دهه ۴۰ دانشآموزان دبیرستان یه همچین هیبتی داشتن! :))
عکس از صفحهی عکاسی همایون اراک
🗞 @Ancients ⏳
مراسم افتتاح مدرسه دخترانه انوشیروان دادگر در تهران، سال ۱۳۱۵، عکس از محمدجعفر خادم
🗞 @Ancients ⏳
به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید. زیرا اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید.
مارک تواین
🗞 @Ancients ⏳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیویی نایاب از مسابقات دوچرخه سواری سال ۱۹۲۸
جالبه بدونید تو ۲۰۰ سال گذشته شکل دوچرخه ها مدام تغییر کرده و در نهایت به اون حالت اولیه (امروزی) دراومده
🗞 @Ancients ⏳
"نورا پيِرو" گردشگر اهل فنلاند است كه با لباس هاى متفاوت تصاوير زيبايى را در اماكن تاريخى ايران به جاى گذاشته است. در تصوير شيراز، كاشان و اصفهان را ميبيند كه ديد متفاوت گردشكران به اين اماكن زيبا را نشان ميدهد.
🗞 @Ancients ⏳
سربازان استرالیایی پس از آزادی در اردوگاه کار اجباری ژاپن در سال ۱۹۴۵
🗞 @Ancients ⏳
▪️همین یه بیت سعدی سرلوحه زندگیمون باشه،
کافیه برا همه عمرمون :
تیغ بُرّان گر به دستت، داد چرخ روزگار ،
هر چه میخواهی بِبُر، اما مَبُر نان کسی ...
🗞 @Ancients ⏳
تصویری از حضور دکترمحمد مصدق بر مزار شهدای سی تیر ۱۳۳۱
🗞 @Ancients ⏳
چند مكان جذاب برای ماجراجویی در ایران!
🔸برج خاموشان؛ دخمهای دیدنی در ۱۵ کیلومتری جنوب شرقی یزد که بر بلندای کوهی رسوبی و کم ارتفاع به نام کوه دخمه قرار دارد.
🔸قنات کیش؛ کاریز کیش بیش از ۲۵۰۰ سال قدمت دارد و سقف آن با صدفها و مرجانهایی که ۲۷۰ تا ۵۷۰ میلیون سال عمر دارند پوشیده شده است.
🔸روستای صخرهای کندوان؛ روستایی قدیمی در آذربایجان با شکل و شمایلی عجیب که هنوز هم مردمانی عزیز در آن زندگی میکنند.
🔸کال جنی؛ درهای قدیمی و وهم انگیز در طبس با هزاران دره باریک تودرتو که بومیها به آن کال جنی میگویند.
🔸تنگ رغز؛ تنگ رغز یکی از زیباترین طبیعتهای شهر داراب در استان فارس است که هیجان طبیعتگردی را به معنای واقعی در آن میتوانید احساس کنید.
🔸دریاچه مهارلو؛ این دریاچه صورتی رنگ در ۱۵ کیلومتری جنوب شیراز قرار گرفته است. صورتی بودن آب این دریاچه، به دلیل وجود نوعی جلبک در آن است.
🗞 @Ancients ⏳
داستان کوتاه
ماهی سرنوشت
صبح تازه شروع شده بود، مرد جوان سوار بر اسب شد تا به بازار شهر برود، در بین راه و کنار رودخانه پیرمردی را دید که نشسته است، از اسب پایین آمد و به سمت آن پیرمرد رفت، سلام کرد و به پیرمرد گفت: غریبه هستی؟
من شمارا هرگز این حوالی ندیده ام، اگر کمکی از دستم بر میاید بگو، پیرمرد گفت: فقط گرسنه ام ، مرد دستش را داخل بقچه ی که همراه داشت کرد و مقداری نان و پنیر و سبزی به پیرمرد داد و کنار او نشست.
پیرمرد بعد از خوردن صبحانه ی تعارفی، به مرد گفت: تو از آنچه در بقچه داشتی به من بخشیدی و من نیز از آنچه در بقچه دارم به تو خواهم بخشید.
مرد گفت: ای پیرمرد مرا شرمنده نکن ای کاش که طعامی ارزشمند همراه خود داشتم و از آن به تو میدادم.
پیرمرد تُنگ شیشه ای را از بقچه اش بیرون آورد و روبروی مرد گذاشت، دستش را در آب رودخانه برد و چهار عدد ماهی زیبا بیرون آورد و در ظرف ریخت، مرد متعجب نگاه میکرد که چگونه بدون تور و قلاب توانست این کار را انجام دهد.
در این فکر بود که پیرمرد دستش را روی دست مرد جوان زد و گفت: این ماهی بزرگ تو هستی و ماهی کوچکتر همسرت و آن دو ماهی کوچک پسران تو اند.
دوست داری بدانی که کدام از شما زودتر خواهید مُرد، مرد اول از حرف پیرمرد ناراحت شد ولی بعد کنجکاو شد تا ببیند نتیجه ی کار چیست و علی رغم میلش قبول کرد، پیرمرد دستش را روی تُنگ شیشه ای گذاشت و گفت هر زمان که دستم را بردارم یکی از ماهی ها خواهد مُرد نگاه کن تا ببینی اول نوبت کدام ماهی خواهد شد، تمام وجود مرد را نگرانی فراگرفت، صدای طپش قلبش از بیرون سینه شنیده میشد، ناگهان پیرمرد دستش را به آرامی از روی ظرف برداشت و هر دو دیدند که ماهی بزرگ دیگر حرکت نمیکند و مُرده است.
مرد بی آنکه چیزی بگوید لبخندی زد و به سمت اسب رفت و با خوشحالی سوار شد، پیرمرد گفت آیا نمیخواهی از سرنوشت بقیه ی اعضای خانواده ات با خبر شوی، مرد لگام اسب رو کشید و گفت بهترین هدیه را از تو گرفتم، همین که میدانم داغ همسر و فرزندانم را نخواهم دید برای من کافیست.
از این پس زندگی برایم زیباتر خواهد بود، مرد اسب را تازاند و رفت.
🗞 @Ancients ⏳