آنچه باید بدانید .......
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی هدیه های شخصی #قسمت_صد_و_هفده 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ کمی فکر
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
ماشین لباسشویی
#قسمت_صد_و_هجده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
سید کاظم حسینی
او جبهه
ماند
و من
آمدم مشهد مرخصی، صبح روز بعد رفتم ملک آباد، مقر سپاه، یکی از مسؤولین رده بالا گفت:«به هر کدوم از فرماندهان وسیله ای دادیم یک ماشین لباسشویی هم سهم آقای برونسی شده.»
مکث کرد و ادامه داد:« حالا که ایشون نیست، شما زحمتش رو می کشین که ببرین خونه شون؟»
می دانستم حاجی اگر بود به هیچ عنوان قبول نمی.کرد پیش خودم گفتم:« چی از این بهتر که تا نیست من
ترتیب کارو بدم.»
این طوری وقتی خبر دار می شد در مقابل عمل انجام شده قرار می گرفت و دیگر کاری نمی توانست بکند برای همین گفتم:« با کمال میل قبول می کنم»
ماشین لباسشویی را گذاشتم عقب یک وانت و سریع بردم خانه شان.
هرگز آن عصبانیتش یادم نمی رود همین که از موضوع ماشین لباسشویی خبردار شده بود و فهمیده بود ازکجا آب
می خورد یکراست آمد سروقت من.
هیچ وقت آن طور ناراحت و عصبانی ندیده بودمش با صدایی که می لرزید گفت:« شما به چه اجازه به خونه ی من ماشین لباسشویی آوردی؟»
چون انتظار همچین برخوردی را نداشتم پاک هول کرده بودم گفتم:« از طرف بالا به من دستور دادن.»
ناراحت از قبل گفت: «عذر بدتر از گناه!»
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
ماشین لباسشویی
#قسمت_صد_و_نوزده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
مکث کرد و خشن ادامه داد:«همین حالا می آی بر می داری می بریش»
کم کم اوضاع و احوال دستم می آمد و به خودم مسلط می.شدم .گفتم:« حالا مگه چی شده که این جوری داری زمین و آسمون رو به هم می دوزی،حاج آقا؟!»
به پرخاش گفت:« مگه من رفتم جنگ که ماشین لباسشویی تو خونه ام بیاد؟»
«بابا یک تیکه ی کوچیک حقت بود به ات دادن»
گفت: «شما می خواین اجر منو از بین ببرین ما برای چیز دیگه ای می ریم جنگ، داریم به وظیفه ی شرعی و دینی عمل می کنیم؛ همین چیزهاست که ممکنه ما رو از مسیر منحرف کنه.»
آهی از ته دل کشید نگاهش را از نگاهم گرفت و خیره ی طرف دیگری شد.
«تازه همین حقوقی رو هم که میگیرم نمی دونم حقم باشه یا نه؛ اصلاً وقتی که می آم مرخصی باید برم کار کنم
و خرج زن و بچه رو در بیارم و باز
برم جبهه " ۱ . اون وقت شما به خودتون اجازه ی این کارها رو میدین؟! این کار بعید بود از تو، آقا سید.»
آخرش هم زیر بار نرفت محکم و جدی گفت:« خودت اونو آوردی خودت هم می آی می بریش»
من هم زدم به در لجبازی و گفتم:« اون ماشین حق زن و بچه ی شما هست و باید تو خونه بمونه.» خداحافظی کرد و در حال رفتن گفت:« ما به اون دست نمی زنیم تا بیای ببریش»
با خودم گفتم:« هر حرفش رو که گوش کنم این یکی رو گوش نمی کنم.»
پا تو کفش کردم و دیگر نرفتم که ماشین لباسشویی را بیاورم.
خدا رحمتش کند او هم به خانمش گفته بود:«ماشین رو از تو کارتنش در نیاری.»
تا زمان شهادتش همان طور توی کارتن ماند و اصلاً دست نخورد.
مدتها بعد از شهادتش آن را با یک ماشین لباسشویی نوتر عوض کردم و بردم برای زن و بچه اش.
هدایت شده از آنچه باید بدانید .......
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲🌹 کلیپ صلوات خاصه امام رضا (ع)
سلام به امام رضا 🌙💫⭐️🌟❤️🌙☘💚💚💚☘
برای جاری شدن نعمت، برکت، نور ایمان و اگاهی در زندگی
عالی
ھرروز صبح ساعت8 🤲🤲🤲🤲💫
✋ سلام حضرت مهربانی، مهدی جان ♥️
انگار آدینه ها بیشتر دلم برایتان تنگ است ...
انگار بیشتر چشم براهتان هستم...✨
انگار مرغ دلم بی تاب تر به دیوار قفس می کوبد ...
انگار قلبم بیقرارتر است ...✨
آدینه ها انگار جانم فقط در آسمان یاد شما میل پرواز دارد ...
انگار در وجودم هزار پروانه زیر طاق رنگین کمان مهرتان صف کشیده اند ...
آدینه ها روز شماست ...
روز منتظران امیدوار ...
روز خوبِ آمدنتان ...
🕊💐 اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 عيب رندان مكن
🍃ای زاهد پاكيزه سرشت
🌸كه گناه دگران
🍃بر تو نخواهند نوشت...
🌸من اگر نيكم و گر بد
🍃تو برو خود را باش
🌸هر كسی آن دِرُوَد
🍃عاقبت كار كه كشت...
🌸٢٠مهرماه روز بزرگداشت
🍃 "حافظ" گرامی باد 🌸
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸این گلهای زیبا
🌸تقدیم به دختران ومادرانشان به مناسبت روز جهانی دختر🌼
6.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدران چه زحماتی میکشند
☘️☘️