🔻 داستان
🦋ساعت ده صبح دکتر به همراه مأمور آشپزخانه وارد اتاق بیماران میشود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر میگوید: «به این چلوکباب بدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیر بدهید، به او کته بینمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان و کباب. »
🦋 مریضها همه یک جور به دکتر نگاه میکنند. حتی به کسی هم که میگوید غذا ندهید، او میفهمد که امروز عمل جراحی دارد و نباید غذا بخورد، چون میفهمد و میشناسد که دکتر خیرش را میخواهد، اعتراضی نمیکند.
🦋حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند و به من ندهند، دکتر میفهمد که این شخص روانی است. ما هم اگر به خدا بگوییم خدایا چرا به فلانی خانه دو هزار متری دادی و به من ندادی، ما هم روانی هستیم.
🦋ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم. باید بفهمیم همانطور که مریض میفهمد و به دکتر اعتراض نمیکند، ما هم به خدا نبایداعتراض کنیم.
🦋خداوند تبارک و تعالی فرمود:
اگر بنده بداند من خدای او هستم و هر چه صلاح اوست به او میدهم، در دلش از من ناراضی نمیشود.
#داستان
#پند
#مریض
#خدا
کودک ونوجوان
🆔eitaa.com/amoopakdel
🔻عفو در وقت قدرت
🏵🌺🏵🌺
🌺🏵🌺
🏵🌺
🌺
شخصى يهودى آمد خدمت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و مدعى شد كه من از شما طلبكارم و الا ن در همين كوچه بايستى طلب مرا بدهى .
پيغمبر فرمودند: اولاً كه شما از من طلبكار نيستى و ثانيا اجازه بده كه من بروم منزل و پول براى شما بياورم زيرا پولى همراه من نيست . يهودى گفت : يك قدم هم نمى گذارم از اينجا برداريد هرچه پيامبر با او نرمش نشان دادند او بيشتر خشونت نشان داد با آنجمله كه عبا و رداى پيامبر صلى اللّه عليه و آله را گرفت و به دور گردن حضرت پيچيده و آنقدر كشيد كه اثر قرمزى در گردن مبارك پيامبر به جاى ماند.
حضرت كه قبل از اينكه عازم مسجد تراى اقامه نماز جماعت بودند با اين پيشامد تاءخير كردند. مسلمين ديدند حضرت نيامدند و وقت گذشت آمدند مشاهده كردند كه يك نفر يهودى جلوى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را گرفته است و آن حضرت را اذيّت مى كند.
مسلمين خواستند يهودى را كنار بزنند و يا احتمالا كتك كارى كنند.
حضرت فرمود: نه من خودم مى دانم با رفيقم چه بكنم شما كارى نداشته باشيد، آنقدر نرمش نشان داد كه يهودى همانجا گفت : اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد انك رسول اللّه .
شما با چنين قدرتى كه داريد اين همه تحمل مى كنيد! و اين ، تحمل يك انسان عادى نيست و مسلما از جانب خداوند مبعوث شده ايد.
📚 حکایتها و هدایت ها،مرتضی مطهری
#عفو
#قدرت
#پیامبر
کودک ونوجوان
🆔eitaa.com/amoopakdel
🔻 همنشین حضرت داوود(ع)
✨روزی حضرت داود (ع) در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند.
✨خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.»
✨روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش حضرت سلیمان (ع) از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد.
✨پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد:
«کیست که هیزمهای مرا بخرد.»
✨یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید.
✨حضرت داود (ع) پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!»
✨پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.»
سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت.
✨وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود.
✨وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود:
«خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!
✨پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد.
حضرت داود (ع) نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود.
📚داستانهای شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱
#شکر
#داستان
#حضرت_داوود
کودک ونوجوان
🆔eitaa.com/amoopakdel
یکی بود یکی نبود, روزی در جنگلی پر از درخت, لاک پشت مغروری وارد خانه ی عنکبوت شد. همه ی تارهای عنکبوت پاره شد. کبوتر که روی درخت خانه داشت, پرواز کرد و پایین آمد و اعتراض کرد. لاک پشت گفت:"این دیگر چه خانه ای است که عنکبوت دارد. حتی باد هم می تواند آن را خراب کند". عنکبوت گریه می کرد و لاک پشت می خندید. کبوتر گفت:"اگر خانه ی عنکبوت سست است. فقط به خودش ربط دارد. نباید او را اذیت می کردی". لاک پشت گفت:" حیف که لانه ی تو روی درخت است, وگرنه به تو نشان می دادم که لانه ی تو نیز به درد نمی خورد. باید لانه مثل خانه ی من محکم باشد. لاک من خانه ی من است و همیشه همراه من است". دعوای بین آن ها ادامه پیدا کرد. خبر توسط پروانه ها به جغد دانا رسید. جغد پیر به آن جا رفت. وقتی چشم عنکبوت به جغد دانا افتاد, گفت:"من از این لاک پشت شکایت دارم, او خانه ی من را خراب کرده است". کبوتر حرفای عنکبوت را تایید کرد و گفت:"این لاک پشت خیلی مغرور است. او حتی تهدید کرد که اگر بتواند خانه ی من را هم خراب می کند." جغد دانا گفت:"این حیوانات از تو شکایت دارند. تو نباید خانه ی عنکبوت را خراب می کردی". لاک پشت گفت: "خانه ی عنکبوت سست است. تقصیر من چیست که از اینجا رد می شدم. همه باید خانه درست کردن را از من یاد بگیرند". جغد گفت:" خدا در قرآن می گوید که حیوانات را برای کمک به انسان ها خلق کرده است. حالا بگویید در بین انسان ها چه کسی برای خدا عزیزتر است؟". آن ها گفتند:"حضرت محمد عزیزترین فرد است. او برگزیده و پیامبر خداست". جغد دانا گفت:" به نظر شما خدمت به کدام انسان از همه با ارزش تر است؟" لاک پشت گفت:" چون پیامبر عزیزترین فرد است, پس خدمت به او نیز با ارزش تر است". جغد گفت:"الان برای شما داستانی می گویم, بعد می فهمید که خانه ی کی با ارزش تر است و کی از همه بیشتر به پیامبر کمک کرده است. وقتی حضرت محمد پیامبر شد, بعضی انسان ها با او دشمن شدند. او مردم را به سوی خدا هدایت می کرد. او با ظلم و ستم مخالفت می کرد. یک شب کفار تصمیم گرفتند پیامبر را بکشند. خدا به پیامبر گفت تا به مدینه هجرت کند. آن شب حضرت علی به جای پیامبر خوابید. پیامبر از مکه خارج شد. دشمنان نیمه شب وارد خانه شدند تا او را بکشند. اما با حضرت علی روبه رو شدند. دشمنان دنبال حضرت محمد از مکه خارج شدند. وقتی حضرت محمد فهمید که دشمنان دنبال او هستند به غاری رفت که در کنار راه بود. دشمنان به دهانه ی غار رسیدند. ردپای پیامبر تا آن جا ادامه داشت. اما آن ها از رفتن به داخل غار خود داری کردند. در واقع سپاه خداوند به کمک پیامبر آمد. وقتی پیامبر وارد غار شد, به فرمان خدا عنکبوت در دهانه ی غار تار تنید. کبوتر هم در بالای لبه ی غار لانه درست کرد و تخم گذاشت. این ها معجزه ی خدا برای نجات پیامبر بود. وقتی دشمنان به آن جا رسیدند و در دهانه ی غار تارعنکبوت و لانه ی کبوتر را دیدند, فهمیدند که کسی وارد آن غار نشده است. دشمنان راهشان را گرفتند و رفتند". پروانه گفت:"آفرین به عنکبوت و کبوتر, آن ها جان پیامبر را نجات دادند". لاک پشت با شرمندگی گفت:"من از عنکبوت عذرخواهی می کنم. همین خانه ی سست عنکبوت جان پیامبر را نجات داد."
کودک ونوجوان
🆔eitaa.com/amoopakdel
🌷مشخصات امام صادق (ع)🌷
❇️نام:جعفر(ع)
❇️لقب:صادق(ع)
❇️کنیه:ابوعبدالله(ع)
❇️نام پدر:محمد(ع)
❇️نام مادر:ام فروه
❇️تاریخ ولادت:17 ربیع الاول
❇️سال ولادت:83 قمری
❇️محل ولادت:مدینه منوره
❇️ مدت امامت:34 سال
❇️ مدت عمر شریف:65 سال
❇️ تاریخ شهادت:25 شوال
❇️ سال شهادت:148 هجری
❇️ محل شهادت:مدینه
🔺 سبب شهادت:مسمومیت به دستور منصور دوانیقی
❇️محل دفن:قبرستان بقیع
🔺نام قاتل:منصور دوانیقی
❇️تعداد فرزندان:7 پسر و 3 دختر
🔺خلیفه زمان ولادت:ولید بن عبد الملک
🔺خلیفه زمان شهادت:منصور دوانیقی
┄┄┅💫🍃🌸♥️🌸🍃💫┅┅┄
#ولادت_امام_جعفرصادق_علیه_السلام
کودک ونوجوان
🆔eitaa.com/amoopakdel
#ولادت_امام_صادق_ع
#داستان
💕" از تو حرکت , از خدا برکت "
بازرگانی که ورشکست شده بود، نزد امام صادق (ع) رفت و گفت: « ور شکست شدم دیگر هیچ سرمایه ای ندارم.
حضرت فرموند: «مغازه که داری» گفت: «بله!» امام صادق فرمود :« برو مغازه را جارو کن، تمیزش کن و دم مغازه بنشین و دعایی هم حضرت فرمودند که برای برکت کسب و کارش شود.
چند روز گذشت و تاجری به مغازه این شخص مراجعه کرد و گفت: « من جنس دارم جا ندارم، اجازه می دهی جنس ها را بریزم در مغازه تو بفروشم. و در ازای آن هم به تو پولی پرداخت کنم؟»
تاجر اجناسش را در مغازه این شخص ریخت و همانطور که می فروخت این شخص ورشکسته خطاب به تاجر گفت:
«چند تا ازاین اجناست را به من میدهی، من هم بفروشم و در ازای آن پولش را به تو بدهم»تاجر گفت: این چند جنس هم برای فروش نزد تو باشد. این موضوع باعث شد که کار هر دو،هم تاجر و هم شخص ورشکسته رونق پیدا کند.
حالا فرض کنید این تاجر ورشکسته در خانه می نشست و دائم می گفت که خدایا روزی من را بده، دائم می گفت :« یا رزاق روزی من را بده» تنها با دعا کردن و از خدا خواستن رزق و روزی نمی آید، از قدیم گفته اند: از تو حرکت ، از خدا برکت
مردم قدیم در کسب و کارشان به مواردی اعتقاد داشتند که درحال حاضر کمتر مشاهده می شود، صبح زود که کرکره مغازه رو می داند، بالا، می گفتند: «خدایابه امیدتو،نه به امیدخلق روزگار»
┄┄┅💫🍃🌸♥️🌸🍃💫┅┅┄
#داستان
#ولادت_امام_جعفرصادق_علیه_السلام
کودک ونوجوان
🆔eitaa.com/amoopakdel
#ولادت_امام_صادق_ع
#دانستنیهای زندگی امام صادق(ع)
🌸امام صادق(ع) چند سال در محضر جد بزرگوارش امام سجاد(ع) کسب فیض کرده بودند؟
✅بیش از 12 سال
🌸دوران شکوفایی اساس تشیع و انقلاب فرهنگی در چه دورانی و زمانی بوده است؟
✅دوران امام صادق(ع)
🌸اولین دانشگاه اسلامی توسط کدامیک از معصومین تاسیس شد؟
✅ امام صادق(ع)
🌸تشکیل حوزه علمیه در چه دورهای بود؟
✅دوران امامت امام صادق(ع)
🌸رئیس مذهب جعفری تشیع کیست؟ ✅امام صادق(ع)
🌸امام صادق(ع) به کدام کشورها مسافرت کردند؟
✅عراق و سوریه
🌸امام صادق(ع) هنگامی که در بستر شهادت بودند به چه اموری سفارش اکید فرمودند؟
✅آن بزرگوار در بستر شهادت به دو چیز بسیار مهم سفارش نمودند:
☝️1/نماز،و در این باره فرمودند«همانا شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد، نمیرسد»
✌️2/صله رحم، در این باره نیز فرمودند«بوی بهشت به مشام آن کسی که پدر و مادرش را از خود ناراضی کند و با بستگانش صله رحم نداشته باشد،نمیرسد.
┄┄┅💫🍃🌸♥️🌸🍃💫┅┅┄
#ولادت_امام_جعفرصادق_علیه_السلام
کودک ونوجوان
🆔eitaa.com/amoopakdel
سلام ای گل محمدی-قصه.pdf
2.6M
#بسته_میلاد_پیامبر_ص
#هفته_وحدت
💖 #ما_پیامبر_اکرم_را_دوست_داریم
#کتاب سلام ای #گل_محمدی
🙂داستان های حضرت #محمد صلوات الله علیه و آله
#میلاد_پیامبر_ص
#هفته_وحدت
کودک ونوجوان
🆔eitaa.com/amoopakdel
#بسته_میلاد_پیامبر_ص
#هفته_وحدت
💖 #ما_پیامبر_اکرم_را_دوست_داریم
✅مشخصات #معصوم_اول
✳️نام:محمد،احمد(ص)
✳️لقب:رسول الله،مصطفی
✳️کنیه:ابوالقاسم
✳️شهرت:امین
✳️مقام:خاتم الانبیاء
✳️نام پدر:عبدالله
✳️نام مادر:آمنه
✳️تاریخ ولادت:12یا17ربیع الاول عام الفیل
✳️محل ولادت:مکه معظمه
✳️آغاز نبوت:27رجب سال 40عام الفیل
✳️مدت نبوت:23سال
✳️مدت عمر شریف:63سال
✳️تاریخ رحلت:28صفر
✳️سال رحلت:11هجری
✳️محل رحلت:مدینه
✳️قاتل:پیرزنی از یهود
✳️محل دفن:مسجدالنبی،مدینه طیبه،کشور عربستان
✳️تعدادفرزندان:3پسر و 4دختر
✳️پادشاه زمان ولادت:انوشیروان
✳️پادشاه زمان شهادت:هرقل پادشاه روم
#میلاد_پیامبر_ص
#هفته_وحدت
کودک ونوجوان
🆔eitaa.com/amoopakdel