eitaa logo
عمونماز
251 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
499 ویدیو
312 فایل
یه دل دارم حیدریه عاشق مولا علیه ادمین. https://eitaa.com/hamid13626 سوالات احکام وعقائد واخلاق وکودک ونوجوان میتونید برای ما بفرستیدسیدحمید درخشان: ✅💝
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان التماس دعا 🙌 ┄┅─✵💝✵─┅┄ @amoonamaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┏━✨🌹✨🌸✨━┓   🌸.@amoonamaz🌸 ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
┏━✨🌹✨🌸✨━┓  🌸.@amoonamaz🌸 ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
┏━✨🌹✨🌸✨━┓   🌸. @amoonamaz🌸 ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
┏━✨🌹✨🌸✨━┓   🌸. @amoonamaz🌸 ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
✅بهترین سرمایه گذاریِ ممکن، سرمایه گذاری بر روی خود است. 🔆روشهایی برای سرمایه گذاری بر روی خودتان: ۱🔅. روزانه مطالعه کنید. ۲.🔅 سالم‌تر غذا بخورید. ۳.🔅 آشپزی بیاموزید. ۴. 🔅سحرخیز باشید. ۵. ⚜از تعلل‌کردن دست بردارید. ۶. ⚜زمان خود را مدیریت‌ کنید. ۷. ⚜بیشتر سفر کنید. ۸.♻️ به یک روال ثابت، پابند بمانید. ۹. ♻️پول خود را سرمایه گذاری کنید. ۱۰. ♻️خودتان را به چالش بکشید. ۱۱. ♻️موفقیت را تجسم کنید. ۱۲🔅. دیگران را ببخشید. ۱۳.⚜ نگران خودتان باشید. ۱۴.⚜ یادداشت بردارید. ۱۵.♻️ به پادکست‌های صوتی گوش کنید. ۱۶.♻️ وسایل به‌دردنخور نخرید. ۱۷. ♻️خردمندانه دوستانتان را انتخاب کنید. ۱۸.♻️ با خانواده‌ خود در ارتباط بمانید. ۱۹.🔅 از دوستان زهرآگینتان فاصله بگیرید. ۲۰.♻️ هر روز، ۱٪ بهتر شوید. ۲۱.⚜ کسب و کارتان را شروع کنید. ۲۲. 🔅شکایت نکنید.🌹 ۲۳. ⚜مشاوری باتجربه بیابید. ۲۴. 🔅چیز جدیدی بیاموزید. ۲۵.♻️ هدف‌گذاری کنید. ۲۶. ♻️برای هفته خود برنامه‌ریزی کنید. ۲۷.♻️ با دعا مأنوس شوید.🌹 ۲۸. 🔅برای زندگی‌تان برنامه داشته باشید. ۲۹. ⚜نرمش کنید. 🌺@amoonamaz🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلب سليم: 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌴روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند . پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند : 🌱چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد. 🌳امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند : پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد . 🌳و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد. مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت. پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور . حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند *« حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت »* سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند *«حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت »* خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و *همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.* خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند *« علی جان نوش جانت‌، گوارای وجودت »* خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند *و همان جمله را تکرار نمودند* خرمای ششم را برداشتند، ایستادند *و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.* در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : *پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید* . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟ رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند: ،فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که *جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت »* من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم *باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت »* فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم *حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم* اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که *خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت »* *به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان* *به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد* و سپس به من فرمود: *« یا رسول الله بعزت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم می گویم علی جانم نوش جانت ، گوارای وجودت»* یا علی مولا جان خداوندا به حق علی گره از کارم بگشا 🌻🌻جلاءالعیون علامه مجلسی🌻🌻 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌹🌺🌸این مطلب را برادر ودوست خوبم سامان اسماعیلی فرستاده که واقعا زیباست گفتم همه استفاده کنید🌹🌺 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
پیرمرد باغبان و امام خمینی رحمه الله علیه ✅آن وقت ها،توی شهر کوچکی ،امام ما در خانه ای کوچک زندگی می کرد. خانه ی او یک باغچه داشت.باغچه ای بی گل .بچه های امام آن باغچه را دوست داشتند.دلشان میخواست توی آن گل بکارند.گل های سفید وصورتی ،گل اطلسی،لاله عباسی،یاس سفید وخوشبو . اماخاک باغچه خوب نبود،باید عوض میشد.قرار شد که برای باغچه خاک تازه بیاورند.یک روز سرظهر ،وقتی مادر سفره نهار ،صدای در خانه که بلند شدیکی از بچه ها دویدو در باز کرد.پشت در پیرمردی بود که کیسه بزرگی را بر روی شانه اش انداخته بود .توی آن کیسه خاک بود پیرمرد پیرمرد برای باغچه کوچک خانه خاک آورده بود او نفس نفس میزد و زیر ان بار سنگین عرق میریخت با دست های پیر وخاکی پیشانی اش را پاک می کرد بازبان لبهای خشکش را خیس می کرد . امام وبچه ها دور سفره نهار نشسته بودند بوی غذا در اتاق پیچیده بود بچه های کوچک گرسنه بودند بوی غذا گرسنه ترشان کرده بود مادر برایشان غذا می کشید بچه ها میگفتند بیشتر یکم بیشتر!.... و مادر می گفت:بس است !غذا کم است با نان بخورید تاسیر شوید.مادر برای خودش وامام هم غذا کشید .بعد همه آماده غذا خوردن شدندیک مرتبه چشم امام از پنجره باز به حیاط افتاد.پیرمرد را دید.او داشت کیسه خاک را توی باغچه خالی می کرد .امام فهمید او خسته است .تشنه است.فهمید که حتما گرسنه هم هست . با خودش گفت:باید برای او هم غذا ببریم اما توی قابلمه غذایی باقی نمانده بود .. مادر همه را کشیده بود.امام فکر کرد یک بشقاب خالی برداشت چند قاشق از غذای خودش را در آن بشقاب ریخت بعد بشقاب را جلوی بچه ها گرفت وگفت:بچه ها شما هم چند قاشق از غذایتان را توی این بشقاب بریزیدتا برای آن پیرمرد ببریم او هم مثل شما گرسنه است. بچه ها ومادر هرکدام چند قاشق از غذایشان را توی بشقاب ریختند.بشقاب پرشدیکی از پسرها بشقاب غذا را برای پیرمرد برد .پیرمرد خوشحال شد خندید وتشکر کرد . بعد دستهای خاکی اش را شست وبعد شروع کرد به خوردن .با چه لذتی می خورد!....غذای ان روز برای بچه ها با همیشه فرق داشت ازهمیشه خوشمزه تر وبهتر بود .آنئ روز بچه ها خیلی خوشحال بودند.آن ها یک درس خوب از پدرشان یاد گرفته بودند. به نقل از دختر امام خمینی رحمت الله علیه @amoonamaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا