💥اولویت ثبت نام در دوره تربیت مربی
در هر مرکز و در هر شیفت تا سقف 35نفر ثبت نام میشوند.
بنابراین در صورتی که سقف ثبت نامیهای یک کلاس تکمیل شود از پذیرش متقاضیان در آن مرکز و در آن شیفت معذوریم
و صرف ثبت نام زودتر در کانال، حق اولویتی ایجاد نمیکند .
بنابراین متقاضیان سریعتر به صورت حضوری ثبت نام نمایند.
از نظر آموزشی امکان ثبت نام بیش از ظرفیت در یک کلاس نداریم.
متشکر از مساعدت و همراهی بزرگواران
@amorohani
.
ساعت شیفت صبح:7/45تا12
ساعت شیفت عصر:13/45تا18
روزی دو جلسه ی دوساعته در یک شیفت و جمعه ها دو شیفت صبح و عصر از 7/45تا18
مدت دوره: 15روز از جمعه تا جمعه ی دوم.
@amorohani
#داستان
💠پیراهن سبز بهشتی💠
شب #عروسی #فاطمه بود. او در خانه یک پیراهن ساده داشت. پدر برایش یک پیراهن نو آورد. فاطمه به آن نگاه کرد. پارچه ی نرم و لطیفی داشت. آن را کنار گذاشت تا چند لحظه بعد بپوشد. حضرت محمد(ص) به اتاق مردها رفت. اتاق فاطمه نزدیک در حیاط بود. در زدند.
-چه کسی در می زند؟
-یک نفر در را باز کند.
یکی از زن ها در را باز کرد. زنی با صدای شکسته اش گفت:« من فقیرم و لباسی ندارم که به تن کنم.»
فاطمه(س) وقتی صدای زن فقیر را شنید، گوشه ی در اتاق را باز کرد. زن فقیر گفت:« از خانه ی رسول خدا یک لباس کهنه می خواهم تا به تن کنم.»
دل فاطمه(س) به درد آمد. نگاهش اول به پیراهن نو افتاد؛ بعد به پیراهن ساده ای که در تنش بود. فکر کرد کدام یک را بدهد. پیراهن نو برای عروسی اش بود. یاد آیه ای در قرآن افتاد که می گفت:« هرگز به نیکی نمی رسید، مگر این که چیزی را که دوست دارید( به فقیران) ببخشید.»
فاطمه(س) فوری پیراهن نو را برداشت. پشت در رفت و با مهربانی، آن را به زن فقیر داد.
زن فقیر خندید. صورتش را به طرف آسمان گرفت و دعا کرد. بعد با خوش حالی زیاد از آن جا رفت.
وقتی خبر به حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) رسید، آن ها از کار فاطمه(س) خوش حال شدند. طولی نکشید که جبرییل-فرشته ی بزرگ خدا- به خانه ی حضرت محمد(ص) آمد. خانه بوی بهشت گرفت. او پیراهن سبز و زیبایی جلوی حضرت گذاشت و گفت:« ای رسول خدا! خداوند به تو سلام رساند و به من فرمان داد تا به فاطمه سلام برسانم و این لباس سبز بهشتی را برای او بیاورم.»
وقتی نگاه فاطمه به پیراهن سبز بهشتی افتاد گریه کرد. عطر بهشتی پیراهن، خیلی زود، زن ها را به اتاق فاطمه (س) کشاند.
#حضرت_فاطمه سلام الله علیها
#کودکان
@amorohani
#کاردستی
#فاطمیه
#پرچم
ساخت پرچم کاغذی برای کاردستی شهادت حضرت فاطمه (س)
این کاردستی یک پرچم کوچک سیاه از نماد عزاداری است که دانش آموز میتواند در مراسمهای عزاداریِ و شهادت حضرت فاطمه (س)نیز آن را همراه خود ببرد.
روش ساخت: ابتدا پارچهی مشکی ضخیمی را به صورت سه گوش به اندازهی یک پرچم کوچک ببرید و کنارهاَش را برای فرو کردن میلهی پرچم بدوزید.
سپس با ماژیک مخصوصِ پارچه، به رنگ نقرهای یا طلایی در یک طرف پرچم با خط درشت «یا زهرا» و در طرف دیگر «یا فاطمه» بنویسید.
با کمک بچهها نوار تزیینی را دور تا دور کار با چسب مایع بچسبانید. برای تزیین میتوانید از چسب اکلیلی جهت زیبا شدن کار استفاده نمایید.
بچه ها از تزیین کردن پرچم ها لذت خواهند برد. فقط به آنها تذکر بدهید که اگر چسب اکلیلی را به مقدار زیاد روی کار بریزند، هم دیر خشک میشود و ممکن است دستشان بخورد و پخش شود؛ و هم اینکه پس از خشک شدن از روی کار کنده میشود. بنابراین خیلی طرحهای خود را برجسته نکنند. در نهایت نِیها را به بچهها بدهید تا آن را داخل پرچمها فرو کنند.
این کاردستی را میتوانید با مقوا هم انجام دهید. البته ماندگاری پرچمِ پارچه ای بیشتر است. برای ساخت پرچم مقوایی، شما به مقواهایی با رنگ سبز، قرمز و سیاه نیاز دارید. همچنین به چسب مایع و نی پلاستیکی برای میلهی پرچم. با خط درشت، روی مقوای قرمز بنویسید «سلام بر فاطمه»؛ و روی مقوای سبز بنویسید «یا زهرا». سپس دور آن را با دقت ببرید و با کمک بچهها در دو طرف مقوای سیاهی که به شکل مستطیل بریدهاید بچسبانید. سپس به کودکان کمک کنید تا پرچم خود را به میله بچسبانند.
در حین کار، برای کودکان توضیح دهید که حضرت فاطمه هم مانند پیامبر، امام علی (ع)، امام حسین (ع) و بقیه امامان، خیلی مهربان هستند و ما با این پرچم و کاردستیها میخواهیم بگوییم ایشان را دوست داریم.
همچنین میتوانید برای اوزندگینامه حضرت فاطمه (س) را توضیح دهید
@amorohani
هزینه آزاد دوره ی تربیت مربی مهد کودک قرآنی در موسسات و کانونهای فرهنگی
بسته به مقدار هزینه ای که مراکز مجری میکنند:
بین 225000 تومان تا 300000 تومان می باشد.
پرداخت هزینه
فقط با مراجعه به عابر بانک و از طریق کارت به کارت پذیرفته میشود.
شماره کارت بانک ملی:
6037997447994014
به نام:مرتضوی محمد
پرداختهای اینترنتی و یا واریز به کارتخوان و یا نقدی مورد پذیرش و پیگیری از طرف ما نخواهد بود.
چندین با بزرگواران پرسیدن بابت هزینه دوره تربیت مربی برای خانواده طلاب
باز عرض میکنم
خانواده طلابی که کد مرکز خدمات دارند و کدشان تاید شده 35 هزار تومان
و داوطلبان آزاد میانگین 270 هزار تومان
سپاس از بذل توجهتان
#داستان_کودکانه
#سوره_فیل
نجاشی پادشاه حبشه بود. او برای تبلیغ دین مسیح دست به کار شد و به روش های مختلف تلاش کرد تا دین مسیح را به صورت اول برگرداند و نیروی از دست رفته اش را بازیابد.
نجاشی وقتی دید از همه ی کشورها مردم برای حج به مکه می روند، تصمیم گرفت راهی پیدا کند تا توجه مردم را از مکه و کعبه دور کند و دل های مردم را به سمت کشور خود متوجه کند به همین خاطر کلیسای باشکوهی درصنعاء (یکی از شهرهای یمن) ساخت و پس از پایان آن را به بهترین شکل تزیین کرد و از بهترین فرش ها و پرده ها استفاده کرد تا زیبایی آن چشم همگان را خیره کند.
او فکر می کرد وجود چنین کلیسای بزرگ و باشکوه مردم را از رفتن به مکه باز می دارد و همه ی مردم و اهل مکه و قریش به آن کلیسا می آیند
اما همه ی تصورات نجاشی غلط از آب درآمد، زیرا نه تنها اهل مکه به آن کلیسا توجه نکردند، بلکه اهالی یمن و حبشه هم مکه را فراموش نکردند و باز برای حج رهسپار مکه شدند
نجاشی دیگر نمی توانست کاری انجام دهد، زیرا نمی توانست به زور در دل های مردم برای خود جایی پیدا کند و عقیده ی خود را به آن ها به قبولاند. از قضا یک کاروان تجارتی از مکه به حبشه آمد، کاروانی ها همه عرب بودند و برای تجارت به آن کشور آمده بودند.
تعدادی از عرب ها در یکی از اطاق های کلیسا منزل کردند و چون هوا سرد بود، آتش روشن کردند، ولی هنگام رفتن فراموش کردند آن را خاموش کنند. آتش به کلیسا راه یافت و آتش سوزی بدی اتفاق افتاد.
وقتی خبر سوختن کلیسا و علت آتش سوزی به نجاشی رسید، بسیار عصبانی شد و با خود گفت عرب ها از سر دشمنی کلیسای ما را آتش زدند و قسم خورد که کعبه را ویران و نابود سازد.
به همین منظور نجاشی فرمانده سپاه، ابرهه را صدا کرد و او را با لشکری مجهز از اسب و فیل و سوار و پیاده به مکه فرستاد. ابرهه با سپاه عظیم به سمت مکه رهسپار شد و در بین راه غارتگری ها کرد و هر کجا گوسفند و گاو و شتر می دید برای خود می گرفت. ابرهه در بیابان حجاز شبانی را با دویست شتر دید. شترها برای عبدالمطلب بود و شبان هم برای او کار می کرد. ابرهه شترهای عبدالمطلب را گرفت و به راه خود ادامه داد تا در بیرون شهر مکه منزل کند.
ابرهه در خیمه خود روی تخت نشسته بود که دربان او وارد شد و گفت: عبدالمطلب رئیس مکه و سرور قریش بیرون خیمه است و اجازه ی ورود می خواهد؟ابرهه اجازه داد و عبدالمطلب وارد شد. ابرهه مات و مبهوت عظمت عبدالمطلب شد. به مترجم خود گفت از او بپرسد چرا به اینجا امده است؟ عبدالمطلب گفت: سپاهیان تو شتران من را گرفته اند آمده ام درخواست کنم شتران مرا برگردانید. عبدالمطلب گفت من صاحب شترها هستم و این خانه هم صاحبی دارد. من باید شتران خود را حفظ کنم و صاحب این خانه هم، خانه خود را. ابرهه دستور داد شتران عبدالمطلب را به او برگدانند و آن گاه برای ویران ساختن کعبه به سمت شهر حرکت کرد.
ولی هنوز قدم در شهر مکه نگذاشت که پرندگانی کوچک به نام “ابابیل” در آسمان مکه نمایان شدن و کم کم خود را بر سر سپاه ابرهه رساندند.
..آن پرندگان کوچک دارای سنگریزه هایی به نام “سجیل” بودند و با آن سنگ ها بر سر سپاهیان ابرهه می زدند و هر سنگ یک تن از سپاه ابرهه را هلاک می کرد. هنوز چیزی نگذشته بود که تمام سپاه، به جز یک نفر هلاک شدند.
آن یک نفر به سرعت خود را به حبشه رساند و بنزد نجاشی رفت و جریان کشته شدن سپاه را تعریف کرد.
نجاشی پرسید: آن پرندگان به چه صورت بودند که سپاه مرا نابود کردند؟ آنگاه یکی از همان پرندگان در هوا پیدا شد، آن مرد گفت اعلی حضرتا! این یکی از همان پرندگان است که لشکر ما را هلاک کرد. سخن آن مرد به پایان رسید و در همان حال سنگریزه ای بوسیله ی همان پرنده بر سر او فرود آمد و در حضور نجاشی جان داد. این حادثه در سال ولادت پیامبر رخ داد.
@amorohani
#جشن_تکلیف
#جشن_عبادت
اجتماع بزرگ نوجوانان شهر شریف آباد با حضور مسولین محترم
تشکر از امام جمعه محترم شریف آباد
@amorohani