🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻
🦋 آموزش نقاشی 🦋
🌺 مراحل طراحی قورباغه
#قورباغه
آموزش_نقاشی
🦋 کودک ونوجوان
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀
😂بازی کردن عمو پورنگ با مادرش
#عمو_پورنگ
#بازی
🦋 کودک ونوجوان
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🌻🌻🌻🌻🌻
🦋نکته تربیتی
🌺 انرژی کودکان باید تخلیه شود
🔻 انرژیهایی که خداوند به وجود کودکان ما اهدا کرده است،
باید تا قبل از هفت سالگی تخلیه شوند.
👈 این انرژیها، تاریخ مصرف دارند و اگر در تاریخ مشخّص شدۀ خود به مصرف برسند،
👈 پس از هفت سالگی، به تدریج، شاهد روحیهای آرام در فرزندانمان خواهیم بود.
‼️البته نباید بلافاصله پس از هفت سالگی، توقّع گوشهگیری و ساکت شدن کودک را داشته باشیم.
👌فرزندان تا سنین جوانی، جَست و خیز و نشاط خود را به شکلهای مختلف، خواهند داشت؛
👈 امّا اگر کودک تا قبل از هفت سالگی، انرژیهای خود را تخلیه کند.
✍ پس از آن آرام شده در دستان پدر و مادر خود خواهد شد.
#نکته_تربیتی
🦋 کودک ونوجوان
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
🦋 ذکر روز سه شنبه 🦋
سه شنبه هم یه روزه نذار دلت بسوزه
بازم خداخدا کن نعمتاشو نگاه کن
بگو فقط تو همین یا ارحم الراحمین
#شعر_کودکانه
#ذکر_ایام_هفته
🌺به کانال 《کودک ونوجوان》در ایتاء بپیوندید
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸
هدایت شده از ° پاکدل°
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
🦋 نکته تربیتی 🦋
درباره جهات تربیت فرزندان فرمودند:
فرزندانتان را بر سه چیز پرورش دهید، دوستی پیامبرتان، محبت اهل بیت او، و تلاوت قرآن.
#نکته_تربیتی
🦋 کودک ونوجوان
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
هدایت شده از ° پاکدل°
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
🦋 نکته تربیتی 🦋
🌺کودکان بدون آرزو نسازید!!
اطراف فرزندتان را مملو از وسیله و اسباب بازی نکنید!
فرزندانتان را به کودکانی بدون آرزو تبدیل نکنید، غالبا در مواقعی برایش اسباب بازی بخرید که خودش درخواست و آرزوی وسیله را کرد و مدت زمانی برای به دست آوردن آن اسباب بازی انتظار کشید.
هرگز فراموش نکنید این یکی از اصول تربیت فرزند شاد با روحیه سالم است.
#نکته_تربیتی
🦋 کودک ونوجوان
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
هدایت شده از ° پاکدل°
🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒
🦋 معما 🦋
🌺 حدس کلمه
#معما
🦋 کودک ونوجوان
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒
هدایت شده از ° پاکدل°
🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒
🦋 جواب معما 🦋
🌺 زالزالک
🦋 کودک ونوجوان
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒
هدایت شده از ° پاکدل°
🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣
ای بچه نازنازی 👶🏻
برات میگم یه رازی 🌱
خورشید خونه باباست 👨🏻
مامان یه ماه زیباست 👩🏻🦰
خواهر جون و داداش جون 👦🏻👧🏼
چند تا ستاره هستن 💫
تو آسمون خونه 🌙
چه مهربون نشستن
اینها یه جمع ساده
به نام خانواده ❤️
#شعر
#خانواده
🦋 کودک ونوجوان
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣
هدایت شده از ° پاکدل°
🚤🛥🛳⛴🚢⛵️🛳⛴🚢🚤
🦋آموزش نقاشی کشتی 🦋
#نقاشی
#کشتی
🦋 کودک ونوجوان
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
🚤🛥🛳⛴🚢🚤🛥🛳⛴🚢
هدایت شده از ° پاکدل°
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🦋 باید نباید های زمان 🦋
🍊موقع اسهال،آب مرکبات را کمتر به کودک خود دهید.
⭕️آب مرکبات مثل آب پرتقال،معده کودک را آزار می دهد و خیلی از اوقات سبب بدتر شدن اسهال کودک میشود
♦️درمان خانگی اسهال كودک
🔹رنده شده سيب
🔹شیر مادر
🔹سوپ
🔹برنج کته شده
🔹چای رقیق با کمی شکر
🔹آب نارگیل
🔹آب کاملاً پاک و تمیز و بهداشتی..
🔹محلول ORS
🔹دادن شیر و مایعات بیشتر
#اسهال
🦋 کودک ونوجوان
🆔https://eitaa.com/kodak_va_nojavan
@Amoopakdel
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
هدایت شده از ° پاکدل°
🦋داستان کشتی حضرت نوح (علیه السلام)🦋
روزها و هفته ها و ماه ها گذشت. نوح در برابر مخالفت ها و طعنه های مردم مقاومت می کرد و با جدیت به کار ساختن کشتی ادامه می داد. تا آن که کشتی ساخته شد. وقتی مردم کشتی را دیدند، از تعجب دهان شان بازماند و گفتند:
- چه کشتی بزرگ و غول پیکری است.
- به اندازه یک شهر است.
- آیا واقعاً نوح می خواهد این کشتی را به حرکت دربیاورد؟
- نه، هرگز نمی تواند چنین کاری کند. در این بیابان که جز خاک و شن چیز دیگری نیست. کشتی به آب نیاز دارد. آن هم کشتی به این بزرگی، فقط در دریا می تواند حرکت کند
.- اما دریا کجاست؟ در این نزدیکی که دریایی وجود ندارد.
- من که گفتم نوح عقلش را از دست داده. این کارها فقط از یک آدم دیوانه و مجنون برمی آید.
- بگذارید دلش به رۆیاهایش خوش باشد. حتماً سال ها روی عرشه کشتی می نشیند و به آسمان چشم می دوزد تا خدایش برای او دریایی بفرستد.
هر روز مردم به کنار کشتی می آمدند و با خنده و تمسخر، به تماشای آن می ایستادند. نوح از دیدن آن ها و شنیدن حرف های طعنه آمیزشان ناراحت می شد، اما به روی خودش نمی آورد. تا آن که خداوند به نوح فرمان داد که آماده شود.
- ای نوح! از هر حیوانی یک جفت انتخاب کن و با خانواده ات و همه مۆمنان به کشتی برو. لحظه عذاب نزدیک است.
نوح از هر حیوانی یک جفت انتخاب کرد و به همراه خانواده و یارانش به کشتی آمد. ناگهان سراسر آسمان ابری شد. ابرها به هم فشرده شدند و آسمان غرّید و رعد و برق زد. هوا تاریک شد. مردم در خانه هایشان چراغ روشن کردند و وحشت زده به آسمان نگاه کردند. باد تندی وزید. قطره های درشت باران آرام بر زمین بارید. باران کم کم شدت گرفت. هوا طوفانی شد. آب باران در تمام شهر به راه افتاد. آب بالا آمد و خانه ها و ساختمان ها را در خود فرو برد. بت های سنگی سرنگون شدند و در آب فرو رفتند. کافران در میان خروشان سیل، دست و پا می زدند و بت ها را صدا می کردند. گویی هنوز امید داشتند تا آن خدایان سنگی به کمک شان بیایند و آن ها را نجات دهند.
نوح روی عرشه کشتی ایستاده بود و به رشته های باران که زمین و آسمان را به هم می دوخت، خیره شده بود. سام و حام و یافث؛ آخرین گروه حیوانات را به کشتی آوردند. آب کم کم از بدنه کشتی بالا آمد. در اطراف تا چشم کار می کرد، آب بود. گویی دنیا به یک اقیانوس پهناور تبدیل شده بود. فقط کوه های بزرگ در مقابل کشتی قد برافراشته بودند و باغرور، خودنمایی می کردند. ناگهان نوح از جا تکان خورد. به طرف جلوی کشتی رفت. با دقت به روبه رو نگاه کرد. کنعان لحظه ای ایستاد و به نوح نگاه کرد. بعد با دست به قله کوه اشاره کرد و فریاد زد:
- من به کشتی تو احتیاج ندارم. بالای این کوه می روم تا نجات پیدا کنم.
کنعان با شتاب از کوه بالا رفت. خودش را به قله کوه رساند. بالای قله ایستاد و با غرور به اطرافش نگاه کرد. ناگهان تعجب کرد. در دوردست هیچ اثری از شهر و خانه ها نبود. همه جا به دریای بزرگ تبدیل شده بود. به کشتی پدرش نگاه کرد. کشتی مثل قایق کوچکی در دل امواج بالا و پایین می رفت. کنعان دست هایش را بالا گرفت و مشت هایش را با خوشحالی در هوا تکان داد و گفت: من موفق شدم. در این جا از هر خطری در امان هستم.
نوح با ناامیدی به بالای کوه نگاه کرد. کنعان مثل نقطه کوچکی بر فراز کوه در حرکت بود. ناگهان کشتی تکان شدیدی خورد. امواج به سرعت بالا آمدند. آب از دیواره کوه ها بالا رفت. قله ها زیر آب رفتند. کنعان وحشت زده در میان آب دست و پا می زد. نوح به سام و حام و یافث که پشت سر او ایستاده بودند، نگاه کرد. همه با نگرانی به کنعان نگاه می کردند. لحظه ای بعد، کنعان در میان امواج فرو رفت و دیگر بالا نیامد. نوح دست هایش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: خدایا فرزند من غرق شد. تو وعده داده بودی که خانواده ام را نجات دهی. صدای جبرئیل را شنید: ای نوح! او دیگر از خاندان تو نیست. خداوند می فرماید ما وعده دادیم که مۆمنان را نجات دهیم.نوح از حرف خودش پشیمان شد. سجده کرد و گفت: خدایا مرا ببخش.
باران شدت گرفته بود. خانه ها و کوه ها و بناهای بزرگ در آب غرق شده بودند. کشتی نوح در میان امواج به حرکت درآمده بود و به سوی مقصدی نامعلوم می رفت. همه روی عرشه جمع شده بودند و زیر بارش شدید باران، دعا می خواندند. هیچ کس نمی دانست که عاقبت چه خواهد شد و کشتی آن ها را به کجا خواهد برد. همه به نوح خیره شده بودند و به چهره آرام و مطمئن او نگاه می کردند و نوح در این فکر بود که عاقبت خداوند به وعده اش عمل و زمین را از بت پرستان و جاهلان پاک کرد. نوح و یارانش به آرزوی دیرینه خود رسیده بودند. آرزویی که سال ها برای به دست آوردن آن سختی کشیدند و مبارزه کردند و حالا همه می رفتند تا زندگی جدیدی را شروع کنند، زندگی پر از سعادت و خوشبختی که با ایمان و اعتماد به خداوند یکتا همراه بود.
پایان
https://eitaa.com/kodak_va_nojavan