eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
70 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 اندکی تامل 🌸
⭕️ کامیونی پُر از جسد؛ لندن در شوک کشف ۳۹ جسد ناشناخته 🔸 خبرگزاری رویترز: 🔹 طی تماسی تلفنی با پلیس
🔺 قربانیان کامیون مرگ ویتنامی بودند 🔸پلیس انگلیس: همه 39 جسد کشف شده در کامیونی در لندن تابعیت ویتنامی دارند. 🔹پیشتر هویت این اجساد، چینی اعلام شده بود. 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_72 _(لبخندی زدم و دستامو براش باز کردم)آره اومد بغلم کرد و محکم بهم فشار میداد و میگفت: _با
همینطور گشت میزدم که صدایی نگاهم رو به سمت خودش کشید _تنهایی دور میخوری صدای علی بود که از پشت من رو مخاطب خودش قرار داده بود _نه،گفتم شاید بخوای بخوابی صدات نزدم لبخندی تحویلم داد،ازش پرسیدم: _علی چرا اینقد تاکید کردی از شلمچه بریم،مگه برا دیدن بچه ها نبود؟ _نه،برا چیز دیگه ای بود ذهنم رو مشغول کرد،آخه دیگه چی غیر از بچه ها بود که اینقدر تاکید میکرد خودش ادامه داد: _اینجا جایی بود که من راه خودمو پیدا کردم،اولین راهیان نور رو اینجا اومدم و هوایی شدم،قبل از اون رو از خودم خجالت میکشم علی چی بود که میگه از خودم خجالت میکشیدم،مگه پسر باخلاق تر و خوب تر از علی هم پیدا میشه هیجی نگفتم و خودش ادامه داد: _من از بچگی تو مذهبی ها بودم و خانواده مذهبی داشتم اما این باعث نشد که نوجوونیم و اول جوونیم رو مذهبی باشم،من قبل راهیان نور با یه عده رفیق میگشتم که دم دوس دختر بازی بودن و بعضی کارای دیگه که نمیتونم بگم حالا خداروشکر همون شامه مذهبی که داشتم نزاشتم که خیلی برم جلو،وگرنه فکر نکنم برگشتنی دیگه تو کارم بود این حرفا رو با آه و سربه زیری میزد‌،از تک تک کلماتش تعجب میکردم و اصلا چنین انتظاری نداشتم،اما اون باز با همون آه ادامه داد ادامه دارد..... ✍ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_73 همینطور گشت میزدم که صدایی نگاهم رو به سمت خودش کشید _تنهایی دور میخوری صدای علی بود که
دوران نو جوونی یه رفیقی گرفتم که اهل دین نبود و زیاد شر بود،خانوادشم هم همینطور نه تنها اعتقادی به دین و دیانت نداشتن به دنبال عیاشی گری هم میرفتن،رفقاش هم از خودش بدتر بودن اما اون چون به حرفام اهمیت میداد و بزرگم میکرد و وقت های خوبی رو باهاش میگذروندم دوسش داشتم و در مقابل چون خانواده ام خیلی به حرفام اهمیت نمیدادن دیگه کاریشون نداشتم و وقتی بابام میگفت با اینا نگرد گوش نمیگرفتم و به کارم ادامه میدادم هر روز از خانواده دور تر میشدم اما شامه مذهبیم نمیذاشت مثل اونا بشم ولی خب اثر خودشون رو هم گذاشته بودن،قدرت نه گفتن هم نداشتم چون میترسیدم دیگه رفاقتمون به هم بخوره اونوقت دیگه کسی رو نداشتم اوایل خودت میدونی چقد از دخترا دور میشدم و روم نمیشد باهاشون صحبت کنم اما کم کم وقتی با رفقا میرفتم سر قراراشون یا روی بلند گو حرف میزدن با دوست دختراشون دیگه قبح حرف زدن با نامحرم شیکست و همینطور فشار بچه ها و مسخره کردناشون که میگفتن بچه نه نه و.. باعث شد با یه دختر که همون رفیقم معرفی کرده بود دوست بشم یادمه اولین باری که باهاش صحبت کردم خیلی استرس داشتم و بعضی موقع من من میکردم اما کم کم دیگه راحت شدیم و همدیگه رو دیدیم،بیرون میرفتیم و خوشمیگذروندیم هیچ وقت هم نمیزاشتم خانواده ام از این چیزا خبر دار بشن چون میدونستم خیلی بد برخورد میکنن،کم کم گذشت حدود یک سالی با هم بودیم واقعا محبتش رفته بود تو دلم و همینطور محبت من بهم میگفت بدون تو نمیتونم زندگی کنم نمیتونم نفس بکشم و...منم باور کرده بودم اما یه بار که قرار بود برم پیشش با صحنه ای مواجه شدم که بدجور شکست خوردم تو پارک با مهران و کوروش بود(مهران رفیق اصلیم و کوروش دوست مهران)با هم آبمیوه میخوردن و دستشون تو دست هم بود صدای خندشون هم تا چندین متر میومد،خیلی آتیشی شدم رفتم پیششون و گفتم _لیلا این چیه؟ اما اون با خنده گفت: _آخ غیرتی شدی؟اینا دوستامن هر سه خندیدن و من غضب ناک تر شدم،به سمتشون هجوم بردم و با مهران گلاویز شدم و کوروش هم اومد کمکش،اونا دوتا و زورشون بیشتر بود،اما اون غضب و ناراحتی که داشتم مانع از دعوا نشد ادامه دارد..... ✍️ط، تقوی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_74 دوران نو جوونی یه رفیقی گرفتم که اهل دین نبود و زیاد شر بود،خانوادشم هم همینطور نه تنها اع
چندین دقیقه همدیگه رو زدیم تا اینکه چند نفر اومدن و از هم جدامون کردن،متوجه چهره درهم و نگران لیلا شدم،ظاهرا اون خبرشون داده بود که بیان و جدامون کنن _بچه مثبت این چیزا خیلی عادیه،اگه غیرتی هستی غلط کردی تو این کارا ورود کردی این صدای مهران بود که من رو خطاب قرار میداد،خشمم بیشتر شد و لب زدم: _بی شرف بی ناموس مطمئن باش جواب کارتو میدم _حالا این شده ناموست _اسم.... ضربه سنگین دستی که به صورتم خورد باعث شد بقیه حرفمو بخورم و مات و مبهوت به پیرمرد غضبناکی که بهم نگاه میکرد چشم بدوزم همسایمون بود که از بچگی دوسش داشتم و اونم خیلی منو دوست داشت و همه روم حساب میکرد و هر موقع چیزی میخواستم و خانواده ام قبول نمیکردن با بابام صحبت میکرد،حرفی نزد اما تموم حرف دلش رو با همون کشیده نشونم داد با ترس اینکه دیگه آبروم رفت و تجسم رفتار خانوادم کل بدنم یخ زد به زور لب باز کردم: _آ..آقا.ح.. حسین _ساکت خجالت نمیکشی؟این چه بساطیه راه انداختی با نهیبی که زد دیگه یک کلمه هم نمیتونستم بگم،دست و از دست مردا در آورد،خودش راه افتاد و گفت: _ده دقیقه دیگه خونه خودم منتظرتم،وای به حالت اگه نیای دیگه حواسم به کوروش و مهران نبود،فقط موقع رفتن یه لحظه نگاهم با نگاه لیلا گره خورد که نگاهی تاسف بار بهش کردم و سری تکون دادم سریع رفتم خونه عمو حسین(همون پیرمرد) کل رخسار کسی که همیشه مهربون بود و تا حالا ناراحتیش رو ندیده بودم حالا پر از غضب بود زیر لب سلامی کردم با اشاره سر بهم نشون داد که بشینم با نگرانی که تو کل بدنم بود نشستم جلوش _بدون ذره ای دروغ همه چیز رو برام بگو ادامه دارد...... ✍️ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_75 چندین دقیقه همدیگه رو زدیم تا اینکه چند نفر اومدن و از هم جدامون کردن،متوجه چهره درهم و نگ
میدونستم هر دروغی بگم آخرش متوجه میشه و اوضاع بدتر میشه پس من من کنان شروع کردم به صحبت کردن: _اون...اون دختره....کسی بود که حرف زدن سخت بود برام _کسی بود که چی؟ با این حرف پر از غضب آقا حسین سرمو انداختم پایین،نفسی بیرون دادم و شروع کردم به حرف زدن _کسی بود که میخواستم باهاش ازدواج کنم و اونم همین قصد رو داشت که با من زندگی کنه _به همین راحتی؟ _آخه ما همدیگه رو خیلی دوس داشتیم _همه چیز که دوست داشتن نیست پسر جوون،با دوست داشتن تنها که نمیشه زندگی کرد اون میگفت و من فقط سکوت کرده بودم _تازه این دوست داشتن واقعی نیست،این چه دوست داشتنیه که یه روز تو رو بخواد دو روز دیگه یکی دیگه رو؟دیدی همون پسره رفیقت چی گفت؟ گفت این چیزا عادیه،این اون عشق و دوست داشتنیه که تو میخوای؟که فردا زنت با این و اون باشه؟ _نه _ببین من به بابات چیزی نمیگم همین که اینو گفت سرمو بلند کردم و تو کل بدنم یه امیدواری درست شد _واقعا _اما شرط داره _چه شرطی _اینکه دیگه سراغ این چیزا نری، نمازتو همیشه بخونی و فردا هم بیا که خیلی باهات کار دارم،حالا هم برو آبی به سر و صورتت بزن معلومه که دعوا کردی با ذوق و شوق گفتم: _باشه چشم حتما،بخدا گول خوردم نمیدونستم ته این چیزا چیه الکی خام اون مهران شدم،قول میدم دیگه سراغ این چیزا نرم نمازمم هیچـوقت فوت نشه علی همینطور حرف میزد و من مات حرفاش فقط گوش میدادم ادامه دارد...... ✍️ط، تقوی 🌐 @andaki_tamol
﷽ سلام روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز یکشنبه ١٢ آبان ١٣٩٨ ه. ش ۵ ربیع الاول ١٤۴١ ه.ق ٣ نوامبر ٢٠١٩ ميلادى 🌐 @andaki_tamol
➣ ۞ #یڪـــ‌آیــه‌قـــــرآن ۞ و اينڪه پايان #ڪـار به ســوى پروردگار توست و هم اوست که مى ‏خـنداند و مى‏ گـرياند. 📒سوره مبارکه النجم آیات ۴۲ و ۴۳ ↷↷ 🌐 @andaki_tamol
» 📜 #حــدیث‌امـــروز ❤️قال امـام علی علیه السلام: ڪسانى ڪه خـود #عـــيب دارند علاقه مند به شايع ڪردن عيبهاى مردم هستند تا جاىِ عــذر و بهانه براى عيبهاى خــــودشان باز شـود. 📚غــررالحڪم حدیث ۵۱۹۸ 👇👇 🌐 @andaki_tamol
ツ 🌷اسـتاد مســعود ریاعـــی: آیــنه ای ڪه به تو #دروغ بگــوید همــچون کسانی اند که پیوسته از تـو تعـــریف و تمـــجید می ڪنند. آنها دوســت تو نیستند، به خــــواب کنندگان تواَند #مــوانع سلوک‌اند در شگفتــم که آدمی چگــونه آیـنه ‌های دروغگــو و پر زنگـار را می ستاید و آینه‌های صاف و راستگو را میشکند و با این وجود امــید رستگاری دارد! 🌐 @andaki_tamol
🕊🔹🕊 🔸انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با پرایدش اومد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. همیشه می‌نشستم توی ماشین بعد روبوسی می‌کردیم. موقع روبوسی دیدم چشم‌هاش خون هست و سر و ریشش پر از خاک. 🔹از زور خواب به سختی حرف میزد. گفتم چرا اینطوری هستی؟ گفت چهار روزه خونه نرفتم. گفتم بیابان بودی؟ گفت آره! گفتم چرا خونه نمیری؟ گفت چند تا از بچه‌ها اومدن آموزش، خیلی مستضعفن؛ یکیشون کاپشنش رو فروخته اومده. به خاطر چنین آدم‌هایی شب و روز نداشت. 🔻یکبار گفت من یک چیزی فهمیدم؛ خدا شهادت رو همیشه به آدم‌هایی داده که در کار سختکوش بودن. #شهید_محمودرضا_بیضایی #درس_اخلاق 🌐 @andaki_tamol
⭕️ مسمویت هشت نفر از اهالی استان خراسان شمالی به علت مصرف مشروبات الکلی : 🔹از ششم ماه جاری تا الان،  مراجعه‌کنندگان مسمومیت با الکل به هشت نفر رسیده‌اند و تاکنون نیز دو نفر از این تعداد فوت کرده‌اند. 🔸دو نفر از مسمومان نیز تحت درمان دیالیز قرار گرفته‌اند و یک نفر از این افراد حال وخیمی دارد. 🔸۳ نفر باقی هم در بیمارستان بستری هستند و نسبتا به دیگران شرایط بهتری دارند.  🔹در ابتدای امر مشخص بود که ۳ نفر از این افراد خواهند مُرد اما فعلا دو نفر فوت کرده‌اند و یک نفر هم به احتمال زیاد فوت خواهد شد.  🔸 این مسمومیت‌ها به علت متانول موجود در مشروبات الکلی بوده است. الانه که تاجزاده بیاد بگه: چرا مشروب فروشی معتبر راه نمیندازین تا جوونای مردم به خاطر مشروب تقلبی مسموم نشن !!!!!😏😏😏😏 🌐 @andaki_tamol
▪️تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای ▪️تو قاصد پیام گلوی بریده ای 🔳 5 ربیع الاول سالروز وفات #حضرت_سکینه (س) دختر امام حسین (ع) تسلیت باد. 🌐 @andaki_tamol
❇️ همایش دانشجویی «پایان هژمونی آمریکا» ▫️بزرگداشت چهلمین سالگرد اخراج آمریکا از ایران 🔸با حضور استاد حسن عباسی ⏰ یکشنبه ۱۲ آبان ماه - ساعت ۱۳ الی ۱۶ 📍تهران، سالن همایش‌های #لانه_جاسوسی #مرگ_برآمریکا 🌐 @andaki_tamol
🔺وزیر کشاورزی‌مون کلّاً با هر چی نظارته مشکل داره!😐 🔸محمود حجّتی وزیر کشاورزی اخیراً دستور داده که ناظران دامپزشک از کشتارگاه‌های خارجی حذف بشن! دستوری که می‌تونه به راحتی سلامت اقشار زیادی از جامعه رو به خطر بندازه؛ درست مثل گذشته که بخاطر عدم حضور ناظر، تب برفکی از مغولستان وارد کشور شد. 👈حجّتی چهار ماه قبل هم در پاسخ به سؤال یه خبرنگار در خصوص افزایش 200 دررصدی قیمت سیب‌زمینی گفته بود ما که نمی‌تونیم درِ مغازه‌ها وایسیم! 🌐 @andaki_tamol
💠 دادستان کل رژیم صهیونیستی در پی ممانعت از تداوم نخست‌وزیر نتانیاهو است 🔸دادستانی کل رژیم صهیونیستی قصد دارد در صورت محکوم شدن نخست‌وزیر این رژیم در یکی از پرونده‌های فسادش، با اتخاذ تصمیمی مانع از ادامه نخست‌وزیری او شود. 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_76 میدونستم هر دروغی بگم آخرش متوجه میشه و اوضاع بدتر میشه پس من من کنان شروع کردم به صحبت کر
_77 با شوق اینکه دیگه آقا حسین چیزی به خانوادم نمیگه زدم بیرون اما بدجور کینه لیلا و مهران رو به دل گرفته بودم،همین ناراحتی هم باعث شد دیگه سمتشون نرم و صحبت های اقا حسین هم باعث شد همون شامه مذهبیم رو بگیرم و برگردم به راه اصلیم البته تو این راه همین مهدی و عباس و حسین خیلی کمکم کردن و همیشه مدیونشون هستم که منو تو اون حال رها نکردن و زیر بال و پرمو گرفتن حرفاش تموم شد و من توی اوج تعجب بودم از سر گذشت علی،خودم رو جمع و جور کردم و گفتم: _پس تو هم دوست دختر بازی کردی سرشو انداخت پائین و چیزی نگفت _و ضربه خوردی،ناراحت نباش منم خیانت دیدم از کسی که بیشتر از همه دوسش داشتم..... کل جریان رو براش گفتم اما اون تعجب نکرد و فقط در آخر گفت: _اینا از همون اول قرار نبود بیان که وایسن،همون بهتر که زیاد غرق در این جریان نشدیم و برگشتیم _آره واقعا خداروشکر که خودشونو زود نشون دادن و باعث شد وقتمون الکی هدر نره _(نفس سنگینی بیرون داد و سرشو به آسمون بلند کرد)حالا متوجه شدی چرا از اینجا خواستم بریم؟میخوام هر بار بیام و یادم بیفته که کی بودم،غرور نگیرم خودمو بهتر از کسی ببینم و یادم باشه این شهدا بودن که از زمین بلندم کردن در مقابل حرفاش فقط سکوت کردم،بعد از چند لحظه سکوت لب باز کردم: _صبح زیاد خستگی داریم،بریم بخوابیم _آره بریم رفتیم و کم کم چشمام سنگین شد و به خوابی عمیق فرو رفتم _پاشید اذانه اذانه صبح با این سر و صدا از خواب بلند شدم،بلند شدم رفتم وضو خونه وضو گرفتم اما نیرویی که قابلیت مقابله باهاش رو نداشتم جلو نماز خوندنم رو میگرفت و باز جنگی درونم درست کرد ادامه دارد..... ✍️ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت _77 با شوق اینکه دیگه آقا حسین چیزی به خانوادم نمیگه زدم بیرون اما بدجور کینه لیلا و مهران رو
جنگی تمام عیار بپا شد،لشکر سرخ در مقابل سپاهیان سیاه پوش و لشکر سفیدی که فقط نظاره گر صحنه نبرد بود هر دو سپاه صف آرایی کردند و رجز میخواندن: _نماز،روزه زکات...همه اینها من درآوردی آخونداست،خدا رو همینطور هم میشه باهاش حرف زد چه نیازی هست که حتما نماز بخوونی؟؟ _همین مذهبی هایی که اینا رو میگن آدمای راست گوئین _اینها گول خورده ان کار از بالا بالا ها خرابه،همینا هم برسن اون بالا دیگه خراب میکنن،فعلا گول خوردن که کارای اونا رو انجام بدن جنگی به پا شد که خون ها مثل نهر روان بر زمین جاری بودند،اما در آخر لشکر پیروز نبرد سپاهیان قدرت مند سیاه پوش بودند و سرخ پوشان شکست خورده به عقب به عقب نشینی تن دادند در آخر تصمیم بر این شد که نماز نخونم و نیازی به نماز خوندن نیست همینجوری میشینم با خدا حرف میزنم شروع کردم به صحبت با خدا: _سلام خدا،تو خیلی خوبی تو مهربونی ممنون که کمکم کردی و میکنی داشتم حرف میزدم که صورت علی که از اشک خیس خیس شده بود به چشمم خورد و توجهم رو جلب کرد این چه صحبتیه با خدا که طرف گریه میکنه؟مگه حرفایی هم هست که من نمیدونم؟ کنجکاو شدم که جریان چیه،اینا که همه شون هم یه حرف میزنن اما چرا بعضیشون خواب آلودن،بعضی چهره شون در همه و اشک تو چشماشونه و بعضی هم مثل علی دارن گریه میکنن؟ حالا که دیگه خدا رو دوست داشتم و خودم رو بهش مدیون میدونستم دوست داشتم امتحانش کنم ببینم جریان چیه کنجکاویم لشکر سفید رو به حرکت در آورد و سیاه پوشان هم نتونستن جلوشونو بگیرن،به نماز ایستادم و شروع کردم: _الله اکبر بسم الله الرحمن الرحیم...... توی نماز همه ش میگفتم پس چرا هیچ حالم عوض نشد؟چرا مثل علی نشدم؟چرا اشک هم تو چشمام جمع نشد؟ ادامه دارد...... ✍️ط، تقوی 🌐 @andaki_tamol
﷽ سلام روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز دوشنبه ۱۳ آبان ١٣٩٨ ه. ش ۶ ربیع الاول ١٤۴١ ه.ق ۴ نوامبر ٢٠١٩ ميلادى 🌐 @andaki_tamol
➣ ۞ #یڪـــ‌آیــه‌قـــــرآن ☘آنچه از مال انفاق کنید یقینا خدا به آن داناست...؟ 📒سوره مبارکه بقره آیه 273 #آیه_گرافی ↷↷ 🌐 @andaki_tamol
» 📜 #حــدیث‌امـــروز ❤️قال امـام علی علیه السلام: پيروزى، با #دور_انديشى و #اراده پايدار به دست مى آيد. 📚ميزان الحكمه جلد3 صفحه 54 👇👇 🌐 @andaki_tamol
🌸 #کلام_بزرگان 🔸حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: آیا عذر داریم که هر کار که دلمان خواست بکنیم؟ هرچند بر خلاف میل امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف باشد. خدا توفیق دهد که درد و دوای آن را بشناسیم و عمل کنیم، وگرنه سربه‌زیر و شرمنده‌‏ایم. 📚 در محضر بهجت، ج٢، ص٢٧۶ 🌐 @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 به مناسبت ، روز 💠 ✍ روز 13 آبان که به عنوان روز مبارزه با استکبار جهانی نام‌گذاری شده یادآور سه واقعه مهم در تاریخ معاصر ایران است که در سه دوره مختلف رخ داده و به همین دلیل این روز را در تاریخ کشور به عنوان روزی به یادماندنی به ثبت رسانده است. 1⃣ در روز 13 آبان 1343، مأموران رژیم شاه، حضرت امام خمینی(ره) را در قم دستگیر و به دستور آمریکا، به ترکیه تبعید کردند. 2⃣ در روز 13 آبان 1357، دانش آموزان تهرانی در اعتراض به دخالت های آمریکا در ایران، راه پیمایی کردند، ولی دژخیمان رژیم شاه، به آنان حمله کرد و آنان را به خاک و خون کشید. 3⃣ در روز 13 آبان 1358، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، آمریکا را در تهران تسخیر کردند و جاسوسان آمریکایی را به گروگان گرفتند. ✅ بدین ترتیب، مبارزه ی ضد آمریکایی مردم ایران، ابعاد جدیدتری پیدا کرد. بنابراین، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، این روز را به روز «ملّی مبارزه با استکبار» نام گذاری کردند. 🌐 @andaki_tamol
💠راه های مقابله با دشمنان درونی و بیرونی💠 ✍ قرآن کریم در یک تقسیم‌بندی، دشمنان را به دودسته درونی و بیرونی تقسیم می‌کند. دشمنان درونی که شامل شیطان و لشگریانش و نفس اماره می‌شود، و دشمنان بیرونی که شامل مستکبرین عالم و در رأس آن، آمریکای جنایتکار می‌باشد. ✅ همان‌گونه که قرآن دشمن را معرفی می‌کند، راه‌های مقابله با دشمنان را نیز بیان می‌کند. ✔️ در مورد خطر شیطان درونی می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ (نور/21)اي كساني كه ايمان آورده‌اید از گام‌های شيطان پيروي نكنيد.» ☀️و در آیه دیگر می‌فرماید: «وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ (اعراف /200)و اگر از شيطان وسوسه‌ای به تو رسد به خدا پناه بر.» ✔️ و در مقابله با دشمنان بیرونی هم یکی از توصیه قرآن این است: «وَلْيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً (توبه/ 123) آنان (کفار) بايد در شما خشونت بيابند.» ✅ یعنی باید آنقدر قوی باشید که آن ها بترسند به شما حمله کنند. آن ها باید این قدرت را در شما احساس کنند. ☀️ و در آیه دیگر نیز می‌فرماید: «یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ (نساء/ 71) اي كساني كه ايمان آورده‌اید آمادگي خود را (در برابر دشمن) حفظ كنيد.» ✅قرآن کریم در خصوص لزوم مقابله با دشمنان بیرونی می‌فرماید: آن قدر قوي باشيد که هيچ بیگانه‌ای در شما طمع نکند. 💠 🌐 @andaki_tamol
⭕️ خودتون و خانواده‌تون رو از آتش حفظ کنید. میگه: 📖 يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ وَ اَلْحِجٰارَةُ (تحریم/۶) 👈 ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگها هستند حفظ کنید. پدر!! مادر!! شما مسئولید... 📢 آی پدر و مادری که خبر داری بچه‌ات با جنس مخالف دوسته، و هیچی بهش نمیگی... 📢 آی پدر و مادری که میدونی بچه‌ات تو راهِ خلاف داره قدم بر میداره، و هیچی بهش نمیگی... 📢 آی پدر و مادری که میدونی بچه‌ات رفیقای ناباب داره، و هیچی بهش نمیگی... 📢 آی پدر و مادری که میبینی بچه‌ات نمیخونه، و هیچی بهش نمیگی... شما مسئولید!!! ☝️ والدین، به خصوص پدرانی که به حلال و حرامِ کارهای اهل خانه‌شون توجه ندارند، بیشتر حواسشون رو جمع کنند. ☝️ حق زن و بچّه فقط این نیست که خونه خوب🏡🏠، ماشینِ خوب🚙🚗، غذای خوب 🍔🍕🍗و ... براشون تهیّه کنی!! اینا خیلی خوبه، 👈 امّا مهمتر از اینا این هست که، به فکر آخرتشون باشی، مراقب غذای روحشون باشی، مراقب تربیت صحیح اسلامی‌شون باشی. یک کلام👈 مراقب دینشون باشی. 🗣 و این مسئله رو باید حتّی قبل از ازدواج، از موقع انتخابِ همسرِ با ایمان، و بعد موقع تولّد فرزندان و... با برنامه‌ریزی دقیق دنبال کرد. این حرف قرآن رو آویزه گوشمون👂کنیم: 🔻"قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ"🔻 👈 به فکر خودتون و خانواده‌تون باشید. 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂 🌐 @andaki_tamol 💯