eitaa logo
تاریخ ایران و جهان باستان
79.1هزار دنبال‌کننده
37هزار عکس
4.7هزار ویدیو
13 فایل
ملتی که تاریخ خود را نداند، مجبور به تکرار آن است هر روز با مطالب جالب سیاسی و تاریخی 💐💐 پذیرش تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4048027657C227a3cbb22
مشاهده در ایتا
دانلود
زدن سه نوبت سنگ پا در هفته حین حمام و یا بعد از آن تا سی درصد از دردهای کمر و مهره های گردنی می کاهد این سنت کهن ایرانی پایه هایی علمی دارد آن را فراموش نکنید! @Ancients
بیست سال طول می کشد؛ زنی از پسرش یک مرد بسازد و بیست دقیقه طول می کشد تا زنی دیگر از او یک احمق بسازد... هلن رولند @Ancients
سالها پیش، ژان لیدلوف که با قبیله یکانا در جنگل های بارانی امریکای جنوبی زندگی کرده از مشاهده کار ایتالیایی ها و سرخپوستان متوجه دیدگاه های متفاوت این دو گروه نسبت به کار شد: " اینجا جلوی چشمان من، دو گروه از افراد در حال انجام دادن کار یکسانی هستند. ایتالیایی‌ها عصبی، اخمو و ناراحتند، با هرچیزی از کوره در می رفتند و یکریز فحش می‌دهند. اما سرخپوستان خوش می‌گذراندند. آن‌ها به بد‌بار بودن قایق می خندیدند و اداهای مختلفی در می آوردند" هیچکس به سرخپوست‌ها نگفته بود که آنچه آن‌ها انجام می‌دادند اسمش "کار" است. در نتیجه، از انجام آن لذت می بردند. در زبان آن‌ها اصلا کلمه‌ای معادل کلمه "کار" وجود ندارد. ژوزف کمبل در آخر می‌گوید: کار، واقعا زمانی شروع می‌شود که ما از انجام دادن آنچه لذت می‌بریم، دست بکشیم. برشی از @Ancients
من مطمئنم اگه انسان ها مسئول حفاظت از پنگوئن ها بودن الان همشون منقرض شده بودن! کاش یه سری رفتارا رو از حیونا یاد بگیریم... @Ancients
"تو اى کمبوجیه! مپندار که عصای زرین سلطنتی تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت، دوستان صمیمی برای پادشاه، عصای مطمئن تری هستند..." نصيحت كوروش به فرزندانش؛ نقل از گزنفون @Ancients
در نبرد توشيما، روسها كد تسليم را به ژاپنى ها مخابره كردند تا جنگ را متوقف و تسليم شوند، ولى ژاپنى ها آن كد را نميفهميدند، زيرا كد تسليمى براى آنها تعريف نشده بود و تا آخرين نفس میجنگيدند @Ancients
جمله «» جمله معروف «خانم ها مقدم ترند» را تقریبا همه ما شنیده ایم. این جمله معروف اغلب در بسیاری از فرهنگ ها و ملل برای تعارف استفاده می شود. بسیاری کوشیده اند تا ریشه تاریخی آن را به دست آورند و به معمای تاریخی Ladies First پایان دهند. اغلب گفته می شود که ریشه این جمله به یک داستان بازمی گردد. بنا بر این گزارش، در قرن هجدهم میلادی در ایتالیا، پسر ثروتمندی تصمیم می گیرد با دختری از یک خانواده فقیر ازدواج کند، ولی با ازدواج آن دو به دلیل آنچه اختلاف طبقاتی می نامیدند، مخالفت شد. دختر و پسر از هر روش و راه حلی برای موافقت خانواده های خود استفاده کردند، ولی موفق به کسب رضایت آنها نشدند. آنها تصمیم گرفتند تا با هم خودکشی کنند. به همین دلیل بالای کوهی مشرف به دریا رفتند تا خود را از آنجا به پایین پرتاب کنند و به زندگی خود پایان دهند. دختر قصد داشت تا پیش از پسر خودش را پایین بیندازد؛ اما پسر مانع می شود، زیرا نمی توانست مرگ او را ببیند. به این ترتیب، پسر خود را از کوه به پایین انداخت و جان خود را از دست داد. دختر که منظره هولناک خودکشی پسر را دید، از فکر خودکشی منصرف شد و به روستای خود بازگشت. چند ماهی نگذشته بود که او با پسر دیگری آشنا شد و با او ازدواج کرد. این ماجرا در میان اهالی روستا حسابی سر و صدا کرد بود. آنها دختر را مستحق ملامت می دانستند و می گفتند : ...و اینگونه او را نکوهش کرده و به داستان عاشقانه پیش از ازدواجش اشاره می کردند. با این حال امروزه گفتن این جمله تعارف آمیز صرف نظر از داستان عجیبش برای گذشتن و بانوان استفاده می شود. @Ancients
در سال 1945 گروهی از دانش آموزان مدرسه‌ای در شوروی به سفارتخانه آمریکا مجسمه‌ای دست‌ساز را به نشانه دوستی هدیه دادند. پس از 7 سال مشخص شد که داخل این مجسمه ابزار استراق سمع جاسازی شده بود @Ancients
پزشکان در چین باستان فقط زمانی از بیمار پول دریافت می‌کردند که بیمار در سطح سلامت خوبی قرار میگرفت و حتی زمانیکه بیمار رو به وخامت میرفت مجبور بودند از جیب خود پولی بپردازند! @Ancients
هر گاه بخواهند کسی را از لحاظ مقام و فضل و ثروت و جز اینها تحقیر یا تخفیف کنند از باب تعریض و کنایه به عبارت‌ مثلی ‌بالا استنادکرده و می گویند: علی آباد هم شهر شده! یا به اصطلاح دیگر " خیال می کنه علی آباد هم شهری شده." علی آباد در ابتدا قهوه خانه بزرگی بود که اطاقهای متعدد برای مسافرین و چندین اصطبل و طویله برای چهار پایان داشت. ساکنان مناطق شرقی مازندران محصولات صادراتی خویش از قبیل برنج و پنبه و کنف و کارهای دستی مانند شمد و شیر و پنیر و تافته را از طریق علی آباد و دره سوداکوه به تهران و شهر تاریخی ری و فلات مرکزی و جنوبی ایران حمل می کردند. قهوه خانه علی آباد در واقع شب منزل کاروانها و چهار پایان بود و به علت اهمیت موقع تدریجا توسعه پیدا کرده مسکن و مسافرخانه های زیادی در اطراف آن ساخته شده است به قسمی که پس از چندی به صورت یک بلده کوچک در آمد منتها چون صورت شهری نداشت به علت رطوبت هوا و ریزش بارانهای متوالی مخصوصا عبور و مرور هزاران راس اسب و قاطر و الاغ که شبانه روز ادامه داشت هوای آن همیشه کثیف و آلوده و راهها و کوچه های تنگ و باریک آن همواره پر از گل و لجن بوده که عبور از داخل بلده را مشکل می کرده است، به همین جهات و ملاحظات اگر کسی در آن عصر و زمان خود را علی آباد معرفی می کرد و یا از مناظر و یا زیبایی های آن سخنی می گفت از آنجا که علی آباد قهوه خانه ای بیش نبوده است از باب طنز و کنایه می گفتند: علی آباد هم شهر شده ! @Ancients
من مايلم امور دولت را به نحوی اداره كنم كه اگر در پايان فرمانروايی خود همه دوستانم را از دست دادم، دست كم يكی از دوستانم باقی بماند و آن وجدان و قلب من است... 👤 آبراهام لینکلن @Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاخره آقای جنتی اعتراف کرد 😄 زمان فرعون چند سفر به مصر رفته! @Ancients
در اوایل امپراطوری روم هیچ کار علمی درباره دارو انجام نمیشد. آن‌ها اعتقاد داشتند سرپرست خانه‌ها باید به‌اندازه کافی درباره دارو و گیاهان می‌دانستند و با آن بیماری‌ها را در خانه درمان کنند @Ancients
نمرود پادشاهی که ادعای خدایی کرد و حضرت ابراهیم را درون آتش پرتاب کرد و در انتها به وضع عجیبی توسط پشه ای کُشته شد. اما نمادهای شیطانی نمرود امروزه به وفور توسط سازمان ها استفاد میشود @Ancients
... پسری برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از فروشگاههای بزرگ که همه چیز میفروشند (Everything Under a Roof) رفت… مدیر فروشگاه به او گفت: یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند مشتری داشته است ؟ پسر پاسخ داد که یک مشتری مدیر با ناراحتي گفت: تنها یک مشتری؟ بی تجربه ترین متقاضیان کار در اینجا حدقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است ؟ پسر گفت: 134,999٫50 دلار مدیر فریاد کشید : 134,999٫50 دلار...؟مگه چی فروختی ؟ پسر گفت: اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک من هم یک بلیزر دبلیو دی4 به او پیشنهاد دادم که او هم خرید مدیر میگه اون اومده بود قلاب ماهیگیری بخره تو بهش قایق و بلیزر فروختی؟ میگه نه اومده بود قرص سردرد بخره من بهش پیشنهاد کردم بره ماهیگیری برای سردردش خوبه و اين سرنوشت انسانهای بزرگ و نابغه است. (صاحب بزرگترين هايپرمارکتهای دنيا) @Ancients
علامت احمق سه چیز است: از هدر رفتن عمر باکی ندارد. از حرف‌های بیهوده سیر نمی‌شود. تاب همنشینی کسی که عیبش را ببیند ندارد. 👤 شیخ بهایی @Ancients
مغزِ آدمیزاد، عین ماشین میمونه، زیاد نمیشه باهاش ور رفت بهترین صورتش اینه که یکنواخت کار کنه، هر روزی کارِ همون روز رو بکنه هیچ قسمت اش بیش از اندازه ی لازم کار نکنه @Ancients
داستان سرهنگ ساندرس یک روز در منزل نشسته بود که در این میان نوه اش آمد و گفت : بابابزرگ این ماه برایم یک دوچرخه میخری ؟ او نوه اش را خیلی دوست می داشت ، گفت : حتماً عزیزم ،حساب کرد ماهی 500 دلار حقوق بازنشستگی میگیرد و حتی در مخارج خانه هم می ماند . شروع کرد به خواندن کتاب های موفقیت . در یکی از بندهای یک کتاب نوشته بود: قابلیت هایتان را روی کاغذ بنویسید .او شروع کرد به نوشتن ، تا اینکه ،دوباره نوه اش آمد و گفت : بابا بزرگ داری چه کار می کنی ؟ پدربزرگ گفت : دارم کارهایی که بلدم را مینویسم . پسرک گفت : بابا بزرگ بنویس مرغ های خوشمزه هم درست می کنی . درست بود ؛ پیرمرد پودرهایی را درست می کرد که وقتی به مرغ ها میزد مزه مرغ ها شگفت انگیز می شد .او راهش را پیدا کرد . پودر مرغ را برای فروش نزد اولین رستوران برد اما صاحب آنجا قبول نکرد ،دومین رستوران نه ، سومین رستوران نه ، او به 623 رستوران مراجعه کرد و ششصدوبیست و چهارمین رستوران ،حاضر شد از پودر مرغ سرهنگ ساندرس استفاده کند . امروزه کارخانه پودر مرغ کنتاکی در 124 کشور دنیا نمایندگی دارد . اگر در آمریکا کسی بخواهد تصویر سرهنگ ساندرس مرغ کنتاکی و پودر مرغ کنتاکی را بالای درب رستورانش نصب کند ، باید 50 هزار دلار به این شرکت پرداخت کند. @Ancients
مغزِ آدمیزاد، عین ماشین میمونه، زیاد نمیشه باهاش ور رفت بهترین صورتش اینه که یکنواخت کار کنه، هر روزی کارِ همون روز رو بکنه هیچ قسمت اش بیش از اندازه ی لازم کار نکنه @Ancients
ناصرالدین شاه در سومین سفرش به فرنگ وقتی‌ دید روز ولنتاین شده و شنید که عشاق در این روز به همدیگر نام می‌نویسند ، کارت پستالی خرید و آن‌ را برای انیس الدوله پست کرد @Ancients
ناصر خسرو تا چهل سالگی شرب مدام میکرد... در چهل سالگی بود که خواب حج میبینه و مرد دین میشه و به سفر حج میره پنج بار به سفر حج میره که جمعا 15سال از عمرش رو در سفر حج گذروند. پس از 5 سفر ، دیگه به حج نرفت ! اهل شهر به ناصر خسرو گفتن چرا دیگه به حج نمیری ؟ گفت ؛ در سفر آخرم در راه رفتن به حج در میانه راه یکی از هم قطاران غذایی نداشت رویش نمیشد تا از کسی غذایی طلب کند، دیدم به یکباره از شدت ضعف در حال موت است؛ خرمایی داشتم به او دادم و حالش بهبودی یافت... در آن لحظه به ناگاه گمان کردم که کعبه را طواف مینمایم که گفته می شود شیخ بهایی نیز در رابطه با این داستان شعر زیر را سروده است: همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن همه سال حج نمودن سفر حجاز کردن ز مدینه تا به کعبه سر و پابرهنه رفتن ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر ندارد که به روی نا امیدی در بسته باز کردن @Ancients
سربروس سربروس یکی از موجودات افسانه‌ای در اساطیر یونان باستان است. سِربِروس سگی بود با سه سر (در برخی تفاسیر پنجاه تا صد سر)، پنجه‌هایی چون شیر و ماری به‌جای دُم که نگهبان دروازهٔ جهان زیرین (جهان مردگان) بود و به ارواح اجازهٔ ورود می‌داد و مانع خروجشان از جهان زیرین می‌شد. تنها چند تن از زندگان توانستند به طریقی از این سد بگذرند و به جهان مردگان بروند و بازگردند. یکی از این افراد “اورفئوس” بود که توانست سِربِروس را با آوازخوانی خواب کند و به نجات همسرش “ائورودیکه” برود. هرکول نیز در آخرین (دوازدهمین) مأموریت خود موفق شد سِربِروس را از جایگاه خود خارج سازد و به شاه ائوروستئوس پیشکش کند. @Ancients
برس‏ مورخ کلدانى هم معتقد است که کورش کبیر در میدان جنگ علیه قوم دها (که یک قوم سکایی در شمال و شمال شرق فلات ایران بودند) کشته شد. نقاشی‌هایی از کشته شدنِ کورش در موزه‌های اروپایی، که سر بریدۀ کورش در تَشتی از خون، از خوردنِ خون سیراب شد! روایت دوم : این نقاشی متعلق به یحیی میباشد @Ancients
"ملاقات با نادر بسیار دشوار بود. وی چنان از باده پیروزی سرمست است که صریحا می گوید که اگر اراده کند، با یک حرکت کره زمین را تسخیر خواهد کرد. نادر مردی نظامی است و نمی توان روی تعهدات سیاسی او حساب کرد. او با عثمانی خوب نیست و با ما هم قلبا خوب نخواهد شد. خیلی دشوار است که بشود با او وارد یک معامله سیاسی شد، زیرا که او برای هر مسئله ای راه حل نظامی را ترجیح می دهد. او عاشق شمشیر درخشان، توپ دورزن، اسب اصیل و سرباز مطیع است. با وجود این، هر وقت که خسته می شود از منشی اش که در جلسات رسمی همیشه حضور دارد می خواهد که برایش از دیوان حافظ غزلی بخواند". این گزارش کتبی"کالوشکین" نماینده اعزامی تزار روسیه به ایران در سال ۱۷۴۲ از ملاقاتش با نادرشاه بود که در آرشیو سن پترزبورگ نگهداری می شود. @Ancients
سوسیس و کالباس ابتدا دریونان تولید شده،سالامی یکی از فرآورده های گوشتی و شبیه کالباس بود که در۵۰۰سال پیش از میلاد در شهر سالامی در ساحل شرقی یونان تهیه میشد. @Ancients
در زمان باستان در بین‌النهرین پزشکان از ترکیب الکل و تریاک برای بیهوشی و بی حسی بیماران استفاده میکردند! در مصر باستان هم شاهدانه، بنگ و خشخاش بجای آنتی‌بیوتیک در بیماری‌ها کاربرد داشت @Ancients
فراعنه نمیتوانند برده رﺍ به وجود آورند. زیرا برده ها هم تعدادشاﻥ زیاد است هم قدرتشان. ﺩر نتیجه این خود برده ها هستند که فرعون ها رﺍ میسازند. 👤 مارتین لوترکینگ @Ancients
ابن سیرین، كسی را گفت: چگونه‏ ای؟ گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟ ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و لعنت بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم! گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ‏ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی. @Ancients
اولین مسلسل ایران را مظفرالدین شاه از روسیه واردکرد ک مسلسل ماکزیم یا شصت‌تیر نام داشت عکس پایین رضاخان جوان درحال آموزش کاربا این مسلسل است او چندی بعد به رضاخان شصت‌تیر معروف شد @Ancients
آورده اند که : وقتی در اصفهان مرد ساده لوحی گوسفندی خریده بخانه می آورد ، الواط اصفهان تدبیری کردند که آن گوسفند را بی مرافعه از او بگیرند ، یکی پیش آمد گفت که ای فلان این سگ را از کجا آورده .گفت برو شوخی مکن این گوسفند است و چون قدمی چند رفت یکی دیگر گفت که ای فلان این سگ را برای چه میخواهی .گفت این سگ نیست گوسفند است ولکن در خیالش وهمی پیدا شد که شاید این سگ باشد و چون قدمی چند رفت دیگری باو گفت که متوجه باش این سگ ترا دندان نگیرد مرد گفت سبحان الله من این را بجای گوسفند خریده ام چون جمعی گفتند که سگ است آن مرد باور کرد دست از گوسفند خود برداشت چون دور شد الواط آن را کباب کردند : ریاض الحکایات نگارش ؛ آیت الله العظمی ملا حبیب الله شریف کاشانی @Ancients