✨🕊🌱
•ازدورونزدیکچهارشنبهها
•مرغدلپرمیکشدبهآستانت
•ودورگنبدطلایحرمچرخیمیخورد
•وعرضارادتیمیکند
•بهامیدگوشهچشمسلطانخراسان
-چهارشنبه-امام- رضایی-♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی کم نشه
یه لحظه سایه ات از سرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میزنـهقݪبـم
دارهمیـاددوبارهباز
بو؎مـحرم
ننهگل، لیستِ مایحتاج را به آقابابا
رساند. گوشت، لیمو عمانی، گلاب،
پنج مثقال زعفران .. بعد هم سفارش
کرد که پیغامرسانِ پسردایی باشید،
که مبادا ــ مشغولِ غیرِ ذلِک بشود و
براۍ آوردن دیگهای نذرۍ، جان را
به لب برساند.
محرم ماه که میآید، اجاقِ ننهگل
گرم است، ماشاءاللهاش باشد ..
دیگ میگمارد، ایهاالناس را خبر
میکند که بیایند و عرق در کارِ
خیرالنساء ریزند.
آدمِ آدابدانی است، بیتشریفات
و دبدبه؛ گرهی روسریاش، شل
نمیشود. چای را با کِشمش میخورد
و دیگ را با وضو روی آتش میگذارد.
دیروز روزی گفتم؛ عزیز ..
قدیمیها گِلشان گیراست، نذرشان
قبول است، اجر و قربی دارند پیشِ
نوهٔ سیدالمرسلین . . اندكِ ما را هم
برایشان بگو، نام را بہ نامی برسان.
حوالهام داد به جانماز و محراب و
فرمایش کرد: نوچ! لب وَرچیدم که
شما قریبی، مقربی، یخُده از ما بگو
اصلاً بد و ناسزا، اصلاً تف و لعنت.
بلکه به این اولادِ ناخلَف هم خریدار
نگاهی شد.
خندید و گفت؛ «لا إله إلّا اللّه» بادَم
نکن بچّه. طوری صحبت نکن که دَم
پیری، غره به این نُقرهمو بشم!
بیواسطه، وقتِ اذوني برو خودت،
سلامٌ علیك کن.
لب میگزم که بگویم از شرمِ حضور
و پیشدستی میکند که، هیس!
حکایتیه لابد. بی اما و شاید، بگو
چَشم..
این مادرانگیست، که مجابَت میکند
که بہتردیدها، بگویۍ قَبلتُ..