eitaa logo
قدم به قدم نوشتن طرح درس با فیلم
18.1هزار دنبال‌کننده
462 عکس
668 ویدیو
320 فایل
شادی روح امام خمینی رحمة الله و شهدا صلوات آموزش ها رایگان تنها کانال بنده همین کانال هست و اگه صوت ها یا آموزش های بنده رو جایی دیدید،هیچ کدوم ازکانال ها و گروه ها برای من نیست. تنها آیدی اینجانب @szeinabb
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و احترام میلاد آقا امیرالمؤمنین رو تبریک عرض می کنم یه تبریک ویژه هم خدمت برادران بزرگوار عضو کانال وتبریک مضاعف به پدرهای عضو کانال... سایه تون مستدام برسر خانواده تون ان شاالله 🤲 و یادی کنیم از پدران آسمانی جمع مون ....با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد یه پیشنهاد هم به بانوان عضو کانال بهترین هدیه روز مرد.......هدیه دادن آرامش به مرد تونه😂 خب بزرگواری پرسیده بودند اگر قرار بود شما با نوجوانان در مورد آقا امیرالمؤمنین صحبت کنید ....چطوری بحث رو شروع می کردید.... بنده دوست داشتم با فایل صوتی در خدمت تون باشم و پاسخ این سوال رو بدم ...توفیق حاصل نشد.....اما اول.....اطلاعاتم رو در مورد شبهاتی که در مورد امام علی وجود داره بالا می بردم و دوم با این سناریو که داخل کانال بی‌نهایت دیدم👇👇بحث رو شروع می کردم👏عالی 👌👇👇👇
همه چی از این عکس شروع شد! خط وسطی میشد "صراط" خط‌های کنار میشدن "سبیل" چرا سبیل‌ها انقد زیادن؟ اینو دیگه شنیدین دیگه! "راه‌های رسیدن به خدا به اندازه تعداد آدم‌هاست!"😁 "صراط"، کوتاه‌ترین راه به خدا بود؛ و "سَبیل‌ها" به اندازه‌ای که به "صراط" نزدیک بودن، آدما رو سریع‌تر به خدا میرسوندن و هرچی فاصله میگرفتن، دورتر و دیرتر... سوال❓❓❓ شما حدس بزنید "صراط" که نزدیکترین و سریع‌ترین راه به خداست چیه؟ اصلا اینهمه گفتیم "اهدنا الصراط المستقیم"، می‌خواستیم به خدا بگیم خدایا ما گیج نزنیم؟ کج و کوله و بیراهه نریم؟ یا تعریف دقیق‌تر هم داره؟ جواب 👇👇❤️❤️
خبر کوتاه بود.😍😍😍 صراط علی بن ابیطالب این متن رو بخونید 👇حلواست😋شیرین مثل عسل اینطوری با دانش آموزان تون در مورد امام علی صحبت کنید👇👇
همان اول که امیرالمؤمنین به پیغمبر ایمان آورد، مورد ایذاء و تمسخر همه در شهر مکه قرار گرفت. یک شهری را شما فرض کنید، مردمی که به طور طبیعی هم اهل توسل به خشونت‌ند، مردم متمدنِ بانزاکتِ آهسته‌برو آهسته‌بیایی که نبودند. یک مردم خشن، سر کوچک‌ترین چیزی دعوا بکنند، به‌شدت متعصب نسبت به همان عقائد باطل، توی یک‌چنین جامعه‌ی این‌جوری، یک پیامی از سوی یک انسان بزرگی مطرح شده که همه چیز این جامعه را می‌برد زیر سؤال؛ عقایدشان را، آدابشان را، سنت‌هاشان را. خب طبیعی است که همه با او مخالفت میکنند و قشرهای مختلف با او مخالفت کردند. توده‌های مردم هم با پیغمبر مخالفت کردند. از یک انسان این‌جوری و یک پیام این‌جوری با همه‌ی وجود دفاع کردن و به آن پیوستن، این از خودگذشتگی می‌خواهد. این اولین قدم از خودگذشتگی امیرالمؤمنین است. سیزده سال در کنار پیغمبر در سخت‌ترین اتفاقات، ایستاد. بعد آن وقتی که سیزده سال رنج داشت به پایان میرسید، درست در آن‌جایی که نهضت از دوران محنت داشت وارد دوران راحتی و عزت می‌شد، در همان لحظه که همه معمولاً تلاش میکنند زودتر خودشان را برسانند -اگر بتوانند- از مناصب اجتماعی چیزی را بگیرند، جایگاهی پیدا بکنند، در همین لحظه امیرالمؤمنین آماده شد تا در جای پیغمبر، در بستر پیغمبر، در شبی ظلمانی و تاریک بخوابد تا پیغمبر بتواند از این خانه و از این شهر خارج بشود. توی آن شب، کشته شدن آن کسی که در این بستر میخوابد، تقریباً قطعی و مسلّم بود. این‌جور نبود که حالا چون من و شما قضیه را میدانیم، میدانیم که امیرالمؤمنین در آن حادثه به شهادت نرسید، بگوییم که آن‌جا همه میدانستند. نه‌خیر. مسأله این است که در یک شب ظلمانی در یک نقطه‌ی معینی یک کسی بنا است کشته بشود، قطعی است. میگویند آقا، این آقا برای این‌که بتواند از این‌جا خارج بشود، باید کسی در آن‌ جا به جای او باشد تا جاسوس‌ها که نگاه میکنند، احساس کنند کسی در آن‌جا هست. کی حاضر است؟ این ایثار امیرالمؤمنین خود یک حادثه‌ی فوق‌العاده مهم است، اما زمان این ایثار هم بر اهمیت آن میافزاید. زمان کی است؟ آن وقتی که بنا است این دوران سختی (بعد از شعب ابی‌طالب و هجرت) به‌سر‌بیاید. بنا است بروند حکومت تشکیل بدهند، راحت باشند. در شدیدترین مراحل امیرالمؤمنین ایستاد. هیچ برایش مطرح نبود که این‌جا خطر است، بعضیها با خودشان فکر میکنند که ما خوب است جان خودمان را حفظ کنیم تا بعداً برای اسلام مفید واقع بشویم. امیرالمؤمنین هرگز خودش را با این حرف‌ها فریب نداد و نفس والای امیرالمؤمنین فریب‌بخور نبود. در تمام مراحل خطر در خطوط مقدم امیرالمؤمنین حاضر بود. بعد از آنی ‌که مسأله‌ی خلافت استقرار پیدا کرد و مردم با ابی‌بکر بیعت کردند و همه چیز تمام شد، امیرالمؤمنین کناره گرفت. هیچ جمله‌ای، کلمه‌ای، بیانی که حاکی باشد از معارضه‌ی امیرالمؤمنین با دستگاه حکومت، دیگر از او شنیده نشد. آن روزهای اول چرا؛ تلاش میکرد شاید بتواند آن چیزی را که به عقیده‌ی او حق است و باید انجام بگیرد، او را به کرسی بنشاند. بعد که دید نه، مردم بیعت کردند، قضیه تمام شد و ابی‌بکر شد خلیفه‌ی مسلمین، این‌جا امیرالمؤمنین به عنوان یک انسانی که ولو معترض است، هیچ‌گونه از قِبَل او برای این دستگاه ضرری و خطری و تهدیدی وجود ندارد، شناخته میشود در تاریخ اسلام. در تمام این بیست‌وپنج سال به فکر قیام و کودتا و معارضه و جمع کردن یک عده‌ای و گرفتن قدرت و قبضه کردن حکومت نیفتاد. این چیزها به ذهن انسان‌ها می‌آید، امیرالمؤمنین جوانی بود سی‌وسه ساله. هم جوان است، هم قدرت جسمانی دارد، وجهه در بین مردم، محبوبیت در بین توده‌ی مردم و مغز فعال، علم فراوان، همه‌ی جاذبه‌هایی که برای یک انسان ممکن بود وجود داشته باشد، در امیرالمؤمنین به نحو اعلائی وجود داشت. او اگر میخواست یک کاری بکند، حتماً میتوانست بکند. در تمام این بیست‌وپنج سال به هیچ وجه، جز در خدمت همان هدف‌های عمومی و کلی نظام اسلامی نکرد. بعد از آنی که دوازده سال دوران حکومت عثمان گذشت، در آخر کار عثمان اعتراضات به او زیاد شده بود، کسانی مخالفت میکردند، اشکالات زیادی بر او وارد میکردند، از مصر آمده بودند، از عراق آمده بودند، بصره و جاهای دیگر؛ بالأخره یک جمع زیادی درست شدند و خانه‌ی عثمان را محاصره کردند، جان عثمان را تهدید کردند. خب این‌جا یک کسی در مقام امیرالمؤمنین چه میکرد؟ یک کسی که خودش را صاحب حق خلافت بداند و بیست‌وپنج سال است که از این حقی که برای خودش مسلم است که این حق اوست، او را کنار گذاشتند، به رفتار حاکم کنونی هم اعتراض دارد، حالا هم میبیند که اطراف خانه‌ی او را گرفته‌اند، او را محاصره کرده‌اند. آدم معمولی، حتی برگزیدگان و چهره‌های والا در این‌جا چه‌کار میکنند؟ .....قسمت اول....... @amozeshtarhdars
ادامه متن زیبای بالا☝️ ........... امیرالمؤمنین در این ماجرا با کمال خلوص آن وظیفه‌ی الهی و اسلامی را که احساس میکرد دارد، انجام داد. امام حسن و امام حسین را، این دو گوهر گرانقدر را و دو یادگار پیغمبر را فرستاد برای دفاع از عثمان به خانه‌ی عثمان.😭❤️ اطراف خانه‌ی عثمان را گرفته بودند نمیگذاشتند که آب وارد خانه بشود. امیرالمؤمنین آب فرستاد وارد خانه‌ی عثمان. آذوقه فرستاد.😭😭😭 با کسانی که نسبت به عثمان خشمگین بودند، بارها و بارها مذاکره کرد تا خشم آنها را پایین بیاورد. وقتی هم که آنها عثمان را کشتند، امیرالمؤمنین خشمگین شد. بعد از آنیکه عثمان کشته شد، امیرالمؤمنین میتوانست به صورت یک چهره‌ی موجه، یک آدم فرصت‌طلب، یک نجات‌بخش، بیاید توی میدان بگوید ها مردم دیگر حالا راحت شدید، خلاص شدید، مردم هم دوستش میداشتند. نه. در بعد از حادثه‌ی عثمان هم باز امیرالمؤمنین اقبالی به سمت قدرت و قبضه کردن حکومت، اولِ کار نکرد. «دَعُونی وَ الْتَمِسُوا غَیْری» چقدر این روح بزرگ است. من را رها کنید ای مردم، بروید سراغ دیگری.😭😭 اگر دیگری را به حکومت انتخاب کردید، من وزیر او خواهم بود، من در کنار او خواهم بود. این فرمایشاتی است که امیرالمؤمنین در آن روزها کرد. مردم قبول نکردند. میزان و معیار امیرالمؤمنینه بچه‌ها بخاطر همه‌ی این ظرافت‌هایی که خوندید، بخاطر همه‌ی منیّت‌هایی که نداشت، بخاطر همه‌ی ایثار‌هایی که قدّ هیشکی جز خود امیرالمؤمنین نبود... ما به اندازه‌ای که شبیه بابامون شیم، تو صراط مستقیم حرکت کردیم... علی امتیازش این بود که در حصار خود گرفتار نبود. «من» برای او هیچ مطرح نبود. آن‌چه برای او مطرح بود، وظیفه بود و هدف بود و خدا بود. یک صفت از صفات امیرالمؤمنین این بود که از اول زندگی تا آخر عمر به خدا فکر کرد و راهِ خدا را -حتی اگر مورد مخالفت همه‌ی انسان‌ها هم بود- بر راه غیر خدا و ضدّ خدا انتخاب کرد. .......قسمت دوم.... @amozeshtarhdars
24.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ «پسراتو ببین» 🔸هدیه دهه نودی‌ها به رهبر انقلاب به مناسبت روز پدر روز پدر بر پدر معنوی ما حضرت آقا مبارک🌷 @amozeshtarhdars
84.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر مولود کعبه از دل و جان صلوات تقدیم به ارواح شهیدان صلوات میلاد امیر مؤمنان آمده است بفرست بر آن گوهر تابان صلوات « اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم » علی ولی الله✨🌺 میلاد امام علی(ع)✨🌺 روز پدر مبارکباد✨🌺 جشن ولادت دبستان شهیدمحمدگلشیرازی✨🌺 مدیریت محترم جناب آقای نظیفی✨🌺 کلاس چهارم یک...خانم نوری✨🌺 〰〰〰〰〰〰〰 ارسالی توسط معلم ارجمند عضو کانال قدم به قدم .... بسیار سپاسگزارم 🙏 معلم انقلابی 👌😎 @amozeshtarhdars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔شهیدسید حسن نصرالله: ما شیعیان علی بن ابی‌طالب در دنیا هستیم؛ ما فلسطین، مردم فلسطین و مقدسات امّت در فلسطین را، رها نخواهیم کرد. 😭 @amozeshtarhdars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کوچه شهدای امروز کانال متفاوت و اومده توی کلاس درس❤️ سپاسگزارم از سرکار خانم برخورداری 〰〰〰〰〰〰〰〰 ک مثل....... 🥀شهید مدافع حرم کمیل قربانی🥀 آموزگار مهسا برخورداری دبستان جانبازان اصفهان از من همکار تازه کار بهتون پیشنهادی دارم عجين کنید فضا و تدریس کلاس رو با یاد نام اهل بیت و شهدا..... تجربه ای باور نکردنی خواهید داشت مادرها و پدرهای شهید رو دریابید و از نور وجودشون و شهدا برای کلاس تون بهره ببرید گاهی همین پدر و مادر شهیدی که توی شهرمون هست خیلی غریب هستند 〰〰〰〰〰〰〰 ارسالی توسط معلم ارجمند عضو کانال قدم به قدم .... بسیار سپاسگزارم 🙏 معلم انقلابی 👌😎 ...اما این بار متفاوت 🥀شهید کمیل قربانی🥀 @amozeshtarhdars
🥀شهید کمیل قربانی🥀 @amozeshtarhdars این هم شهید کمیل قربانی ما و این دو خاطره ی جالب در مورد امر به معروف و نهی از منکر متفاوت شهید کمیل قربانی 👇👇
امر به معروف متفاوت 🥀شهید کمیل قربانی🥀 🔸اسراف نکردن امربه‌معروف و نهی از منکر را خیلی قشنگ انجام می‌داد. پدرشان تعریف می‌کرد یکی از همسایگان ماشینش را می‌شست و آب را همین‌طور رها کرده بود. خیلی روی درست مصرف کردن حساس بود. ایشان لباس رسمی پوشیده بود و می‌خواست بیرون برود. ولی همان لحظه که این صحنه را می‌بیند به‌طرف می‌گوید می‌شود کمکت کنم. آستین را بالا می‌زند و شروع به شستن ماشین می‌کند. طرف شوکه می‌شود و کمیل ماشین را تا آخر با یک سطل آب می‌شوید و می‌گوید دیدید نیازی نیست این‌همه شیر را باز بگذارید. 🔸سیلی برای چادر دوست شهید می گوید: بعد از نماز ظهر بود حدود ساعت ۲ بعدازظهر کوچه‌ها خیلی خلوت بود من و کمیل روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم ناگهان دیدم که کمیل رنگش پرید و سرش را پایین انداخت چند لحظه‌ای بود که سرش پایین بود سرش را بالا آورد و گفت مهدی همین‌جا بمان من گفتم چی شده گفت: گفتم همین‌جا بمان، جلو نیا به پشت سر خودم نگاه کردم و دیدم که خانم و آقایی در حال نزدیک شدن به ما هستند مردی ورزش‌کار و درشت‌اندام بود؛ با خودم گفتم فکر کنم کمیل هوس کتک خوردن کرده همچنان که کمیل جلو می‌رفت من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم گفتم کمیل تو ورزشکاری من چی بگویم من که کتک‌ را خوردم به سمت آن‌ها رفت و من هم ‌پشت‌ سر او حرکت کردم به آن‌ها رسید سلام کرده همین‌طوری که سرش پایین بود گفت ببخشید می‌شود خواهشی از شما بکنم؟ اجازه بدهید چند لحظه‌ای به همسر شما نگاه کنم و از آن لذت ببرم آن مرد به‌شدت عصبانی شد و گفت: حرف دهنت را بفهم. کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد. اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از آن لذت ببرم، مرد به‌شدت عصبانی شده و سیلی محکمی به‌صورت کمیل زد، کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد و این دفعه سیلی محکم‌تری به‌صورت کمیل زد همسرش گفت «نه به سرپایینت نه به این حرفت خجالت بکش چرا چنین درخواستی می‌کنی؟» کمیل گفت: نمی‌دانستم اگر از شما اجازه بگیرم شما ناراحت می‌شوید و الا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت می‌بردند من هم لذّت می‌بردم جوان به‌شدت عصبانی شد سیلی محکمی با دست چپ به‌صورت کمیل زد آن لحظه کمیل دستش را جای سیلی گذاشت و نشست روی زمین شروع به گریه کردن کرد؛ فکر کنم یادش افتاد به مادر شایدم با خودش می‌گفت «مادر! من مرد جوانم، ورزشکارم، ولی شما...» من به جوان گفتم: حالا سیلی می‌زنی بزن، ولی چرا با دست چپ زدی یادش آوردی که در کوچه‌ها مادرش را زدند درحالی‌که مادر ۱۸ ساله بود و او فقط یک نوجوان بود؛ این جوان حیرت‌زده به کمیل نگاه می‌کرد نمی‌دانست چه کند همسرش گفت: این‌که می‌گویند حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) هست و من گفتم بله یادش آوردی؛ حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) را زدند وقتی این را شنید روی زانوهایش افتاد و از کمیل عذرخواهی کرد کمیل او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریه کردند کمیل به او گفت: تو رو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود از همسرت بخواه که همیشه با چادر باشد آن جوان گفت: قول می‌دهم که هیچ‌وقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود؛ چند سالی گذشت. کمیل شهید شد و الان تشیع جنازه کمیل هست همچنان که دم در خانه شهید ایستاده بودم دیدم که همان جوان می‌آید، ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت: کمیل چه شده است؟ تصادف کرده؟ گفتم: شهید شده است. گفت: کجا؟ گفتم: سوریه گفت: مگر می‌گذارند کسی برود؟ گفتم: بله پاسدارها می‌روند. گفت: مگر او پاسدار بود؟ گفتم: بله او حدود ۴ سال است که پاسدار است. گفت: سوریه بوده؟ گفتم: بله و ناگهان ناخواسته گفتم: سوریه حرم حضرت زینب (سلام‌الله علیها) دختر همان کسی که در کوچه‌ها سیلی خورده؛ گریه‌اش گرفت و با کنده‌های زانو افتاد روی زمین؛ خیره‌خیره به‌عکس شهید نگاه می‌کرد و گفت: کمیل من به قول خودم عمل کرده‌ام تو رو خدا کمکم کن مثل تو شهید شوم. @amozeshtarhdars