eitaa logo
تاریخ ایران و جهان باستان
80هزار دنبال‌کننده
36.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
13 فایل
ملتی که تاریخ خود را نداند، مجبور به تکرار آن است هر روز با مطالب جالب سیاسی و تاریخی 💐💐 پذیرش تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4048027657C227a3cbb22
مشاهده در ایتا
دانلود
بُز را بکش تا تغییر کنی ! روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. شبی را در خانه ی زنی با چادر محقر و چند فرزند گذراندند واز شیر تنها بزی که داشت خوردند. مرید فکر کرد کاش قادر بود به او کمک کند، وقتی این را به مرشد خود گفت او پس از اندکی تامل پاسخ داد: "اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد. و بزشان را بکش!". مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز را در تاریکی کشت ... سال ها گذشت و روزی مرید و مرشد وارد شهری زیبا شدند و سراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و خدم و حشم فراوان. وقتی راز موفقیتش را جویا شدند، زن گفت سال ها پیش من تنها یک بز داشتم ویک روز صبح دیدیم که مرده. مجبور شدیم برای گذران زندگی هر کدام به کاری روی آوریم. فرزند بزرگم یک زمین زراعی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا و دیگری با قبایل اطراف داد و ستد کرد... مرید فهمید هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشد و تغییرمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و تغییرات بهتر آن را قربانی کرد. 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پلنگ ایرانی، سه روز گرفتار در دام! یک قلاده پلنگ ایرانی در روستای دهیچ بخش سندرک شهرستان میناب سه روز در دام گرفتار شده است. مدیر روابط عمومی محیط زیست هرمزگان: به علت ازدحام جمعیت و نبود تیر بیهوشی در استان نتوانستیم این پلنگ را نجات دهیم. اکنون برای درمان و رهایی این پلنگ ایرانی تیم تخصصی از استان فارس به محل اعزام شده است. 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
محمود چهل تیکه ! محمود کاوه در مدت 6 سالی که در جبهه حضور داشت ، بارها از نواحی مختلف دچار آسیب‌دیدگی و مجروحیت شد. از جمله این موارد می‌توان به اصابت گلوله به ناحیه شکم در اسفند ماه سال 61، اصابت گلوله به شانه چپ در مرداد ماه سال 63 و اصابت ترکش به صورت او در اسفند ماه سال 64 اشاره کرد. با وجود اینکه هر بار به شدت مجروح می‌شد اما پس از به دست آوردن بهبود نسبی دوباره به جبهه باز می‌گشت. استقامت و روحیه با نشاط معنوی ازویژگی‌های بازر شهید کاوه بود. همرزمان شهید کاوه به علت زیاد بودن جای جراحات و ترکش‌های موجود در بدن ، به او لقب "چهل تیکه" داده بودند و او را با نام محمود چهل تیکه صدا می‌زدند. 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
ممد چرتی !! محمد ابراهیم خان صدیق خلوت از درباریانی بود که همیشه چرت میزد و به او لقب « چرتی » داده بودند. روزی وسط مهمانی خوابش برد و ناصرالدین شاه دستور داد که این عکس را از او بگیرند! فقط خنده اون نفر بغلی 😁 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ؟ هیچ !!! 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
دکتر هلاکویی : بزرگترین دشمن مـا هیچکس جز خود مـا نیست و اگر آن کارهای نادرستی که با خودمان کرده‌ایم اگر با کسی دیگر کرده بودیم یا زندانی بودیم یا اعدام ... 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
پادشاه بحرین واکسن کرونا زد، او نخستین رئیس کشور در جهان است که از واکسن کرونا به صورت رسمی استفاده کرد. تقریبا تمام کشورهای همسایه دارند واکسن کرونارو برای مردمشان رایگان اعلام می‌کنند و باز هم ما از قافله‌ عقب موندیم! جالب اگر لیست بدهکاران بانکی رو ببینید رقم‌ها عجیب و غریبی رو شاهد خواهید بود، هشتصد میلیارد، هزار میلیارد، دو هزار میلیارد، چهار هزار میلیارد تومان! تازه اینا فقط واسه یک بانکه! هزینه واکسیناسیون مردم ایران به اندازه وام یکی از همین بدهکاران بانکیه، پس پول هست ولی مدیریت نیست. 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
چرا تبریز شهر اولین هاست؟ اولین مرکز تلفن، اولین شهرداری، اولین اتاق تجارت و... در این شهر به وجود آمدند. آتش نشانی تبریز اولین آتش نشانی ایران است که در سال ۱۲۲۱ شمسی و زمانی که نیروهای روسی در ایران بودند، ساخته شد. مدرسه ی رشدیهِ تبریز، اولین مدرسه ی تحصیلات ابتدایی به شیوه مدرن در ایران است که توسط میرزا حسن رشدیه در تبریز بنا شد. اولین چاپخانهِ ایران در سال ۱۲۲۷ توسط عباس میرزا در تبریز تاسیس شد. نخستین سینمای عمومی ایران، ۵ سال بعد از اختراع آن توسط برادران لومیر، در تبریز شروع به کارکرد. این سالن سینما در سال ۱۲۷۹ توسط کاتولیک ها، با نام سینماسولی تاسیس شد. نخستین کتابخانهِ دولتی و عمومی در سال۱۳۰۰ در تبریز ایجاد شده است. نام آن کتابخانهِ تربیت بوده و بانی ساخت آن محمد علی تربیت است. تبریز امن ترین شهر بین شهرهای ایران و یکی از القاب شهر تبریز شهر "بدون گدا" است! 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
آموزش و پرورش این بار نام خسرو انوشیروان ساسانی را حذف از کتاب درسی حذف کرد! در کتاب فارسی سوم دبستان صفحه ۵۷، داستان انوشیروان دادگر و پیرمردی که درخت گردو می‌کاشت با حذف نام انوشیروان ساسانی چاپ شده است. 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
این قافله ی عمر عجب می گذرد! یوستین گُردر نویسنده نروژی کتابی دارد با عنوان"زندگی کوتاه است" که گویا نامه های عاشقانه ی زنی است به نام فلوریا آملیا، معشوقه ی آگوستین قدیس؛ کتاب معروف "اعترافات" نوشته ی همین آگوستینِ بزرگ است. در بخشی از نامه ی فلوریا خطاب به آگوستین می خوانیم: "همیشه به یاد داشته باش هر روز که طلوع می کند می تواند آخرین روز زندگی تو باشد... زندگی کوتاه است، بسی کوتاه. چه بسا اینجا و در حال است که ما زندگی می کنیم، و فقط اینجا و در حال." و آگوستین قدّیس در کتاب اعترافات همین مضمون را این گونه به رشته ی کلام می کشد: "تمامی امور ياوه و پوچِ اين دنيا را بگذاريم و بگذريم و خود را يکسره وقف جُستن حقيقت کنيم. زندگی حقير است و ساعت مرگ نامعلوم؛ چون به ناگاه در رسد، در چه حالی از دنيا رخت برخواهم بست؟ و آنچه را که در آموختنش در اين دنيا سهل‌انگاری کردم، کجا خواهم آموخت؟" و قرآن می گوید وقتی آدمیان در آخرت گرد هم می آیند در جواب این سوال که چه مدت در دنیا درنگ کردید، می گویند: يك روز يا پاره‏ اى از يك روز مانديم!مومنون/112 🗞 @Ancients
سیاست یک یهودی مجوز مهاجرت از روسیه به اسراییل را کسب کرد هنگام خروج از روسیه در فرودگاه مامور وسایل او را چک کرد یک مجسمه دید از او پرسید: این چیه؟ مرد گفت: شکل سوالت اشتباهه آقا ؟ بپرس این کیه! این مجسمه لنین مرد بزرگ روسیه است که توی تمام کشور عدالت و دموکراسی برقرار کرد. من هم برای بزرگداشت این شخص مجسمه اش همیشه همراهمه، مامور گمرک گفت: درسته آقا، بفرمایید ... در فرودگاه اسراییل مامور گمرک هنگام تفتیش مجسمه را دید و از یهودی پرسید: این چیه؟ مرد گفت: بگو این کیه؟ گفت این مجسمه مرد منفور و دیوانه ای است که من را مجبور کرد از روسیه برم بیرون، مجسمه اش همیشه همرامه که تف و لعنتش کنم ... مامور گمرک گفت: بله درسته آقا، بفرمایید ... چند روز بعد که یهودی توی خونه اش همه فامیل را دعوت کرد ... پسر برادرش مجسمه را روی طاقچه دید و پرسید: این کیه؟ مرد گفت پسرم سوالت اشتباهه، بپرس این چیه؟ این ده کیلوگرم طلای 24 عیاره که بدون عوارض گمرکی از روسیه به اینجا آوردم!! «سیاست یعنی اینکه یک حرف را به مردم به صورت های مختلف بیان کنی» ... 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
فردریک کبیر، که از سال تا بر کشور آلمان حکومت می‌کرد معتقد به آزادی اندیشه بود و رشد فکری مردم را در گرو آن می‌دانست. مشهور است كه او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان‌های برلین می‌گذشت، گروهی از مخالفان اعلامیه تند و تیزی علیه او بر دیوار چسبانده بودند. فردریک آن را به دقت خواند و گفت: “بی انصافها چقدر اعلامیه را بالا چسبانده‌اند ما که سوار اسب هستیم آن را به راحتی خواندیم ولی افراد پیاده برای خواندنش به زحمت می‌افتند. آن را بکنید و پایین‌تر بچسبانید تا راحت تر خوانده شود”. یکی از همراهان با حیرت گفت: «اما این اعلامیه بر ضد شما و اساس امپراتوری است». فردریک با خنده پاسخ داد: “اگر حکومت ما واقعاً به مردم ظلم کرده و آنقدر بی‌ثبات است که با یک اعلامیه چند خطی ساقط شود همان بهتر که زودتر برود و حکومت بهتری جای آن را بگیرد، اما اگر حکومت ما بر اساس قانون و نیک خواهی و عدالت اجتماعی و آزادی بیان و قلم است مسلم بدانید آنقدر ثبات و استحکام دارد که با یک اعلامیه از پا نیفتد..." 🗞 @Ancients ⏳ 🗞 @Ancients
تا سال دانشمندان درباره مهاجرت پرندگان به یقین نرسیده بودن، تا اینکه یک لک لک با تیرِ یک شکارچی آلمانی و در همچین شرایطی در آفریقا دیده شد! همین موضوع تبدیل به یکی از مهم‌ترین اسناد مربوط به مهاجرت پرندگان برای دانشمندان شد. - عکس به غایت شبیه زمانی هست که پدرمون در اومده و ملت میگن ان‌شاالله که چیزی نیست‌! 🗞 @Ancients
مى گويند تقوا از تخصص لازم تر است آن را مى پذيرم اما مى گويم : آن كس كه تخصص ندارد و كارى را مى پذيرد بى تقوا است !!! مصطفى_چمران 🗞 @Ancients
می‌توان مردم را از طریق کار و فکر زیاد چنان خسته و ناتوان کرد که دیگر در مورد هیچ موضوع بغرنجی ایستادگی نکنند و زود تسلیم شوند... چون این همان کاری‌ است که بیشتر سیاستمداران میکنند! 👤 فردریش نیچه 🗞 @Ancients
مذهب باید ازانسان موجودی صبورتر آزادتر مهربان‌تر ودلیرتر بسازد اگرمذهبی‌ نتوانست اینکار را انجام دهد چیزی جز شر،پلیدی و حقّه‌بازی نیست!! 🗞 @Ancients
"دکتر ویکتور فرانکل" تنها کسی بود که موفق شد از زندان آشويتس در لهستان معروف به قتلگاه آدم سوزی فرار کند ، او در نامه‌ا‌‌ی‌ خطاب به معلمان سراسر جهان برای تمام تاریخ اینگونه می نویسد : چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند ، من اتاق‌های گازی را ديدم كه توسط بهترين مهندسين طراحی می‌شدند ، من پزشكـان مـاهـری را ديدم كه کودکـاني معصوم و بی‌ گناه را به راحتی مسموم میكردند ، من پرستارانی کاربلد را دیدم ‌که انسان‌ها را با تزریق یک آمپول به قتل می‌رسانند ، من فارغ‌ التحصیلان دانشگاهی را دیدم که می‌توانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند و مجموع این دلایل مرا به آموزش مَشکوک کرد ، از شما تقاضا میکنم که تلاش کنید قبل از تربیت دانش‌آموزانتان به عنوان یک دکتر یا یک مهندس از آنها یک انسان بسازید تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نيست و هرکسی می‌تواند با چند سال تلاش به آن برسد اما به دانش‌آموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترين ثروت هر کدام از آنها " انسانیت " است كه با هيچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقايسه نيست ... 🗞 @Ancients
!! شخصیت اصلی فیلم نامه "طومار شیخ شرزین" نوشته می باشد. شیخ شرزین دبیری بود اندیشمند که چرخ گردون تمام هستی مادی او را می ستاند و در پایان مردم روستایی شیخ را - که در آن زمان آواره گشته بود- می کشند. چون او از همه چیز شان آگاه بود. شب هنگام در میان غبار با سنگ و چوب و داس شیخ را دوره می کنند و این پایان زندگی انسانی است که چون عاشق هم شد،نابینایش کردند... آخرین کلام شیخ... شیخ شرزین: دانایی را نمی توان کشت! 🗞 @Ancients
ناسا اخیراً تصایری از سیاه‌چاله‌های بزرگ را به اشتراک گذاشته؛ رصدخانه اشعه ایکس چاندرا ناسا تصاویری از دو سیاهچاله بزرگ را در مرحله ادغام با یکدیگر به اشتراک گذاشته و امواج در تصاویر جدید در رنگ‌های قرمز ، نارنجی و زرد قابل مشاهده هستن. این سیاه چاله‌های ادغام شده تقریباً ۳ هزار سال نوری از یکدیگر فاصله دارند و به عنوان منابع مانند نقطه‌ای روشن در وسط تصویر دیده می‌شوند. براس آنچه که ناسا اعلام کرده، این دو سیاه‌چاله از ۳۰ میلیون سال پیش شروع به ادغام با یکدیگر کرده‌اند. +فکر کن یه روزی سر حساب میشیم می‌فهمیم سیاه‌چاله‌‌ها هم ازدواج می‌کردند و باهم یکی میشن :))) 🗞 @Ancients
شتر دیدی ندیدی مردی در صحرا بدنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر با هوشی برخورد . سراغ شتر را از او گرفت . پسر گفت : شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله . پسر پرسید : آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود ؟ مرد گفت : بله . حالا بگو شتر کجاست ؟ ‌پسر گفت من شتری ندیدم . مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید این پسر بلائی سر شتر او آورده و پسرک را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد . قاضی از پسر پرسید . اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست داده ای ؟ پسرک گفت : در راه ، روی خاک اثر پای شتری دیدم که فقط سبزه‌های یک طرف را خورده بود . فهمیدم که شاید شتر یک چشمش کور بود . بعد دیدم در یک طرف راه مگس بیشتر است و یک طرف دیگر پشه بیشتر است. و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است . قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت : درست است که تو بی گناهی ولی زبانت باعث دردسرت شد . پس از این به بعد شتر دیدی ، ندیدی !! این مثل هنگامی کاربرد دارد که پرحرفی باعث دردسر می شود . آسودگی در کم گفتن است و چکار داری که دخالت کنی ، شتر دیدی ندیدی و خلاص. 🗞 @Ancients
یکی از حکایات مثنوی معنوی حکایت مسجد ضرار می‌باشد، مسجدی بسیار بزرگ و مجلل که کفار برای ایجاد نفاق و دو دستگی بین مسلمانان بنا کردند و پیامبر اکرم (ص) دستور به آتش کشیدن و ویرانی آن داد. حضرت مولانا در این حکایت به خواننده هشدار می‌دهد که درون هر یک از ما مسجد ضراری وجود دارد و وظیفۀ هر انسان مومنی ویران کردن آن مسجد است. مسجدی بنا شده از کبر، غرور و تمام رذایل وجودی که ما به مرور زمان در وجودمان ساخته و با هزینه کرد از ایمان، آن را مزین و با تمام وجود از آن پاسداری هم می‌کنیم! هر ذرّه‌یی دوان است، تا زندگی بیابد تو ذرّه‌یی نداری آهنگِ زندگانی آن‌ها که اهلِ صلح اند، بردند زندگی را وین ناکسان بمانند در جنگِ زندگانی 🗞 @Ancients
تو چین فیلترینگ اینترنت به قدری شدیده که علاوه بر فیسبوک، توئیتر و اینستاگرام، حتی گوگل هم فیلتره! دولت چین هر از چندگاهی مانور فیلترینگ برگزار میکنه که آمادگیشو تو سطح بالایی حفظ کنه 🗞 @Ancients
نقاشی پر رمز مریم مقدس اثرى از سال میلادی كه در کلیسای باسیلیکا در فرانسه نگهداری می شود.. در گوشه راست نقاشى یک شی سفينه مانند که در هوا شناور است و انگار يك بشقاب پرنده است به خوبی دیده میشود و فردی که به وضوح در حال تماشایش است. 🗞 @Ancients
♨️حکایت شب اول قبر آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند : شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم . دوستان چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟! پرسيدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن... وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل مي‌ديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشه‌اي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نمي‌آمد. تنها دهانم باز و بسته مي‌شد و داشت نفسم بند مي‌آمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم.... همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم. صدايی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من مي‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر مي‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند. نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور ! نوری چشم نواز و آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمي‌توانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ‌ترک مي‌شدم و خدا مي‌داند چه بلايي بر سر من مي‌آوردند. بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد. و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبه‌اش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد. 🗞 @Ancients
97 سال پیش در همین تاریخ برداران رایت برای اولین بار تونستند با وسیله پرنده‌ی خودشون در ارتفاع 4 متری به مدت 12 ثانیه پرواز کنند و پرواز انسان از اینجا شروع شد... امروز بعد از گذشت کمتر 100 سال به فکر سفر به فضا هستیم! آیا صد سال پیش کسی تصور می‌کرد یک روز انسان به فضا بره؟ شما برای صد سال دیگه چی پیش بینی ‌میکنید؟ ‌ 🗞 @Ancients