eitaa logo
🌹 گلستان کودک و نوجوان🌷
2.9هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
908 ویدیو
620 فایل
وبسایت 👈 گلستان کودک و نوجوان 👉 طرح درس،رنگ آمیزی، مسابقه و گزارش برنامه ها و... ویژه مربیان و مبلغان کودک و نوجوان وبسایت ما: amoobahreman.ir تبادلات: @ertebat_golestan فروشگاه ما: @shop_golestan مدیر کانال: @amoo_bahreman
مشاهده در ایتا
دانلود
📣📣📣 خبر خوش ‼️ همه کوچولوهای که دوست دارند، قصه هاشون رو توی کانال قرار بدیم، میتونند قصه های زیبا و کوتاهشون رو ضبط کرده و برای ما به این آدرس 👇👇 @amoo_bahreman بفرستند. 📌امشب ساعت 20 منتظر اولین قصه میهمان، که قصه زهرا کوچولومون😊 هست باشید‼️ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات خدمت همه بزرگواران و اعضای محترم کانال !! با توجه به نزدیک شدن به پایان ماه مبارک رمضان و به پایان رسیدن مجموعه اول ارائه شده توسط دختر گلم ، از نظرات شما در مورد مجموعه دوم قصه ها استقبال می کنیم. ✅برای نظرسنجی بر روی لینک زیر بزنید: EitaaBot.ir/poll/doa4 🌷منتظر نظراتتون هستیم🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه گل کوچیک.mp3
5.35M
⃣ 🌹گل کوچیک 🌹 🔅بالای 3 سال 🔅با هنرمندی: زهرا بهرمن چهار ساله از قم ✏️ نویسنده: مهدیه حاجی زاده (باران) 🔅تدوین:حسین بهرمن 🌸کپی با یک صلوات و ذکر لینک 🌸 : شنبه_دوشنبه_چهارشنبه 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐انشالله با نابودی اسرائیل غاصب، قدس را به دست صاحبان اصلی آن باز خواهیم گرداند🤲🙏 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
بیست و پنجمین روز ماه مبارک رمضان و اجرایی دیگر از ویژه برنامه با اجرای در مجتمع پردیسان در روز سه شنبه ٣٠ اردیبهشت ماه برگزار شد و مورد استقبال زیاد ساکنین محترم خصوصا کودکان و نوجوانان، قرار گرفت. « ۳۰ روز، ۳۰ محفل، ۳۰ مجتمع» 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
« ۳۰ روز، ۳۰ محفل، ۳۰ مجتمع» جُنگ قرآنی 🌺صهبای نور🌺 با اجرای هر روز عصر ساعت ۶ تا ٧:٣٠ عصر مجتمع آپارتمانی ✅ انشالله امروز چهارشنبه 6⃣2⃣ رمضان، ساعت 18 در منطقه سید معصوم ع خدمت ساکنین و اهالی محترم محله هستیم. 📌تصویر مربوط به اجرای برنامه در مجتمع مسکن مهر میباشد. 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
📣📢🎊 🧒👦 با هنرمندی دختر گلم: 5 ساله و نیمه از قم 🌹🌹 امشب : ساعت 20🕗 انشالله در طول ماه مبارک ، هر هفته، ، و ساعت 20 منتظر این قصه های و باشید‼️ 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
: 🌹گردش پر دردسر (قسمت اول) 🌹 به نام خدا صبح یک روز بهاری خانواده خرگوش ها برای گردش به رودخانه رفتند. رودخانه ی پرآب از بین درختان سبز جنگل راه باز کرده بود . خرگوشک و برفولک در کنار رودخانه بازی می کردند. مامان خرگوشه و بابا خرگوشه مشغول آماده کردن بورانی کاهو بودند. پرکلاغی قار قار کنان از راه رسید. آنقدر تند پرواز کرده بود که وقتی رسید نفس نفس زنان گفت:« قارقار، خبر خبر، آقا خرگوشه اومدی گردش؟! خبر نداری اقاگرگه و روباه مکار خونه و زندگیتو تصاحب کردن» بابا خرگوشه کاهو را توی ظرف گذاشت ، جستی زد و گفت:« یعنی چی تصاحب کردن؟» پر کلاغی که تازه نفسش جا آمده بود گفت:«رفتن توی خونه ی تو فکر نمی کنم دیگه بتونی بیرونشون کنی! اون ها زورشون زیاده! باید به فکر یه خونه ی جدید باشی» مامان خرگوشه زد زیر گریه،اشک هایش روی لپ های سرخ و سفیدش جاری شد. در حالی که گوله گوله اشک می ریخت گفت:« حالا چه کار کنیم باباخرگوشه؟» بچه ها که متوجه گریه ی مامان خرگوشه و سروصدای پرکلاغی شدند بازی را رها کردند و خود را به مامان خرگوشه رساندند . خرگوشک خودش را توی بغل مامان خرگوشه جا داد و گفت:«یعنی دیگه خونه نداریم؟» بابا خرگوشه سرش را بالا گرفت سینه اش را جلو داد و گفت:«معلومه که داریم ما اون ها رو از خونمون بیرون می کنیم.» به مامان خرگوشه که هنوز گریه می کرد گفت:« تو و بچه ها همین جا بمونید من میرم پیش هدهد دانا» و همراه پرکلاغی به سمت درخت کهنسال که خانه ی هدهد دانا بود راه افتادند. وقتی به خانه ی هدهد رسیدند او در حال مطالعه بود،کتاب را بست ، عینکش را جابه جا کرد و گفت:«چه خبر شده پرکلاغی چرا سروصدا می کنی؟» چشمش به بابا خرگوشه افتاد کاکلش را تکان داد و گفت:« چی شده باباخرگوشه؟ چرا رنگت پریده؟» بابا خرگوشه خواست ماجرا را تعریف کند که پرکلاغی میان حرفش پرید و گفت:« امروز وقتی بابا خرگوشه و خانواده‌اش به گردش رفته بودن دیدم که آقا گرگه و روباه مکار توی خونه ش رفتن ،اون ها خیلی طمع کارن!» بابا خرگوشه با ناراحتی سرش را پایین انداخت و در حالی که از عصبانیت می لرزید گفت:«من باید خونه مو پس بگیرم اما تنهایی نمی تونم ، آقا گرگه و روباه مکار قبلا خونه دوتا از همسایه ها رو هم به زور ازشون گرفتن !» هدهدبالی تکان داد نزدیک تر رفت و گفت .... ادامه دارد..... 🌸کپی با یک صلوات و ذکر لینک 🌸 : شنبه_دوشنبه_چهارشنبه 💐🌸🍀🍀🍀🌹🌷 👇👇👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2572484621Cb16733d3cf http://amoobahreman.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا