eitaa logo
تاریخ ایران و جهان باستان
80.7هزار دنبال‌کننده
37.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
13 فایل
ملتی که تاریخ خود را نداند، مجبور به تکرار آن است هر روز با مطالب جالب سیاسی و تاریخی 💐💐 پذیرش تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4048027657C227a3cbb22
مشاهده در ایتا
دانلود
100سال پیش برنج غذای طبقه اعیان نشین ایران بود اینکه سیاحان برنج را غذای ملی مردم ایران معرفی کردند درست نیست زیرا در تاریخ کاشان آمده است : توده مردم ایران فقط شب عید رمضان ( عید سعید فطر ) عید نوروز و اول اسفندماه برنج می پختند! 🗞 @Ancients
اولین مسلسل ایران را مظفرالدین شاه از روسیه وارد کرد که مسلسل ماکزیم یا شصت‌تیر نام داشت! عکس پایین رضاخان جوان در حال آموزش کار با این مسلسل است. 🗞 @Ancients
کتاب فارسی دوم دبستان سال 1339 🗞 @Ancients
♨️ گنج استافوردشایر در سال 2009 میلادی توسط فردی به نام تری هربرت در روستای هامرویچ نزدیک منطقه مرزی استافوردشایر در انگلستان کشف شد. اين گنج شامل 3500 اثر نظامي، اسلحه از جمله شمشير و آثار ديني از جمله صليب اسقف ها مي باشد. آثار طلايي تزيين و دکوراسيون در اين گنج قابل مشاهده است. این گنج متعلق به قرن هشتم میلادی است. 🗞 @Ancients
در بین آلمانی ها قصه ای هست كه این چنین بیان می شود : مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ، شک كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت! متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند پچ پچ می كند، آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكایت كند ، اما همین كه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد! زنش آن را جابه جا كرده بود، مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار میكند! همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم! 🗞 @Ancients
تبلیغ اولین پودر رختشویی از آن پس مردم عامه به پودر رختشویی میگویند : تاید 🗞 @Ancients
‏اريش هونكر رهبر المان شرقي روزي در خيابانی مردم را ميبيند كه در صف ايستاده اند. از ماشين پياده شده و ‏بدرون صف رفته ميپرسدچرا اينجا هستيد؟ ميگويند درانتظار اجازه سفر بخارج از كشور هستيم....در مدتيكه او بود صف خلوت شد پرسيد مردم كجا رفتند؟ شخصي گفت: ‏وقتي شمابخواهيد برويد ديگر نياز نيست كسي ازكشور خارج شود. بعضي وقتها اگر يك نفر از مملكت خارج شود همه چيز درست خواهد شد... 🗞 @Ancients
رومشکان با قدمت تاریخی چند هزار ساله است که بنا به روایتی مکانی است که روم در آن شکست خورده است. شهرستان رومشکان از مناطق باستانی در استان لرستان و غرب کشور محسوب می شود که دارای مکان های باستانی و تاریخی بسیار و ارزشمند است. از جمله این آثار تپه های بی شمار باستانی دشت بزرگ رومشکان می باشد که این تپه ها شکل ها و اندازه های متفاوت دارند. 🗞 @Ancients
رازهای شهر "اور" و قبرستان پررمز و راز آن " اور" نام شهری باستانی است در جنوب میانرودان که در نزدیک دهانه دو رود دجله و فرات آنجا که به سوی خلیج فارس می ریزند واقع شده است. این مکان همچنین به عنوان یکی از شهرهای تمدن سومر واکد ، یکی از مناطق باستانی و پر ابهت در عراق به حساب میاید . از این شهر در کتاب مقدس به عنوان زادگاه حضرت ابراهیم نام برده شده است . احداث شهر اور به عنوان یکی از مهمترین شهرهای تمدن سومر، در حدود ۲۴۵۰ سال پیش از میلاد بوسیله "اورایگور اول " پادشاه سومر پایه گذاری شد. بر طبق افسانه ها و نقل قول های کتب مقدس حضرت ابراهیم گوسفندانش را در آن حوالی می چرانید . در حوالی این شهر افسانه ای یک قبرستان قدیمی نیز کشف شده برخی قبرهای آن بیش از 5500 سال قدمت دارند. در زیر برخی از گوردخمه های متعلق به پادشاهان این تمدن ، رشته ساختمانهائی کشف شده که از شاهکارهای حیرت انگیز معماری آن زمان است و بر زبق آنها معلوم می شود سومریان نه تنها در ساخت آنها از ستون بهره برده اند بلکه با طاق و گنبد و نیز قبه ، هزاران سال پیش از اروپاییان آشنا بودند . 🗞 @Ancients
قدیمی ترین ماشین ایران👌 🗞 @Ancients
معمای قرار دادن تخم مرغ در بطری با دهانه تنگ بدون آسیب رسیدن به بطری و تخم مرغ از مشهورترین و قدیمی ترین معماهای تاریخ است ارسطو دانشمند یونانی این معما را در سال ۳۶۴ قبل از میلاد در سن ۲۰ سالگی مطرح کرد. پاسخ معمای قدیمی ارسطو : چند تکه کاغذ را اتش زده و درون بطری می اندازیم سپس تخم مرغ را روی دهانه بطری قرار میدهیم چون آتش به اکسیژن نیاز دارد با تمام شدن هوای درون بطری حالت مکش در ان ایجاد میشود و تخم مرغ به درون بطری کشیده میشود. 🗞 @Ancients
گویند که در شهر نیشابور موشی به نام «زیرک» در خانه‌ی مردی زندگی می‌کرد. زیرک درباره‌ی زندگی خود چنین می‌گوید: «هرگاه مرد صاحب‌خانه خوراکی برای روز دیگر نگه می‌داشت، من آن را ربوده و می‌خوردم و مرد هرچه تلاش می‌کرد تا مرا بگیرد، کاری از پیش نمی‌برد. تا اینکه شبی مهمانی برای مرد آمد. او انسانی جهان‌دیده و سرد و گرم روزگارچشیده بود. هنگامی که مهمان برای مرد سخن می‌گفت، صاحب خانه برای آن‌که ما را از میان اتاق رفت وآمد می‌کردیم براند(فراری دهد)، دست‌هایش را به‌هم میزد. مهمان از این کار مرد خشمگین شد و گفت: من سخن می‌گویم آنگاه تو کف می‌زنی؟ مرا مسخره می‌کنی؟ مرد گفت: برای آن دست می‌زنم که موش‌ها بر سر سفره نریزند و آن‌چه آورده‌ایم را ببرند. مهمان پرسید: آیا هرچه موش در این خانه‌اند همگی جرات و توان چنین کاری را دارند؟ مرد گفت: نه! یکی از ایشان از همه دلیرتر است. مهمان گفت: بی‌گمان این جرات او دلیلی دارد و من گمان می‌کنم که این کار را به پشتیبانی چیزی انجام می‌دهد. پس تیشه‌ای برداشت و لانه‌ی مرا کند. من در لانه‌ی دیگری بودم و گفته‌های او را می‌شنیدم. در لانه‌ی من ١٠٠٠ دینار بود که نمی‌دانم چه‌کسی آن‌جا گذاشته بود اما هرگاه آن‌ها را می‌دیدم و یا به‌ آن‌ها می‌اندیشیدم، شادی و نشاط و جرات من چندبرابر می‌شد. مهمان زمین را کند تا به زر رسید و آن را برداشت و به مرد گفت: که دلیل دلیری موش این زر بود. زیرا که مال پشتوانه‌ای بس نیرومند است. خواهی دید که از این پس موش دیگر زیانی به تو نخواهد رسانید. من این سخن‌ها را می‌شنیدم و در خود احساس ناتوانی و شکست می‌کردم. دانستم که دیگر باید از آن سوراخ، به جایی دیگر رفت. چندی نگذشت که در بین موش‌های دیگر کوچک شمرده شدم و جایگاه خود را از دست دادم و دیگر مانند گذشته بزرگ نبودم. کار به جایی رسید که دوستان مرا رها کردند و به دشمنانم پیوستند. پس من با خود گفتم؛ که هرکس مال ندارد، دوست، برادر و یار ندارد. مهمان و صاحب‌خانه، زر را بین خود بخش کردند. صاحب‌خانه زر را در کیسه‌ای کرد و بالای سر خود گذاشت و خوابید، من خواستم از آن چیزی باز آرم تا شاید از این بدبختی رهایی یابم، هنگامی که به بالای سر او رفتم، مهمان بیدار بود و یک چوب بر من زد که از درد آن بر خود پیچیدم و توان بازگشت به لانه را نداشتم. به سختی خود را به لانه رساندم و پس از آن‌که دردم اندکی کاسته شد، دوباره آز مرا برانگیخت و بیرون آمدم. مهمان چشم به راه من بود، چوبی دیگر بر سر من کوفت، آن‌چنان که از پای درآمدم و افتادم. با هزار نیرنگ خود را به سوراخ رساندم. درد آن زخم‌ها، همه‌ی جهان را بر من تاریک ساخت و دل از مال و دارایی کندم. آن‌جا بود که دریافتم، پیش‌آهنگ همه‌ی بلاها طمع است. پس از آن، به ناچار کار من به جایی رسید که به آن‌چه در سرنوشت است خشنود شدم. بنابراین از خانه‌ی آن مرد رفتم و در بیابانی لانه ساختم. 🗞 @Ancients