قربان! شمشير مكش كه عالم خراب خواهد شد
روایت طنزآمیز #عبدالله_مستوفی از پذیرش قرارداد ترکمانچای
گويند در جنگ دوم روس و ايران وقتى قشون روس به تبريز وارد شد و مصمم بود به سمت ميانه حركت كند، دولت ايران خود را در مقابل كار تمام شده اى ديد و ناچار شد شرایط صلحى كه دولت روس املاء ميكرد، بپذيرد. فتحعليشاه براى اعلان ختم جنگ و تصميم دولت در بستن پيمان آشتى، مراسم سلامى خبر كرد. قبلاً به جمعى از خاصان دستوراتى راجع به اينكه در مقابل هر جمله اى از فرمايشات شاه چه جوابهایى بايد بدهند، داده شده بود و همگى نقش خود را روان كرده بودند.
شاه بر تخت جلوس كرد و فرمود: «اگر ما امر دهيم كه ايلات جنوب با ايلات شمال همراهى كنند و يكمرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار اين قوم بی ايمان برآورند چه پيش خواهد آمد؟» مخاطب سلام تعظيم سجودمانندى كرده، گفت:«بدا به حال روس!!»
شاه مجددا پرسيد: «اگر فرمان صدور يابد كه قشون خراسان با قشون آذربايجان يكى شود و توأماً بر اين گروه بی دين حمله كنند، چطور؟» جواب عرض كرد: «بدا به حال روس!!»
فرمودند: «اگر توپچيهاى خمسه را هم به كمك توپچيهاى مراغه بفرستيم و امر دهيم كه با توپهاى خود تمام دار و ديار اين كفار را با خاك يكسان كنند، چه خواهد شد؟» باز جواب «بدا به حال روس» تكرار شد.
شاه تا اينوقت بر روى تخت نشسته، پشت خود را به دو عدد متكاى مرواريددوز داده بود، در اين موقع درياى غضب ملوكانه به جوش آمد و روى دو كنده زانو بلند شد، شمشير خود را كه به كمر بسته بود به قدر يكوجبى از غلاف بيرون كشيد و اين دو شعر را كه البته زاده افكار خودش بود به طور حماسی با صداى بلند خواند:
کشم شمشیر مینایی که شیر از بیشه بگریزد
زنم بر فرق پسکیویچ که دود از پطر برخیزد
مخاطب سلام با دو نفر كه در يمين و يسارش ايستاده بودند، به خاك افتادند و گفتند: «قربان مكش! مكش! كه عالم زير و رو خواهد شد». شاه پس از سكوت گفت: «حالا كه اينطور صلاح ميدانيد ما هم دستور ميدهيم با اين قوم بيدين كار را به مسالمت ختم كنند.»
#منبع: شرح زندگانى من، عبدالله مستوفی، ج1، صص
🗞 @Ancients ⏳