❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
#شعر_کودکانه
🌸 #امام_علی عليه السلام
امام علی جونمه
آیین و ایمونمه
امام علی امامه
امام شیعیانه
ای بچه ی بازیگوش
اینو حسابی کن گوش
آخرشم بگو علی
امام اول و ولی
حالا یک دو سه
امام اول :علی
یار پیمبر : علی
ساقی کوثر: علی
نور ولایت: علی
همسر زهرا: علی
قهرمان اولی
مولا امام علی
دوسش داریم یه عالمه
هر چی بگیم بازم کمه
🦋 ویژه کودک ونوجوان ووالدین
به کانال مادر ایتاء بپیوندید
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
⁉️🖌⁉️🖌⁉️🖌⁉️🖌⁉️🖌
🦋⁉️جواب سوال⁉️🦋
آن چیست که :
در « دستشویی» حرام،
در «وضو» مستخب،
در «نماز» واجب؟
🌸🌸🌸
🌸جواب سوال⁉️=قبله
#سوال
🦋 ویژه کودک ونوجوان ووالدین
به کانال مادر ایتاء بپیوندید
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
⁉️🖌⁉️🖌⁉️🖌⁉️🖌⁉️🖌
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
🦋 قصه 🦋
🌸 بهشت
مادر کیف را به مهدیه داد و گفت:«بیا دخترم وسایلش را خالی کن فقط کیف پول و تک کلید اتاق را بردار»
مهدیه کیف را گرفت و تمام وسایل را روی میز گذاشت.
گوشی اخم کرد و گفت:«می دانستم ما را با خود نمی برند»
دستبند مرواریدهایش را جمع کرد و گفت:«من را بگو که دلم را خوش کرده بودم»
تسبیح مهره های آبی اش را تکان داد گفت:«عجله نکنید شاید ما را هم بردند»
گوشی رویش را برگرداند گفت:«مگر نشنیدی گفت فقط کلید اتاق و کیف پول»
کیف پول لبخند زد گفت:«ناراحت نباشید من همه چیز را بعد از اینکه برگشتم برایتان تعریف میکنم»
مهدیه کیف پول را برداشت و توی کیف گذاشت. کلید اتاق را از روی میز برداشت نگاهی به وسایل روی میز کرد و گفت:«مادر من آماده ام»
مادر کنار مهدیه ایستاد گفت:«چادرت را سر کن دخترم که دیر شد»
مهدیه دست مادر را گرفت و از اتاق بیرون رفت.
گوشی صفحه اش را خاموش و روشن کرد گفت:«دیدی تسبیح؟ دیدی ما را نبردند، دیدی...»
هنوز حرف گوشی تمام نشده بود که در اتاق باز شد مهدیه تسبیح فیروزه ای را برداشت و گفت:«تو هم باید بیایی»
سریع از اتاق خارج شد در را قفل کرد، پله ها را دو تا یکی پایین رفت.
مادر چادرش را مرتب کرد و گفت:«خوب شد یادت افتاد تسبیح را فراموش کرده بودم»
صدای اذان که امد به حرم رسیده بودند. توی صحن باب الجواد نماز را خواندند. صدای دعا از بلندگوهای حرم شنیده می شد. مهدیه کبوترهای رنگی را نگاه می کرد و توی دلش می گفت:«کاش من هم پرواز می کردم می رفتم آن بالا روی گنبد می نشستم»
نزدیک در ورودی که رسیدند مادر تسبیح فیروزه ای را از توی کیف بیرون آورد مهدیه گفت:«مادر می شود تسبیح را من بیاورم؟»
مادر کمی فکر کرد در حالی که تسبیح را دور دست مهدیه می پیچید گفت:«خیلی مواظبش باش اینجوری گم نمی شود»
مهدیه خندید و گفت:«مثل دستبند شد»
مادر دست مهدیه را گرفت و به سمت ضریح حرکت کرد.
رو به روی ضریح ایستاد دست بر سینه گذاشت با چشمانی پر اشک زیر لب چیزهایی گفت، مهدیه هم آرام دست روی سینه گذاشت گفت:«سلام امام رضا » و به اطراف نگاه کرد زن ها و بچه های زیادی ان جا بودند. مادر گفت:«برویم یک زیارت نامه بخوانیم دخترم»
گوشه ای رو به ضریح ایستادند مادر مشغول خواندن زیارت نامه شد. مهدیه که حوصله اش سر رفته بود تسبیح را از روی مچ دستش باز کرد، روی سنگ نشست و با ان شکل های مختلف درست کرد. تسبیح از خوشحالی آبی تر و زیباتر شده بود. مادر دعایش تمام شد دست مهدیه را گرفت گفت:«بیا تا دور ضریح شلوغ نشده هم زیارت کنیم هم تسبیح را تبرک کنیم»
مهدیه فرصت نکرد تسبیح را دور دستش بپیچد دنبال مادر رفت نزدیک ضریح مادر گفت:«الان نسبت به همیشه خلوت تر است اما، دست من را رها نکن»
آرام آرام از بین جمعیت جلو رفتند، تسبیح با خودش گفت:«کاش می شد برای همیشه همین جا می ماندم، کنار همین ضریح توی دست زائران»
مهدیه تسبیح را محکم گرفته بود و همراه مادر جلو می رفت، به ضریح که رسیدند فشار جمعیت بیشتر شد مهدیه به سختی دست به ضریح کشید تسبیح را جلو آورد تا به ضریح بزند اما تسبیح از دستش رها شد و روی زمین افتاد مهدیه خواست تسبیح را بردارد اما نمی شد خم شود بلند گفت:«مادر تسبیح افتاد» اما آن جا آنقدر شلوغ بود که مادر صدای مهدیه را نشنید.
دست مهدیه را کشید از بین جمعیت بیرون برد.
تسبیح زیر پای زائران این طرف و ان طرف می رفت تا اینکه زنی او را دید و از زمین برداشت. و توی قفسه ی مهر ها گذاشت.
تسبیح به آرزویش رسیده بود و خودش را توی بهشت می دید.
🦋 ویژه کودک ونوجوان ووالدین
به کانال مادر ایتاء بپیوندید
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
💐 #همخوانی_زیبا #کودکان به مناسبت ولادت حضرت علی (ع)
💐#حضرت_علی_مهربانتر_ازپدر ❤️
🦋 ویژه کودک ونوجوان ووالدین
به کانال مادر ایتاء بپیوندید
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
#کودک_و_نوجوان
#سرگرمی
🦋⚽️ ورزش در خانه ❣
این بازی فقط به یک چوب یا میلهی سبک نیاز دارد. حریف شما میله را روی زمین حرکت میدهد و شما باید وقتی میله نزدیک پایتان میشود به هوا بپرید. کسی برنده است که میله به پایش برخورد نکند.
✍🏼منبع: نشریه پوپک
🦋 ویژه کودک ونوجوان ووالدین
به کانال مادر ایتاء بپیوندید
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚽️🏀🎾🏀⚽️🎾🏀⚽️🎾🏀
#بازی_در_خانه
#نوجوان
⚽️ جابجایی توپ با پا
👦ویژه نوجوانان 7 تا 12 سال 🧒🏻
#بازی
#سرگرمی
🦋 ویژه کودک ونوجوان ووالدین
به کانال مادر ایتاء بپیوندید
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
⚽️🎾🏀⚽️🎾🏀⚽️🎾🏀⚽️
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
#کودک_و_نوجوان
#خاطرات_خدا
🍅🍅🍅آقا داوود یک زمین در کنار باغش خریده است تا باغش را بزرگ تر کند. او میخواهد در آنجا هم صدتا درخت سیب بکارد. با این صدتا تعداد درختان باغ او سیصدتا میشود او از همین امروز کاشتن درختان جدید را شروع کرد تا ظهر ۲۰ تا کاشت بقیه را هم بعد از ظهر خواهد کاشت.
🍅🍅آفرین به آقا داوود چه کار خوبی
می کند من ثواب زیادی به او خواهم داد. روزی که این درختان میوه بدهند او ثواب فراوانی به دست خواهد آورد. هر کس درختی بکارد و آن درخت میوه بدهد من به اندازه میوههای آن درخت به او ثواب میدهم. حالا خودتان حساب کنید که چه ثواب زیادی به آقا داوود خواهد رسید.
✍🏼خاطرات خدا/نشرجمال
🦋 ویژه کودک ونوجوان ووالدین
به کانال مادر ایتاء بپیوندید
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
🦋قصه 🦋
🐠🐸 پولک طلا
در یک برکه پر از آب، یه ماهی کوچولو بود به اسم پولک طلا که همراه خانواده اش زندگی می کرد. او، دوستان زیادی داشت و هر روز در برکه، با آن ها بازی می کرد.
یک روز که پولک طلا، برای بازی راهی شد، صدای دوستش، قورقوری را از بیرون آب شنید و با تعجب رفت روی آب. او، تا به حال، قورقوری را بیرون آب ندیده بود. با تعجب از او پرسید: «اون جا چه کار می کنی؟ مواظب باش بیرون آب خفه نشی!»
قورقوری با لبخند گفت: «نگران من نباش. من بیرون آب هم می تونم نفس بکشم.»
پولک طلا با تعجب گفت: «مگه می شه؟ پس حتما دیگه نمی تونی بیای درون برکه.»
پولک طلا ناراحت شد و با غصه ادامه داد: «اگه دیگه نتونی بیای، من دلم برات تنگ می شه. آخه دیگه نمی تونیم با هم بازی کنیم.»
قورقوری گفت: «نه، این طوری نیست. من باز هم می تونم بیام توی برکه و بازی کنیم. امروز می خواستم کمی آفتاب بخورم و دوستان خارج از برکه رو هم ببینم. این جا هم می تونم نفس بکشم، چون ما قورباغه ها، می تونیم هم در آب نفس بکشیم، هم بیرون آب؛ یعنی دو جا زندگی می کنیم.»
پولک طلا کمی فکر کرد و با خوشحالی به قورقوری گفت: «من این رو نمی دونستم. ممنونم که به من گفتی. من، امروز، از تو یه چیز جدید یاد گرفتم.»
پولک طلا و قورقوری شروع کردند به خندیدن.
#قصه
🦋 ویژه کودک ونوجوان ووالدین
به کانال مادر ایتاء بپیوندید
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
🦋*خدا چیست و چه شکلیست؟*🦋
*مسئله ای که از حضرت علی علیه السلام پرسیده شد*
سؤال كفار از امام على(ع)
در چه سال و تاريخى خدايت به وجود امد ؟
امام فرمود ؛ خداوند وجود داشته قبل از بوجود آمدن زمان و تاريخ و هر چيزى كه وجود داشته...
كفار گفتند:
چه طور ميشود؟ !
هرچيزى كه به وجود آمده يا قبلش چيزى بوده كه از او به وجود آمده ويا تبديل شده...!!!
امام على (ع) فرمود :
قبل از عدد ٣ چه عددى است ؟
گفتند ٢
امام پرسيد قبل از عدد ٢ چه عدديست ؟
گفتند ١
امام پرسيد و قبل از عدد ١ ؟
گفتند هيچ
امام فرمود چطور ميشود عدد يك كه بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد ولی قبل از خداوند كه خود احد و واحد حقيقى است نميشود چيزى نباشد...؟؟؟
كفار گفتند خدايت كجاست وكدام جهت قرار گرفته...؟!
امام فرمود همه جا حضور دارد
وبر همه چيز مشرف است.
گفتند چطور ممكن است كه همه جا باشى و همه جهت اشراف داشته باشى...؟!
امام فرمود :
اگر شما در مكانى تاريك خوابيده باشيد صبح كه بيدار شويد روشنايي را از كدام طرف و كجا مي بینيد ؟
كفار گفتند همه جا و از همه طرف
امام فرمود پس چگونه خدايى كه خود نور سماوات و ارض است نميشود همه جا باشد؟؟
كفار گفتند : پس جنس خدا از نور است اما نور از خورشيد است خدايت از چيست !؟
چطور ميشود از چيزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى !؟
امام فرمود خداوند خودش خالق خورشيد و نور است آيا شما قدرت طوفان و باد را نديده أيد؟
باد از چيست كه نه ديده ميشود نه از چيزى است ،
در حالى كه قدرتمند است؟
خداوند خود خالق باد است.
گفتند : خدايت را برايمان توصيف كن ، ز چه درست شده ؟
آيا مثل آهن سخت است ؟
يا مثل آب روان ؟
و يا مثل دود و بخار است !؟
امام فرمود :
آيا تا به حال كنار مريض در حال مرگ بوده ايد و با او حرف زده ايد ؟
گفتند : آرى بوده ايم وحرف زده ايم.
امام فرمود : آيا بعداز مردنش هم با او حرف زديد ؟
گفتند نه چطور حرف بزنيم در حالى كه او مرده ؟!
امام فرمود : فرق بين مردن و زنده بودن چه بود كه قادر به تكلم و حركت نبود...؟!؟
گفتند : روح ، روح از بدنش خارج شد.
امام فرمود شما آنجا بوديد و ميگوييد كه روح از بدنش خارج شد و مُرد.
حال آن روح را كه جلو چشم شما خارج شده برايم توصيف كنيد از چه جنس و چگونه بود !؟
همه سكوت كردند .
امام على (ع) فرمود : شما قدرت توصيف روحى كه جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بيرون آمده را نداريد ؛ چطور قادر به فهم و درك ذات اقدس احديت و خداى خالق روح خواهید بود...
جانم فدایت ای سلطان بلاغت ، یاعلی بابی انت وامی🍀⚘🍀
السلام علیک یا علی بن ابیطالب
🦋 ویژه کودک ونوجوان ووالدین
به کانال مادر ایتاء بپیوندید
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸