اولش فکر کردم درخته،
نگو عکس هوایی از روستای کِشیت، تو دل کویر لوته!
زیبا نیست؟ (:
🗞 @Ancients ⏳
به آن تکه چوب که در معماری سنتی جلوی در ورودی اتاق میگذاشتند میگویند «جناب»
خدمت «جناب» آقای فلانی رسیدن یعنی دقیقاً به پشت این تکه چوب رسیدن. بخشی از آداب شرف یابی یا حضور بوده است. پیشتر معماری ادب میفهمیده.
*عکس از ابراهیم آذرپور
🗞 @Ancients ⏳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزگاری در این مملکت اینگونه فداکاریها کردند تا حالا عدهای دبش بچاپند..!
🗞 @Ancients ⏳
ماهم آمد به درخانه و درخانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چواین قصه شنودم
آن که میخواست برویم دردولت بگشاید
باکه گویم که درخانه به رویش نگشودم
( شهریار )
خانه سنتی پرهامی شیراز
🗞 @Ancients ⏳
داستان شرفیابی فرستاده ملکه انگلیس خدمت شاه طتماسب صفوی
@ancients
تاریخ ایران و جهان باستان
داستان شرفیابی فرستاده ملکه انگلیس خدمت شاه طتماسب صفوی @ancients
آنتونی جنکینسون فرستاده ملکه انگلستان الیزابت اول به دربار شاه طهماسب یکم صفوی بود.
وی با هدف گرفتن اجازه تردد جهت بازرگانان انگلیسی و ایجاد روابط تجاری و تسهیلات بازرگانی در 1563 میلادی وارد ایران شد.
خودش مینویسد: پس از چند روز معطلی سرانجام شاه اجازه داد جهت ملاقات به کاخ او شرفیاب شوم. هنگام ورود به کاخ، از من خواسته شد کفشهایم را بیرون آورم و با کفشی دیگر که خدمه کاخ به من دادند، وارد تالار شدم.
به حضور شاه طهماسب شرفیاب شدم و هدایای ملکه الیزابت را تقدیم نمودم و گفتم به مراحم خداوندی، چنین مقدر شده که مردمانی که از یکدیگر دور هستند و صحراها و دریاهای عظیم و جبال مرتفع مابین ایشان، فاصله و جدایی انداخته، به واسطه مکاتبه و مراوده با همدیگر دوست و متحد شوند و اشیاء و امتعه که حاصل عقل و فراست آنهاست به ممالک یکدیگر حمل دهند و اسباب نیکبختی یکدیگر را فراهم آورند.
شاه بدون توجه به درخواستهایم، پرسید مردم انگلستان چه مذهبی دارند؟
عرض کردم عیسوی هستند.
شاه لحظهای درنگ کرد و دوباره پرسید خودت که به دربار ما قدم گذاشتهای چه مذهبی داری؟
همین که اقرار کردم مسیحی هستم، شاه فریاد زد و گفت ای مردک خدانشناس ما را هیچ نیازی به دوستی با کفـ.ار نیست و با دست به من اشاره کرد که از آنجا خارج شوم!
تعظیمی کردم و با احترام تمام از تالار کاخ بیرون آمدم. ناگاه متوجه شدم در محوطه بیرونی کاخ، دو نفر با یک سینی پُر از خاک از پشت سرِ من روانه شده و هرکجا که قدم میگذاشتم، قدری خاک از آنجا برداشته و در ظرفی ریخته و مقداری از خاکِ درون سینی را جای آن خاک بر زمین میریختند! این وضعیت تا دروازه قصر ادامه داشت!
بعداً دانستم اینکار بدین جهت بود که آنان من را به جهت دین و مذهبم، کافر و نجـ.س میدانستند و وجود من را پلید و شوم! به عقیده آنان هرکجا که من قدم میگذاشتم خاک آنجا آلوده میشد! همچنین شنیدم که نشانهای زرینی که بعنوان هدایای ملکه به شاه تقدیم نموده بودم را به همین جهت ذوب نموده بودند!
منبع
دیدار آنتونی جنکینسون از پرشیا، تألیف ریچارد هاکلوت
@Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
✍حافظ
🎙باران نیکراه
🗞 @Ancients ⏳
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمتی از بهشت بود،
اتاقی که پر از سادگی بود،
وما قدرش را ندانستیم...
@ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹بخشی از مجموعه تلویزیونی «سایه همسایه» با حضور توران مهرزاد و کتایون ریاحی سال ١٣۶۵
▫️خانم توران مهرزاد بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون دیروز درگذشت.
🗞 @Ancients ⏳
عکس مربوط به سالگرد تولد خودرو خاطره انگیز ژیان در ایران می باشد
که این خودرو به نوعی رقیب پیکان تولیدی در شرکت ایران خودرو بود.
سیتروئن ژیان یکی از خودروهای کوچک است که توسط سیتروئن،
از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ تولید می شد. ژیان خودروی کوچکی بود که متناسب با ترددهای درون شهری و برای تامین نیاز یک خانواده کم جمعیت با حداقل قیمت و هزینه نگهداری طراحی شده بود. محبوبیت زیاد این خودرو به دلیل قیمت ارزان و مصرف بسیار کم بنزین آن بود.
🗞 @Ancients ⏳
میگویند در ۱۰۰ سال پیش در بازار تهران واقعه عجیبی اتفاق افتاد و آن این بود که یکی از دکانداران به نام حاج شعبانعلی عزم سفر کربلا نموده و دکان را به دو پسرش سپرده و روانه میشود.
بعد از چند ماه که مراجعت میکند میبیند که پسرانش دکان را از وسط تیغه کشیده اند و هر نیمی را یکی برداشته و به کسب و کار مشغول است.
چون خواست داخل شود راهش ندادند و در سوال و جواب و گفت و گو که این چه کاری است که شما کردید پسرانش میگویند:
حوصله نداشتیم تا مردن تو صبر بکنیم سهممان را جلو جلو برداشتیم.
از قضای روزگار به سالی نمیکشد که در بلوای مشروطیت یکی از پسران جلوی میدان بهارستان تیر خورده و دیگری چندی بعد به مرض وبا که آن موقع در تهران مسری شده بود از دنیا رفته و دو مرتبه دکان دست حاجی میافتد و تیغه را از وسط برداشته و کسب خود را از سر میگیرد....
تهران در قرن سیزدهم - جعفر شهری
🗞 @Ancients ⏳
شعر بسیار زیبا :
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنت
منت نکش از غیر وپر وبال خودت باش
صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش!
🗞 @Ancients ⏳