eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
70 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 امروز #زلزله ای به بزرگی 3.5 ریشتر در عمق 10کیلومتری زمین حوالی #قصرشیرین در استان #کرمانشاه را لرزاند. 🌐 @andaki_tamol
درگیری صحن مجلس بر سر گرانی بنزین 🔹نماینده ماهشهر خطاب به دولت: شما چه کردید که شاه بی‌شرف نکرد؟ 🌐 @andaki_tamol
🔻با پول بقیه او خودش را می‌ساخت! بر گرده و استخوان مردم می‌تاخت! یوسف اگر این قیاس را میفهمید با سر خود را به چاه‌ها می‌انداخت! ✍️ نفیسه‌سادات موسوی 🌐 @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت شنیده نشده از شعرخوانی حاج #میثم_مطیعی در شهر مقدس قم اعتراض ما به سستی‌های تدبیر شماست از #گرانی‌ها، از این شش سال تاخیر شماست مردم آرام ما از این تلاطم دلخورند دلخوشان بازی برجام، مردم دلخورند 🌐 @andaki_tamol
💬روایت عضو هئیت رئیسه مجلس از جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی 🔹‏رئیس جمهور در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی گفتند طرح ‎گرانی بنزین خوب پیش می رفت تا این که برخی #‎مراجع_تقلید و #‎نمایندگان مجلس اعلام موضع کردند!!! 🔸تا دیروز مقصر درهمه امور دولت قبل بود!! یحتمل از امروز تا اخر دولت مقصر قوه قضائیه، #سپاه، مراجع تقلید ونمایندگان مجلس خواهند بود. 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_96 حرف های علی تعجب من رو به دنبال داشت،رو به علی لب زدم: _علی واقعا اینجا با تمام جهان فرق
خدایا اینجا کجاست؟ چرا این همه با بقیه جا ها فرق داره؟ همینطور داشتم با خودم حرف میزدم که علی با شوق و ذوق رو بهم گفت: _امین...امین نگاه کن یزله رفتن عربا رو،دوست دارم یاد بگیرم میای بریم از حالت چهره اش خندم گرفت: _تو از چه چیزایی خوشت میا... نزاشت حرفم تموم بشه،دستمو گرفت و دویید تا بهشون رسیدیم وارد جمعشون که شدیم واقعا آدم تحریک میشد که باهاشون همراه بشه علی به عربی یه چیزی به یکیش گفت که متوجه نشدم،اما از طرز رفتارشون متوجه شدم ازش خواست که یادش بده،اونم با کمال میل آروم آروم یادش داد منم فقط نگاه میکردم کم کم باهاشون همراه شد چفیه شم در آورد و دور میداد واقعا صحنه خنده داری بود مخصوصا اولش که نمیتونست،یه فیلمی هم ازش گرفتم مقداری باهاشون همراه شد و بعد ازشون خداحافظی کرد و اومد کنارم خنده روی صورتش محو نمیشد،رو بهش گفتم: _انصافا تو هم کارایی میکنی ها! _تو نمیدونی چه لذتی داره _بلد بودی چی بگی خندید و گفت: _نه یه چیزایی میگفتم،کی حواسش به من بود ادامه دارد..... ✍️ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_97 خدایا اینجا کجاست؟ چرا این همه با بقیه جا ها فرق داره؟ همینطور داشتم با خودم حرف میزدم که
_پس چطور دیگه همراهشون نرفتی؟ _آخه نمیدونی چی شد _چی شد مگه؟ _همینطور که نمیدونستم چی دارم میگم،یه لحظه متوجه شدم یکیشون بد داره نگام میکنه،منم گفتم تا خراب نشد و نکشتنم برم،ازشون خدافظی کردم و اومدم ولی امین تو نمیدونی چه لذتی داره،بیا تا یادت بدم اینو گفت و شروع به یزله رفتن کرد ولی آروم یه چیزایی میگفت که خودش و من هیچی ازشون نمیفهمیدیم،اصلا فکر نکنم معنی هم داشته بودن از کارش خنده ام گرفت و گفتم: _ببین با کی اومدیم سفر،دیوونه خودشم نمیدونه چی میگه چند لحظه ای رفت و بعد با شوخی اومد کنارم و گفت: _اصلا تو لیاقت یادگیری این چیزا رو نداری،بعدا هم خواستی بیای پول باید بهم بدی ها،گفته باشم _(خنده ملایمی)باشه،باشه علی حال و هوای هردومون رو با کاراش عوض کرد و خنده بهش اضافه کرد،واقعا هم نیاز بود توی این گرما و خستگی خنده نیاز بود اما کمی که رفتیم جلو باز حواسم رفت سمت جمعیت و صحنه های عجیبی میدیدم پیر مرد بسیار کهن سالی که وایساده بود یه سینی هم تو دستش که به مردم خرما بده با خودم میگفتم چرا فقط یه جا وایساده و سرشم هیچ تکون نمیده بهش رسیدم خرمایی از سینی برداشتم و تشکری کردم،یک باره سرشو به طرفم چرخوند و گفت: رحم الله والدیک اون موقع متوجه شدم که نابیناست درونم ول وله ای درست شد: _آخه این پیر مرد چرا وایساده اینجور بند گرما؟ تو این سن باید بره استراحت کنه تو خونش بشینه نه اینکه وایسه اینجا و خرما بده دلم میخواست ازش بپرسم چرا این کارو میکنه اما بلد نبودم عربی صحبت کنم،به همین خاطر منتظر علی که عقب تر بود موندم تا برسه ادامه دارد..... ✍️ط، تقوی 🌐 @andaki_tamol
﷽ سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز یکشنبه ١۷ آذر ١٣٩٨ ه. ش ۱۱ ربیع الثانی ١۴۴١ ه.ق ۸ دسامبر ٢٠١٩ ميلادى @andaki_tamol
🗞 روزنامه های یکشنبه، 17 آذر 98 👇👇👇 @andaki_tamol