هدایت شده از داستان آموزنده 📝
🌹مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛
چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند.
به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد ، قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند ...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
📖اعجاب و اهمیت خواندن سوره توحید هنگام خواب!
1⃣مرحوم #آیتالله_علی_سعادتپرور فرموده بودند: «مردنم را به من نشان دادند، واضح دیدم که انبیا و اولیای الهی در #تشییع جنازه ام شرکت کرده اند واین به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر ،صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را با توجه می خواندم و به روح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر هدیه کرده ام»
2⃣از #رسول_خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «هر کس که قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هنگام خواب سه مرتبه بخواند، خداوند پنجاه هزار ملک را بر او موکّل مینماید تا در آن شب #حراستش کنند».
3⃣#امیر_المؤمنین علیه السّلام نقل مینماید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: «کسی که به هنگام #خواب صد بار سوره #توحید را بخواند، خداوند #گناهان پنجاه سال او را میبخشد.»
4⃣#امام_صادق علیه السلام فرموده اند:
«هر که دچار مرض و یا گرفتاری شود و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نخواند و در آن #بیماری و شدّت بمیرد از اهل آتش است.»
5⃣و«هر که به #بستر رود و (توحید) را یازده بار بخواند خانه او و همسایگانش مصون است.»
📘وسائل الشیعه، ج۶، ص۲۲۴
📗ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص۱۲۸
📕الکافی، ج۲، ص۶۲۰ و...
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍️ (مامور الهی در برزخ) گفت: در زمان غیبت امام عصر (عج) زعامت و رهبری شیعه با ولی فقیه است. پرچم اسلام به دست اوست.
همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم. عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را می شناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند اما نمی توانستند! من اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آنها شدم. اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود!
خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند. حق الناس میلیونها انسان به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند اما هیچ کس به آنها توجه نمی کرد. مسئولینی که روزگاری برای خودشان، کسی بودند و با خدم و حشم فراوان مشغول گذران زندگی بودند، حالا غرق در گرفتاری بودند و به همه التماس می کردند.
📙 منبع : کتاب سه دقیقه در قیامت
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در زمان پادشاهی، دو برادر در دیوان خدمت میکردند که برای گرفتن مالیات و خراج به روستاهای اطراف شهر میرفتند.
یکی از آنها اهل رشوه بود و در برابر پیشنهاد رشوه ضعیف و هر رشوهای میدادند میگرفت و از مالیاتشان کم میکرد. دیگری ایمان قوی داشت و هرگز تسلیم رشوه نمیشد.
روزی برادر رشوهگیر به برادر مؤمن گفت: من تعجب میکنم تو چرا به این حقوق کم دیوان میسازی و رشوه را رد میکنی؟!
برادر مؤمن پاسخ داد: به دو علت، نخست اینکه به من هر چیزی که به عنوان رشوه پیشنهاد میدهند، میاندیشم که چه نیازی به آن دارم و اگر آنها را به خانه نبرم چه میشود؟؟ میبینم چیزی نیست که نیاز ضروری من به آن باشد و من آن را نداشته باشم.
دوم اینکه آنچه را که رشوه میگیرم بخاطر اینکه نیازش دارم میاندیشم که خدایم مرا میبیند و زمان گرفتن رشوه میگوید: ای بنده من! آیا به این چیزهایی (مرغ و خروس و گوسفند و...) که رشوه گرفتی و نیاز به آن داشتی، از من خواستی و من آنها را به تو ندادم که از راه گناه و نافرمانی من آن را کسب کردی؟!! پس هرگز رشوه مرا وسوسه نمیکند.
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📚 حکمت_پروردگار
🌹امام باقر علیه السلام فرمود:
یکی از پیامبران بنی اسرائیل عبور می کرد، دید مرد مؤمنی در حال جان دادن است، ولی نصف بدنش در زیر دیواری قرار گرفته، و نیمی در بیرون دیوار است، و پرندگان و سگها بدن او را متلاشی کرده اند و می درند، از آنجا گذشت، در مسیر راه خود دید یکی از امیران ستمکار آن شهر مرده است، جنازه او را بر روی تخت نهاده اند و با پارچه ابریشم کفن نموده اند، و در اطراف تخت، منقل هائی نهاده اند که بوی خوش عودهای خوشبو از آنها برخاسته است. آن پیامبر به خدا متوجه شد و عرض کرد: خدایا من گواهی می دهم که تو حاکم و عادل هستی و به کسی ظلم نمی کنی، این مرد 'مرد اولی' بنده تو است و به اندازه یک چشم به هم زدن، برای تو شریک نگرفته، مرگ او را آن گونه 'با آن وضع رقبت بار' قرار دادی و این 'امیر' نیز یکی از بنده های تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو ایمان نیاورده است؟ 'آن چیست و این چیست؟' خداوند به او وحی کرد: ای بنده من! همان گونه که گفتی حاکم و عادل هستم و به کسی ظلم نمی کنم. آن 'مرد اولی' بنده من، نزد من گناهی داشت، مرگ او را با آن موضوع قرار دادم تا مجازات گناه او این گونه انجام گیرد، و وقتی که مرد، هیچ گونه گناهی در او بجای نماند، ولی این بنده من 'امیر' که کار نیکی در نزد من داشت، مرگ او را با چنین وضعی قرار دارم، تا پاداش کار نیک او را داده باشم و هنگام مرگ نزد من هیچگونه نیکی و طلب نداشته باشد.
📙 اصول کافی، جلد ۲ ، ص۴۴۶ ، باب عقوبه الذنب ، حدیث ۱۱
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
@masafe_akhar
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
◀️شاگرد گرامی آیت الله بهجت:
🌿یکی از دوستان میگفت: دیدم آقا از در مسجد بیرون آمده و به سمت خانه می رود. سلام کردم.
🔹گفت: سلام علیکم.
🍂 گفتم: آقا یک دستوری بفرمایید.
💠گفت: پنجشنبه ها و جمعه ها بروید زیارت اهل قبور، خوب است برای شما»
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
📚خدانسبت به بنده هاش ازمادرمهربانتره
در زمان حضرت موسے(ع) پسر مغروری بود ڪه دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود.
پسر بہ اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفته بالای ڪوهے ببرد، تا مادر را گرگ بخورد.
مادر پیر خود را بالای ڪوه رساند، چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت.
بہ موسے(ع) ندا آمد برو در فلان ڪوه مهر مادر را نگاه ڪن.
مادر با چشمانی اشڪبار و دستانے لرزان، دست بہ دعا برداشت. و میگفت: خدایا! ای خالق هستے! من عمر خود را ڪردهام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهداماد، تو را بہ بزرگیات قسم میدهم، پسرم را در مسیر برگشت بہ خانهاش، از شر گرگ در امان دار. ڪه او تنهاست.
ندا آمد: ای موسے(ع)! مهر مادر را میبینے؟ با اینڪه جفا دیده ولی وفا میڪند.
بدان من نسبت بہ بندگانم از این پیرزن نسبت بہ فرزندش مهربانترم.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📚خدانسبت به بنده هاش ازمادرمهربانتره
در زمان حضرت موسے(ع) پسر مغروری بود ڪه دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود.
پسر بہ اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفته بالای ڪوهے ببرد، تا مادر را گرگ بخورد.
مادر پیر خود را بالای ڪوه رساند، چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت.
بہ موسے(ع) ندا آمد برو در فلان ڪوه مهر مادر را نگاه ڪن.
مادر با چشمانی اشڪبار و دستانے لرزان، دست بہ دعا برداشت. و میگفت: خدایا! ای خالق هستے! من عمر خود را ڪردهام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهداماد، تو را بہ بزرگیات قسم میدهم، پسرم را در مسیر برگشت بہ خانهاش، از شر گرگ در امان دار. ڪه او تنهاست.
ندا آمد: ای موسے(ع)! مهر مادر را میبینے؟ با اینڪه جفا دیده ولی وفا میڪند.
بدان من نسبت بہ بندگانم از این پیرزن نسبت بہ فرزندش مهربانترم.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 شهادت کبک ها
شخصی بر سفره امیری مهمان بود،
دید که در میان سفره .
دو کبک بریان قرار دارد،
پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد .
امیر علت این خنده را پرسید،
مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار
راهزنی مشغول بودم.
روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد
که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم
اما من مصمم به کشتن او بودم.
در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود
رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد،
مرا بی گناه کشته است.
اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم
یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم
امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند
و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند.
پس از این گفته امیر دستور داد سر ان مرد را بزنند.
❤️(پیامبر اکرم (ص)می فرمایند:
از نفرین مظلوم بترسید اگر چه کافر باشد،زیرا در برابر نفرین مظلوم پرده و مانعی نیست.)
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
#جرعهای_از_معرفت
💠 آیت الله حق شناس (ره) :
🔸یک آقای فرش فروش که اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یک کسی برای خریدن فرش وارد مغازه ی بنده شد.
گفتم: وقت نماز است.
گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می خواهم بروم.
هر چه اصرار کردم، دیدم نمی شود و گول شیطان را خوردم و یک قدری که از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری که خیلی شیفته ی این معامله بود، گفت من باید قدری تامل بکنم! و از خرید منصرف شد!!
شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را.
🔸امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:
اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می دارد.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#پندانه
✅مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت : تو توانستی در عرض سی روز پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش کنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم ! و اشک در چشمانش جمع شد ... عروس جواب داد : مادر داستان سنگ و گنج را شنیده ای ؟ می گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد، با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد. مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شده ای، بگذار من کمکت کنم ...
💫مرد دوم تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد. طلای زیادی زیر سنگ بود ! مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت : من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است! مرد گفت : چه می گویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی ! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند. مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد ، زیرا که من نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم. و دومی گفت : همه ی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم.
💫قاضی گفت : مرد اول نود و نه جزء آن طلا از آن اوست، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمی توانست به تنهایی سنگ را بشکند.و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی ... و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم ! چه عروس خوش بیان و خوبی ، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد. و نگفت : بله مادر من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم ...این گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است . اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می گیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می دانند کم نیستند اما خداوند از مثقال ذره ها سوال خواهد كرد.
✅پیامبر اکرم (ص) فرمودند: "کامل ترین مؤمنان از نظر ایمان کسی است كه اخلاقش نیكوتر باشد و خوشرویی دوستی و محبت را پایدار می کند"
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌺🌺🌺🌺
#داستان_آموزنده
🔆مجازات تارك حج
✨اين داستان توسط حضرت آيت الله العظمى ميلانى (ره ) نقل شده است .
🌾دو برادر سيد تبريزى بودند كه يكى از آن دو، روحانى و ديگرى بازارى بود. هر دو مستطيع شدند و امكان تشرف به مكه برايشان فراهم شد. برادر بازارى گفت :
🌾((به خواست خدا امسال بايد برويم خانه خدا را زيارت كنيم )) اما ديگرى گفت : ((من امسال آمادگى و فرصت ندارم ، از سوى ديگر محرم نزديك است و من به مجالس متعددى دعوت شده ام ، شما برو ان شاءالله من هم سال آينده مى روم )).
🌾برادر كاسب اصرار كرد، آيه و حديث خواند اما اثرى نبخشيد، به همين جهت خودش رفت و برادر روحانى او پس از چند ماه از دنيا رفت و حج به گردنش ماند. برادر كاسب نسبت به او بسيار تاءسف خورد و همواره در اين انديشه بود كه آيا او گرفتار عذاب است يا اينكه مورد بخشايش قرار گرفته است ؟
🌾يك شب او را در خواب ديد كه در باغ زيبايى با وضعيت مطلوب و پسنديده اى زندگى مى كند و به برادرش گفت : ((نگران من نباش ، زيرا من از نجات يافتگان هستم )).
پرسيد: چطور مورد لطف قرار گرفتى ؟
🌾پاسخ داد: پس از مرگ ، مرا پاى حساب بردند و به جرم ترك فريضه حج در يك نقطه تاريك و وحشتناك و بدبو زندانى ساختند و دچار كيفر كردار شدم . زير فشار عذاب طاقت فرسا، دست توسل به سوى مادرم حضرت فاطمه (عليها السلام ) گشودم و گفتم : مادر جان ! درست است كه من فريضه اى را ترك نموده ام ، اما من عمرى از حسين عزيزت سخن گفته ام ، شما مرا نجات بدهيد. و پس از اين توسل خالصانه در زندان گشوده شده و گفتند:
🌾 مادرت فاطمه (عليها السلام ) تو را خواسته است . مرا نزد مادرم بردند و او از امير مؤمنان (عليه السلام ) درخواست كرد كه مرا ببخشايد و نجاتم را از خدا بخواهد. اما اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: دختر گرامى پيامبر!
🌾ايشان بارها روى منبر به مردم گفته است كه اگر كسى فريضه حج را در صورت امكان و توان ترك كند، به هنگام مرگ به او گفته مى شود: يهودى يا نصرانى يا مجوسى بمير! اكنون او خودش ترك كرده است ! من چه كنم ؟!
🌾مادرم فرمود: راهى براى نجات او بيابيد.
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرمود: تنها يك راه به نظر مى رسد كه خدا او را ببخشايد و آن اين است كه از فرزندت مهدى (عليه السلام) بخواهى امسال به نيابت از او حج كند و مادرم چنين كرد و فرزندش مهدى (عليه السلام) پذيرفت و من نجات يافتم ، و آن گاه مرا به اين باغ زيبا و پر طراوت آوردند.
✾
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده