" و "فهم" پیوندی برقرار است.  🔹 در یونان باستان فعل hermeneuein به دو معنا به کار می‌رفت: فن بیان (اظهار کردن، گفتن)، تفسیر (یا ترجمه). در هر دو مورد  نیز پای "انتقال معنا" در میان بود.  🔸 انتقال معنا می‌تواند در دو جهت عمل کند: 1- گذار از تفکر به کلام 2- رجعت از کلام به تفکر.   🔹فن بیان، معنایی را که در ذهن گوینده بود، در کلام وی متجلی می‌ساخت. هر که فن بیانش بهتر بود، معنای نشسته در ذهنش را بهتر به مخاطب منتقل می‌کرد. امروزه تفسیر فقط به معنای دوم به کار می‌رود. یعنی رجعت از کلام به تفکری که پشت کلام جای دارد.   🔸هرمنوتیک به معنای "فن تفسیر متون" در حوزه‌های "الهیات"، "حقوق" و فیلولوژی" (لغت‌شناسی یا فقه‌اللغة) موضوعیت و کاربرد دارد.   🔹معنای کلاسیک هرمنوتیک در واقع این بود که "هرمنوتیک" علمی "کمکی" است و فقط برای تفسیر عبارات مبهم متون به کار می‌رود.   🔸در قرن نوزدهم میلادی، ویلهلم دیلتای وظیفۀ جدیدی برای هرمنوتیک وضع کرد. او گفت حال که هرمنوتیک دربارۀ قواعد و روش‌های تفهم بحث می‌کند، پس می‌تواند بنیانی روش‌شناختی باشد برای تمامی علوم انسانی. یعنی علاوه بر الهیات، شامل ادبیات و تاریخ و فلسفه و "علوم اجتماعی" هم باشد.   🔹در اثر این دگردیسی و ارتقاء، هرمنوتیک مبدل شد به یک "تأمل روش‌شناخی دربارۀ دعوی حقیقت و شأن علمی علوم انسانی".   در واقع در معنای کلاسیک و اولیه، هرمنوتیک عبارت بود از فن تفسیر متون مقدس (و نهایتا متون حقوقی و فیلولوژیک)، ولی در معنای دوم، یعنی معنای مد نظر متفکرانی چون دیلتای و شلایرماخر، هرمنوتیک بدل شد به "فن فهم" به صورت عام (و نه صرفا فن فهم متون مقدس یا حقوقی).   🔸تاکید بر "فهم" گامی جدید در تعین بخشیدن به "هرمنوتیک" بود که در قرن نوزدهم برداشته شد. تا پیش از آن، هرمنوتیک عبارت بود از "فن تفسیر"، اما حالا باید به "فهم" روی می‌آورد. یعنی اکنون خود کنش "فهمیدن" است که باید برای تضمین صحتش از یک فن مدد گیرد.   در واقع مطابق معنای کلاسیک و اولیه، هرمنوتیک معطوف به "متن" بود. روشی بود برای فهم "متن". اما در معنای دوم، هرمنوتیک معطوف به "فهم" بود. رازگشایی از "متن" جای خودش را به رازگشایی از "فهم" و عمل "فهمیدن" داد.   این تحول، معنا و مفروضی اساسی داشت و آن اینکه "بدفهمی" پدیده‌ای رایج در زندگی بشر و حتی در میان دانشمندان و متفکران است. کلیت‌بخشی به پدیدۀ بدفهمی، ضرورت کنکاش در  عمل فهمیدن را ایجاب کرد.   🔹به این ترتیب هرمنوتیک دیگر "علمی کمکی" نبود که گاهی به کار بیاید بلکه همواره مورد نیاز آدمی بود چراکه انسان همیشه در معرض بدفهمی قرار دارد.   🔸دستور معروف هرمنوتیکی شلایرماخر عبارت بود از: "درست فهمیدن گفتار، سپس فهمیدن آن بهتر از پدیدآورنده‌اش". کانت هم قبل از شلایرماخر نوشته بود: «اصلا تعجبی ندارد اگر بتوان افلاطون را بهتر از خودش درک کرد چراکه او مفهومش را به قدر کفایت متعین نکرده است.»  🔹 شلایر ماخر نکتۀ مهم دیگری را نیز مطرح کرد و آن اینکه، هرمنوتیک نباید صرفا به متون مکتوب اکتفا کند، بلکه باید بتواند تمامی پدیده‌های مرتبط با فهم را نیز در بر گیرد: «هرمنوتیک نباید صرفا به متون ادبی محدود شود؛ زیرا بسیار پیش آمده است که طی گفت‌وگویی معمولی خود را به اَعمال هرمنوتیکی مشغول دیده‌ام.»   🔸علت بی‌توجهی هرمنوتیک کلاسیک به "کلام" این بود که کلام گوینده بی‌واسطه و فی‌المجلس برای شنونده قابل فهم بود. فقط کلام مکتوب و خصوصا متون مؤلفان عتیق و قدیم بود که دقایق و عناصر غریب و پیچیده داشت و بحث و فحص هرمنوتیکی می‌طلبید.   🔹اما دیلتای معنای دوم هرمنوتیک (فن فهم) را عمق بیشتری داد. دیلتای مخالف کسانی بود که می‌گفتند علوم انسانی فاقد روش اختصاصی است و اگر می‌خواهد علم باشد باید روش‌شناسی علوم طبیعی را مبنا قرار دهد. ادامه دارد... @amniatemeli
سلام ای تنهاترین تمنای دل! نوشته‌ایم به لحظه‌هایمان انتظار «تو» را… و در چشمانمان همه جست‌و‌جوی توست. روزها و هفته‌ها همه با یاد «تو»می‌گذرد و ما با هوای تو «قد» می‌کشیم. در دفتر دلمان فقط نام «تو» را نوشته‌ایم؛ نام خودمان را «عاشق» گذاشته‌ایم و «تو» تنها «معشوق» دلمان هستی… عاشق که باشی ، نگاهت فقط «او» را می‌جوید. دعا کن عشق را از «تو» بیاموزیم، ای تنهاترین تمنای دل! @amniatemeli
🔸درگذشت برخی از مردم عزیز یاسوج در سانحه تصادف زنجیره ای و دردناک در جاده یاسوج-شیراز را به خانواده های داغدارشان تسلیت عرض نموده و برای آن عزیزان از خداوند بزرگ آرزوی رحمت و برای بازماندگان طلب صبر مسئلت دارم. @amniatemeli
هدایت شده از ابوقاسم
🔴پریگوژین و واگنرها با نگاه به پیشینه شرکت نظامی امنیتی واگنر، نقش یک افسر سابق ارتش روسیه به نام دیمیتری اوتکین (Dmitri Utkin) در شکل‌گیری این گروه قابل مشاهده است. دیمیتری اوتکین کهنه سرباز جنگ روسیه چچنی است او اولین فرمانده میدانی گروه واگنر ها بوده و نام این گروه را از شناسه تماس رادیویی سابق خود گرفته است. گروه بزرگ و ثروتمندی که منافع روسیه را در سر تاسر جهان دنبال می کند یوگنی پریگوژین(رئیس فعلی واگنر) که زندگی شخصی او مملو از آدم ربایی ،سرقت و کلاهبرداری است اکنون مدیر گروه واگنر ها است او یک الیگارش روس است که به دلیل فعالیت در زمینه رستوران‌داری و تامین غذای کاخ کرملین با نام مستعار "سرآشپز پوتین" شناخته می شود. یوگنی پریگوژین آشپز رستورانی را تاسیس کرد رستورانی که ولادیمیر پوتین رئیس‌‌‌جمهور روسیه، مقامات خارجی را در اوایل دهه‌‌ ۲۰۰۰ به آنجا می‌‌‌برد. به‌‌‌ظاهر این رابطه باعث شد پوتین، پریگوژین را برای مشاغل مختلف استخدام کند از جمله قراردادهای پرسود پذیرایی برای مدارس مسکو و در نهایت ارتش. پریگوژین مرد مرموز روسیه و وفادار به پوتین است که توانمندی های او در جنگ اوکراین باعث شد برخی تحلیلگران او را به عنوان یکی از قدرتمند ترین شخصیت ها در روسیه معرفی کنند. او چند صد شرکت که به‌‌‌طور رسمی با او مرتبط نیستند و برای پنهان کردن فعالیت‌‌‌هایش تلاش می‌کنند را اداره می کند.برخی از آن ها به‌‌‌صورت دوره‌‌‌ای منحل و در قالب سازمان‌های جدید اصلاح شدند و شکل دیگری گرفتند. نفوذ نظامی پریگوژین در سوریه و بسیاری از کشورهای آفریقایی از جمله لیبی،آفریقای مرکزی،جنوبی،مالی،سودان و... و محافظت از معادن طلا ثروت های بزرگی را برای او خلق کرد. حضور موفق او در افریقا و سوریه و پیروزی های بزرگ در جنگ اوکراین برای تامین منافع روسیه آن هم در کنار اندوخته های بزرگ مالی، بلند پروازی های پریگوژین را دوچندان کرد او به اندازه فرصت های ایجاد شده برای روسیه ضریب تهدید بالایی دارد ابوقاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اولین سخنرانی پوتین بعد کوتای واگنر‌ها پوتین: هر کاری برای استقلال کشور انجام می‌دهم 🔻‌ رئیس جمهور روسیه: ما اقدامات سختی را برای بازگرداندن ثبات در روستوف انجام داده‌ایم و وضعیت هنوز در آنجا دشوار است. 🔻در اجرای عملیات ویژه نظامی باید از هرگونه اختلاف نظر اجتناب شود. 🔻من به عنوان رئیس جمهور روسیه، هر کاری که لازم باشد برای دفاع از استقلال کشور و حفاظت از شهروندان انجام خواهم داد. وستانیوز @amniatemeli
ابرقدرت بعدی کسی نیست که شما تصور می‌کنید. بخش ۱ فارن پالسی 🔺 چه کسی دنیا را اداره می‌کند؟ 🔸 قبلاً جواب دادن به این سؤال آسان بود. اگر بیش از 45 سال سن دارید، در دنیایی بزرگ شده‌اید که تحت سلطه دو ابرقدرت بود. ایالات متحده و متحدانش قوانین را در یک طرف دیوار برلین تعیین کردند، در حالی که اتحاد جماهیر شوروی از طرف دیگر آن را هدف قرار داد. تقریباً هر کشور دیگری مجبور بود سیستم های سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود را با یک طرف یا طرف دیگر هماهنگ کند. آن دنیای دوقطبی بود. 🔹 سپس، در سال 1991، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت جهان باقی ماند. ایالات متحده هم از طریق نقش مسلط خود در سازمان های بین‌المللی و هم با اعمال قدرت خام، نتایج را دیکته کرد. این دنیای تک قطبی بود. 🔸 ‌حدود 15 سال پیش، جهان دوباره تغییر کرد - و پیچیده‌تر شد. ایالات متحده کم‌تر علاقمند بود که افسر پلیس جهان، معمار تجارت جهانی و حتی تشویق‌کننده ارزش های جهانی باشد. کشورهای دیگر که قدرتمندتر می‌شدند، به طور فزاینده‌ای می‌توانستند قوانینی را که دوست نداشتند نادیده بگیرند و گه‌گاه برخی را خودشان وضع کنند. این یک دنیای "G-Zero" است: جهانی غیرقطبی بدون رهبران جهانی. 🔺سه اتفاق کلیدی  سه چیز اتفاق افتاد که باعث این رکود ژئوپلیتیکی شد، زمانی که معماری جهانی دیگر با توازن قدرت زیربنایی همخوانی نداشت. 🔶 اولا، روسیه وارد نظم بین المللی تحت رهبری غرب نشد. روسیه که در این شرایط یک قدرت بزرگ سابق است، به شدت عصبانی شده و غرب را دشمن اصلی خود در صحنه جهانی می‌بیند. چه بیشتر مقصر این امر متوجه آمریکا و متحدانش باشد یا روسیه، واقعیت این است که ما اکنون در این نقطه هستیم. 🔹 دوم، چین به نهادهای تحت رهبری ایالات متحده وارد شد - اما با این فرض که چینی‌ها هر چه یکپارچه‌تر، ثروتمندتر و قدرتمندتر شوند، آمریکایی‌تر خواهند شد - یعنی یک دموکراسی با بازار آزاد که مایل به تبدیل شدن به یک سهامدار مسئول به رهبری ایالات متحده. همانطور که معلوم است، آنها هنوز چینی هستند - و ایالات متحده آماده پذیرش آن نیست. 🔶 و سوم، ایالات متحده و متحدانش ده ها میلیون شهروند خود را که احساس می‌کردند از جهانی شدن عقب مانده بودند، نادیده گرفتند. نارضایتی‌های آن‌ها بیشتر به دلیل افزایش نابرابری درآمد و دستمزد، تغییر جمعیت‌شناسی و سیاست‌های هویتی و دوقطبی شدن، تقویت شد. پس از دهه‌ها بی‌توجهی خوش‌خیم، اکثر این شهروندان اساساً نسبت به دولت‌های خود و خود دموکراسی بی‌اعتماد شده‌اند و به نوبه خود باعث می‌شوند که رهبران آن‌ها توانایی یا تمایل کمتری برای رهبری داشته باشند. منبع https://foreignpolicy.com/2023/06/17/china-russia-us-multipolar-world-technology/ @amniatemeli
مطالعات امنیت ملی و جنگ نرم
🔺«هرمنوتیک» چیست ؟   🔸 واژۀ هرمنوتیک (hermeneutica) در قرن هفدهم ابداع شد. یوهان کُنراد دانهاور، ال
  🔺او "تبیین" را از "فهمیدن" تفکیک کرد و گفت علوم محض می‌کوشند پدیده‌ها را بر مبنای فرضیات و قوانین کلی تبیین کنند ولی علوم انسانی می‌کوشند یک "فردیت تاریخی" را بر حسب تجلیات و و تظاهرات بیرونی‌اش فهم کنند. بنابراین روش‌شناسی علوم انسانی عبارت خواهد بود از روش‌شناسی فهم.   🔹دیلتای گفت: «ما فرایندی را فهم می‌نامیم که از طریق آن "باطن" را می‌شناسیم.» این باطن که باید به فهم درآید، از نظر دیلتای، احساس زیستۀ مؤلف است؛ احساسی که بی‌واسطه دردسترس ما نیست بلکه صرفا از طریق نشانه‌های ظاهری به ما داده می‌شود.   🔸فرایند فهم یعنی اینکه بتوانیم با تکیه بر بیانات مؤلف، احساس زیستۀ او را در درون خودمان "بازآفرینی" کنیم. فهم به واسطۀ رجعت از بیان به احساس زیسته، فرایند آفرینش را معکوس می‌کند. یعنی "احساس زیستۀ" مؤلف به "بیان" منتهی می‌شود (حرکتی از باطن به ظاهر)، ولی فهم، بیان را را به احساس زیستۀ مؤلف برمی‌گرداند (حرکتی از ظاهر به باطن).   بنابراین سه رکنِ "تجربۀ زیسته" و "بیان" و "فهم"، مقومات «هرمنوتیک علوم انسانی» خواهند بود.   🔹هرمنوتیک که تا پایان قرن هجدهم فن تفسیر متون بود و در قرن نوزدهم به صورت روش‌شناسی علوم انسانی درامد، در قرن بیستم تبدیل شد به فلسفه. بنیانگذار این تحول جدید، مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی بود. از دید او موضوع هرمنوتیک نه "متن" و نه "فهم" بلکه "وجود" بود.   🔸هایدگر از "هرمنوتیک واقعمندی" سخن می‌گفت و انسان را اساسا یک "موجود هرمنوتیکی" می‌دید. همچنین مطابق این نگرش، زندگی ذاتا هرمنوتیکی است و بر تفسیری از خودش مبتنی است. بر این اساس، واقمعندی (یعنی وجود؛ که انسان هم جزئی از آن است) هم قادر به تفسیر است، هم منتظر و محتاج تفسیر.   🔹از نظر هایدگر مشکل این‌ است که "هستی" خودش را پدیدار نمی‌کند. بنابراین "پدیدارشناسی" راهی است که دسترسی به "هستی" را هموار می‌کند. اما چگونه می‌توان مجال دیده شدن داد به چیزی که خودش را نشان نمی‌دهد؟   هایدگر برای حل این معضل دست به دامن هرمنوتیک می‌شود. هایدگر معتقد بود "هستی" تمایل به خودپوشانی دارد و وظیفۀ هرمنوتیکِ اگزیستانس مقابله با این تمایل است.   🔸این رویکرد سوم به هرمنوتیک، که با هایدگر شکفته شد، با گادامر به اوج خود رسید. گادامر برای کشف الگوی دیگری برای "شناخت"، یعنی الگویی به غیر از الگوی رایج در علوم روش‌مند، به تجربۀ هنر متوسل شد.   🔹او تاکید کرد که اثر هنری صرفا مولد شعف زیباشناختی نیست، بلکه در وهلۀ اول "مواجهه با حقیقت" است. او از مفهوم "بازی" استفاده کرد. فهمیدن اثر هنری یعنی اینکه به بازی اثر وارد شویم. ما در این بازی بیشتر نقش بازیکن را داریم تا مربی؛ و حین بازی مجذوب اثری می‌شویم که ما را در حقیقتِ عالی‌تری مشارکت می‌دهد.   🔸کسی که وارد بازی می‌شود خودمختاری بازی را می‌پذیرد. بازیکن تنیس به توپی ضربه می‌زند که به سویش پرتاب شده است، رقصنده به تبع ریتم موسیقی می‌رقصد، خوانندۀ شعر یا رمان خودش را می‌سپارد به دست آنچه می‌خواند.   🔹در واقع انسان در مواجهه با اثر هنری، در برابر آنچه که ابژکتیویتۀ اثر هنری بر او تحمیل می‌کند، سر تسلیم فرود می‌آورد. یعنی مواجهۀ سوژه با اثری هنری به تحول او می‌انجامد.   🔸و این یعنی ما در مواجهه با اثری هنری، دربارۀ اثر و در عین حال دربارۀ خودمان چیزهای بسیار مهمی کشف می‌کنیم. همان‌گونه رقصنده هنگام رقص، ناگهان به "حرکتی تازه" می‌رسد؛ حرکتی که قبلا آن را تمرین نکرده بود و از آن باخبر نبود.   از نظر گادامر "واقعیت" خودش را در هنر به شیوه‌ای فشرده و موجز بروز می‌دهد. بدین‌سان اثر هنری بر شناخت ما از واقعیت می‌افزاید. دراین‌جا "حقیقت" است که منتقل می‌شود. اما این انتقال به شیوه‌ای روش‌شناختی (یعنی آنچنان که در علوم انسانی با آن سر و کار داریم) صورت نمی‌پذیرد.   🔹این مواجهه با حقیقت در عین حال شامل مواجهه با خویشتن هم می‌شود. این همان حقیقتی است که در آن "مشارکت" می‌جوییم. زیرا "اثر" همواره به شیوه‌ای یگانه و بی‌همتا با ما سخن می‌گوید. برای همین است که با شیوه‌های گوناگون تفسیر آثار هنری مواجه می‌شویم. در واقع هر کسی در مواجهه با اثر هنری، چیزی کشف کرده (دربارۀ خودش یا هستی)، متفاوت از چیزهایی که دیگران کشف کرده‌اند.   🔸مطابق نگرش گادامر، اثر هنری نباید از نگرش ما تبعیت کند، بلکه برعکس، نگرش ما در مواجهه با اثر هنری باید گسترش یابد یا حتی تن به دگردیسی دهد. گادامر این شعر ریلکه شاعر آلمانی‌زبان را نقل می‌کرد که اثر هنری همیشه پندم می‌دهد «باید زندگی‌ات را تغییر دهی»!   ادامه دارد... @amniatemeli
مطالعات امنیت ملی و جنگ نرم
  🔺او "تبیین" را از "فهمیدن" تفکیک کرد و گفت علوم محض می‌کوشند پدیده‌ها را بر مبنای فرضیات و قوانین
🔺گادامر معتقد بود اثر هنری به "رویداد فهم" منتهی می‌شود. او الگوی اثر هنری را به علوم انسانی تعمیم می‌دهد. او می‌گوید حقیقت علوم انسانی بیشتر به "رویداد" (که ما را مسخر می‌کند و چشمانمان را به روی حقیقت می‌گشاید) متکی است تا به "روش".  🔹 درک گادامر از هرمنوتیک، در کل ترکیبی از درک دیلتای و هایدگر (و دیگران) و البته تأملات عمیق خودش است. اثر هنری کاشف حقیقت است و هرمنوتیک اثر هنری، نه تنها حقایقی را دربارۀ اثر بر ما مکشوف می‌سازد، بلکه حقایقی دربارۀ خودمان را نیز بر ما عیان می‌کند.   🔸 گادامر احتمالا مهم‌ترین هرمنوتیسین است. او عناصری از رویکرد دوم به هرمنوتیک را به رویکرد سوم اضافه می‌کند و مثل هایدگر مخالف این ایده است که فهم باید یکسره از پیش‌داوری‌ها مبرا باشد. ولی می‌افزاید که "زمان" به ما مجال می‌دهد پیش‌داوری‌ها خوب و بد را از یکدیگر تفکیک کنیم.   🔹اینکه فقط "مرور زمان" می‌تواند به ما کمک کند فرق بین آثار ارزشمند و سایر آثار را از یکدیگر تفکیک کنیم. اما اگر چنین باشد، چه بسا آن شعر ریلکه به زیان ما تمام شود. یعنی در مواجهه با یک اثر هنری (یا فلسفی) بی‌ارزش، زندگی‌مان را تغییر دهیم!   به هر حال گادامر در این جا متاثر از "معیار کفایت" هگل است که می‌گفت: هر آنچه بقا یافته، چیزی برای خود داشته است.   🔸به هر حال هرمنوتیک از اواسط سدۀ هفدهم تا اواخر قرن بیستم، سه معنای عمده را تجربه کرد: فن تفسیر "متن"، روش‌شناسی "فهم"، تفسیر "وجود" از طریق "رویداد فهم".  @amniatemeli
33.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 در روسیه چه‌خبر بود؟ 🔸️ دو روز اخیر وقایع روسیه تیتر اول خبرهای دنیا بود، اما واقعا در روسیه چه‌خبر بود؟ آیا کودتا شد؟ امروز وضعیت روسیه چگونه‌است آیا بعد از بیانیه پوتین همه چیز به حالت عادی برگشت؟ 🗂منبع: ایرنا @amniatemeli
✅نظریه دوشمشیر چه بود و چه می گفت؟ 🔺تا پیش‌ از قرن شانزدهم میلادی، نظریه‌ «دو شمشیر» گلازیوس‌ اول‌ تعیین‌کننده‌ و دو مرز قدرت‌ پاپ‌ و امپراتور بود. 🔸مطابق‌ این‌ نظریه‌، قدرت‌ زمینی‌ در دست‌ امپراتور و قدرت‌ آسمانها در دست‌ پاپ‌ بود و هر یک‌ از دو نهاد کلیسا و دولت‌ می‌بایست‌ از ورود به‌ قلمرو قدرت‌ دیگری‌ اجتناب‌ کنند. 🔹اما تفسیر این‌ امر که‌ مرز زمین‌ و آسمان‌ کجاست‌، همواره‌ عامل‌ ایجاد اختلاف‌ میان‌ کلیسا و دولت‌ بود. در اوایل‌ قرن‌ سیزدهم‌ دستگاه‌ امپراتوری‌ روبه‌ افول‌ نهاد و این‌ امر به‌ کلیسا جرات‌ نادیده‌ گرفتن‌ آموزه‌ «دو شمشیر» را بخشید. 🔸 پاپ‌ با استفاده‌ از حمایت‌ پادشاهان‌ ملی‌ در برابر امپراتور قد بر افراشت‌ و تفوق‌ نهایی‌ را به‌ دست‌ آورد. اما این‌ وضعیت‌ دیری‌ نپایید و بتدریج‌ پادشاهان‌ ملی‌ اقتدار پاپ‌ را به‌ چالش‌ گرفتند. کشاکش‌ میان‌ پاپ‌ و پادشاه‌ ادامه‌ یافت‌ تا اینکه‌ سرانجام‌ پادشاهی‌ مطلق‌ ظهور کرد و دولتهای‌ ملی‌ در حیات‌ سیاسی‌ اروپاییان‌ رسمیت‌ یافتند. 🔹مطابق‌ نظریه‌ دو شمشیر،اقتدار پاپ‌ و امپراتور مبنایی‌ دینی‌ داشت‌أ یعنی‌ مسیح‌ این‌ دو حوزه‌ را از یکدیگر تفکیک‌ و هرکدام‌ را به‌ نهادی‌ خاص‌ واگذار کرده‌ بود. در همین‌ راستا پادشاه‌ نیز قدرت‌ خود را ناشی‌ از خواست‌ خداوند می‌دانست‌. @amniatemeli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸بررسی قدرت موشک بالستیک فتاح در رسانه های غربی 🔹‌ کارشناس هلندی:ایران دارایِ ابزاری است که به تهدید‌ها تحقق می‌بخشد از این روی من به هیچ‌وجه آنها را دستِ کم نمی‌گیرم وستانیوز @amniatemeli
43.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار خانواده‌های شهدا @amniatemeli
🔺نهادگرائی نئولیبرال: 🔹یکی از زیر شاخه های نهادگرائی لیبرالیسم بوده که در کنار دیگر زیر شاخه های این شاخه از لیبرالیسم نظیر کارکردگرائی و نوکارکردگرائی، به نقش سازمانها و نهادهای بین المللی بعنوان بازوی رژیمهای بین المللی در ایجاد و گسترش همکاریهای بین المللی تاکید دارد. از جمله نظریه پردازان معروف آن، رابرت کیون رهبر مکتب هاروارد( نظریه لیبرال بین المللی) می باشد که در ادامه نظریه پردازی خود در حوزه فراملی و وابستگی متقابل به آن پرداخته است. بر اساس تقریر جدید کیون، او همان اندازه که وامدار لیبرالیسم بود، بر واقع گرائی نیز تکیه داشت. لذا نهادگرائی جدید خود را با پذیرش استدلالهای نو واقع گرائی تدوین کرد. کیون ضمن تاکید بر پذیرش مفروضات پایه رئالیسم نظیر آنارشیک بودن نظام بین الملل، کنشگران اصلی بودن دولتها در عرصه بین الملل، رفتار یکپارچه و عقلانی دولتها بر اساس تامین منافع ملی، اهمیت قدرت و توانمندی برای دولتها، وجود ارتباط میان رژیم های بین المللی و قدرت( هژمونی ایالات متحده) و سرانجام عدم استقلال قدرت و وابستگی متقابل( اعتقاد به اینکه وابستگی متقابل نوعی از قدرت است)، بر استدلالات اصلی لیبرالیسم که رئالیسم بیش از حد بر تعارض تاکید دارد و ظرفیت نهادهای بین المللی را برای پیشبرد همکاری دست کم می گیرد، حفظ می کند. 🔸این نظریه می کوشد تا نشان دهد که چگونه به رغم وجود همان خصوصیاتی که نو رئالیست ها برای نظام بین الملل و واحدهای تشکیل دهنده آن قائل اند، همکاری شکل گرفته و تداوم می یابد. او نظریه ثبات هژمون را که بر اساس آن، وجود قدرت هژمون به شکل گیری و فعالیتهای نهادهای بین المللی منجر می شود را می پذیرد، اما معتقد است که همکاری بین المللی فراتر و پایدارتر از آن است که این نظریه پیش بینی می کرد.لذا معتقد است که همکاری حتی پس از افول هژمون نیز می تواند به شکل با ثباتی ادامه یابد. @amniatemeli
ابرقدرت بعدی کسی نیست که شما تصور می‌کنید. بخش ۱ فارن پالسی 🔺 چه کسی دنیا را اداره می‌کند؟ 🔹 قبلاً جواب دادن به این سؤال آسان بود. اگر بیش از 45 سال سن دارید، در دنیایی بزرگ شده‌اید که تحت سلطه دو ابرقدرت بود. ایالات متحده و متحدانش قوانین را در یک طرف دیوار برلین تعیین کردند، در حالی که اتحاد جماهیر شوروی از طرف دیگر آن را هدف قرار داد. تقریباً هر کشور دیگری مجبور بود سیستم های سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود را با یک طرف یا طرف دیگر هماهنگ کند. آن دنیای دوقطبی بود. 🔸 سپس، در سال 1991، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت جهان باقی ماند. ایالات متحده هم از طریق نقش مسلط خود در سازمان های بین‌المللی و هم با اعمال قدرت خام، نتایج را دیکته کرد. این دنیای تک قطبی بود. 🔹 ‌حدود 15 سال پیش، جهان دوباره تغییر کرد - و پیچیده‌تر شد. ایالات متحده کم‌تر علاقمند بود که افسر پلیس جهان، معمار تجارت جهانی و حتی تشویق‌کننده ارزش های جهانی باشد. کشورهای دیگر که قدرتمندتر می‌شدند، به طور فزاینده‌ای می‌توانستند قوانینی را که دوست نداشتند نادیده بگیرند و گه‌گاه برخی را خودشان وضع کنند. این یک دنیای "G-Zero" است: جهانی غیرقطبی بدون رهبران جهانی. 🔺 سه اتفاق کلیدی  سه چیز اتفاق افتاد که باعث این رکود ژئوپلیتیکی شد، زمانی که معماری جهانی دیگر با توازن قدرت زیربنایی همخوانی نداشت. 🔶 اولا، روسیه وارد نظم بین المللی تحت رهبری غرب نشد. روسیه که در این شرایط یک قدرت بزرگ سابق است، به شدت عصبانی شده و غرب را دشمن اصلی خود در صحنه جهانی می‌بیند. چه بیشتر مقصر این امر متوجه آمریکا و متحدانش باشد یا روسیه، واقعیت این است که ما اکنون در این نقطه هستیم. 🔹 دوم، چین به نهادهای تحت رهبری ایالات متحده وارد شد - اما با این فرض که چینی‌ها هر چه یکپارچه‌تر، ثروتمندتر و قدرتمندتر شوند، آمریکایی‌تر خواهند شد - یعنی یک دموکراسی با بازار آزاد که مایل به تبدیل شدن به یک سهامدار مسئول به رهبری ایالات متحده. همانطور که معلوم است، آنها هنوز چینی هستند - و ایالات متحده آماده پذیرش آن نیست. 🔶 و سوم، ایالات متحده و متحدانش ده ها میلیون شهروند خود را که احساس می‌کردند از جهانی شدن عقب مانده بودند، نادیده گرفتند. نارضایتی‌های آن‌ها بیشتر به دلیل افزایش نابرابری درآمد و دستمزد، تغییر جمعیت‌شناسی و سیاست‌های هویتی و دوقطبی شدن، تقویت شد. پس از دهه‌ها بی‌توجهی خوش‌خیم، اکثر این شهروندان اساساً نسبت به دولت‌های خود و خود دموکراسی بی‌اعتماد شده‌اند و به نوبه خود باعث می‌شوند که رهبران آن‌ها توانایی یا تمایل کمتری برای رهبری داشته باشند. منبع https://foreignpolicy.com/2023/06/17/china-russia-us-multipolar-world-technology/ @amniatemeli
🔺 قابلیت های موشکی و پهپادی حزب الله لبنان @amniatemeli
🔺 بی اعتمادی آمریکایی‌ها به بایدن 🔸به گزارش موسسه نظرسنجی پیو، در شرایطی که دیدگاه عمومی نسبت به اقتصاد آمریکا در حالت ممکن در سال‌های اخیر بوده است، جایگاه سیاسی جو بایدن نیز در نقطه از زمان آغاز ریاست جمهوری او قرار دارد. 🔹بر اساس این گزارش، حدود ۶۳ درصد آمریکایی‌ها از عملکرد بایدن به عنوان رئیس جمهور ناراضی هستند و تنها ۳۷ درصد از نحوه مدیریت او به عنوان رئیس جمهور استقبال می‌کنند. ❇️‌ لینک گزارش: https://www.pewresearch.org/politics/2022/07/13/bidens-job-rating-slumps-as-publics-view-of-economy-turns-more-negative/ @amniatemeli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شاید تا حالا اسم پان‌ترکیسم رو شنیدیم ولی دقیق ندونیم چیه... اگه می‌خواهید در مورد سابقه و چگونگی تشکیل پان‌ترکیسم اطلاعات کسب کنید این فیلم رو ببینید @amniatemeli
ابرقدرت بعدی کسی نیست که شما تصور می‌کنید. بخش ۲ فارن پالسی 🔺 رکود ژئوپلیتیکی 🔸 همه بحران‌های ژئوپلیتیکی که هر روز در تیتر اخبار می بینید - جنگ در اوکراین، رویارویی بر سر تایوان، تنش‌های هسته‌ای با ایران و کره شمالی - حدود 90 درصد آن ها به طور مستقیم یا غیرمستقیم به دلیل رکود ژئوپلیتیکی ناشی از این سه موضوع است. به عبارت دیگر، بحران ها مربوط به رهبران فردی نیست. آنها ویژگی ساختاری چشم‌انداز کنونی ژئوپلیتیک ما هستند. با این حال، خوب یا بد، رکودهای ژئوپلیتیکی برای همیشه دوام نمی‌آورند. و نظم جهانی آینده چیزی است بسیار بسیار متفاوت با آنچه که ما به آن عادت کرده‌ایم. 🔺 چرا در دنیای تک‌قطبی یا دوقطبی یا چندقطبی زندگی نمی‌کنیم؟ 🔸 ما دیگر در دنیای تک‌قطبی یا دوقطبی یا چندقطبی زندگی نمی‌کنیم. چرا؟ زیرا ما دیگر ابرقدرت‌های چندبعدی نداریم - مانند کشورهایی که در هر حوزه‌ای قدرت جهانی را اعمال می‌کنند. درست است، ایالات متحده و چین امروز ابرقدرت نیستند - حداقل نه به روشی که ما همیشه از این اصطلاح استفاده می کنیم. و اینکه ابرقدرت به معنای نظم جهانی واحد نیست. در عوض، آنچه ما امروز داریم، نظم‌های جهانی متعدد است، مجزا اما با همپوشانی. 🔹 در وضعیت کنونی ما یک نظم امنیتی تک‌قطبی داریم؛ ایالات متحده تنها کشوری است که می تواند سرباز، ملوان و تجهیزات نظامی را به هر گوشه از جهان بفرستد. هیچ کس دیگری چنین شرایطی را دارا نیست. نقش آمریکا در نظم امنیتی امروز ضروری‌تر - و در واقع، غالب‌تر - از یک دهه پیش است. 🔸 چین به سرعت در حال افزایش توانمندی‌های نظامی خود در آسیا است. این به طور فزاینده‌ای برای متحدان هند و اقیانوس آرام آمریکا نگران کننده است، که اکنون بیش از گذشته به چتر امنیتی ایالات متحده متکی هستند. حمله روسیه به اوکراین به طور مشابه اروپا را به ورطه‌ی وابستگی به ناتو به رهبری ایالات متحده در چند دهه گذشته فروکشانده است. در همین حال، ارتش روسیه با از دست دادن حدود 200000 نیرو و بسیاری از تجهیزات حیاتی خود در اوکراین تضعیف شده است، که بازسازی همه آنها در مواجهه با تحریم های غرب دشوار خواهد بود. 🔹 بله، چین، روسیه و سایرین سلاح های هسته‌ای دارند، اما در واقع استفاده از آنها هنوز مساوی با خودکشی است. ایالات متحده تنها ابرقدرت امنیتی جهان است و حداقل تا یک دهه آینده نیز چنین خواهد ماند. 🔸 اما قدرت نظامی به واشنگتن اجازه نمی‌دهد تا قوانینی را برای اقتصاد جهانی تعیین کند، زیرا نظم اقتصادی چندقطبی است. ایالات متحده اقتصاد قوی و پویا دارد، هنوز هم بزرگترین اقتصاد جهان است، اما قدرت جهانی در همه ابعادش امری مشترک میان قدرتمندان و بازیگران برجسته است. 🔹 علی‌رغم تمام صحبت‌ها در مورد یک جنگ سرد جدید، ایالات متحده و چین از نظر اقتصادی به حدی وابسته هستند که نمی‌توانند از یکدیگر جدا شوند. تجارت دوجانبه بین این دو هم‌چنان به بالاترین حد خود ادامه می‌دهد و سایر کشورها می‌خواهند هم به بازار آمریکا و هم به بازار رو به رشد چین (به زودی به بزرگترین بازار جهان تبدیل شود) دسترسی داشته باشند. شما نمی توانید جنگ سرد اقتصادی داشته باشید اگر کسی حاضر به مبارزه با آن نباشد. منبع https://foreignpolicy.com/2023/06/17/china-russia-us-multipolar-world-technology/ @amniatemeli
🔺شیوه‌های جنگ روانی در رسانه‌ها @amniatemeli