فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مظفرالدین شاه، بازيگر سینما !
فیلمی کمتر دیده شده از بازیگریِ مظفرالدین شاه در اثری به کارگردانی ابراهیم صنیع السلطنه به سال ۱۲۸۴
🗞 @Ancients ⏳
یک زن و شوهر از قوم سکایی در آغوشی به قدمت سه هزار سال! برخی معتقدند که زن نخواسته بعد از مرگ همسرش به زندگی ادامه دهد و مردن در کنار او را ترجیح داده! آریایی ها به زندگی پس از مرگ باور داشتند!
🗞 @Ancients ⏳
کلیسای سهرل یا سهرقه روی تپه ای مشرف به روستای سهرل یا سهرقه مرند واقع شده و در ۴۰ کیلومتری شمال غربی تبریز قرار دارد. این کلیسای یکی از کلیساهای ارامنه کاتولیک است و نام آن از اسم یکی از حواریون حضرت عیسی (ع) به نام یوحنا که ارامنه به آن هوانس می گویند، گرفته شده است. قدمت بنای این کلیسا را به قرن ۵ و ۶ میلادی نسبت داده اند ولی بنای اصلی بارها بر اثر ویرانی تجدید بنا شده است. قدمت بنای فعلی که توسط معماران روسی و فرانسوی و استادکاران آذربایجانی ساخته شده، به سال ۱۸۴۰ میلادی می رسد. گنبد بنا طرح آجرکاری دارد که از مهمترین کارهای دوران قاجاریه محسوب میشود.
🗞 @Ancients ⏳
برای از بین بردن تاریکی، شمشیر نکش.
خشمگین نشو..
فریاد نزن...
برای از بین تاریکی، چراغ روشن کن.
تاریک اندیشی؛ قفلی است که تنها با کلید روشن اندیشی باز می شود..
امیر کبیر
🗞 @Ancients ⏳
یک قطعه از شطرنج (شاه شطرنج)
با نقش پایه گذار سلسله سلجوقی (سلطان_طغرل)
که سلطان را در حال نماز خواندن نشان میدهد
قرن 12
هنرکاشان
جنس این قطعه از سرامیک با لعاب فیروزه ای رنگ است
این قطعه از شطرنج دارای کتیبه ای به نام طغرل است.
🗞 @Ancients ⏳
قانون مثل تار عنکبوت میماند، فقط میتواند مگس های کوچک را شکار کند!
👤 #آدولف_هیتلر
🗞 @Ancients ⏳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی تاریخی از مراسم تشییع جنازه شهدای بازپسگیری جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی در سال ۱۳۵۰
🔹 تشییع پیکر پاک این شهدا، با حضور باشکوه مردم و مقامات لشکری و کشوری در ۱۱ آذر ماه ۱۳۵۰ خورشیدی انجام شد.
🔹 وقتی فرمانده نیروها به جزیره تنب بزرگ وارد شد، با بلندگو به شرطهها و ساکنان جزیره، ابلاغ شد که آنها در امنیت کامل هستند.
🔹 تعدادی از شرطهها با بلندکردن هر دو دست از پاسگاه خارج شدند و فرمانده سوزنچی، به همراه سه نفر دیگر به جلو حرکت کردند.
🔹 اما با شلیک رگبار مسلسل به سمت نیروهای ایرانی، فرمانده سوزنچی، مهناوی یکم حبیب کهریزی و ناوی آیت خانی همان جا به شهادت رسیدند.
🔹بعد از زد و خوردی که در ادامه بین نیروهای ایرانی و اشغالگران پیش آمد، پرچم ایران بر جزیره نصب شد تا دوباره پس از قریب ۸۰ سال، این جزایر، تحت حاکمیتِ برحق ایران قراربگیرد.
🗞 @Ancients ⏳
آوردهاند که انوشیروان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرَد. نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد. گفتند از این قدر چه خلل آید؟ گفت بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است. هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده
اگر ز باغ رعیت، مَلِک خورَد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
📚 گلستان سعدی
🗞 @Ancients ⏳
زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است!
در زمان قدیم مرد هیزم شکنی بود که با زنش در کنار جنگلی توی یک کلبه زندگی می کرد.
مرد هیزم شکن هر روز تبرش را بر می داشت و به جنگل می رفت و هیزم جمع می کرد.
یک روز که مشغول کارش بود صدای ناله ای را شنید و به طرف صدا رفت.
دید توی علف ها شیری افتاده و یک پایش باد کرده، به خودش جرات داد و جلو رفت.
شیر به زبان آمد و گفت: «ای مرد یک خار به پام رفته و چرک کرده بیا و یک خوبی به من بکن و این خار را از پایم درآور.»
مرد جلو رفت و خار را از پای شیر درآورد. بعد از این قضیه شیر و مرد هیزم شکن دوست شدند.
شیر بعد از آن به مرد در شکستن هیزم کمک می کرد و آنها را به آبادی می آورد.
روزی از روزها مرد هیزم شکن از شیر خواست که به خانه او برود تا هر غذایی که دوست دارد زنش برای او بپزد.
شیر اول قبول نمی کرد و می گفت: «شما آدمیزاد هستید و من حیوان هستم و دوستی آدمیزاد و حیوان هم جور درنمیاد.»
اما مرد آنقدر اصرار کرد که شیر قبول کرد به خانه آنها برود و سفارش کرد که براش کله پاچه بپزند.
روز میهمانی سر سفره نشستند، شیر همانطور که داشت کله پاچه می خورد آب آن از گوشه لبهاش روی چانه اش می ریخت.
زن هیزم شکن وقتی این را دید صورتش را به هم کشید و به شوهرش گفت: «مرد، این دیگه کی بود که به خانه آوردی؟»
شیر تا این را شنید غرید و به مرد گفت:
«ای مرد! مگه من به تو نگفتم من حیوان هستم و شما آدمیزاد هستین و دوستی ما جور درنمیاد؟ حالا پاشو تبرت را بردار و هرقدر که زور در بازو داری با آن به فرق سرم بزن!»
مرد گفت: «اما من و تو دوست هم هستیم.»
شیر گفت: «ای مرد ! به حق نون و نمکی که با هم خوردیم اگه نزنی هم تو، هم زنت را تکه تکه می کنم.»
مرد از ترسش تبر را برداشت و تا آنجا که می توانست آن را محکم به سر شیر زد. شیر بعد از اینکه سرش شکافت پا شد و رفت. آن مرد دیگر به آن جنگل نمی رفت. یک روز با خودش گفت: «هرچه بادا باد می روم ببینم شیر مرده است یا نه؟» مرد وقتی به جنگل رسید شیر را دید. گفت: «رفیق هنوز هم زنده ای!؟»
شیر گفت: «می بینی که زخم تبر تو خوب شده و من زنده ام اما زخم زبان زنت هنوز خوب نشده و نمیشه برای اینکه (زخم زبان خوب شدنی نیست) تو هم برو و دیگر این طرف ها پیدات نشه که این دفعه اگه ببینمت تکه پارهات می کنم.
جای تیغ ها خوب شد زخم زبان مانده به جا
خون دلها خوردم از دست رفیق بی وفا
🗞 @Ancients ⏳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگاتون میریزه اگه بگم اینجا مصر نیست و چینه!
ترافیک شترسواری، سیل توریست در استانGansu
🗞 @Ancients ⏳
تصویری بسیار زیبا از سواحل تاریخی مکران در استان سیستان و بلوچستان
🗞 @Ancients ⏳
معروف است كه اولین پزشكان ایران روحانیان يا همان مغان بودند. مغان در بخش غربی ایران یعنی سرزمین ماد زندگی میكردند. درمان بیماریهای روحی و جسمی كار آنها بود؛ هم پزشك بودند و هم حكيم!
🗞 @Ancients ⏳