گویند دویست نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته و به صف کرده و می بردند و تعدادی نظاره گر بر این جماعت اسیر می خندیدند و با خود می گفتند:
ای بیچاره ها چگونه است این سه نفر نحیف برشما چنین چیره گشته و اینچنین خوار شدید؟
یکی جهاندیده درمیان آنان فریاد زد:
که ای مردم بر ما نخندید
که آن سه نفر با هم هستند
و ما دویست نفر تنها...!
🗞 @Ancients ⏳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی هیتلر در مورد یهودیان...
"مردم را عليه يكديگر تحريك ميكنند و نميخواهند بين آنها صلح باشد، كسانى هستند كه در خانه هايشان نشسته اند، هيچ كجا ديده نميشوند ولى همه جا هستند.."
🗞 @Ancients ⏳
هر چه سن انسان بالاتر میرود زمان در نظرش سریعتر میگذرد.
علت این پدیده آن است که بخاطر ضعیفتر شدن حافظه، مغز خاطرات را اولویت بندی میکند و به غیر از خاطرات خاص، بقیه را نادیده میگیرد.
🗞 @Ancients ⏳
درگذشته مردم به جای پاک كن از تکه خمیر نان استفاده میکردند تا اینکه در سال ۱۷۷۰ یک مهندس انگلیسی به اشتباه از یک قطعه لاستیک به جای خمیر نان استفاده کرد و دید که این لاستیک بهتر از نان پاک میکند
🗞 @Ancients ⏳
خبر ملاقات رهی معیری با شاه در کاخ مرمر در روزنامه اطلاعات ۶ آبان ۱۳۲۷
🗞 @Ancients ⏳
ورزشگاه امجدیه، سال ۱۳۱۸
ورزشگاه امجدیه یک ورزشگاه دو و میدانی واقع در خیابان مفتح تهران است که تا پیش از ساخت ورزشگاه آزادی ورزشگاه نخست تهران و بزرگترین ورزشگاه فوتبال در تهران بود و بازیهای خانگی تیم ملی ایران و دو تیم بزرگ پایتخت تاج و پرسپولیس در آن برگزار میشد.
🗞 @Ancients ⏳
گویند دویست نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته و به صف کرده و می بردند و تعدادی نظاره گر بر این جماعت اسیر می خندیدند و با خود می گفتند :
ای بیچاره ها چگونه است این سه نفر نحیف برشما چنین چیره گشته و اینچنین خوار شدید؟
یکی جهاندیده درمیان آنان فریاد زد:
که ای مردم بر ما نخندید
که آن سه نفر با هم هستند
و ما دویست نفر تنها...!
🗞 @Ancients ⏳
آقا سید جمال اصفهانی میگفت:
من هرکجا میبینم، ملت کار خودشان را خودشان میکنند مگر در ایران که همه کار را خدا باید بکند!
حضرت عباس باید درست کند و خضر پیامبر راهنمایی کند...
روزنامه خاطرات عین السلطنه، جلد سوم
🗞 @Ancients ⏳
چه سنگدل است
سیری که
گرسنه ای را نصیحت میکند
تا درد گرسنگی را
تحمل کند....
👤 جبران خلیل جبران
🗞 @Ancients ⏳
درویشی بود که در کوچه و محله راه میرفت و میخواند:
"هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی"
اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه میگوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در میآورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود.
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانهاش و به همسایهها گفت: من به این درویش ثابت میکنم که هرچه کنی به خود نمیکنی.
کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنهام کمی نان به من بده.
درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد.
زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم .
آنچه را که امروز به اختیار میکاریم فردا به اجبار درو میکنیم.
پس در حد اختیار، در نحوهی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم!
🗞 @Ancients ⏳