فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌چه کسی باعث کمال گرایی در کودک ما میشه؟!
♦️جواب این سوال رو حتما در ویدیو بالا ببینید .
#دکتر_سعید_عزیزی
@amorohani
تو این اوضاع اقتصادی خوبه که بیشتر به فکر نیازمندا باشیم
به کمک شما خوبا قراره هزار بسته لوازم التحریر برسونیم دست بچه های بیسرپرست
جهت کمک نقدی:
6037997950047481
به نام مرکز نیکوکاری عشاق المهدی (عج)
اهدای حضوری :
پاکدشت ، میدان قدس ، بلوار دانش آموز ،کوچه معلم 6 ، موسسه و مرکز نیکوکاری عشاق المهدی (عج)
پیج اینیستاگرام نیکوکاری پاکدشت/Instagram.com/nikokari.pakdasht
#پویش_مشق_احسان
#پویش_لوازم_التحریر
#باهم_برای_هم
شعر درمورد امام حسن مجتبی (ع) برای بچه ها
آی بچه ها آی بچه ها
داریم دوازده تا امام که جدشون پیامبره
اول علی مرتضاست دوم عزیز حیدره
حسن (ع) امام دومه لقب گرفته مجتبی
زهرا (س) نام مادرشه باباش علی مرتضی
تولد امام ما بود نیمه ی ماه رمضون
خوشحالی بود روی زمین گل میبارید از آسمون
این نوه ی کوچولو رو رسول (ص) رو شونه هاش میذاشت
مثل علی (ع) و فاطمه (س) اون رو یه دنیا دوست میداشت
حسن (ع) که بود مثل پدر پاک و شجاع و بی ریا
بعد شهادت علی (ع) شد جانشینِ مرتضی (ع)
@amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🏴 فرا رسیدن سالروز شهادت پیامبر خدا حضرت محمد صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی سلام الله علیه را تسلیت میگوییم.
@amorohani
پیغمبر خوب ما……… نور خدا محمد (ص)
چراغ راه مردم ………رهبر ما محمد (ص)
ما کودکان همیشه………گوییم یا محمد (ص)
ما پیرو تو هستیم
صل علی محمد
ای پیرو محمد………ای کودک مسلمان
قلب تو پاک و روشن ……… از نور دین و ایمان
یارو نگهدار تو ……… باشد خدا و قران
بگو تو ،یا محمد
صل علی محمد
@amorohani
#روباه_و_خروس
#زیرکی
مزرعه بزرگي در كنار جنگل قرار داشت . اين مزرعه پر از مرغ و خروس بود . يك روز روباهي گرسنه تصميم گرفت با حقه اي به مزرعه برود و مرغ و خروسي شكار كند .
رفت ورفت تا به پشت نرده هاي مزرعه رسيد . مرغها با ديدن روباه فرار كردند و خروس هم روي شاخه درختي پريد .
روباه گفت : صداي قشنگ شما را شنيدم براي همين نزديكتر آمدم تا بهتر بشنوم ، حالا چرا بالاي درخت رفتي ؟
خروس گفت : از تو مي ترسم و بالاي درخت احساس امنيت مي كنم .
روباه گفت : مگر نشنيده اي كه سلطان حيوانات دستور داده كه از امروز به بعد هيچ حيواني نبايد به حيوان ديگر آسيب برساند .
خروس گردنش را دراز كرد و به دور نگاه كرد
روباه پرسيد : به كجا نگاه مي كني ؟
خروس گفت : از دور حيواني به اين سو مي دود و گوشهاي بزرگ و دم دراز دارد . نمي دانم سگ است يا گرگ !
روباه گفت : با اين نشاني ها كه تو مي دهي ، سگ بزرگي به اينجا مي آيد و من بايد هر چه زودتر از اينجا بروم .
خروس گفت : مگر تو نگفتي كه سلطان حيوانات دستور داده كه حيوانات همديگر را اذيت نكنند ، پس چرا ناراحتي ؟
روباه گفت : مي ترسم كه اين سگه دستور را نشنيده باشد . ! و بعد پا به فرار گذاشت .
و بدين ترتيب خروس از دست روباه خلاص شد .
@amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅بچه ها باید در حد کُشت همدیگر رو بزنند. 🥲🩹👊
❌اتاق شخصی ممنوع
✅بچه ها باید سه جور با هم درگیر باشند :
1⃣ گفتاری
2⃣ رفتاری
3⃣ فیزیکی
#دکتر_سعید_عزیزی
@amorohani
یک عامل موثر و در واقع یک پیشنیاز مهم و اساسی برای آنکه کودک بتواند از لحاظ ذهنی ارتباط خوبی با مدرسه برقرار کند اینست که؛
❇️ در زمان شروع سال تحصیلی؛ کودک از لحاظ جسمانی در شرایط مطلوبی قرار داشته باشد.
◀️ هنگام بازگشایی مدارس؛ زمان ساخته شدن اولین تصاویر ذهنی از مفهوم مدرسه در ذهن کودک و زمان تشکیل اولین طرحوارهها از تجربهی مدرسه رفتن؛ میباشد.
♻️ هر گونه موضوعی که با خود احساس منفی بهمراه داشته باشد؛ میتواند در ساختن این تصاویر ذهنی و طرحوارهها، نقش موثری ایفا کند. یکی از این موضوعات؛ احساس ناخوشایند جسمانیست.
❇️ در روزهای منتهی به ایام بازگشایی مدارس و آغاز سال تحصیلی؛ بر روی سلامت جسمی فرزندان تمرکز جدیتری باید داشت:
➖ استفاده از رژیم غذایی سالم و مقوی جهت بالا بردن سیستم ایمنی، استراحت کافی و نظم زمان خواب را در روزهای پایانی تعطیلات باید جدی گرفت، تا کودک با سطح انرژی خوبی سال تحصیلی را آغاز کند.
➖ همچنین اگر کودک درگیر مریضی شده است، باید با مراقبتهای بیشتر و دقیقتر؛ دورهی بیماری را طی کند تا بتواند یک آغاز خوب و قدرتمند را تجربه و ثبت نماید.
➖ در نهایت اگر به هر دلیلی دورهی درمانی طی نشده و کودک مجبور به آغاز مدرسه همزمان با روزهای بیماری شد؛ لازم است والدین صبور باشند و کاملا حمایتگر ظاهر شوند، به کودک انگیزه داده و تلاش کنند تا عامل بیماری کمترین اثرات منفی را بر روحیهی فرزندشان گذاشته و باعث کاهش انگیزه و نشاط در روزهای آغازین مدرسه نگردد.
#نکات_روانشناختی_مدرسه
@amorohani
قصه خانوم با خدا
بچه ها امروز میخوام در مورد یه خانوم براتون صحبت کنم یه خانم که اسمش فاطمه (س) بود .
یه خانم با خدا اسمش چیه ؟ فاطمه
از خوبی فاطمه هرچی بگیم باز کمه
اون دختر پیغمبر بود و همسر علی (ع) . آره درسته علی امام اول ما شیعیان، امام علی (ع) بعد ازپیامبر (ص) از روی کتاب خدا (قرآن) مردم راهنمایی میکرد.
حضرت فاطــــمه (س) و امام علـی(ع) همیشه خدا رو عبادت می کردن و به حرف او گوش می دادن .اول خودشون به حرفای خدا عمل می کردن بعد بقیه رو هم به گوش دادن حرفای خدا دعوت می کردن.
بچه ها اونا بچه هم داشتن .
اولین بچه اونا اسمش حسن بود آره درسته امام حسن (ع) امام دوم ما شیعیان
دومین بچه اونا اسمش حسین بود. آره درسته امام حسین(ع) امام سوم ما شیعیان .اونا دوتا دختر هم داشتن به نامهای زینب و ام کلثوم. اونا بهترین مامان و بابای دنیا بودن و بهترین بچه های دنیا رو داشتن علت بهترین بودنشونهم این بود که فقط وفقط به حرف ها ی خدا گوش میدادن و عمل میکردن.
حضرت فاطمه (س) و امام علی (ع) همه بچه ها رو دوست داشتن
اما بچه ها آدمهایی که دوســـــــت داشتن فقط به حرف شیطون گوش بدن از دست اونا عصبانی بودن و اذیتشون می کردن به خاطر همیــن یه نقشه کشیدن تا اونا رو مجبور کنن به جای حرفهای خدا به حرفها شیطون گوش کنن.
تصمیم گرفتن برن در خونه علی و فاطمه به زور اونا روبیارن بیرون و مجبورشون کنن به حرفــــای شیطون گوش بدن . اونا از دوستای حضرت علی (ع) می ترسیدن به خاطر همین همه شون باهم دست به یکی کردن. یکی هم پشت دیوار مواظب بود کسی نیاد.
وقتی در زدن حضرت علی (ع) از صداهاشون فهمید که آدم بدا پشت درن میخواست بره در رو باز کنه اما حضرت فاطمه گفت علی جان بذار من برم شاید چون من دختر پیامبرم از من خجالت بکشن و برن اما…..
خجالت که نکشیدن هیچ شروع کردن به داد و فریاد و گفتن اگه بیرون نیایین ما در رو آتیش میزنیم و به زور همه تون رو میاریم بیرون و همین کار رو کردن آخه اونا از شیطون دستور می گرفتن!حضرت فاطــــــمه خیلی مقاومت کرداما …..
بعد از اون اتفاق از بس پشت در بهش فشـــار اومد مریض شد خیلی درد میکشید اما خوشحال بود که تسلیم آدم بدا نشده تا مجبور شه به حرف شیطون گوش بده و بعد از چند روز شهیـــد شد و رفت پیش خدا…
ما هم که شیعه هستیم و حضرت فاطمه رو دوست داریم تو روز شهادت ایشون ناراحتیم .مراسم عزاداری بر پا می کنیم ،روضه می ریم و همیشه سعی می کنیم به یاد ایشون باشیـــم و مثل اون حضرت کارهای خوب بکنیم و به حرف خدا گوش کنیم تا روز جایزه ها که خدا به آدمهای خوب جایزه های زیادی میده و به آدمهای بد اصلا جایزه نمیده ما جزو آدمهای خوب باشیم .
@amorohani
🔸️شعر خورشید عصر غیبت
سلام آقای خوبم
امید و سرور ما
خورشید عصر غیبت
امام آخر ما
درسته چشمای ما
نمیبینن شما رو
تو سرمای زمستون
نمیبینن بهارو
هر صبح و شب همیشه
رو به خدا میکنیم
واسه سلامتیتون
همیشه دعا میکنیم
الهی توی دنیا
بتابه نور شما
الهی زودتر بشه
وقت ظهور شما
#امام_زمان_عج
🌷@amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهها یه وقتایی دوست دارن خمیربازی هاشونو با هم مخلوط کنن میتونیم با همین ایده مثل کاردستی بالا سیارههای مختلفی رو درست کنیم 😊🪐🪐🪐
#کاردستی_مناسبتی
#کاردستی_سیارهها
@amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روشی برای صبوری کردن و عصبانی نکردن افرادی که زود پرخاشگری میکنند.
✅اون کسی که داناتره ، سالمتره
#دکتر_سعید_عزیزی
#پرخاشگری
#صبوری
@amorohani
🔸️شعر بارون
خداجونم خیلی قشنگه بارون
دوسش داریم ما بارونو فراوون
ابرا که شُر شُر میکنن
گل و درخت از تو تشکر میکنن
خداجونم مهربونی، خیلی زیاد
تو گفتی که بارون بیاد
@amorohani
🔸️شعر صبر کردن
حوصله کن صبر کن
کار درست همین است
خوشحالی پس از صبر
حسابی دلنشین است
🌼این شعر برای آموزش مفهوم کودکانه حدیث اصبر تظفر مناسبه
#آیات_احادیث
@amorohani
❇️ یکی از مهمترین عوامل در برقراری ارتباط خوب و موثر بین کودک و مفهوم مدرسه؛ خاطرهای است که در روز اول مدرسه برای وی رقم میخورد.
↩️ بخش مهمی از این مساله بر عهدهی مدرسه میباشد. برنامهریزی جذاب و هدفمند برای دانشآموزان و فضاسازی مناسب و انگیزهبخش مدرسه؛ اموریست که باید توسط کادر مدرسه و مربیان خوشذوق و توانمند انجام شوند.
🔹 اما خانوادهها هم نقش بسیار مهم و کلیدی در این رابطه دارند.
➖ از روز قبل در خانه فضایی پر از شور و نشاط ایجاد کنید و اشتیاق و حال خوب خود را دربارهی مدرسه رفتن کودک؛ نشان دهید و این حس خوب را به او انتقال دهید.
➖ صبح اولین روز مدرسه، به موقع از خواب بیدار شوید و بصورت خانوادگی صبحانه میل کنید.
➖ تا جایی که امکان دارد بهتر است هر دو والد و یا یکی از آنها حتما کودک را تا مدرسه همراهی کنند.
➖ در مسیر با بیان حرفهای انگیزهبخش لحظات به یادماندنی برای او بسازید.
➖ تا زمانیکه کلاسها و جایگاه کودک مشخص میگردد؛ بهتر است یک والد کنار کودک بماند.
➖ هنگام تعطیل شدن و بازگشت به منزل بخوبی و بااشتیاق از او استقبال کنید.
➖ پختن غذای مورد علاقهی کودک و یا آماده کردن کیک و شیرینی، آماده کردن یک شاخه گل، تهیهی هدیهای کوچک، تزیین مختصر اتاق کودک و یا منزل میتوانند؛ در اولین روز مدرسه اقدامات جذاب و به یادماندنی باشند و خاطرهی خوبی را از این روز در ذهن فرزندان ثبت نمایند.
#نکات_روانشناختی_مدرسه
@amorohani
داستان حضرت نوح
روزی ، روزگاری در گوشه ای از دنیا مردمانی زندگی می کردند که خدا را فراموش کرده بودند
و بت پرستی می کردند در آن زمان تنها یک نفر بود که خدا را از یاد نبرده بود و خدا را عبادت
می کرد . او نوح پیامبر بود .
خدا به او فرمان داد که مردم را راهنمایی کند . حضرت نوح به میان مردم رفت و به آنها گفت :
من از طرف خدا دعوت شده ام که شما را به پرستش خدای یگانه هدایت نمایم .
آدم های پر زور و پول دار که از بت پرستی مردم « کسب درآمد » داشتند ، دلشان نمی خواست
که مردم خداپرست شوند . به همین دلیل به مردم گفتند که نوح دروغ می گوید .
اما حضرت نوح دست بردار نبود . کم کم حرفهای نوح در دل بعضی از مردم فقیر اثر کرد و به او
ایمان آوردند . برخی از مردم پیش نوح رفتند و گفتند : تو چطور پیامبری هستی که فقط آدم های
فقیر و بدبخت پیرو تو هستند ؟ نوح گفت : خوبی و بدی آدم ها به پول نیست . همه برای ما عزیز
هستند اما آن مردم به حرفهای او توجهی نداشتند و انگشت در گوشهایشان فرو می کردند تا
حرف او را نشنوند . تا اینکه روزی از روزها پیش او رفتند و گفتند : دیگر از دست تو خسته شده ایم .
تو سالهاست ما را از عذاب خدای خودت می ترسانی . اگر راست می گویی ، از خدای خود بخواه تا
عذابش را برای بت پرستان بفرستد . نوح هم چون از دست آنها خسته شده بود ، دست به آسمان
برد و از خدا خواست برای آنها عذاب بفرستد .
خدا خواسته ی نوح را قبول کرد و از او خواست . تا کشتی خیلی بزرگ بسازد و منتظر فرمان خدا
باشد . نوح شروع به ساختن کشتی کرد .
هر روز مــردمان بــت پرست به کنار کشـــتی می آمدند و با خنــده و تمســخر، به تماشــای آن
می ایستادند. نوح از دیدن آن ها و شنیدن حرف های طعنه آمیزشان ناراحت می شد، اما به روی
خودش نمی آورد. تا آن که خداوند به نوح فرمان داد که آماده شود.
- ای نوح! از هر حیوانی یک جفت انتخاب کن و با خانواده ات و همه مۆمنان به کشتی برو.
لحظه عذاب نزدیک است.
نوح از هر حیوانی یک جفت انتخاب کرد و به همراه خانواده و یارانش به کشتی آمد. ناگهان سراسر
آسمان ابری شد. ابرها به هم فشرده شدند و آسمان غرّید و رعد و برق زد. هوا تاریک شد. مردم
در خانه هایشان چراغ روشن کردند و وحشت زده به آسمان نگاه کردند. باد تندی وزید. قطره های
درشت باران آرام بر زمین بارید. باران کم کم شدت گرفت. هوا طوفانی شد. آب باران در تمام شهر
به راه افتاد. آب بالا آمد و خانه ها و ساختمان ها را در خود فرو برد. بت های سنگی سرنگون شدند
و در آب فرو رفتند. کافران در میان خروشان سیل، دست و پا می زدند و بت ها را صدا می کردند.
گویی هنوز امید داشتند تا آن خدایان سنگی به کمک شان بیایند و آن ها را نجات دهند.
ناگهان ابرهای سیاه آسمان را پر کرد ، همه سوار بر کشتی شدند ، اما یکی از پسران نوح نافرمانی
کرد و سوار نشد ، باران تندی شروع به باریدن کرد . در مدت کمی آب به بالا آمد و همه جا را گرفت ،
بت پرستان و پسر نوح از کوه ها بالا رفتند تا آب به آنها نرسد اما آنقدر باران بارید که حتی کوهها هم
زیر آب رفتند و به این ترتیب نوح و یارانش نجات یافتند و بت پرستان به همراه پسر نوح غرق شدند .
بعد از چهل شبانه روز کشتی نوح در بالای کوه « جودی » روی زمین قرار گرفت . نوح و همراهانش
زندگی را از نو آغاز کردند و به کشت و زار و کشاورزی پرداختند .
و اما سرگذشت دردناك فرزند نوح
پس از آن به سراغ پسر آمد. عاطفه پدري، آن حضرت را بر آن داشت، تا او را كه به جهت پافشاري
بركفر از كشتي فاصله داشت، به نزد خود فراخواند، لذا به او فرمود: فرزندم همراه با ما سوار شو، تا
از غرق شدن رهايي يابي، كفر نورز و به انكار دين خدا مپرداز. ولي پسر دعوت پدرش را نپذيرفت و بر
نافرماني خود اصرار ورزيد و تصور كرد آن چه قرار است به وجود آيد، يك سلسله امور طبيعي و
معمولي است و اميدوار بود كه بدون سوار شدن بر كشتي نجات يابد.
از اين رو به پدرش گفت: من به كوهي كه آب به آن نمي رسد پناه ميبرم و از غرق شدن نجات
خواهم يافت. نوح(ع) گفت: اي پسر! امروز هيچ نگهداري در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن كه
خدا به او رحم كند، ولي او همچنان از دادن پاسخ مثبت به پدر امتناع ميورزيد و تصور ميكرد
تلاشش براي دست يابي به قله كوه او را از غرق شدن ميرهاند، ولي قدرت آب و امواج خروشان
آن، فرزند گمراه و كافر نوح(ع ) را دركام خود فرو برد. نوح(ع) فرياد زد: پروردگارا ! پسرم از خاندان
من است و وعده تو در مورد نجات خاندانم حق است. خداوند در پاسخ نوح(ع) فرمود:اي نوح(ع)
او از اهل تو نيست، او عمل ناصالحي است، بنابراين آنچه را از آن آگاه نيستي، از من مخواه.
نوح(ع) عرض كرد: پروردگارا! من به تو پناه ميبرم، از درگاهت چيزي بخواهم كه آگاهي به آن
ندارم و اگر مرا نبخشي و به من رحم نكني، از زيانكاران خواهم بود. بدين ترتيب آب
@amorohani
بالا آمد،
كشتي در ميان اموج خروشاني چون كوه، به حركت درآمد. خداوند باران شديدي را فرو فرستاد،
كه زمين مانند آن را به خود نديده بود، به زمين نيز فرمان داد تا آبها از گوشه و كنار آن جوشيدن
گيرد، بدين ترتيب باران و آب زمين با يكديگر درآميخته، طوفان مهيبي بوجود آوردند، كه براي عبرت
حضرت نوح(ع) و هلاك كافران مقدر شده بود. طوفان سيل و آب سراسر جهان را فرا گرفت،
سرنشينان كشتي نجات يافتند و گنهكاران به هلاكت رسيدند، هنگامي كه مجازات الهي در مورد
قوم ستمگر نوح(ع) به پايان رسيد و آن سنگدلان لجوج و تيره بختان كوردل، به هلاكت رسيدند.
خداوند به زمين فرمان داد تا آب خود را فرو برد و به آسمان نيز دستور داد تا از بارش باران باز ماند.
پس از اين فرمان، بيدرنگ آبهاي زمين فرو نشست و آسمان از باريدن باز ايستاد و كشتي بر
سينه كوه جودي، پناه گرفت، پس از آنكه كشتي در كنار كوه لنگر انداخت و زمين آبها را فرو برد،
خداوند به نوح(ع) دستور داد تا از كشتي فرود آيد. این بود ماجرای زیبای کشتی حضرت نوح.
@amorohani
🌊 #خاله_اُردی 🌊
🐤خاله اُردی اردک خاله ریزقلی بود. او با خاله ریزقلی به دیدن جوجه اردک ها آمده بود. برای جوجه اردک ها عروسک گربه آورده بود تا دیگر از گربه نترسند و گربه را بشناسند.
🐤جوجه ها وقتی خاله اردی را دیدند، پریدند سر و کول خاله و حسابی بهش نوک زدند؛ یعنی خیلی خوش حال شده بودند و داشتند خاله را می بوسیدند. خاله گفت: « وای چه جوجه های نازی. خدا حفظشان کند.»
🐤خانم کواک گفت: « سلامت باشی آبجی. جوجه های شلوغی هستند. می بینی چه کار می کنند؟»
🐤بگ بگ رفت طرف جوجه ها. آن ها را یکی یکی از خاله جدا کرد و گفت: « چه کار می کنید وروجک ها؟ خاله اُردی را اذیت نکنید.»
🐤خاله با مهربانی، بالش را به سر بگ بگ کشید و گفت: « قربان بگ بگ نازم بروم. عیبی ندارد. ممنونم از این که به فکر من هستی. بیا این مال تو.»
🐤یک کلاه سفید قشنگ که عکس اردک سیاه روی آن بود به بگ بگ داد. بگ بگ پرید بغل خاله و چند تا نوک به او زد. یعنی بوسیدش.
🐤جوجه ها وقتی کار بگ بگ را دیدند، جلو آمد و بگ بگ را از بغل خاله کشیدند پایین و خودشان رفتند بغل خاله. خاله با بگ بگ و جوجه ها حسابی بازی کرد و آقای کواک و خانم کواک کلی خندیدند و شاد شدند.
🐤موقع ناهار شد. خانم کواک خوراک کاهو، هویج درست کرده بود. خاله پرسید: « راستی اسم جوجه ها چی هست؟»
🐤آقای کواک گفت: « آن قدر از تولدشان خوش حال شدیم که اسمی برایشان اتنخاب نکردیم».
🐤جوجه ها باز می خواستند با خاله بازی کنند؛ اما بگ بگ گفت: « هی جوجوها بس کنید دیگر. خاله خسته است».
🐤خاله اُردی گفت: « هی که نشد اسم. باید جوجه ها اسم داشته باشند تا خودشان را بشناسند.»
🐤بگ بگ گفت: « من که راحتم. به این می گویم داداش. به این دوتا می گویم آبجی یک و دو.»
🐤خاله گفت: «نه. اینم نشد اسم. باید برای هر کدام یک اسم بگذارید. حالا فکر کنیم ببینیم چه اسمی بگذاریم.»
🐤همه فکر کردند تا اسم خوبی را انتخاب کنند. تا این که سه اسم قشنگ انتخاخب شد. اسم ها این بود. جو یک، جو دو و جو سه. همه از این اسم ها راضی بودند. بگ بگ همه اش اسم ها را تکرار می کرد و جوجوها با تعجب به او نگاه می کردند. اسم داداش، شد جو یک و دو تا آبجی ها شدند جو دو و جو سه.
🐤خاله گفت: « خوب است برای هر چیزی اسم بگذاریم. اگر بگ بگ اسم نداشت همه بهش می گفتند جوجه اردک و با جوجه اردک های دیگر قاطی می شد.»
🐤بگ بگ رفت توی اتاقش و با اسباب بازی هایش برگشت. مامان کواک گفت: « وا پسرم. خاله خسته است. بگذار استراحت کند بعداً بازی کن.»
🐤بگ بگ گفت: « نه مامان. می خواهم برای اسباب بازی هایم اسم بگذارم تا قاطی نشوند.»
🐤همه خندیدند و جوجه اردک ها رفتند سراغ اسباب بازی های بگ بگ و شروع کردند به بازی.
@amorohani 🍄
🔸️شعر شجاعت
تو مشکل و کسالت
خیلی نباش ناراحت
صبور بودن تو سختی
خودش میشه شجاعت
🌼این شعر برای آموزش مفهوم کودکانه حدیث الصبر الشجاعه مناسبه؛ و آموزش برای مقطع دبستانه چون درکش برای بچههای زیر شش سال سخته
#آیات_احادیث
@amorohani