#دلنوشته 11صبح
گفت از تاریکی به سمت نور میرید
تعبیرش زیبا بود
در دل شب حرکت کردیم و در تاریکی گم شده ای بودیم که در جستجویی روشنایی بود
بوی خوش اسپند توی اتوبوس و
بوسیدن و رد شدن از زیر قرآن
حس آشنایی بود
چندین بار از صدا وسیما دیده بودم
وقتی رزمنده ها
با قرآن و عطر خوش اسپند، بدرقه میشدند
حال قریبیست
انگار از قبل تجربه کرده بودم
و از تاریکی به روشنایی پناه میبردیم
از سرما ی سخت به سمت گرما
لحظه رسیدن نزدیک
و من هنوز
قلبم در تلاطم ِصحنه پردازی های ذهنم
همسفران خوشحال و گرم در گفتگو،
راننده با صدا ی بلند
ذکر صلوات در خواست میکند
رسیدن نزدیک
من
غرق هیجانم
کاش میشد احساس هر لحظه را
به اشتراک گذاشت
صدای همهمه ی همسفران و شوق و ذوقشون
آدمو به وجد میاره
با اینکه حدود 8 ساعتی هست که تکه به صندلی زدیم
اما خسته نیستیم
هر کس به طریقی
دوستان رو مهمون میکنه
پاکت نذری های صلواتی رو
بین مسافرا می گردونن
یک چفیه وجانمازی که عکس حاج قاسم بود
به من دادند
با دیدن عکسش حس کردم که انگار حاج قاسم قراره به استقبالمون بیاد
و منتظره حضورمونه
نمیدونم ما در انتظار رسیدنیم
یا شهدا منتظر رسیدن ما
سر سویچی که دادن بدنبال کلیدی میگشت
شاید نه از جنس تمام کلید هایی که تا به حال دیده باشیم
و کتابی برای درک بهتر راهی که پاتوش گذاشتیم
انگار سفر ما به شهری تو کره زمین نیست
دلهامون از زمین خاکی کنده شده
رو به آسمون پرواز میکنم
رسیدن نزدیکه
داریم میرسیم
نویسنده: برزویی
#دلنوشته ساعت 8شب
صدای نفس هامون مثل هم شد
مایی که تا چند لحظه ی پیش برای هم غریبه بودیم
و در حد سلام علیک باهم صحبتی داشتیم
تا ساعتی پیش از هم نام مناطق رو میپرسیدیم
اما حالا همدیگه رو به نام کوچیک
صدا میزنیم
باهم صمیمی شدیم
و بهم کمک میکنیم
از حال و روز گار هم میپرسیم
و این معجزه ی عشق است
نام دیگری برای آن جایز نیست
با مولودی خون همنوا شده بودیم
صدای دست زدن و کل کشیدن
خواهرا
حس زندگی و امید رو القا میکرد
فیلم و عکس میگرفتیم
دیگه کسی تو خلوت خودش
همنشین ذهنش نبود
حس تنهایی نداشتیم
مسیر رو ادامه میدادیم
رسیدن نزدیکه
و راه مستقیم
نگران همشهریامون شده بودیم
که اتوبوسشون خراب شده بود
و به مزار شهدای گمنام اندیمشک
پناه برده بودن
شایدم باید گفت قسمت و روزیشون بوده ساعتی با شهدا خلوت کنند
شاید گره کار یکیشون امشب قرار بوده
با دست شهدا باز بشه
تو گروه راهیان عکسای زیارت وتعمیر ماشین و میگذاشتن
و ما با فاصله ی زیادی از اونا
جویای احوالشون بودیم
هوارو به سردی میره
و آسمون چادر سیاهش رو رو سرش کشیده
تلفن خانم اصلانی زنگ خورد
با صدای گرمش جواب میداد:
«درست شد؟
خب! خداروشکر!
خواهرااااا..... برادرا راه افتادن»
لبخند رضایت روی لبا جاری شد
دیگه نگرانی ها برطرف شد
و جو اتوبوس آروم شد
اما هنور
تو سکوت آسمون
بین ماه و ستاره ها نجواست
و خیره به ما نگاه میکنند
رسیدن نزدیک
ما داریم میرسیم
نویسنده: برزویی
IMG_20240223_185014_031.mp3
2.72M
آنیتا بزاغانی، شهید غنمی
روابط عمومی آموزش و پرورش شهرستان نطنز
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
خانواده ی محترم مرتضایی فرد (خیّر مدرسه ساز )
▪️با نهایت تأسف و تأثر درگذشت پدر مهربان مرحوم حسن مرتضایی فرد (خیر مدرسه ساز )را خدمت شما، خانواده محترمتان و کلیه منسوبین تسلیت عرض نموده و از درگاه ایزد منان برای آن مرحوم علو درجات و رحمت واسعه و برای بازماندگان صبر و سلامتی مسئلت می نمائیم.
روابط عمومی مدیریت آموزش و پرورش شهرستان نطنز
https://eitaa.com/amozeshvaparvareshnatanz
#دلنوشته ساعت 12شب
هوا تاریک بود
دیگه منظره ی پشت شیشه
جلوه نمایی نمیکرد
گرم گفتگو خنده با بچه ها بودیم
و دلخوش به داشتن همدیگه
ساعت نزدیک 9 شده بود
غیر منتظره اتوبوس ایستاد!
بچه ها گفتن رسیدیم!..
از شیشه ها بیرون رو نگاه کردم
تابلو ورودی با درخشش عجیبی خودنمایی میکرد
کلمه خوش آمدگویی روی تابلو
به صدا دراومده بود
میگفت:«رسیدین دیگه پیاده شید!»
وسایلمون رو جمع کردیم
سرد بود
کابشن پوشیدم
پیاده شدیم
ساکمو برداشتم
به جاده روبرو که پاگذاشتیم
خواهران خادم به استقبالمون اومدن
بوی عود و اسپند فضا رو معنوی کرده بود
انگار تو مه قدم میزدیم
هاله ای دورتادور مارو احاطه کرده بود انگار از دنیای زمینی وارد دنیای دیگه ای می شدیم
نوای خوش مولودی که از بلندگوها پخش میشد آرامش رو تو قلبامون ساکن میکرد
و تپش های قلبمون باریتم دیگه ای ضرب گرفته بود
در طول مسیر قرفه های زیادی بود
سریع از کنارشون ردشدیم
با اینکه هر سربند و کلاهی برای دیده شدن خودنمایی میکرد
اما بار سنگین وسایل و وقت نماز
اجازه تعلل نمیداد
خوندن نماز عشق روی خاک عاشقای بی کفن
رو خاکی که زنده س و نفس میکشه
به راستی که سعادت میخواست
و چه سعادتی!!
شب تو خوابگاه باید موند
تاصبح فرابرسه
حتما فردا روز قشنگیه
وقتی خورشید با موهای طلایی خودش
سایه تاریکی رو
از زیبایی های زمین کنار میزنه
فردا یه حس تازه س
فردا نزدیکه
فردارو باید دید
نویسنده: برزویی
49.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حلیا پایمرد
کلاس پنجم
دبستان هوشمندشهیدمرتضی ماندگار
مراسم جشن نیمه شعبان
خبرنگار پانا
50.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منتظر مهمانم!
قدم بر چشم دلم بگذار ، یوسف نادیده ام!
آقا جان ولادت مبارک
✨🌸✨🌸✨🌸✨
جشن میلاد امام زمان(عج) و حضرت علی اکبر
همراه با جشنواره غذای ایرانی
باحضور مادران و نوآموزان کودکستان گلهای بهشت و همکاری حوزه علمیه الزهرا(س)
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
وزیارت پرچم های حرم امام حسین(ع)وحضرت ابوالفضل(ع)
52.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
🗳گزارش مردمی در سطح شهرستان نطنز در خصوص انتخابات
#خبرگزاری_پانا
🎤دانش آموزان ،
هستی سفیدگر،مطهریاوری
🇮🇷🗳🇮🇷🗳🇮🇷🗳🇮🇷🗳
رهبر معظم انقلاب اسلامی:
انتخابات به معنای واقعی کلمه فرصتی مهم برای ایران عزیز و عاملی بیبدیل برای استحکام پایههای نظام است،چهار خصوصیتِ مشارکت قوی، رقابت واقعی، سلامت به معنای حقیقی و امنیت انتخابات باید انجام بگیرد.
حضور پرشور مردم در انتخابات وحدت ملی و انگیزه ملت ایران برای حضور در صحنه را نشان میدهد. انگیزهی ملت #قدرت_ملی به وجود میآورد.
#دبیرستان_فاطمیه_نطنز
#بهمن_ماه_۱۴۰۲