زنها غالبا از سلطه ی همسر صدمه می خورند....
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر #ناصری
#زن
#بانوان_بهشتی
@anche_bayad_bedanid
✅متاسفانه ما خیلی وقتا
خواسته هامون رو به شکل درست بیان نمیکنیم و از همسرمون انتظار
ذهن خوانی داریم.
✳درک کردن میشه همون همدلی کردن
اگه ماها مهارت ناب همدلی رو وارد
زندگیامون کنیم ،
کلی از مشکلات و سوتفاهم ها از بین میره .
✴حالا همدلی یعنی چی؟
یعنی از زاویه دید همسرمون به مسائل نگاه کنیم .👌
✅اینکه آگاه بشیم ،
مهارت بلد باشیم ،
به نظر من خوشبختی یعنی اوج آگاهی @anche_bayad_bedanid
نکات خانومانه
گاهے خانم باید حضورش یکم کمرنگ بشه.. همیشه بودن و حضور داشتن باعث دلزدگے و سرد شدن در زندگے ممکنه بشه
اما نه همیشه!
بلکہ در برخےموارد
یک بانــــــــــو خودش رو سرگرم میکنه که مدام تلفن دستش نباشه و به محل کار شوهرش تماس بگیره.
مرد باید گاهی حس کنه و باخودش بگه خانمم کجاس که زنگ نمیزنه دیگه مدام بهم... چیشده که دیگه به رفت و امدم گیر نمیده... باهام درد و دل نمیکنه. نکنه دوستم نــــــــــداره
دقیقا نکته همینجاس
زمانے که شما حضورت کمرنگ شد و اغلب شنونده بودی و گیر دادنا و پر حرفیا و زنگ زدناے مکرر رو کمتر کردی
مــــــــــردت نگران میشه که نکنه دوسش نداری... در نتیجه مدام سعی میکنه برات وقت بذاره..بهت نزدیک بشه
در مورد کارای خونه و اینکه خسته میشی و همه چیز روبراه هست یا نیست ازت سوال میکنه!
مرموز بودن به این معنا هست که همه چیز رو براے شوهرتون باز نکنید
درسته شریک زندگے تونه
مثلا نگید
وای مامانم اینجوری گفت بهم برخورده..ازش توقع نداشتم و فلان
⇧⇧⇧⇧
این درسته یک مثال هست اما این مسائل به شما و مادرتون ربط پیدا میکنه و باید بین خودتون حل و فصل بشہ و امثالهم
پس
▫️پر حرفی ممنوع
▫️تعریف کردن همه اتفاقاتی که در طول روز اتفاق افتاده ممنوع
▫️تلفن زدنا
▫️حساس شدنا
▫️چک کردنا
✖️ممنوع
مهربون باشید
@anche_bayad_bedanid
زندگی و روابطتان را
رویِ پایه های مستحکمِ «احترام» بنا کنید!
که گاهی احترام گذاشتن، برتر از دوست داشتن است!
و دوست داشتن، برتر از عشق ...!
اما احترام...!
اگر «عاشقانه» باشد؛ بالی می شود برای پروازِ آدم!
@anche_bayad_bedanid
💠به غرور همسرتون اهمیت بدین شاید این جمله را زیاد شنیده باشید ولی آیا بهش عمل هم کردید.
🌱به هزار و یک دلیل مردها دوست دارن قوی باشن و از همه مهمتر زنشون اونوو قوی بدونه.
همیشه این حس را به همسرتون بدین
که در نهایت به شانه های او تکیه خواهید کرد و در مورد مسائل مالی، احساسی به هیچ عنوان غرورش رو نشکونید.
اگر شکست خورده و ناراحته و شما باهاش همراه باشید این همدم بودن و مهربون بودن شما را همیشه تو خاطرش داره.
همون طور که ممکنه زخم زبان و یا متلک شما را همیشه در ذهنش نگه داره
@anche_bayad_bedanid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای اینکه حال دلمون خوب بشه 😍
مسئولیت خانم👇
❌به مرد وقتی ناراحته زمان بده
@anche_bayad_bedanid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانی دانه ایست،🌱
حتی اگر ندانی آنرا کجا کاشتی
روزی به بار مینشیند
و درختی میشود
و تو در سایه آن خستگی
در خواهی کرد!
آنچه باید بدانید .......
💞 #عاشقانه_دو_مدافع 📚 #قسمت_ششم خانم محمدے❓❓❓❓ سرمو برگردوندم ازم فاصلہ داشت دویید طرفم نفس راحتے
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_هفتم
بعد دانشگاه منتظر بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...
پکرو بی حوصلہ رفتم خونہ
تارسیدم ماماݧ صدام کرد...
اسماااااا❓❓❓❓
سلام جانم ماما❓
سلام دخترم خستہ نباشے
سلامت باشے ایـݧ و گفتم رفتم طرف اتاقم
ماماݧ دستم و گرفٺ و گفت:
کجا❓❓❓چرا لب و لوچت آویزونہ❓
هیچے خستم
آهاݧ اسماء جاݧ مادر سجادے زنگ
برگشتم سمتش و گفتم خب❓خب❓
مامان با تعجب گفت:چیہ❓چرا انقد هولے
کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـݧ
اخہ ماماݧ ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...
گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید
مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم
گفت اونطورے نگاه نکـݧ
گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم
إ ماماݧ پس نظر من چے❓❓❓❓
خوب نظرتو رو با هموݧ خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ
خندیدم و گونشو بوسیدم
وگفتم میشہ قرار بعدیموݧ بیروݧ از خونہ باشه❓❓❓❓
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
خوبہ والاجوون هاے الاݧ دیگہ حیا و خجالت نمیدونـݧ چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم
دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق
شب ک بابا اومد ماماݧ باهاش حرف زد
ماماݧ اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت
اسماء بابات اصـݧ راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشوݧ...
از جام بلند شدم و گفتم چے❓چرااااااا❓
ماماݧ چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓
شوخے کردم دختر چہ خبرتہ
تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود....
ماماݧ خندید ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـݧ ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود
خلاصہ قرارموݧ شد پنج شنبہ
کلے ب ماماݧ غر زدم ک پنجشنبہ مـݧ باید برم بهشت زهرا ...
اما ماماݧ گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...
خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم.....
دیگہ تا اخر هفتہ تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد
فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...
ایـݧ از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم
بالاخره پنج شنبہ از راه رسید..
✍ادامه دارد ....
@anche_bayad_bedanid
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_هشتم
بلاخره پنج شنبہ از راه رسید...
قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم
ساعت ۹/۳۰ بود
وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم
اوووووم خوب چے بپوشم حالااااااا
از کارم خندم گرفت
نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم
داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم
ساعت۹:۵۵دیقہ شد
۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم کہ بازے در میورد
از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم
ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد
وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده
گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در
تامنو دید اومد جلو با لبخند سلام کرد و در ماشیـݧ و برام باز کرد
اولیـݧ بار بود کہ لبخندشو میدیدم
سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ
تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم
من مشغول ور رفتـݧ با رو سریم بودم
سجادے هم مشغول رانندگے
اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره
بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم کہ باعث شد خندش بگیره
با اخم نگاش کردم
نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود
اما نتونستم روشو بخونم
بالاخره ب حرف اومد
نمیپرسید کجا میریم❓❓❓❓❓
منتظر بودم خودتوݧ بگید
بسیار خوب پس باز هم صبر کنید
حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم
جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد
از فرصت استفاده کردم
پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم
تا اومدم ازش عکس بگیرم
از گل فروشے اومد بیروݧ...
هل شدم و گوشے از دستم افتاد...
✍ ادامه دارد ....
@anche_bayad_bedanid