روباه در حادثهای دمش را از دست داد.
روباههای گله از او پرسیدند دمات چه شد؟ روباه دمبریده با حیلهگری گفت که خودم قطعاش کردم! همه با تعجب پرسیدند چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک.
احساس راحتی میکنم! وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند، نزد روباه دمبریده رفت و گفت: تو که گفته بودی سبک شدهام و احساس راحتی میکنم. منکه بسیار درد دارم!
دمبریده گفت: صدایش را درنیاور!
اگر نه تمام روز روباههای دیگر به ما میخندند! هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ والا تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت... همان بود که تعداد دمبریدهها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباههای دمدار میخندیدند و این حکایتی بسیار آشناست...
وقتی در یک جامعه افراد مفسد، دزدها اختلاسگر ها و خلافکارها زیاد میشوند
آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند.
گاهی هم آنها را دیوانه میدانند.
@ancients
تاریخ ایران و جهان باستان
🔴مرد پشت پرده جایزه نوبل
🔴مرد پشت پرده جایزه نوبل
آلفرد نوبل در خانواده ای بسیار فقیر در کشور سوئد به دنیا آمد. او چهارمین فرزند یک خانواده ی هشت فرزنده بود که تنها چهار نفر از آنها توانستند از مرز کودکی عبور کنند و زنده بمانند. خانواده ی نوبل بعد از مهاجرت به سن پترزبورگ صاحب ثروت هنگفتی شدند و پدر او به عنوان یک کارخانه دار بزرگ مطرح شد. ثروت زیاد خانواده باعث شد نوبل جوان شور و اشتیاق زیادش را برای فراگرفتن شیمی دنبال کند. خانواده ی او بهترین معلمان خصوصی را برای او گرفتند.
نوبل ابتدا به فرانسه و سپس به ایالات متحده رفت تا بتواند با دیگر شیمی دانان بزرگ جهان نیز ملاقاتی داشته باشد. در همان زمان او مطالعه بر روی مواد انفجاری را آغاز کرد. او به طرز دیوانه واری بر روی مواد منفجره کار می کرد. در یکی از این آزمایش ها که بر روی نیتروگلیسیرین انجام می شد، نوبل پنج نفر از جمله برادر خودش را کشت. نوبل در سال ۱۸۶۷ دینامیت را اختراع کرد. او معتقد بود که اختراعش بسیار امن تر از نیتروگلیسیرین است. او نام اختراعش را “ماده ی امن نوبل” گذاشت.
او برای این اختراع، نشان سلطنتی آکادمی علوم کشور سوئد را دریافت و از اختراع او در بیش از ۹۰ کارخانه استفاده می شد. او خودش را یک فعال صلح نیز معرفی کرد. وقتی که برادر نوبل فوت کرد یک روزنامه فرانسوی به اصطلاح تیر زد که خود نوبل از دنیا رفته است. این روزنامه با لحن شدیدی این تیتر را برای مقاله خود انتخاب کرد: “تاجر مرگ امروز صبح مرد.” در ادامه این روزنامه نوشته بود که او در حال یافتن راه های بیشتری برای کشتن افراد بی گناه بود. این تیتر تاثیر عمیقی بر روی نوبل گذاشت و او تصمیم گرفت که میراثی بهتر از خودش به جای بگذارد.
او با مشورت دوستانش جایزه ی نوبل را طراحی کرد و به تمام دانشمندانی که در سال تحقیات بزرگ علمی و تلاش برای صلح انجام می داند، این جایزه را به آنها اهدا می کرد. امروزه ارزش جایزه ی نوبل در سال بیش از ۴۷۲ میلیون دلار است.
@ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمرین اجرای تئاتر داستانی از شاهنامه، توسط ژاپنی ها در دانشگاه توکیو
@ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ سکانسی ترسناک از فیلمی هالیوودی با موضوع آخرالزمانی نیست!
اینجا سراوان گیلان است، یکی از سرسبز ترین مناطق جنگلی ایران که از اوایل دهه ۶۰ تبدیل به محل دفن زبالههای رشت و چند شهر دیگر تبدیل شد و هیچ اقدام مؤثری برای کوهی از زباله و شیرآبه های خطرناکش نشد.
@Ancients
صاحبدلی روزی به پسرش گفت:
برویم زیر درخت صنوبری بنشینیم. پسر در کنار پدر راهی شد. پدر دست در جیب کرد و مقداری سکه طلا از جیب خود بیرون آورد و بر زمین نهاد.
گفت: پسرم می خواهی نصیحتی به تو دهم که عمری تو را کار آید یا این سکه ها را بدهم که رفع مشکلی اساسی از زندگی خود بکنی؟
پسر فکری کرد و گفت: پدرم بر من پند را بیاموز سکه ها را نمی خواهم، سکه برای رفع یک مشکل است ولی پند برای رفع مشکلاتی برای تمام عمر. پدرش گفت: سکه ها را بردار. پسر پرسید، پندی ندادی؟
پدر گفت: وقتی تو طالب پندی و سکه را گذاشتی و پند را بر داشتی، یعنی می دانی سکه ها را کجا هزینه کنی. و این بزرگترین پند من برای تو بود.
پسرم بدان خدا نیز چنین است، اگر مال دنیا را رها کنی و دنبال پند و حکمت باشی، دنیا خودش به تو رو می کند. ولی اگر دنیا را بگیری یقین کن ، علم و حکمت از تو گریزان خواهد شد .
@ancients
روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند.
مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد !
بر حسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغل کاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند، اما مرد شیاد نپذیرفت
بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد، بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند، در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.
شیاد به معلم گفت: بنویس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند
🗞 @ancients
القاب برخی شهرهای ایران در دوران زندیه و قاجاریه
دارالعلم : شیراز
دارالسلطنه : اصفهان
دارالخلافه : تهران
دارالعباد : یزد
دارالامان : کرمان
دارالمومنین : کاشان
دارالبرکت : مازندران
دارالمنفعت : گیلان
دارالحرب : آذربایجان
دارالشجاعه : کردستان
دارالشوکت: کرمانشاهان
دارالملک : همدان
دارالغرور : لرستان
🗞@ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم مربوط به #طهران در سال 1344 است كه از آرشیوی از سوییس استخراج شده
اماکنی که درفیلم دیده مےشوند به ترتیب:
دروازه باغ ملی
خیابان فردوسی
فروشگاه فردوسی
میدان فردوسی
🗞 @ancients