گفت روضه بخون!
گفتم فقط یه جمله کافیه:
سر شش ماهه ای از نی به زمین افتاده....😭💔
هدایت شده از 📚آنچه اتفاق افتاد📚
139811241840242261967683.pdf
485.8K
متن کامل وصیت نامه ی سیاسی الهی #حاج_قاسم_سلیمانی
#مکتب_حاج_قاسم
📚آنچه اتفاق افتاد📚
متن کامل وصیت نامه ی سیاسی الهی #حاج_قاسم_سلیمانی #مکتب_حاج_قاسم
دوباره بخوانیم که در سال جدید سرلوحه ی راهِ ما باشد.
موقع تحویل سال
فقط یه حاجت دارم
اونی که حالمونو خوب میکنه برگرده...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ❤️
#داستان_فتح خیبر
قسمت دوم
...هنگامی که رسول خدا چشمان علی را شفا داد
علی برخاست
و ذوالفقار را طلب کرد...
شمشیر را آوردند
علی شمشیر را در دست گرفت
و خورشید نورانی تر شد! ...
رو به سوی میدان نهاد
مرحب _فرمانده ی هفت قلعه ی بزرگ خیبر_ پیش رویِ او ایستاده بود...
مردی که هیچ کس تابِ مقاومت دربرابر او را نداشت
علی قدم پیش نهاد
"من کسی هستم که مادرم مرا حیدر نامید."
هنگامی که مرحب این سخن را شنید، گریخت و از بیم آنچه دایهاش او را از آن برحذر داشته بود توقّف نکرد.
پس ابلیس در چهرۀ دانشمندی از دانشمندان یهود بر او مجسّم شد
"مرحب کجا میروی؟"
مرحب گفت: این هماورده خود را حیدر میخواند!
ابلیس پرسید: مگر حیدر کیست؟
مرحب گفت: دایهام مرا از رزم با مردی به نام حیدر بیم میداد و میگفت: او تو را خواهد کشت....
#ادامه_دارد ....