12.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 آیا بخشیدن و حلال کردن دیگران، با وجود اینکه در آخرت به اعمال خوب آنها نیازمندیم، به ضررمان نیست؟!
🏴 به کانال #امر_به_معروف بپیوندید 👇
@amrbemarouf
🌼شیخ حسین انصاریان:
#نگاه_به_نامحرم خنجر به ایمانِتان میزند و چیزی جز #گناه به زندگی تان اضافه نمیکند. این همه نگاه خوب وجود دارد. مثل نگاه به چهره پدر مادر، عالم ربانی ، نگاه به قرآن و نگاه با محبت به زن و بچه که اینها #عبادت است.
#خنده_دونی_حلال 🖤
📌کانال خنده دونی حلال
https://eitaa.com/joinchat/3606446624Cf910c6af94
وقتی به چیزی اعتقاد دارید با چنگ و دندون حفظش کنید...
به کانال #امر_به_معروف بپیوندید 👇
@amrbemarouf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استقبال متفاوت حامد کاشانی از مخبر و خداقوت برای مجاهدت ۵۰ روزه در غیاب رئیسجمهور شهید در حاشیه یکی از هیأتهای عزاداری تهران در شب ششم محرم ۱۴۰۳
✅کانال اخبار 20:20👇
http://eitaa.com/joinchat/1684144128C592f3e217d
❌امام خامنه ای:هر روز قرآن بخوانید حتی نیمصفحه! تلاوت روزانه را فراموش نکنید ولو یک صفحه، ولو نیمصفحه..
به کانال #امر_به_معروف بپیوندید 👇
@amrbemarouf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✖️جواب استاد عالی به کسی که بی حجاب میاد هیئت..
ـــــــــــــــــــــــ
♨️دریافت بهروز ترین #خبرهای_داغ_سیاسی👇
@khabarsyasi
مرحوم کوثری فرمود: محرم از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، در راه کودکانی اصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان درحد چند بیت روضه بخوانم. اول صرف نظر کردم و پس از اصرارشان رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم.
تمام که شد برای پذیرایی چای برایم آوردند که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمیخوردم، برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشهای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات سنگینی که داشتم برسم.
شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم.
در خواب مادرسادات را دیدم. فرمود: فلانی، تنها روضه ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم...😭😭
در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم روضه هایی که ما تحویلشان نمیگیریم، اهل بیت حواسشان هست!
🏴
به کانال #امر_به_معروف بپیوندید 👇
@amrbemarouf
شعر نازل شد، ولی دفتر به شک افتاده است
مینویسم اکبر و جوهر به شک افتاده است
آسمان، خورشید، ماه، اختر به شک افتاده است
در میان معرکه، لشکر به شک افتاده است
کیستی تکبیر میگویی؟ پیمبر نیستی؟
مرگ دارد با دم تیغت تفاهم میکند
مرد جنگی با نگاهت دست و پا گم میکند
جسم خود را بر زمین بیجان تجسّم میکند
ای که با هر اخم تو لشکر تلاطم میکند
کیستی هو میکشی؟ ای مرد! حیدر نیستی؟!
آمدی و وحشت تکرار دارند از علی
انتظار ضربتی دشوار دارند از علی
خاطراتی زخمی و خونبار دارند از علی
این جماعت کینۀ بسیار دارند از علی
کاش میگفتی امیر بدر و خیبر نیستی…
در نبردت یک نفر با قصد قربت آمده
یک نفر در حسرت مشتی غنیمت آمده
یک نفر دنبال اثبات شجاعت آمده
یک نفر هم از سر بغض و حسادت آمده
آمده ثابت کند آنقدر محشر نیستی
تاختی و دست و پا از تن جدا کردی و بعد
هرکس آمد تیغ را در سینه جا کردی و بعد
پشت هم صد جسم را بیجان رها کردی و بعد
پیش چشم کورشان محشر به پا کردی و بعد
بر دهانش زد هر آنکس گفت حیدر نیستی
آن زمانی که سراغت را دل لیلا گرفت
اسب بین کینه ها رفت و دل دنیا گرفت
هر کسی یک تکه سهمش بود و سهمش را گرفت
هرچه میشد در تنت شمشیر و خنجر جا گرفت
حیف شد اندازۀ این حجم خنجر نیستی
باد زد در دشت… کاغذهای دفتر شد تنت
جای ثبت یادگاریهای لشکر شد تنت
چند لحظه طی شد و یک شکل دیگر شد تنت
کم شد و هی کم شد و… آنقدر کمتر شد تنت
من به شک افتاده ام آیا تو اصغر نیستی؟
حسن اسحاقی
#علی_اکبر #اکبریه
به کانال #امر_به_معروف بپیوندید 👇
@amrbemarouf 🌱