eitaa logo
نمونه اجرای عموروحانی
2.7هزار دنبال‌کننده
122 عکس
229 ویدیو
133 فایل
محتوای تخصصی جشن عبادت عموروحانی و گروه نمایش مجری برنامه های شاد در سراسر کشور سایت عمواخوان amooakhavan.ir کانال عموروحانی @amooakhavan هماهنگی برنامه در سراسر کشور 09127482911 @amooakhavan_a
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤اجرای قصه 🔆حضرت زینب سلام الله علیها ۱ @amooakhavan
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤اجرای قصه 🔆حضرت زینب سلام الله علیها ۲ @amooakhavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.pdf
7.07M
🌷کاربرگ نسل حسینی🌹 💠کاربرگ شماره 1⃣ ❇️این کاربرگ مناسب کودکان دبستانی می باشد❇️ 🔰شما پدر ومادر یا مربی گرامی دو برگه ی فایل را پرینت گرفته در اختیار کودک قرار دهید تا با خواندن شعر وقصه، رنگ آمیزی، پاسخ به پرسش ها با یاران کوچک امام حسین آشنا شود 🔆
♦️🔹گل دخترای نازنین 😊 ♦️🔹هنرمندهای مهربون🌸 عزاداریهاتون قبول باشه🤲 و الهی که سالیان سال سلامت باشید و پرچمدار امام حسین علیه السلام 🥀 عزیزای دلم ❤️ایام محرمه و خلاقیتی هم که برای شما دردونه های امام حسین جون😍 در نظر گرفتیم همین رنگ و بو رو داره ☘ میخواهیم با یک سری وسایل ساده مثل مقوا، چسب یه کاردستی خوشگل درست کنیم🌟 به نظرتون چی هست🤔❓ گهواره🛏 اگه این گهواره به نام دردانه امام حسین علیه السلام❣ حضرت علی اصغر💕 باشه که برامون یه جایگاه دیگه ای پیدا میکنه🌿 درسته🤔❓ خداجونم فرشته های ما این گهواره رو درست میکنن و شما رو قسم میدن به لبهای خشکیده ی علی اصغر امام حسین علیه السلام که ظهور امام زمانمون رو نزدیکتر کن🤲 رهبر عزیزمون رو در پناه خودت حفظ کن🤲 همه مریض ها رو شفا بده 🤲 کمک کن ادامه دهنده راه شهدا باشیم🤲 و...🤲 🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶
آقا علی اکبر همیشه نمازشون رو اول وقت میخوندن😊 و خیلی عاشق خدای مهربان بودن🌺 شجاعت بی نظیری داشتن👏🏻 و اجازه نمی دادن کسی به آدم های فقیر و ضعیف ظلم کنه😇 بخاطر همین پدرشون آقا امام حسین علیه السلام خیلی ایشون رو دوست داشتن🌹 و میگفتن من هر وقت دلم برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله تنگ میشه به چهره علی اکبر نگاه میکنم😍 امام حسین علیه السلام سه تا پسر داشتن 💐یکی از اونها آقا علی اکبر علیه السلام🌺بودن آقا علی اکبر قصه ما بسیار زیبا و نورانی بودن😍 آقا علی اکبر شباهت زیادی به پدر بزرگشون حضرت محمد صلوات الله علیه و آله😍 داشتن اخلاقشون و نحوه صحبت کردنشون و خلاصه تمام رفتارشون 💐شبیه به حضرت محمد صلوات الله علیه و آله بود🌺 آقا علی اکبر ما خیلی مهربان و مودب بودن🌺 هیچ وقت به کسی بی احترامی نمی کردن👌🏻 و همیشه در حال کمک کردن بودن😍 به فقیرها کمک میکردن☺️ مهمان نواز بودن😊 و به خوبی از مهمان هاشون پذیرایی میکردن🌺 ایشون خیلی آدم مومنی بودن و همیشه با خدا راز و نیاز میکردن🤲🏼 ادامه دارد...
فرشته های مهربونم💐 در سفری که امام حسین علیه السلام به کوفه داشتن🌺 آقا علی اکبر شجاع ما هم بودن🌺 وقتی همه یاران امام حسین علیه السلام وارد میدان میشن و با دشمن میجنگن آقا علی اکبر هم اجازه میخوان تا ایشان هم به میدان برن 💐 آقا امام حسین علیه السلام هم اجازه میدن که آقا علی اکبر وارد میدان بشن🥀 سربازهای دشمن با دیدن آقا علی اکبر خیلی میترسن و وحشت میکنن و میخوان فرار کنن حاکم بدجنس 😡بلند فریاد میزنه اینجا چه خبره😡❓ هرکس بتونه علی اکبر رو بکشه کلی طلا و سکه🏆 پیش من جایزه داره😔 همون موقع تعداد زیادی از سربازهای دشمن 😱بخاطر همون طلا و سکه ها به سرعت به سمت حضرت علی اکبر علیه السلام حمله میکنن😱 ولی ایشون خیلی شجاع بودن و با قدرت با همه اونها میجنگن🌺 دوباره کلی سرباز دیگه وارد میدان میشن😔 آقا علی اکبر ما اونقدر شجاع بودن🌺 که ۲۰۰ سرباز دشمن رو میکشن وقتی آقا علی اکبر مشغول جنگیدن و دفاع از امام حسین علیه السلام بودن🌹 یکی از سربازهای دشمن یواشکی و نامردانه به او حمله میکنه😱 آقا علی اکبر رو زخمی میکنه😭 ایشون از روی اسب به زمین میفتن😭 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘
آقا علی اکبر پدرشون رو صدا میزنن😭 آقا امام حسین علیه السلام ایشون رو بغل میکنن و شروع به گریه میکنن😭 اقا علی اکبر میگن پدر جان خیلی تشنه هستم 💦امام به زخم های آقا علی اکبر دست میکشن😔 و میگن پسرم به زودی در بهشت از دست پدر بزرگت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آب می نوشی و سیراب میشی🌺 بچه ها آقا علی اکبر دوباره به میدان برمیگردن😔 و با شجاعت و قدرت زیاد با دشمن ها میجنگن🌹 ولی آقا علی اکبر یک نفر بود و تعداد سربازهای دشمن خیلی زیاد بود😱 بخاطر همین دشمن زخم های زیادی به ایشون میزنه😭 و باعث میشه آقا علی اکبر هم به شهادت برسن😭 امام حسین علیه السلام و خانوادشون از دست دشمن خیلی ناراحت بودن😭 امام حسین علیه السلام به سپاه دشمن نگاه میکنن و میگن خدا به شما رحم نکنه که این چنین به ما ستم میکنید😔 ☘🥀☘🥀☘🥀☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عنوان داستان امروز 💫تابنده ترین خورشید💫 سالها پیش☘️توی خانواده ای یه پسر خیلی خیلی نورانی و زیبا به دنیا اومد😍 اعضای اون خانواده از به دنیا اومدن این پسر خیلی خوشحال شدن☘ به همه همسایه ها و مردم مهمانی دادن🥗 این نوزاد ما بزرگ و بزرگتر شد🌹 تا اینکه شد یک جوان زیبا و رشید😍 اونقدر زیبا و نورانی بود که همه مردم و خانوادشون بهشون می گفتن تو مثل ماه توی آسمون هستی😍 و بهشون لقب قمر بنی هاشم داده بودن🌹 این جوان قصه ما همیشه به مردم کمک میکردن👌🏻 بچه ها رو خیلی دوست داشتن☘ با اونا بازی میکردن😍 بچه ها هم خیلی ایشون رو دوست داشتن ❤️و همیشه دنبالشون میگشتن تا پیداشون کنن و باهاشون بازی کنن🥰 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوون زیبای قصه ما🌹 برادری داشتن که تحت هر شرایطی با برادرشون بسیار محترمانه و مودبانه حرف میزدن👌🏻 هیچ وقت پاهاشون جلو برادرشون دراز نمی کردن🌹 هیچوقت برادرشون رو به اسم کوچک صدا نمی زدن🌹 وقتی میخواستن با برادرشون صحبت کنن و ایشون رو صدا بزنن☘ می گفتن آقای من ،مولای من، امام من🌹هر وقت مادرشون خوراکی بهشون میدادن سریع میدویدن تا برادرشون رو پیدا کنن☘ و خوراکی رو اول به برادرشون بدن🍇 هر وقت میخواستن کاری انجام بدن اول از برادرشون اجازه می گرفتن 🌹می گفتن اگر برادرم راضی باشن من اینکار رو انجام میدم🌹 همیشه کنار داداششون بودن☘ به حرفاشون گوش میدادن👌🏻 و خیلی برادرشون رو دوست داشتن❤️ و همیشه یار و یاور برادرشون بودن🌹 آخه به پدرشون قول داده بودن هیچوقت برادرشون رو تنها نگذارن و مراقب ایشان و خانواده برادرشون باشن💐 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چندین سال گذشت ☘️این جوان قصه ما حالا یک مرد شجاع و باغیرت شده بود☘ مردم شهر کوفه از برادر این مرد کمک خواستن🙏🏻 تا به شهرشون بره و بهشون کمک کنه🙏🏻 و اونا رو از دست حاکم بدجنس😡 نجات بده. برادر این مرد هم که همیشه همراه ایشان بود عازم شهر کوفه میشن🌹 مرد شجاع و وفادار ما🌹 مثل همیشه کنار برادرشون بودن🌺 همراه با برادر و خانوادشون بار سفر میبندن و راهی کوفه میشن💐 اما مردم کوفه بجای اینکه به استقبال این خانواده بیان مقابل اونها شمشیر میکشن😭 و خواستن با اونها بجنگن😔 آخه شهر کوفه یک حاکم بدجنس😡 داشت😡 ادامه دارد.... ☘🥀☘🥀☘🥀☘
اون حاکم بدجنس😡میخواست مرد خوب قصه ما و برادر و خانواده ایشان رو اذیت کنه😱 اون حاکم به سربازهاش گفته بود اجازه ندید اونها از آب هیچ رودی بردارن و بخورن😔 خانواده اون مرد زیبا خیلی تشنه شده بودن😔و از مرد شجاع قصه ما خواستن براشون آب بیارن💦. مرد باغیرت قصه ما از برادرشان اجازه گرفتن و به سمت رود فرات رفتن 💦مشک آب رو برداشتن💦 مشک رو داخل اون رود قرار دادن تا از آب اون رود بردارن🏝️ اما سربازهای اون مرد بدجنس😡 جلوی اون مرد ایستادن😱 و نگذاشتن اون مرد مهربان و وفادار با خودش آب ببره😔 اون مرد باوفای قصه ما که خیلی شجاع و نیرومند بود🌹 با همه اون سربازها جنگیدن👌🏻 و تونستن آب رو بردارن سوار اسبشون شدن که خودشون به خانواده برادرشون برسونن🌹 اما بچه های خوبم وقتی شیر مرد قصه ما میخواست به سمت خانوادشون بره اتفاق های زیادی براش افتاد💐 اتفاق و ماجراهایی که فردا برا شما نازنینا میگیم🌹 کدوم یک از شما نازنینا میتونید حدس بزنید که🤔 ۱. اسم این شیر مرد قوی چی هست؟ ۲. اسم برادر این شیر مرد چی هست؟ ☘🥀☘🥀☘🥀☘
🔹 من موقع اب خوردن... ⚫️ سلام بر ع 🔴لعنت بر