ناسا اخیراً تصایری از سیاهچالههای بزرگ را به اشتراک گذاشته؛ رصدخانه اشعه ایکس چاندرا ناسا تصاویری از دو سیاهچاله بزرگ را در مرحله ادغام با یکدیگر به اشتراک گذاشته و امواج در تصاویر جدید در رنگهای قرمز ، نارنجی و زرد قابل مشاهده هستن.
این سیاه چالههای ادغام شده تقریباً ۳ هزار سال نوری از یکدیگر فاصله دارند و به عنوان منابع مانند نقطهای روشن در وسط تصویر دیده میشوند.
براس آنچه که ناسا اعلام کرده، این دو سیاهچاله از ۳۰ میلیون سال پیش شروع به ادغام با یکدیگر کردهاند.
+فکر کن یه روزی سر حساب میشیم میفهمیم سیاهچالهها هم ازدواج میکردند و باهم یکی میشن :)))
🗞 @Ancients ⏳
شتر دیدی ندیدی
مردی در صحرا بدنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر با هوشی برخورد . سراغ شتر را از او گرفت .
پسر گفت : شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله .
پسر پرسید : آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود ؟ مرد گفت : بله .
حالا بگو شتر کجاست ؟ پسر گفت من شتری ندیدم .
مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید این پسر بلائی سر شتر او آورده و پسرک را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد .
قاضی از پسر پرسید . اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست داده ای ؟
پسرک گفت : در راه ، روی خاک اثر پای شتری دیدم که فقط سبزههای یک طرف را خورده بود . فهمیدم که شاید شتر یک چشمش کور بود .
بعد دیدم در یک طرف راه مگس بیشتر است و یک طرف دیگر پشه بیشتر است.
و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است .
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت : درست است که تو بی گناهی ولی زبانت باعث دردسرت شد .
پس از این به بعد شتر دیدی ، ندیدی !!
این مثل هنگامی کاربرد دارد که پرحرفی باعث دردسر می شود .
آسودگی در کم گفتن است و چکار داری که دخالت کنی ، شتر دیدی ندیدی و خلاص.
🗞 @Ancients ⏳
یکی از حکایات مثنوی معنوی حکایت
مسجد ضرار میباشد، مسجدی بسیار
بزرگ و مجلل که کفار برای ایجاد نفاق
و دو دستگی بین مسلمانان بنا کردند و
پیامبر اکرم (ص) دستور به آتش
کشیدن و ویرانی آن داد.
حضرت مولانا در این حکایت به خواننده
هشدار میدهد که درون هر یک از ما مسجد
ضراری وجود دارد و وظیفۀ هر انسان
مومنی ویران کردن آن مسجد است.
مسجدی بنا شده از کبر، غرور و تمام رذایل
وجودی که ما به مرور زمان در وجودمان
ساخته و با هزینه کرد از ایمان، آن را مزین
و با تمام وجود از آن پاسداری هم میکنیم!
هر ذرّهیی دوان است، تا زندگی بیابد
تو ذرّهیی نداری آهنگِ زندگانی
آنها که اهلِ صلح اند، بردند زندگی را
وین ناکسان بمانند در جنگِ زندگانی
🗞 @Ancients ⏳
تو چین فیلترینگ اینترنت به قدری شدیده که علاوه بر فیسبوک، توئیتر و اینستاگرام، حتی گوگل هم فیلتره!
دولت چین هر از چندگاهی مانور فیلترینگ برگزار میکنه که آمادگیشو تو سطح بالایی حفظ کنه
🗞 @Ancients ⏳
نقاشی پر رمز مریم مقدس
اثرى از سال میلادی كه در کلیسای باسیلیکا در فرانسه نگهداری می شود..
در گوشه راست نقاشى یک شی سفينه مانند که در هوا شناور است و انگار يك بشقاب پرنده است به خوبی دیده میشود و فردی که به وضوح در حال تماشایش است.
🗞 @Ancients ⏳
♨️حکایت شب اول قبر
آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم .
دوستان
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن...
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل ميديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشهاي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي ميآيد. صداهايي رعبآور و وحشتافزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست ميکرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بيانتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک ميشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه ميکشيد و مانع از آن ميشد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف ميزدند و مرا به يکديگر نشان ميدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نميآمد. تنها دهانم باز و بسته ميشد و داشت نفسم بند ميآمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم
گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم....
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم.
صدايی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من ميآمد.
هر چقدر آن نور به من نزديکتر ميشد آن دو نفر آتشين عقبتر و عقبتر ميرفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور !
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نميتوانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ترک ميشدم و خدا ميداند چه بلايي بر سر من ميآوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبهاش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.
🗞 @Ancients ⏳
97 سال پیش در همین تاریخ برداران رایت برای اولین بار تونستند با وسیله پرندهی خودشون در ارتفاع 4 متری به مدت 12 ثانیه پرواز کنند و پرواز انسان از اینجا شروع شد...
امروز بعد از گذشت کمتر 100 سال به فکر سفر به فضا هستیم! آیا صد سال پیش کسی تصور میکرد یک روز انسان به فضا بره؟ شما برای صد سال دیگه چی پیش بینی میکنید؟
🗞 @Ancients ⏳
زینب پاشا از زنان قهرمان و حماسه ساز تُرک آذربایجانی در اواخر دوره قاجار و به ویژه حادثه امتیاز تنباکو
او با شرکت کردن در نهضت تحریم توتون و تنباکو و نیز گشودن انبارهای محتکران تبریز در زمان قحطی نان، نام خود را در تاریخ جاودانه کرده است
این جملات از اوست:
اگر شما مردان جراُت نداريد، جزای ستم پيشگان را کف دستشان بگذاريد، اگر می ترسيد که دست دزدان وغارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنيد، چادر ما زنان را سرتان کنيد و در کنج خانه بنشينيد و دم از مردی و مردانگی نزنيد، ما جای شما با ستمکاران می جنگيم.
شعری به ترکی در وصف زینب پاشا
حوکم ائله دی زينب پاشا
جومله اوناث و فراشا
سيز بازاری باسین داشا
دَگنگی ياغلاییم گليم
پاتاوامی باغلاییم گليم
🗞 @Ancients ⏳
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود
و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیشد
تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد.
ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود
و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند.
آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت.
در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مَبَر..تا خیک خیک نریزی..!!»
🗞 @Ancients ⏳
در قرون وسطی کلیسا برطبق خرافات خود، اعلام کرد گربه ها شیطانی هستند و آنها را میکشت!
در نتیجه با کاهش گربه ها، جمعیت موش ها افزایش یافت و یکی از عوامل اصلی ایجاد طاعون و مرگ میلیون ها نفر شد!
🗞 @Ancients ⏳
آورده اند که:
روزی به کریم خان زند گفتند، یک فردی یک هفته است میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند...
کریم خان آن شخص را به حضور طلبید، ولی آن شخص بشدت گریه میکرد و نمیتوانست حرف بزند. کریم خان گفت : وقتی گریه هایش تمام شد بیاریدش نزد من؛
بعد از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و شرف حضور یافت. گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم .
شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید تا برود دوباره شفایش را بگیرد؛
اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید ...
وکیل الرعایا گفت: پدر من یک دزد بود من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم!!
پدر من چگونه میتواند شفا دهنده باشد؟
اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیایمان را به تباهی میکشند!
🗞 @Ancients ⏳
بانو تهمینه اطمینان مقدم ( بازیگر قدیمی ) 26 آذر ماه به همسرش ایرج قادری عزیز هنرمند مطرح و پیشکسوت و پسر ناکام شان پیوست .تصویری از ایرج خان قادری و همسرش تهمینه و پسر ناکام شان تورج.ایرج قادری درباره روز درگذشت پسرش میگفت:«با تهمینه در دفترم بودیم که تلفن زنگ زد. قرار بود تهمینه به آمریکا برود و به تورج سر بزند. تلفن دفترم زنگ خورد. گوشی را که برداشتم یکی از دوستان تورج پشت خط بود که از آمریکا زنگ میزد. آنچه که نباید میشنیدم را گفت. فقط شکستم و خورد شدم. بعد فریاد کشیدم. از ته دل فریاد میزدم و به تمام هستی ناسزا میگفتم. فکر میکنم یکی دو ساعت بیشتر نگذشته بود که ناصر ملکمطیعی و فردین آمدند پیشم. در حال خودم نبودم. یادم هست که خبر خیلی زود به مردم هم رسیده بود و جمعیت زیادی مقابل دفتر جمع شده بودند»تهمینه اطمینان مقدم همسر ایرج قادری درباره این اتفاق غم انگیز می گوید: فوت پسرمان کمر ايرج را شکست و بزرگترين ضربه زندگي من و ايرج بود. من به طور کلي آدم مقاومي هستم. هيچ کسي در ختم مادرم، پدرم و حتي برادر جوانم گريه من را نديد. فقط فوت پسرم بود که ضربه بزرگي به من زد.
🗞 @Ancients ⏳
ابراهيم ادهم را گفتند گوشت گران شده چه كنيم؟
گفت ما ارزان كنيم،
گفتند چگونه؟!
گفت نخريم و نخوريم
📚تذکره الاولیا ذکر ابراهیم ادهم
+ حالا برو تو صف پراید و مرغ و تخم مرغ وایسا
🗞 @Ancients ⏳
"كريستف نيومن" ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺷﺮﻗﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻮﺩﮎ ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﺳﯿﻢ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺮﻟﯿﻦ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩ.
ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺷﺪ.
ﻣﺘﻦ ﺯﯾﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﯾﺎﺩﺍﺷﺖ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ :
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺰﺭﮔﯿﺴﺖ. ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻃﻠﻮﻉ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﺮﺍ به دﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽﺳﭙﺎﺭﻧﺪ.
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﻤﯿﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺰﺭﮔﯿﺴﺖ.
ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺩﺭ 70 ﮐﺸﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ 317 ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ به ناﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﺎﻣﮕﺬﺍﺭﯼ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻫﻢ ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺑﻨﯿﺎﺩﻫﺎﯼ ﺧﯿﺮﯾﻪ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺷﺪ.
ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ..
🗞 @Ancients ⏳
آتش ۱۵۰۰ ساله
در شهر یزد آتشی وجود دارد که ۱۵۰۰ سال است خاموش نشده است و همچنان می سوزد.
این آتش ورهرام نام دارد که به معنای آتش پیروزی است.
کسی که مسئول روشن نگه داشتن آتش است هیربد نام دارد، وی روزانه در چند نوبت با افزودن تکه های چوب خشک که مقاوم تر از تکه های دیگر است
این آتش را روشن حفظ میکند.
بازدیدکنندگان می توانند این آتش را از پشت شیشه ببینند،
چرا که نفس های آدمی نباید با آتش پاک تماس پیدا کند حتی نگهبان مخصوص هم با پوشاندن صورت با نقابی به نام پدام ، که بر روی دهان و بینی قرار می گیرد به این آتش نزدیک می شوند.
🗞 @Ancients ⏳
فیش حقوقی مهندس بازرگان و باقی قضایا
مهندس هاشم صباغیان وزیر کشور دولت موقت در خاطرهای از مهندس بازرگان مینویسد: «چند ماه از نخستوزیری مهندس مهدی بازرگان گذشته بود که فیش حقوقی ایشان از حسابداری نخستوزیری رسید. بازرگان نگاهی به آن افکند و گفت: مگر این مردم چند بار باید به من حقوق بدهند. من حقوق بازنشستگی را از دانشگاه دریافت میکنم و آن نتیجه سی سال خدمت فرهنگی اینجانب بوده است. بنابراین این مبلغ را به خزانه برگردانید و از ماه بعد دیگر فیش حقوقی به نام من صادر نکنید.
پس از ترورهای گروه فرقان آقای مهندس بازرگان آمادگی پیدا کردند که حفاظت مختصری از ایشان و محل کار و خانهشان به عمل آید لذا آقای بازرگان و همسرش مدتی از دوران نخستوزیری را در یکی از آپارتمانهای دولتی که قبلاً محل زندگی نگهبانان کاخ شاپور غلامرضا در دوران طاغوت بود زندگی میکرد چون در آغاز انقلاب شب و روز به کارهای مردم و امور مملکت میرسید و نمیتوانست به خانه خود برود. غذای ایشان و همسرش مانند همه کارمندان نخستوزیری هنگام ناهار و شام در منزل و یا دفتر کار ایشان داده میشد. یک روز از من (هاشم صباغیان) پرسیدند که هر پرس غذا چقدر برای دولت تمام میشود جواب دادم باید سئوال کنم. پس از آنکه از مسئول سئوال نمودم، ایشان گفتند 140 تومان هزینه میشود. چندماه بعد مهندس بازرگان چکی در حدود سی هزار تومان از حساب شخصی خود امضا کرد و دستور داد که به حساب خزانه دولت بریزند من با حیرت گفتم این چک را برای چه نوشتهاید؟ حواب داد: در مورد غذای خود حرفی ندارم، اما پول غذای همسرم را باید به بیتالمال بپردازم.
🗞 @Ancients ⏳
مـشكل ما خدا نيست!
مـشكل ما انسانهايى هستنـد كه خود را نماينده خدا دانستند
و با نام خدا هر كارى كه خـواستند كردند....
🗞 @Ancients ⏳
دژ کنگلو معروف به "عقاب مازندران" نماد یک قلعه نفوذ ناپذیر باستانی که از حمله مغول و اعراب در امان مانده است!
📸سوادکوه - مازندران
🗞 @Ancients ⏳
روغن کاری چرخهای دوچرخه سوار ایتالیایی در طول مسابقه تور دو فرانس ۱۹۴۹
🗞 @Ancients ⏳
اگر در اسرائیل به دنیا می آمدید به احتمال زیاد یهودی می شدید.
اگر در عربستان به دنیا می آمدید قطعا مسلمان می شدید.
اگر در اروپا به دنیا می آمدید به احتمال زیاد مسیحی و اگر در ژاپن به دنیا می آمدید شینتو میشدید.
دین پدیده ای است که جغرافیا برای شما تعیین می کند پس تعصب برای چیست...؟
آنچه مهم است اخلاق و انسانیت است که به جغرافیای زمان و مکان محدود نیست
🗞 @Ancients ⏳
"غربزدگی الزاما بد نیست"
1- یک غربى معمولا بطرى آبش را از خودش جدا نمی کند. استاد هم با بطرى آب درس می دهد و آب تنها چیزى است که غربی ها به شدت می خورند و ما نه!
2- هر چقدر ما ایرانی ها شلنگ قلیون به دست داریم، این غربی ها کتاب در دست دارند کتاب جزء لاینفک زندگى این مردم است.
3- در جواب پرسیدن حال شان به جاى قربان شما و نوکرتم جواب روشن می دهند و شما در جریان حال شان قرار می گیرید مثلا می گویند: خوبم، کمى مریضم، خسته ام، بد نیستم، عالى ام، ....
4- وقتى لطفى می کنید مثلا از غذای تان به کسى تعارف می کنید به جاى گفتن الهى فدات بشم و دورت بگردم خیلى واضح می گویند: تو مهربانى و ... .
و شما روزى را تصور کنید که به خاطر کارهاى معمولى چند بار به شما گفته شده مهربان هستید، آیا به سمت مهربان تر شدن نمى روید؟!
5- بین مشاغل مختلف تفاوت جایگاهى نیست. پزشک از اتاقش بیرون می آید و هر مریض را شخصا صدا می کند، استاد، روز اول می گوید من نه پرفسورم، نه sir، نه مسیو، من فقط "مت"(اسم کوچکش) هستم.
6- مردم ورزش می کنند ... به معناى واقعى کلمه نه آمپول و تزریق هورمون...
نه به شرایط خاصى احتیاج دارند نه باشگاه نه وقت کافى....
با دوچرخه سر کار می روند... بارها کسانى را دیده ام که کالسکه به دست، می دویدند....
دوستى در باشگاه، کارمندان جایى را دیده بود که وقت ناهارشان را به باشگاه مى آیند و ورزش می کنند.
7- وقتى نگاه تان به کسى می افتاد سریع لبخند می زند و احتمالا روز خوش می گوید، ما چرا انقدر با نگاه همدیگر مشکل داریم و چرا انقدر به هم زل می زنیم؟!
8- از چه زمانى ما کمتر در مترو و اتوبوس براى مسن ها، صندلى خالى کردیم؟
اینجا اگر براى مسن ها و باردارها و بچه ها صندلى خالى نکنید علنا دیگران به شما تذکر می دهند.
9- با بچه ها، حیوانات و طبیعت مهربان تر بودن نشان از انسان تر بودن شما دارد.
10- بدون ترحم و تحقیر به ضعیف ترها کمک می کنند.
کسى احساس برتر بودن به شما نمی دهد.
11- در رفتارشان خود را درگیر قید و بندهای حاصل از آداب و تشریفات نمی کنند،
خودشان هستند و فکرشان را صرف ارائه ی ماسک اجتماعی نمی کنند چون از این که خودشان باشند هراسی ندارند.
و...
ما اما از غرب زدگی فقط فرو مایه ترین مدهای گروه های افراطی رو یاد گرفتیم. چرا این 11 مورد رو یاد نگرفتیم؟!
"گاهی باید خودمان را بتکانیم"
🗞 @Ancients ⏳
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﮔﺎﻭ ﭘﺎﺵ ﻣﯿﺸﮑﻨﻪ ﺩﯾﮕﻪ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﻠﻨﺪﺷﻪ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﻣﯿﺎﺭﻩ .
ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﻣﯿﮕﻪ :ﺍﮔﻪ ﺗﺎ 3 ﺭﻭﺯ ﮔﺎﻭ ﻧﺘﻮﻧﻪ ﺭﻭﻯ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺘﻪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﺑﮑﺸﯿﺪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﯾﻨﻮ ﻣﯿﺸﻨﻮﻩ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺶ ﮔﺎﻭ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ
ﮔﺎﻭ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ...
ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻡ ﺑﺎﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﺪﻭ ﺑﺪﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺶ
ﮔﺎﻭ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺑﻠﻨﺪﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺭﻭ ﭘﺎﺕ ﺑﺎﯾﺴﺖ
ﺑﺎﺯﮔﺎﻭ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺘﻪ .
ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻣﯿﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭘﺎﺷﯽ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ ﻭ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺭﻭ ﭘﺎﺕ ﻭﺍﯾﺴﯽ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﯽ
ﮔﺎﻭ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﻭﺭﭘﺎ ﻣﯿﺸﻪ ..
ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯﺑﻌﺪ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﺭ ﻃﻮﯾﻠﻪ ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ :
ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ !
ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ... ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﻭ ﻗﺮﺑﻮﻧﻲ ﻛﻨﻴﺪ ..
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺨﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﺷﯽ ﻧﮑﻨﯿﺪ !
ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻭﻯ ﮐﻤﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ
🗞 @Ancients ⏳
در قرن گذشته،سنگاپور دچار فلاکت و بدبختى بود،
فقر، بيمارى، فساد و جرم و جنايت بيداد ميکرد،
مناصب دولتى به کسانى که بالاترين قيمت ها را پيشنهاد ميکردند فروخته ميشد،
پليس، دخترکان را براى روسپى گرى مى ربود و درآمد سارقان و خودفروشان را با آنان تقسيم ميکرد
فرماندهان ارتش، زمين ها و برنج زارها را احتکار کرده بودند
قضات، احکام خود را ميفروختند....
همه ميگفتند اصلاحات ناممکن است
اما من به معلمان روى آوردم
آنان در فلاکت بودند!
به آن ها بالاترين حقوق ها را پرداختم و به ايشان گفتم:
من موسسات دولتى را مى سازم و شما براى من انسان بسازيد.
و اينگونه بود که سنگاپور به کشورى متمدن و قدرتمند تبديل شد
لى کى وان يو
بنيان گذار سنگاپور جديد
🗞 @Ancients ⏳
معروف است كه خداوند به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند !
موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !
مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی علت را از خدا پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟
«به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه»
🗞 @Ancients ⏳
🗞 @Ancients ⏳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه ما بارها و بارها در زندگی این اصطلاحات عامیانه را به کار برده و می بریم، اما تاکنون درباره ریشه و معنی آنها اطلاعاتی نداشتیم! در این کلیپ به ریشه چند اصطلاح عامیانه در دوره قاجار اشاره می کند که چگونه وارد زبان فارسی شده و کاربرد پیدا کرده اند! قطعا شنیدنش برای شما بسیار جالب و آموزنده می تواند باشد!
🗞 @Ancients ⏳
🗞 @Ancients ⏳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حكايت👌👇
فردی در روز عید شتری قربانی ڪرده بود و در هر مجلسی ڪه میرسید میگفت ڪه من شتری در راه خدا قربانی ڪردهام
به او گفتند: «چه معنی دارد ڪه هر جا میرسی ذڪر قربانی كردن شتر میڪنی؟ قربانی ڪردن در راه خدا ڪه این همه گفتن ندارد!»
گفت: «سبحان الله! خدای تعالی خودش یك گوسفند فدای اسماعیل ڪرد، در چند جای قرآن آن را ذڪر كرده، آن وقت من شتری به این بزرگی قربانی ڪردم هیچ جا نگویم؟😅
🗞 @Ancients ⏳
🗞 @Ancients ⏳
17.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بذارید یه درس مهمی بهتون بدم از طبیعت
شما اگر شیر هم باشی از پس یک گله بوفالوی وحشی بر نمیایی. پس خیلی وقتا زور زدن الکی بی فایده است تهش اینه از مغزت استفاده کنی و سر بزنگاه شکار کنی
همینو تعمیم بدید به بقیهی زندگیتون و در رویایی با یک سری آدم :)
🗞 @Ancients ⏳