🔴حكایت چوب معلم
امیر نصر سامانی (یکی از امرای سامانی که از سال 301 تا 331 ه.ق سلطنت کرد) در ایّام کودکی معلّمی داشت، که نزد او قرآن می خواند، ولی از ناحیه ی معلّم کتک بسیار خورد (زیرا سابقا معلمین به شاگردان خودتنبیه بدنی شدید می کردند) امیر نصر کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت: هر گاه به مقام پادشاهی برسم، انتقام خود را از او می کشم و سزای او را به او می رسانم.
وقتی که امیر نصر به پادشاهی رسید، یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید، تا اینکه طرحی به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کرد، به خدمتکار خود گفت: برو در باغ روستا چوبی از درخت «به» بگیر و بیاور.
خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور.
خدمتکارنزد معلم آمد و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کرد، معلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید، معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید: علت احضار من چیست؟
خدمتکارجریان را گفت.
معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است، در مسیر راه به مغازه ی میوه فروشی رسید، پولی داد و از یک عدد میوه ی «بِهِ خوب» خرید و آن را در میان آستینش پنهان کرد. هنگامی که نزد امیر نصر آمد، دید در دست امیر نصر چوبی از درخت«به» هست و آن را بلند می کند و تکان می دهد. همین که چشم امیر نصر به معلم افتاد، خطاب به او گفت: از این چوب چه خاطره را می نگری؟ (آیا می دانی با چنین چوبی چقدر در ایام کودکی من، به من زدی؟)
در همان دم معلم دست در آستین خود کرد و آن میوه ی «به» را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت:« عمر پادشاه مستدام باد، این میوه ی به این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است.» ( یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم، شخصی مانند شما فردی برجسته، به وجود آمده است).
امیر نصر از این پاسخ جالب، بسیار مسرور و شادمان شد، معلم را در آغوش محبت خود گرفت، جایزه ی کلانی به او داد و برای او حقوق ماهیانه تعیین کرد، به طوری که زندگی معلم تا آخر عمر در خوشی و شادابی گذشت.
🗞 @ancients
میدان نقش جهان دومین میدان بزرگ دنیا :
میدان نقش جهان ساخته شده در عصر صفوی گسترده به طول ۵۲۵ متر و عرض ۱۵۹ متر طراحی گردیده است، این در حالی است که در همان دوره میدان دوژ پاریس با طراحی مربعی شکل که هر ضلعش تنها ۱۴۰مترمربع بیش نداشت به فرمان هانری چهارم درسال ۱۶۱۲ میلادی بنا گردید. میدان امام از میدان سرخ مسکو نیز که یکی از گسترده ترین و نامی ترین میدان های جهان بود، گسترده تر است . میدان بزرگ شهر بروکسل بلژیک نیز با اندازه ای ۶۸*۱۱۰ متر از دیدگاه گستردگی کمتر از یک دهم میدان نقش جهان پهنه دارد. در قیاس با میدان کنکورد پاریس نیز میدان نقش جهان از دیدگاه تاریخی برتری دارد و پس از میدان تیان آنکمن در پکن دومین میدان بزرگ جهان به شمار می رود.
🗞 @ancients
تولید سوسیس و کالباس در ایران ابتدا در سال ۱۳۰۷ در بندرانزلی توسط یک تبعه رکس به نام افونامو با یک ماشین کوچک دستی شروع شد که روزانه احتیاجات عدهدای از اتباع خارجی آن را تامین می کرد.
در سال ۱۳۰۹ شخص دیگری به نام لیشنیسکی از اهالی شوروی در بندر انزلی کارگاه کوچکی راه اندازی کرد که روزانه ۵۰ کیلو کالباس تهیه می نمود و سپس در سال ۱۳۱۲ کارخانه خود را به تهران منتقل نمود و تولید روزانه به مراتب بیشتری نیز داشت.
🗞 @ancients
یکی از نقاشی های عجیب ناصرالدین شاه از خوابی که دیده بود ترسیم کرده و از طایفه اجنه ایی که به خواب مبارک رفته بودند توضیحی داده است جالب اینکه خواب را با خاب نوشته است!
🗞 @ancients
تصاويرى از روش يخ سازى در ايران قديم قبل از ابداع يخچال هاى برقى!
در یکی از کارگاه های سنتی یخسازی در شب های زمستان آب قنات در جوی های کوچکی جاری می شد تا شب هنگام یخ بزند
پس از یخ بستن این یخ توسط کلنگ و پارو خرد می شد و در گود یخ ریخته می شد و روی آن آب پاشیده می شد تا فضای بین یخ ها پر شود و دوباره هنگام شب یخ بزند و یکپارچه شود. در سراسر زمستان این کار تکرار می شد تا گود یخ پر شود. در پایان زمستان این گود با لایه ای از کاه و خاک نرم پوشانیده می شد تا از گرما در امان بماند و در فصل تابستان به تدریج از این یخ برداشت می شد.
🗞 @ancients
بزرگترین فرش دستباف جهان که در کتاب گینس ثبت شده !
بزرگترین فرش دستباف جهان در مسجد شیخ زاید بن السلطان آل نهیان بزرگترین مسجد امارات متحده عربی و هشتمین مسجد بزرگ جهان می باشد. این مسجد به منظور یادبود شیخ زاید، بنیانگذار و اولین رئیس جمهور امارات، بنا نهاده شده است و شیخ زاید نیز در همین مکان دفن شده است.
پس از عرضه دو فرش بزرگ ایرانی برای مسجد شیخ زاید در ابوظبی واقع در کشور امارات
و فرش ایرانی مشهور به ویس کرمان در حراج کریستی لندن به 20 برابر قیمت پیش بینی شده به فروش رسید عنوان گران ترین و بزرگ ترین فرش های تاریخ جهان به نام ایران در کتاب گینس نیز ثبت شده است
این فرش توسط یک هنرمند ایرانی به نام علی خلیقی، طراحی و توسط شرکت سهامی فرش ایران بافته شده است. این فرش 6000 متر مساحت دارد و توسط 1200 بافنده، 30 کارگر و 20 تکنسین و با استفاده از 35 تن پشم و 12 تن پنبه بافته شده است. این فرش نفیس، 47 تن وزن دارد و دارای 2268000000 گره می باشد.
🗞 @ancients
اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی. پیرمرد گفت: از کجا معلوم؟
فردا اسب پیرمرد با چند اسب وحشی برگشت. مردم گفتند: چقدر خوش شانسی.
پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست. مردم گفتند: چقدر بدشانسی. فردایش تمام مردها را به جنگ بردند بجز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.
زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان، مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد. از کجا معلوم؟
🗞 @ancients
حتما براتون این سوال پیش اومده که تاریخ ایران چرا انقدر دشمن داره؟! توجهتون رو به این جمله از میلان کوندرا جلب میکنم:
“نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه آن است. باید کتابهایش را، فرهنگش را و تاریخش را از بین برد. بعد کسی را گمارد که کتابهای تازهای بنویسد، فرهنگ تازهای جعل کند و تاریخ تازهای بسازد...”
🗞 @ancients
شاید ضرب المثل “ارزن عثمانی، خروس ایرانی” رو شنیده باشید. در جریان نبرد نادر شاه با عثمانی ها روزی فرستاده دولت عثمانی با دو گونی ارزن نزد نادرشاه شرفیاب میشود و آنها را در مقابل نادرشاه بر روی زمین میگذارد و میگوید : لشکر ما این تعداد است و از جنگ با ما صرفنظر بکنید.
نادرشاه دستور میدهد دو خروس بیاورند و دو خروس را در برابر دو گونی ارزن قرار دهند و خروس ها شروع به خوردن ارزنها میکنند. در این هنگام نادرشاه رو به فرستاده عثمانی میکند و میگوید: برو به سلطانت بگو که دو خروس همه لشگریان ما را خوردند !
این ضربالمثل زمانی به کار می رود که کسی از کری خوانی رقیب باک نداشته باشد و آن را با کری قوی تری پاسخ بدهد و این گونه دو طرف با به رخ کشیدن قدرت خود بخواهند باج بگیرند
@ancients
عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود میپرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابستهای، چگونه میخواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟
درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت...
@ancients
💎 گویند عبید در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینه زندگى او را تامین نمیکردند، لذا او چاره اى اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت:
من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام. پس از مرگم از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را براى خود بردار.
این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگى و محبت کنند و عبید نیز آخر عمرش با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت.
پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد.
اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود:
خداى داند و من دانم و تو هم دانى
که یک فُلوس ندارد عبید زاکانى
@ancients