هدایت شده از رایحه سیب (طب ایرانی اسلامی)
⚡️ حتما بخونید بسیار مهم و سرنوشت ساز 👇👇👇
✅ امسال چهلمین سال انقلاب می باشد
❇️ منتظر اتفاقات مهم و فوق العاده ای در چهلمین سال انقلاب و یک سال بعد از آن(یعنی سال ۹۸ و ۹۹) باشید
🔹یک سوال از شما میپرسم، فکر میکنید چرا چند ساله فشار بر ملت ایران از طرف آمریکا و اروپا به شدت داره زیاد میشه؟؟ خصوصا امسال که سال چهلم انقلاب اسلامی هستیم، چی شده که دشمنان انقلاب و عوامل اونها در کشور، خنجر رو گذاشتن بیخ گلوی مردم؟ چی شده که این همه فشار معیشتی و جنگ روانی داره به ملت ما تحمیل میشه؟
✔️ پاسخش بسیار ساده است. یهود همون یهوده، بلکه الان به مراتب از گذشته رذالت و خباثتش بیشتر شده و هم اکنون در قالب جریان صهیونیسم جهانی داره به خباثتش ادامه میده. به تاریخ تسلط بالایی دارن. به منابع دینی شیعه مثل قرآن و روایات اشراف دارن، خیلی از روایات جعلی به خصوص در کتاب های اهل سنت و وهابیت و فرق ضاله ساخته خودشون است.
🔹یهود از ابتدای پیروزی این انقلاب فهمید که این انقلاب، همون انقلابی هست که به انقلاب جهانی امام دوازدهم شیعیان متصل میشه. خوب میدونستند که اگه جلوش رو نگیرند فاتحهشون خونده است. برای همین هم عناصر نفوذی خودشون رو از همون ابتدای انقلاب به ایران فرستادند، تا اینکه اینها به مناصب بالای حکومتی برسند و ارکان قدرت نظام ایران رو در اختیار بگیرند.
🔸مهرههای مؤمن، صالح و انقلابی رو دونه به دونه یا ترور جانی کردند یا ترور شخصیتی. تا اینکه انقلاب افتاد دست جریان نفوذی. بالاخره هم دولت و مجلس هر دو رو به دست گرفت و وضعیت مملکت شد همین چیزی که امروز میبینید.
🔹اما حالا در چهل سالگی انقلاب، میخوان فشار رو به نقطه نهایی خودش برسونند. چون با همون ابزارهایی که در اختیارشون هست، خوب باخبرند که چه اتفاق بزرگی در راهه و این یک امتحان و چالش بزرگ و غربال سازی برای ما هست که ثابت میکنه آیا ما جزو مومنین حقیقی هستیم یا فقط شعار میدیم؟
🔸ان شاء الله بزودی شاهد شکست اونها و رسیدن این کشور و جهان به نقطه ی اوج خود با ظهور امام زمان خواهیم بود.
❓اما قبلش این سوال رو باید از خودمون بپرسیم که ما جزو کدام دسته خواهیم بود؟
دسته اول کسانی مومنین حقیقی هستن و توفیق درک زمان ظهور و یاری حضرت را دارند و از دوران فوق العاده ظهور بهره مند میشوند؟
یا دسته ی دوم که به دلیل سستی و ضعف ایمانی و ثابت قدم نبودن در مسیر حق و فریب خوردن توسط جریانات باطل، توفیق یاری حضرت و بهره مندی از دوران فوق العاده ظهور را از دست میدهند؟
♦️با توجه به اینکه بسیار به زمان ظهور نزدیک هستیم بهتر است تکلیف مون رو با خودمون مشخص کنیم که آیا میخواهیم جزو دسته اول باشیم یا نه؟
چون اگر بخواهیم جزو دسته ی اول باشیم باید اراده و روحیه قوی داشته باشیم و نسبت به حلال و حرام و لقمه ای که میخوریم مراقبت کاملی داشته باشیم و حرف خدا ، دین و ولی فقیه را ترجیح بدهیم بر دنیاطلبی و راحت طلبی خودمون و همه کارامون را با اخلاص کامل فقط برای خدا انجام.بدیم؛ چون قراره بهترین ها(مومنین واقعا خالص)توفیق بهره مندی از زمان بعد از ظهور را پیدا کنن و باید تمام تلاش مون بکنیم که جزو مومنین خالص باشیم و جز برای خدا کاری انجام ندهیم و بتونیم ثابت قدم بمانیم ان شاء الله.
❗️باید مراقب باشیم هر رسانه ای را دنبال نکنیم، بلکه فقط رسانه های دینی و انقلابی که کاملا در خط اسلام ولایت فقیه هستند را دنبال کنیم چرا که رسانه های باطل میتونن ما رو هم با خودشون جهنمی کنن و چرا که ابتدا ذهنیت ما و سپس رفتار و سبک زندگی ما را شکل میدهند و باعث تباهی دنیا و آخرت ما میشن ، به خصوص که دشمن الان روی جنگ نرم و جنگ رسانه ای خیلی داره کار میکنه تا بتونه مردم رو به تدریج به انحراف بکشونه، اگر شبهه ای نسبت به انقلاب ، ولی فقیه و دین در ذهنمون هست هر چه زودتر اونو برطرف کنیم تا دیر نشده.
🤔یک لحظه فرض کنیم که چه قدر حسرت آور خواهد بود ما که الان با ظهور فاصله بسیار کمی داریم، با سستی، تنبلی ، دنیا طلبی و آلوده شدن به گناه و شایعات، در مسیر باطل قرار بگیریم و آن توفیق عظیم را از دست بدهیم.
✅ باید سطح معرفت، دین داری، ولایتمداری و ارادهی خود را در این لحظات نزدیک به ظهور بیش از پیش افزایش دهیم.
ترکی الفیصل و پمپئو دست به دامان حرمسرای فرقه مسعودیه شدند
پس از شکست سیاست فشار حداکثری آمریکا علیه ایران، برخی از بازندگان نیویورکی دست به دامان فرقه منحوس رجوی و گروهک منافقین شده اند.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، گروهک تروریستی منافقین در راستای تلاشهای فضاحت بار و مذبوحانه اربابان عبری-عربی- غربی خود در روز دوشنبه ۳۰ سپتامبر، رسوایی جدیدی را در کنفرانس مطبوعاتی خود رقم زدند و ثابت کردند که در دروغگویی مانند بولتون، بی بی نتانیاهو و بن سلمان بی استعداد هستند.
میعادگاه بازندگان نیویورکی
سازمان تروریستی اویاک وابسته به فرقهی ورشکستهی رجوی در روز سه شنبه ۲۴ سپتامبر تجمعی را در اعتراض به حضور رییس جمهور روحانی در نیویورک، در مقابل سازمان ملل برگزار کرد. در این تجمع «رودی جولیانی» یارانه بگیر فرقه رجوی و دلال محبت دونالد ترامپ در پرونده «مانیکا زلنسکی» به همراه سناتور یهودی بازنشسته «جو لیبرمن» که به واسطه همسرش حدسه لیبرمن رابطه قوم و خویشی هم با جانباختگان هولوکاست دارد به ایراد سخنرانی پرداختند.
روز چهارشنبه ۲۵ سپتامبر، این فرقه به دعوت مارک والاس در نشست لابی «اتحاد برای مقابله با ایران هستهای (United Against Nuclear Iran)» در نیویورک حضور یافت و فضای نشست را به نفع خود مصادره کرد به گونهای که لابی مزبور مجبور شد برای برائت خود از حضور گروهک بدنام رجوی، بگوید این نشست به ابتکار مایک والاس بوده و ما هیچ نقشی در آن نداشته ایم. البته تردیدی نیست که لابی مزبور مایل به استفاده ابزاری از این گروهک است، اما نه به گونهای که روابطش با آنها علنی شود.
سخنرانان نشست لابی ضد ایران
لازم به ذکر است که در میان سخنرانان نشست لابی «اتحاد برای مقابله با ایران هسته ای» افراد نام آشنایی حضور داشتند.
نخستین سخنران مایک پمپئو وزیر خارجه و اوانجلیست دو آتشهی کابینه ترامپ بود که پس از انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس گفت «ترامپ احتمالا فرستادهی خدا برای حفاظت از اسراییل در برابر تهدید ایران است». ناگفته نماند که پمپئو قبلا به صراحت گفته که مایل است عالم و آدم از جمله یهودیان را مسیحی کند تا به شکل گروهی خدا را درآسمان (Rapture) ملاقات کنند شاید یکی از دلایل حضورش در این جلسه همین بوده باشد.
سایرسخنرانان نشست مزبور عبارت بودند از عبدالله بن راشد سفیر بحرین در واشنگتن، ثامر الصبهان سفیر سابق عربستان درعراق که در آشوبهای داخل عراق و حمایت از داعش نقش برجستهای داشته، سناتور یهودی جو لیبرمن، سیگال مندلکر معاون یهودی وزیر خزانه داری آمریکا و از بازماندگان هولوکاست که نقش فراوانی هم در تحریمهای مالی ایران داشته، دنیس راس نماینده یهودی بیل کلینتون در امور خاورمیانه، مایکل سینگ کارشناس ضد ایرانی در انستیتو واشنگتن و نزار زکا جاسوس لبنانی که به جرم جاسوسی برای آمریکا در ایران زندانی بود.
اتحاد برای مقابله با ایران هستهای
در وصف گروه لابی «اتحاد برای مقابله با ایران هسته ای» - که نقش زیادی در لابی کردن برای اعمال تحریمها علیه ایران دارد- همین بس که توسط سه یهودی میلیاردر آمریکایی یعنی «توماس کاپلان»، «شلدون ادلسون» و «مریام ادلسون» بنیانگذاری شده و ریاست آن به یهودی دیگر یعنی جو لیبرمن سپرده شده است.
با این اوصاف، فرقه رجوی چنان بدنام است که حضورش در این لابی معلوم الحال هم واکنشهای فراوانی را حتی درمیان اپوزیسیون خارج نشین در پی دارد. بنا به گزارش المانیتور یکی از فعالان اپوزیسیون خارج نشین در لس آنجلس میگوید «به گروه "اتحاد برای مقابله با ایران هسته ای" قبلا گفته بودیم با فرقه رجوی و سایر گروههای تجزیه طلب ایران اختلاط نکند، اما گوش نکردند. مدعوینی که به این نشست دعوت شده بودند کارنامه خراب و وحشتناکی دارند».
حتی برخی از شاخههای کومله و حزب دموکرات کردستان هم به رغم سوابق فضاحت باری که داشتند حاضر به شرکت در این نشست نشدند و البته دلیلی هم برای عدم حضور ارایه نکردند.
به نظر نمیرسد که ترامپ هم چندان مایل به ارتباط مستقیم با این گروهک باشد. فقط افرادی، چون بولتون، جولیانی و لیبرمن که حیات سیاسی خود را پایان یافته میبینند، در صدد بهره گیری از آنها برای جبران ناکامیهای سیاسی خود هستند.
فرقه رجوی که در تجمع روز سه شنبه و نشست چهارشنبه هفته گذشته، خود را ناکام میدید در تلاش مذبوحانه دیگری، کنفرانس مطبوعاتیای را در روز دوشنبه ۳۰ سپتامبر در واشنگتن ترتیب داد تا به زعم خود جزییاتی از نقش ایران در حملات آرامکو را به رسانههای دنیا اعلام کند.
کنفرانس خبری منافقین
فاکس بیزنس آمریکا یکی از رسانههایی بود که این کنفرانس مطبوعاتی را به شکل
زنده پخش کرد.
زنی که به نظر میرسید از بیوگان حرمسرای مسعودیه باشد بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و در ادامهی دروغ پردازیهای مقامات آمریکایی - که مدعی هستند حمله به آرامکو از انتهای شمال غربی خلیج فارس و داخل خاک ایران صورت گرفته - گفت تصمیم برای حمله به آرامکو یک هفته پیش از این حملات، درنشست شورای امنیت ملی ایران به ریاست حسن روحانی اتخاذ شده و محمد جواد ظریف وزیر خارجه و تنی چند از سرداران سپاه هم در این جلسه حضور داشته اند.
به نظر میرسد که نطق رییس جمهور روحانی در سازمان ملل موثرتر از آن بوده که پیشتر تصور میشد چرا که فرقه رجوی به تلویح، نخستین متهم حمله به آرامکو را شخص رییس جمهور ایران میدانند.
یک روز ظریف را تهدید کردند که اگر برای ملاقات با ترامپ به کاخ سفید نیایی، تحریم ات میکنیم و این بار هم روحانی متهم شماره یک در حمله به آرامکو میشود چرا که به پیشنهاد جانسون در نیویورک مبنی بر رفتن بر لب استخر و پریدن در آب پاسخ مثبتی نداده است.
نماینده فرقه رجوی در کنفرانس مطبوعاتی مزبور، ادعا میکند در پی تصمیم شورای امنیت ملی ایران یکی از سرداران سپاه به امیدیه اعزام میشود و یک تیم موشکی هم از بندر ماهشهر به امیدیه میرود تا مقدمات اجرایی شدن تصمیم شورای امنیت ملی را فراهم کنند.
اینکه موشک کروز از امیدیه به سمت حفرالباطن واقع در جنوب غربی مرز کویت شلیک شود و انتظار داشته باشیم که دربقیق واقع در شرق عربستان برخورد کند مضحک به نظر میرسد و مضحکتر از آن، پخش چنین یاوه گوییهایی ازشبکه پر بیننده ای، چون فاکس نیوز است. از او باید پرسید که اگر کروز چنین قابلیتی را دارد، پس چه نیازی به ساخت پهپاد بوده است؟
فرد مزبور پس از این اشارهی گذرا به امیدیه و حمله به آرامکو، به تبلیغ سیاسی علیه حکومت ایران میپردازد و از همکارش میخواهد که پس از اتمام سخنرانی او، جزییات فنی حمله به آرامکو را شرح دهد.
همکار او که خود را معاون رییس دفتر فرقه رجوی در آمریکا معرفی میکند در ادامه، آدرس ستاد هوافضای سپاه در تهران را میدهد و چند تن از سرداران سپاه را نام میبرد و میگوید اینها در پارک چیتگر دور هم جمع شدند و نقشه حمله به آرامکو را طراحی کردند. پس از آن، از پارچین و بخشهای مختلف آن صحبت میکند و گریزی هم به امیدیه میزند. در ادامه هم میگوید موشکی که برای حمله به آرامکو استفاده شد، در تاسیسات شماره ۴ از تاسیسات دوازده گانه پارچین تولید شده است.
به دنبال آن هم حرفهای پمپئو، ترامپ و مقامات سعودی و دولت یهودی را در مورد حضور منطقهای ایران و برنامه ایران برای ساخت سلاح هستهای و قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را به حضار یادآوری میکند.
هدف از نشست مطبوعاتی
کل نشست مطبوعاتی فرقه رجوی در روز دوشنبه ۳۰ سپتامبر دو هدف را دنبال میکرد:
۱. معرفی پایگاههای موشکی ایران، مراکز ساخت موشکهای کروز و معرفی برخی از سرداران سپاه به مخاطب آمریکایی. اما نه مدرک و سندی دال بر نقش ایران در حملات آرامکو ارایه گردید و نه به موضوعات فنی در رابطه با این حملات پرداخته شد.
۲. تبلیغ سیاسی علیه حکومت ایران
این سوال همچنان بی پاسخ است که چگونه موشک کروز برای هدف قرار دادن مکانی که در شرق قرار دارد، به سمت غرب شلیک میشود؟ حتی نماینده فرقه رجوی هم از امیدیه به عنوان ستاد عملیات اسم میبرد و صریحا نمیگوید محل پرتاب موشک امیدیه بوده است، بنابراین سوال درباره اینکه موشک از کجا شلیک شده همچنان بی پاسخ مانده است. مقامات آمریکایی و سعودی هم تاکنون پاسخی برای این سوال نداشته اند.
صحبتهای نماینده منافقین در کنفرانس مطبوعاتی روز دوشنبه چیزی جز تکرار ادعاهای واهی پمپئو و سرهنگ ترکی المالکی سخنگوی وزارت دفاع عربستان در نخستین روزهای حمله به آرامکو نبود و به رغم این ادعا که گفته بودند جزییات جدیدی را در رابطه با حملات آرامکو ارایه خواهند داد، حرف جدیدی برای گفتن نداشتند.
بگذریم که تارنمای فرقه رجوی روز ۱۶ سپتامبر – یعنی دو روز بعد از حمله به آرامکو و بدون اینکه تحقیق صورت گرفته باشد – با قاطعیت اعلام کرد که این حملات کار ایران بوده و در کنفرانس مطبوعاتی روز گذشته هم همان حرفهای بی پایهای را که در تارنمایشان نوشته بودند – و ارتباطی هم به حملات آرامکو نداشت - تکرار کردند. اظهارات دروغین این فرقهی شکست خورده بی شباهت به اظهارات بی بی که قالیشویی تورقوزآباد را به عنوان یکی از مراکز هستهای ایران معرفی کرد نیست.
سخن پایانی
به نظر میرسد که هزینه تجمع روز سه شنبهی فرقه رجوی در نیویورک برعهده ترکی الفیصل به نمایندگی از دربار سعودی بود و تجمع روز چهار شنبه هم توسط شلدون ادلسون به نمایندگی از دولت یهودی پرداخت گردید. کنفرانس مطبوعاتی دیروز در واشنگتن نیز با پا درمیانی دوستان بولتون ترتیب داده شد.
هدایت شده از عابد خادملو
خانه / تاریخ یهود / شکلگیری یهود / نفوذ یهود در دربار ایلخانان مغول (1)
نفوذ یهود در دربار ایلخانان مغول (1)
شکلگیری یهود ارسال دیدگاه 945 بازدید
(از سری مقالات دسیسههای سیاسی و فرقههای رازآمیز یهودی) ایلخانان مغول
واپسین تكاپوهای صلیبی و ایران
با مرگ اباقا خان در 16 محرم 681 ق./ 6 مه 1282م. پسر دیگر هلاکو به نام تکودار ایلخان شد. او که از مادر مسیحی بود و نام مسیحی نیکلا را بر خود داشت، نخستین ایلخان مغول است که به اسلام گروید. تکودار پس از گروش به اسلام نام احمد را برگزید، طی نامهای به علمای بغداد تشرف خود به اسلام را به اطلاع ایشان رسانید، شیخ کمالالدین عبدالرحمن رافعی را در سمت شیخالاسلام کل ممالک ایران و عراق منصوب کرد و رویه دوستی و اتحاد با دولت ممالیک مصر را در پیش گرفت. این تحول قطعاً برای الیگارشی صلیبی اروپا و متحدین آن سخت تکاندهنده بود؛ از این پس نه تنها به حمایت مغولان امیدی نبود بلکه اتحاد قریبالوقوع ایلخانان مسلمان ایران و سلاطین مملوک مصر خطری سهمگین برای اروپای صلیبی به شمار میرفت. مورخین شوروی مینویسند:
وی [تکودار احمد] سیاست تبدیل دولت هلاکویی را به یک دولت مسلمان تعقیب میکرد و در صدد بود روابط دوستانه با مملوکان مصر برقرار کند. احمد در یکی از نخستین فرامین خویش خطاب به ساکنان بغداد، مرکز پیشین خلافت عباسیان، اطلاع داد که اسلام پذیرفته و وعده داد که در آینده از مسلمانان حمایت کند. (1)
تکودار احمدخان به اقدام عملی نیز دست زد. او دو هیئت به مصر فرستاد و خواستار دوستی و استقرار روابط بازرگانی و سیاسی میان دو کشور مسلمان شد.
مورخین گروش تکودار به اسلام و چرخش بنیادین در سیاست خارجی و داخلی ایلخانان مغول را در اثر مساعی خاندان جوینی به ویژه خواجه شمسالدین محمد جوینی صاحبدیوان میدانند. شبانکارهای مینویسد:
احمدخان مسلمان بود و مایل [به] ملت مصطفوی. صاحبدیوان در آن کار جان بر میان بست… و احمدخان همه کار فرا خواجه گذاشت و کار مملکت قرار گرفت. (2)
خاندان نیشابوری جوینی از فرهیختهترین خاندانهای ایرانی در دوران اولیه حکومت ایلخانان مغول در ایران است که نقشی موثر در پاسداری از میراث دینی/ فرهنگی این سرزمین و جلب مغولان به آن ایفا نمودند و در این راه سرنوشتی فجیع را به جان خریدند. تبارشان به فضل بن ربیع حاجب خلفای عباسی و وزیر هارونالرشید و امین، میرسد. اعضای این خاندان در دولتهای سلجوقی، خوارزمشاهی و مغول در سمتهای عالی دیوانی جای داشتند و به این دلیل صاحبدیوان لقب گرفتند. علاءالدین عطاملک بن محمد جوینی (623-681 ق.) وزیر هلاکوخان مغول و به مدت 24 سال (657-681 ق.) حاکم بغداد بود. او مولف تاریخ جهانگشا است که نامدارترین تاریخ عصر ایلخانان مغول به شمار میرود. محمد قزوینی مینویسد:
کتاب جهانگشای از همان زمان تألیف شهرت عظیم یافته و قبول عامه بهم رسانیده و طرف وثوق خواص گردیده است. این است که غالب مورخین از معاصران مولف یا متأخرین از او همه به اسم و رسم نقل کردهاند و آن را یکی از مآخذ معتبره خود محسوب داشتهاند… رشیدالدین فضلالله، وزیر غازان و اولجایتو، تقریباً تمام مندرجات مجلدات ثلثه جهانگشای را در… جامعالتواریخ گنجانده است. بعضی مواضع را به طریق تلخیص و اختصار… و پارهای را با بسط و اشباع بیشتر… و برخی را تقریباً همچنان بیتصرف و بدون زیاده و نقصان. (3)
شمسالدین محمد جوینی برادر کوچک عطاملک، نیز در اواخر دوران هلاکو و در تمامی دوران اباقا و تکودار احمد خان یعنی قریب به 22 سال (661-683 ق.)، وزیر اعظم و گرداننده واقعی امور داخلی و دیوانی ایران بود.
خاندان جوینی نقش مهمی در برکشیدن و حمایت از نخبگان و فرهیختگان ایرانی داشتند. خاندان عزالدین بن اثیر، مورخ نامدار، از پرورشیافتگان آنان است. خاندان جوینی مورد احترام فراوان بزرگان مسلمان و ایرانی آن عصر بودند. خواجه نصیرالدین طوسی رساله اوصاف الاشراف را به نام شمسالدین محمد جوینی ساخته است و کتاب ترجمه ثمره بطلیموس در نجوم را به نام پسر او بهاءالدین محمد جوینی. صفیالدین ارموی ندیم و منشی عطاملک و شمسالدین جوینی بود. کمالالدین میثم بحرانی شرح نهجالبلاغه خود را به نام علاءالدین عطاملک جوینی تألیف کرده است. دیوان خواجه همامالدین تبریزی مشحون از مدایح و مراثی این خاندان است. شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی نیز ارادت فراوان به خاندان جوینی داشت و اشعار متعدد در ستایش آنان پرداخته است. از جمله، در وصف خواجه شمسالدین چنین سروده است:
خدایگان صدور زمانه شمسالدین ……………. عماد قُبه اسلام و قبله زوار
محمد بن محمد که یمن همت اوست … معین و مظهر دین محمد مختار
پناه ملت حق تا چنین بزرگانند …… هنوز هست رسول خدای را انصار (4)
عطاملک و شمسالدین محمد در واپسین سالهای زندگی اباقا خان با دسیسههای سهمگین فردی به نام مجدالملک یزدی که خود ا
ز برکشیدگان خاندان جوینی بود، مواجه شدند. بیتردید، خاندان جوینی به پیروزیهای دولت مسلمان ممالیک مصر با علقه باطنی مینگریستند و این امر بر توطئهگرانی چون مجدالملک یزدی پنهان نماند. سرانجام، پس از دسیسههای مکرر، در واپسین سال زندگی اباقا خان، عطاملک و شمسالدین جوینی به اتهام رابطه با دولت ممالیک مصر و مکاتبه با مسلمانان شام و مصر برای برانداختن اباقا خان دستگیر شدند ولی مرگ نابهنگام ایلخان ایشان را نجات داد. تکودار، ایلخان جدید، اعضای خاندان جوینی را آزاد کرد و آنان را در مشاغل مهم گمارد. دوران کوتاه سلطنت تکودار احمدخان دوران اقتدار خاندان جوینی است. (5) پس از صعود احمدخان تکودار، ارتباط پنهان مجدالملک یزدی با ارغون -که در این زمان ستیز با ایلخان را آغاز کرده بود- فاش شد. به نوشته عطاملک جوینی در تفتیش اموال مجدالملک کاغذها و پوستهایی به لغت عبری به دست آمد که نشانه مشارکت او در عملیات رازآمیز و سحر و جادو تلقی میشد. (6) این قطعاً بیانگر ارتباطات یهودی مجدالملک است. مجدالملک یزدی در جمادیالاول سال 681 ق. به قتل رسید.
دولت خاندان جوینی مستعجل بود. دسیسهگرانی از قماش مجدالملک، ارغون پسر اباقا خان را، که حکومت خراسان را به دست داشت، به تصاحب تاج و تخت پدر تحریک کردند و جنگی سخت آغاز شد. خاندان جوینی تمامی توش و توان خود را در راه پیروزی تکودار احمدخان به کار گرفت زیرا، به نوشته عباس اقبال، میدانست با صعود ارغون:
سیاستی که سلطان احمد به دستیاری خواجه [شمسالدین محمد جوینی] و مسلمین متنفذ دیگر در تقویت اسلام و شعایر آن پیش گرفته مغلوب کینهکشی ارغون و سایر شاهزادگان متعصب مغول خواهد شد. (7)
عباس اقبال در جای دیگر نیز شورش ارغون را به تعصب دینی مغولان منتسب کرده و نوشته است:
اسلام سلطان احمد و سعی او در مسلمان کردن مغول و تبدیل بتخانهها و کلیساها به مساجد و احترام قضات و علمای مسلم بسیاری از امرا و شاهزادگان مغول را از او متنفر ساخت. (8)
انتساب این ستیز به تعصب دینی ارغون و هوادارانش بکلی بیپایه است. مغولان فاقد تعصب شمنی بودند و به سادگی به آئینهای دینی دیگر تمکین میکردند. این امر در سلوک دینی ایشان کاملا مشهود است: چنگیز سلوکی غیر متعصبانه داشت و در سراسر امپراتوری خود به تمامی ادیان آزادی داد. برخی گزارشها حتی حاکی از تمایل او به مسیحیت است. در مراکز استقرار نخستین قاآنهای مغول مسجد و کلیسا و معبد بودا در کنار هم بر پا بود. از همین زمان تلاشی سخت برای مسیحی کردن مغولان آغاز شد و آنان بدون تعصب شمنی و حتی با علاقه به مبلغین مسیحی برخورد کردند؛ همسرانی مسیحی برگزیدند و مسیحیان گروه گروه به قلمرو ایشان مهاجرت کردند. منگو قاآن (1251-1259م.)، نوه چنگیز، از مادری نسطوری زاده شد و به مسیحیت گرایش داشت. قوبیلای قاآن برادر منگو و قاآن بعدی (1260-1294م.)، بودایی بود. از زمان چنگیز در دربار خانهای مغول جلسات مباحثه دینی تشکیل میشد که در آن روحانیون مسیحی و یهودی و بودایی حضور فعال داشتند. (9) هلاکو نیز چنین سلوکی با ادیان جهانی داشت. اباقا خان و ارغون حتی به ضرب سکههایی دست زدند که بر آن عبارت به نام پدر و پسر و روحالقدس و نقش صلیب حک شده بود. (10) تکودار نیز پیش از گروش به اسلام مسیحی بود و این امر هیچ تعصبی را علیه او برنینگیخت. صرفنظر از جاهطلبیهای فردی، که طبعاً در اینگونه حوادث جایگاه خاص خود را دارد، ریشههای شورش ارغون علیه تکودار احمدخان را باید در تعارض کانونهای سیاسی آن عصر دید نه در تعصب دینی که در نزد مغولان وجود خارجی نداشت. آن کانونهای سیاسی که استحاله دولت ایلخانان مغول به یک دولت مقتدر اسلامی و اتحاد آن با دولت ممالیک مصر را خطری سهمگین برای خود میدیدند بیشک در پس این حادثه جای داشتند. فضای سیاسی منطقه و تکاپوی سخت کانونهای جنگافروز صلیبی را از یاد نبریم و این حادثه مهم و سرنوشتساز را در خلاء و فاقد پیوندهای منطقهای و جهانی نپنداریم.
بدینسان، سلطان احمدخان تکودار در یک کودتای سیاسی شبانه، نه در جنگ، به دست گروهی توطئهگر ساقط شد و در 26 جمادیالاول 683 ق./ 10 اوت 1284م. به قتل رسید.
در این زمان عطاملک جوینی فوت کرده (ذیحجه 681 ق.) و ریاست خاندان جوینی با خواجه شمسالدین صاحبدیوان بود. ارغون فریبکارانه خواجه را، که به اصفهان گریخته و قصد مهاجرت به هند داشت، بخشید و به دربار خود فراخواند. در این زمان امیر بوقا مغول، از گروه توطئهگر فوق، در سمت وزارت جای داشت و به یاری یکی از همدستانش، فخرالدین محمد مستوفی قزوینی به اداره ممالک ایلخان مشغول بود. فخرالدین مستوفی پسر عموی حمدالله مستوفی، مولف تاریخ گزیده و نزهتالقلوب است. خواجه شمسالدین جوینی حاضر شد به رغم جایگاه رفیع 29 سالهاش در منصب وزارت، در زیر دست امیر بوقا و فخرالدین مستوفی کار کند ولی توطئهگران در پی پایان
هدایت شده از عابد خادملو
دادن به حیات خاندان جوینی بودند. سرانجام، بهانهای جستند و در روز دوشنبه چهارم شعبان سال 683 ق. خواجه شمسالدین را به قتل رسانیدند. به نوشته شبانکارهای، “علیهالرحمه که نیکو وزیری بود و خیلی آثار مرضیه او و احسان در حق جمیع الناس استماع افتاده.” (11)
ماجرا با قتل خواجه به پایان نرسید. کمی بعد چهار پسر او و در سالهای 685 و 688 ق. سایر اعضای خاندان جوینی قتلعام شدند. بدینسان، به حیات این خاندان پایان داده شد. بسیاری از وابستگان خاندان جوینی از جمله مجدالدین ابناثیر برادر ابناثیر مورخ نیز در این فاجعه جان باختند. مورخین نقش فخرالدین مستوفی را در برانداختن خاندان جوینی مهم میدانند. (12) پیگولوسکایا و همکارانش این حادثه را چنین گزارش میکنند:
جلوس ارغون خان بتپرست و دشمن مسلمانان و حامی بوداییان و مسیحیان و یهودیان بر تخت سلطنت موجب برکناری و اعدام صاحبدیوان شمسالدین جوینی و ضبط املاک او و خانوادهاش گشت. (13)
ارغون در 7 جمادیالثانی 683 ق./ اوت 1284م. در مسند ایلخانیگری ایران و ممالک تابعه جای گرفت و در 6 ربیعالاول 690 ق./ 7 مارس 1291م. پس از یک دوره بیماری درگذشت. ارغون از آغاز سیاستی خصمانه و جنگافروزانه علیه دنیای اسلام در پیش گرفت و یک تهاجم وسیع از دو جبهه شرق و غرب را به کمک اروپاییان طراحی کرد. رنه گروسه مینویسد:
پیشنهاد او عبارت بود از یک هجوم و حمله دسته جمعی. بدین ترتیب که قوای مغول از شام مسلمان [سوریه] حملهور شوند و در همان موقع نیز صلیبیون نیز در عکا [فلسطین] یا در دمیاط [مصر] قوای خود را پیاده کنند و به حمله بپردازند. بعداً اراضی متصرفه را بدین ترتیب بین خود تقسیم کنند: حلب و دمشق نصیب مغولان شود و بیتالمقدس به صلیبیون تعلق گیرد. برای تأمین این منظور ارغون در سال 1285 نامهای به پاپ هونوریوس چهارم فرستاد که ترجمه لاتینی آن در واتیکان محفوظ است و برنامه و طرز دقیق این حمله را شرح داده است. (14)
تلاش ارغون و کانونهای جنگافروزی که مشوق او بودند با این نامه به پایان نرسید. او در سال 1287 هیئتی را به ریاست یک کشیش نسطوری به نام ربان صومه راهی بیزانس و ناپل و رم و جنوا و فرانسه و انگلیس کرد. سفیر ارغون همه جا به گرمی پذیرفته شد و در تابستان سال 1288 میلادی با نامههایی از پاپ نیکلاس چهارم، فیلیپ، پادشاه فرانسه، و ادوارد اول، پادشاه انگلیس، به دربار ایلخان بازگشت. ارغون ربان صومه را در سمت عابد مخصوص خود منصوب کرد، در دربار خویش کلیسایی به پا نمود و دستور داد صدای ناقوس آن هیچگاه قطع نشود. (15)
در آوریل 1289، ارغون هیئت دیگری به اروپا گسیل داشت. ریاست این هیئت با مردی جنوایی بود که او را به نام بوسکارل دو ژیزولف (16) میشناسیم. ژیزولف حامل نامهای برای فیلیپ، پادشاه فرانسه، نیز بود. ارغون در این نامه، که در آرشیوهای فرانسه موجود است، اعلام کرد که حاضر است به ارض اقدس لشکرکشی کند و “برای لشکریان صلیبی اروپای غربی در آسیای صغیر بیست تا سی هزار اسب و ذخایر لازم آذوقه و علیق را فراهم سازد.” پاپ به ارغون پاسخ داد که “مردم را به شرکت در جنگ صلیبی دعوت کرده است.” (17)
در سال 1290، ارغون چهارمین هیئت خود را نزد پاپ، فیلیپ و ادوارد اول گسیل داشت. ریاست این هیئت با مغولی به نام چغان یا زغان بود که مسیحی شده و آندره خوانده میشد. ژیزولف جنوایی در کنار مغول فوق حضور داشت. این هیئت نیز، به رغم تعارفات معمول، نتوانست از حکمرانان اروپا وعده روشنی دال بر لشکرکشی به فلسطین و مصر و سوریه دریافت کند.
در پایان سده سیزدهم میلادی، در اروپای غربی دیگر کسی که مایل به یک لشکرکشی صلیبی جدید باشد وجود نداشت و عموم چنین اقدامی را خطرناک و بینتیجه میدانستند. (18)
در سال 690 ق./ 1291م. الاشرف صلاحالدین خلیل، سلطان مملوک مصر (689-693 ق./ 1290-1293م.)، واپسین بقایای متصرفات صلیبیون در فلسطین را آزاد نمود.
در تمامی دورانی که ارغون و درباریان او از تبریز در تکاپوی از سرگیری جنگ صلیبی بودند، آبراهام ابولافی نیز در ایتالیا سخت درگیر تبلیغات مسیحایی بود؛ ظهور مسیح بن داوود را در سال 1290 میلادی پیشگویی میکرد و برای لشکرکشی به بیتالمقدس و جنگ در رکاب او از مسیحیان امداد میطلبید.
ادامه دارد…
قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
1. ن. و. پیگولوسکایا و دیگران، تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم، ترجمه کریم کشاورز، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1349، ج2، ص385.
2. محمد بن علی شبانکارهای، مجمعالانساب، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر، چاپ اول، 1363، ص264.
3. علاء الدین عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی، به تصحیح محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن: بریل، 1329ق./ 1911م. (چاپ جدید: تهران، بامداد، ارغوان، 136)، صص عز- عح (مقدمه مصحح).
4. کلیات سعدی، تهران: امیرکبیر، 1363، ص723.
5. بنگرید به: عباس
خانه / تاریخ یهود / شکلگیری یهود / نفوذ یهود در دربار ایلخانان مغول (2)
نفوذ یهود در دربار ایلخانان مغول (2)
شکلگیری یهود ارسال دیدگاه 786 بازدید
(از سری مقالات دسیسههای سیاسی و فرقههای رازآمیز یهودی) سعدالدوله
ارتباطات ارغون خان با اروپا هر چند در زمینه از سرگیری جنگ صلیبی جدید نافرجام ماند ولی به توسعه روابط سیاسی و بازرگانی ایلخانان مغول ایران و حکمرانان اروپا انجامید. در حوالی سال 1288 میلادی، سنای جنوا به وسیله ویلهلم آدام -که بعدها اسقف اعظم کاتولیک در شهر سلطانیه شد- طرح زیر را به ارغون پیشنهاد کرد:
ناوگان جنگی مغول باید تمام جهازات تجاری را که از هندوستان میآیند بگیرد و نگذارد از طریق دریای سرخ به مصر بروند و مجبورشان کنند که به بندر هرمز در خلیج فارس بروند.
ارغون نتوانست این درخواست را تحقق بخشد زیرا ناوگانی چنان نیرومند که توان مقابله با ناوگان مصر را داشته باشد در اختیار نداشت. (19)
تکاپوی جنگافروزانه ارغون تصادفی نبود؛ وی از مشاوره و هدایت یک گروه متنفذ از زرسالاران یهودی بهره میبرد که اینک به شکلی آشکار در کنار او جای داشتند. مورخین مینویسند ارغون کوشید تا به جای ایرانیان، که مورد اعتمادش نبودند، یهودیان و مسیحیان را در دستگاه دولت بگمارد. (20) در دستگاه ارغون، از آغاز، پزشکان و منجمان یهودی جایگاهی متنفذ داشتند و با اتکاء بر همین پایگاه بود که در سال 688 ق./ 1289م. یک طبیب یهودی، که او را به نام سعدالدوله میشناسیم، وزیر مقتدر ارغون شد.
دایرةالمعارف یهود نام واقعی سعدالدوله را به دست نداده است. گویا نام یهودی او مردخای است. (21) به صفی شهرت داشت و به علت سکونت در ابهر زنجان ابهری خوانده میشد. پدرش به هیبت الله معروف بود. از سوی ارغون سعدالدوله لقب گرفت. یهودیان مقتدر دیگر در دربار ایلخانان مغول نیز با چنین القابی شناخته میشدند چون فخرالدوله و امینالدوله برادران سعدالدوله، جمالالدوله، مهذبالدوله، رشیدالدوله، مودبالدوله، شمسالدوله، نجیبالدوله و غیره. بدینسان، دایرة المعارف یهود نام او را به صورت صفی بن هیبتالله ابهری (سعدالدوله) ثبت کرده است. به نوشته مأخذ فوق، نخست در موصل اقامت داشت. سپس به بغداد رفت و از سال 1284 میلادی به طبابت پرداخت. در 1285 به عنوان عضو دیوان منصوب شد. در 1288 به عنوان پزشک به دربار ارغون رفت. با زبانهای فارسی، عربی، ترکی و مغولی آشنایی داشت. مورد توجه ارغون قرار گرفت و وزیر او شد. (22) درباره پیشینه سعدالدوله و خاندانش اطلاع بیشتر نداریم. پیگولوسکایا و همکارانش از او به عنوان بازرگان یهودی یاد کردهاند (23) و برتولد اشپولر او را فردی مشکوک خوانده است. (24)
در آغاز گروه توطئهگر دربار ارغون شامل مغولان، مسلمانان و یهودیان بود. بتدریج، تمامی دسیسهکاران به وسیله گروه یهودی از میدان به در شدند و یهودیان به قدرت مطلقه و بیرقیب دربار ایلخان بدل گردیدند:
در زمان قتل خواجه شمسالدین جوینی، امیر بوقای مغول قدرتمندترین فرد این گروه بود و به وزارت منصوب شد. مینویسند چنان اقتداری یافت که “برای ایلخان از سلطنت جز نام و نشانی باقی نماند.” (25) دسیسه و سعایت یهودیان آغاز شد. در این زمان سعدالدوله در بغداد میزیست. پزشکان و مشاوران یهودی ارغون وی را از اقتدار امیر بوقا به هراس انداختند و سعدالدوله را به عنوان مردی باکفایت به ایلخان معرفی کردند. با حمایت آنان سعدالدوله در دربار ایلخان و در زمره پزشکان مخصوص او جای گرفت و به سرعت کارش بالا گرفت. سعدالدوله از سستی و اسراف دیوان ایلخان در بغداد سخنها گفت و سرانجام در سال 686 ق. مأمور گردآوری مالیات بغداد شد و پولی هنگفت روانه خزانه ایلخان کرد. روشن است که افزایش چشمگیر مالیات بغداد جز با سختگیری و فشارهای شدید ممکن نبود. سال بعد نیز چنین شد و ارغون باور کرد که اگر سعدالدوله “عهدهدار جمع و خرج کل مملکت گردد عین همین عمل را در باب سایر ممالک ایلخانی روا خواهد داشت.” بدینسان، سعدالدوله وزیر ارغون شد و با دسیسههای او امیر بوقا در ذیحجه 687 ق. به قتل رسید. (26)
مدتی بعد، فخرالدین محمد مستوفی -عضو مسلمان گروه توطئهگر امیر بوقا و یهودیان- نیز چنین سرنوشتی یافت. حمدالله مستوفی این تغییر سلوک سعدالدوله در قبال فخرالدین را به “خبث نفس و حقد جهودی” او منتسب میکند:
سعدالدوله چون خواجه فخرالدین مستوفی را مستحق وزارت میدید و او را معارض خود میدانست با او بد بود و تقبیح صورت احوال او میکرد. هرچند میان ایشان در سابق ماده خصومت نبود.
بهرروی، سعدالدوله به این همدست پیشین خود نیز رحم نکرد؛ در مستی فرمان قتل فخرالدین را از ارغون گرفت و او را به قتل رسانید. (27) به نوشته اقبال:
بعد از قتل امیر بوقا کوکب سعادت سعدالدوله اوج گرفت و این مرد جاهطلب و ارغون خان، که هر دو از مسلمین بدگمان بودند، شروع به قطع دست این قوم از کا
رها کردند و قرار شد که در امور جمع و خرج ممالک ایلخانی فقط عیسویان و یهودیان را به کار بگمارند و سعدالدوله عموم اقوام یهود خود را در کارهای مهم ملکی داخل کرد و عراق عرب و الجزیره و آذربایجان را بین ایشان تقسیم نمود و اگر خراسان و بلاد روم هم تیول غازان پسر ارغون و گیخاتو برادر او نبود آن دو مملکت را نیز به چنگ عمال یهود میسپرد. (28)
اقبال میافزاید:
در سایه اقتدار او یهود اهمیت و اعتبار فوقالعاده حاصل کردند. (29)
شرفالدین عبدالله بن فضلالله شیرازی در تاریخ وصاف شرحی مفصل از زندگی سعدالدوله به دست داده است. او از گشادهدستی سعدالدوله نسبت به خویشان و اتباعش و اقتدار فوقالعاده آنان سخن میگوید. وصاف مینویسد: سعدالدوله هروقت میخواست هر کاری را بدون مشورت ارغون میکرد.
از جانب خود حکام به اطراف ممالک فرستاد، چنانکه برادر خود فخرالدوله را که در جهل مرکب بود حکومت بغداد داد و حکومت [موصل و] دیار بکر و ربیعه و اعمال آن را به برادر خود امینالدوله که هِرّ از بر نمیشناخت واگذاشت و آذربایجان را به لبید بن ابی ربیع که مردی احمق بود داد و حکومت فارس را به شمسالدوله سپرد. (30)
در فرهنگ سیاسی آن زمان، چون امروز، انتصاب خویشان و بستگان ناشایست در مناصب مهم دولتی امری ناستوده و وهنانگیز بود. معهذا، علت بدنامی سعدالدوله این نیست؛ حکومت خودکامه یهودیانی آزمند و غارتگر است بر مردم مسلمان و رفتار سرکوبگرانه و خشن ایشان تا بدانجا که منابع تاریخی از توطئه قتل بزرگان ایرانی به دست الیگارشی یهودی دربار ارغون و بالاتر از آن طرح تهاجم به مکه و اشغال خانه کعبه سخن میگویند.
این در اواخر زندگی ارغون است؛ آنگاه که ایلخان بیمار و دائمالخمر بطور کامل از دنیای خارج کناره گرفته و هیچ کس را جز روحانیون بودایی، پولاد نماینده قوبیلای قاآن در دربار ایلخان، و سعدالدوله به حضور نمیپذیرد. (31) سرانجام، این وضع امرای دربار ارغون را به ستوه آورد و آنان به این بهانه که گویا بیماری ارغون توطئه سعدالدوله است در سلخ صفر 690 ق./ 5 مارس 1291م. او را به قتل رسانیدند. ارغون کمی بعد در 6 ربیعالاول همین سال درگذشت. ابنخلدون مینویسد:
ارغون از دین اسلام رویگردان بود و دین برهمنان را دوست میداشت و به پرستش بتان و سحر و ریاضت دلبسته بود. جماعتی از ساحران هند نزد او آمدند و برای حفظ صحت و دوام سلامت او دوایی ترکیب کردند. چون ارغون به خوردن آن دوا ادامه داد به صرع مبتلا شد. (32)
شرفالدین شیرازی در تاریخ وصاف دوران اقتدار سعدالدوله را چنین توصیف کرده است:
حکومت او سبب استیلای یهودیان شد و اینان بر اسلامیان استهزا و اهانت آغاز کردند… ایلخان بکلی خود را در اختیار سعدالدوله گذاشت و هرچه میگفت میپذیرفت… ایلخان چنان به او خو گرفت که لحظهای طاقت دوری او را نداشت.
وصاف مینویسد: سعدالدوله ایلخان را به ادعای پیغمبری تحریک کرد و حتی در مجامع از نبوت ارغون سخن میگفت.
سعدالدوله با ارغون قرار گذاشت که کعبه را بتکده سازد و مردم را بر پرستش بتان الزام کند و بدین اندیشه برای یهودیان عرب نامه نوشت و از آنها در مورد فرستادن سپاه مغول به آن دیار استفسار کرد.
به گزارش وصاف، ارغون در آغاز سلطنت از قتل بیزار بود “ولی در پایان کار در اثر وسوسه سعدالدوله در ریختن خون حریص شده بود چنانکه به خاطر جرمی کوچک صد جان بر باد میداد.” (33)
به گزارش وصاف، سلطه یهودیان چنان بود که مردم قتل سعدالدوله را زوال دولت یهود دانستند و به انتقام از یهودیان، به ویژه در بغداد، پرداختند. (34)
حمدالله مستوفی از برکشیدگان و وابستگان خواجه رشیدالدین فضلالله وزیر یهودیالاصل دربار غازان خان است و لذا روایتش را بیطرفانه نمیتوان انگاشت به ویژه که پسر عمّش نیز در آغاز شریک دستگاه سعدالدوله بود. لذا، مستوفی درباره ستمگریهای سعدالدوله و ماجرای پیامبری ارغون و طرح تصرف مکه یکسره سکوت کرده و به عکس از اصلاحات او سخن رانده است. مینویسد:
او ضبطی تمام پدید کرد و دست متغلبان از اموال کوتاه گردانید و اخراجات مقرری را ایلغامیشی کرد. جمعی بدین سبب با او بد شدند. (35)
تنها نکته منفی که حمدالله مستوفی در گزارش خود از سعدالدوله نابخشودنی و قابل ذکر یافته نقش او در قتل پسر عمّش، فخرالدین مستوفی است.
در میان مورخین معاصر ایرانی، عباس اقبال جمعبندی جامعی از روایات تاریخی درباب سعدالدوله به دست داده است. او مینویسد:
سعدالدوله در آخر کار چون دید که بسیاری از امرا و علما و متنفذین مسلمان کمر قتل او و یاران یهودیاش را بستهاند، در صدد برآمد که از استیلای خود بر نفس ارغون استفاده کند و با اجرای طرحی که ریخته بود بنیان عمر ایشان را از بیخ برکند. و آن طرح اینکه روزی به ارغون گفت که نبوت از چنگیز خان به طریق ارث به ایلخانان عادل رسیده و ارغون از جانب خداوند رسول است و چون قیام دین هر رسولی به جهاد و
قلع مخالفین متعلق است باید ایلخان امر فرماید تا هر کس سر از قبول دیانت او بپیچد و در زمره ملت جدید در نیاید سرش از تن جدا کنند. و چون ارغون از مسلمین نفرت داشت، امر کرد که مسلمانان را در کارها دخالت و به اردو راه ندهند… سعدالدوله با تصویب ارغون مصمم شد که خانه کعبه را به بتخانه مبدل سازد و مقدمتاً مراسلاتی به اعراب یهود عربستان نوشت و برای فرستادن لشکر به آن صوب امر داد که در بغداد تهیه ببینند و کشتی بسازند و از همکیشان خود یکی را، که خواجه نجیبالدین کحال نام داشت، با صورتی شامل اسامی دویست نفر از اعیان و بزرگان خراسان به این مملکت و شمسالدوله را با صورت اسامی هفده نفر به شیراز مأمور کرد تا آن عده را به قتل برسانند و راه را جهت پیشرفت طریقه جدیدی که خیال تحمیل آن را بر مردم بلاد داشت صاف کنند. اما در این اثنا ارغون مریض شد و برای اصلاح مزاج به موقان رفت و مرضش شدت یافت. (36)
تاریخ ایران کمبریج از سعدالدوله به عنوان بانفوذترین یهودی در تاریخ ایران پس از استر و مردخای و پس از عزرا و نحمیا یاد میکند (37) و کارل یان از استبداد بی چون و چرای سعدالدوله سخن میگوید و آن را از عوامل اصلی ثبات دولت ارغون میشمرد. (38) برتولد اشپولر مینویسد:
[سعدالدوله] به پشتیبانی ارغون، که متعصبانه پیرو دین بودا و دشمن مسلمانان بود، به سرکوبی مسلمانان پرداخت و نیز بستگان ناشایست خود را در امور دولت به کار گمارد. مردم برای دفع وی وسیلهای نداشتند… همواره با یهودیان احساس پیوستگی میکرد و چون به مقام و منصب رسید، درباره خویشاوندان و همنژادانش بطرز بسیار زنندهای تبعیض قایل میشد. در دوران حکومت او در بغداد [سال 687 ق.] گروه کثیری از یهودیان از تفلیس به بغداد آمدند و چون میپنداشتند دوره سروری آنان فرارسیده است، مردم بینالنهرین را آنچنان غارت کردند که در مدت کوتاهی شورش بر پا شد و مردم دکانهای یهودیان را چپاول کردند بطوری که ارغون خود ناگزیر شد که دست یهودیان را تا حدی کوتاه کند. با این همه سعدالدوله بیشرمانه و آشکارا منافعی را که دوران حکومت او برای بستگان و همکیشانش به دنبال داشت میستود. کار این وزیر یهودی به آنجا رسید که میرخواند مینویسد “اگر نه شاهزادگان یعنی گیخاتو و غازان در ولایات روم و خراسان بودندی آن دو طرف را نیز به دو کس از جهال اقربای خود دادی.” حتی ابوالفرج نیز، که اصل و نسبش یهودی بود اما دیگر با آنان رابطهای نداشت، یأس و فلاکتی را که در آن هنگام بر مردم چیره شده بود یادآور میشود. سعدالدوله پا را از این فراتر نهاد و رسماً دخالت مسلمانان را در مناصب عالی ممنوع کرد. این رفتار او آنچنان خشم مردم را برانگیخت که آیات ضد یهودیان را از قرآن شاهد آوردند و پیش از آنکه ایلخان ارغون بمیرد اطرافیان او را واداشتند که سعدالدوله وزیر را بکشند. (39)
در میان مورخین معاصر غیر ایرانی گروهی نیز با سعدالدوله همدلی ابراز داشتهاند. در کتاب 900 صفحهای رنه گروسه کمتر اشارهای به یهودیان میتوان یافت تا بدانجا که گویی آنان در تحولات سیاسی تاریخ مغول مطلقاً حضوری نداشتهاند. گروسه سخت مدافع سعدالدوله است:
سعدالدوله که مردی مدیر و مدبر بود توانست نظم و ترتیبی در امور مالی کشور برقرار کند و از غارتگری اشراف و اعیان جلوگیری نماید… مسلمانان نمیتوانستند او را مورد ملامت و توبیخ قرار دهند و فقط منباب عیبجویی میگفتند که وی اهم مشاغل کشوری را به همکیشان خود واگذار نموده… مسلمانان خشکهمقدس مدعی بودند که او میخواهد با ارغون مذهب تازهای تأسیس کند و مسلمانان را به کفر دعوت کند و خانه کعبه را به بتخانه مبدل سازد. البته این اتهامات جمله بی اساس بود ولی بالمآل موجبات فنای این مرد جلیلالقدر را فراهم آورد. (40)
روایت پیگولوسکایا و همکارانش نیز به سود سعدالدوله است. مینویسند:
در میان مردم مسلمان شهرها علیه سعدالدوله و یهودیان به تبلیغ پرداختند. به دروغ به سعدالدوله نسبت دادند که میخواهد مسلمانان ایران را مورد تعقیب قرار دهد و به مکه لشکر بکشد و کعبه مسلمانان را “بتخانه بتپرستان” سازد… سقوط سعدالدوله بهانهای برای ایذا و قتل و غارت یهودیان در سراسر کشور و موجب خرسندی مأموران مسلمان شد. (41)
حبیب لوی مورخ یهودی، طبعاً بکلی منکر جنایات سعدالدوله است و او را به شدت میستاید. همو از تعمیر آرامگاه استر و مردخای، همسر و وزیر خشایارشا، به دست سعدالدوله یا جمالالدوله یهودی خبر میدهد. (42)
تعلق الیگارشی یهودی دربار ارغون به یادمان استر و مردخای عجیب نیست. در ماجرای سعدالدوله تاریخ به شکلی حیرتانگیز تکرار شد و اسطورههای یهودی جان گرفت. کتاب استر به ما میگوید که روایات مکرر منابع تاریخی درباره اقدامات سعدالدوله و گروه او در دربار ارغون نمیتواند غیرواقعی باشد و کسانی که در اینباره تردید کردهاند دلیلی جز پیشداوریهای یهودگرایانه خود ندارند. اسطور
ه استر و مردخای، یهودیان عصر ارغون را به تحقق خود فرامیخواند و چنین بود که سرنوشتی مشابه فرزندان و بستگان هامان وزیر را برای خاندان جوینی و بزرگان مسلمان ایرانی رقم زد. (43)
ماجرای سعدالدوله را با طرح پرسشهای زیر به پایان میبریم:
آیا وجود پیوند میان سعدالدوله و الیگارشی یهودی دربار ارغون با تکاپوی آبراهام ابولافی کابالیست در شهرهای ایتالیا معقول و محتمل نیست؟ آیا آن مسیح بن داوودی که آبراهام ابولافی در همین دوران وعده ظهور او را در سال 1290 میلادی میداد ارغون شاه مغول نبود؟ و آیا انطباق دقیق تاریخ فوق با زمان اجرای طرح سعدالدوله برای ظهور ارغون در جامه پیامبر دروغین تصادفی است؟
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله
پینوشتها:
19. پیگولوسکایا، همان مأخذ، صص389-390.
20. همان مأخذ، ص387.
21. حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، تهران: کتابفروشی بروخیم، 1339، ج3، ص94.
22. Judaica, vol. 14, p. 618.
23. پیگولوسکایا، همان مأخذ، ص387.
24. اشپولر، همان مأخذ، ص89.
25. اقبال، همان مأخذ، ص237.
26. همان مأخذ، ص238.
27. مستوفی، همان مأخذ، صص598-599.
28. اقبال، همان مأخذ، ص239.
29. همان مأخذ، ص240.
30. عبدالمحمد آیتی، تحریر تاریخ وصاف، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372، صص133-134.
31. اشپولر، همان مأخذ، ص90.
32. ابنخلدون، العبر؛ تاریخ ابنخلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368، ج4، ص785.
33. وصاف، همان مأخذ، صص134-136.
34. همان مأخذ، ص138.
35. عبدالمحمد آیتی، تحریر تاریخ وصاف، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372، ص598.
36. اقبال، همان مأخذ، صص241-242.
37. ج. آ. بویل (ویراستار)، تاریخ ایران کمبریج، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1366، ج5، ص347.
38. ا. پطروشفسکی، کارل یان، جان ماسون اسمیت، تاریخ اجتماعی- اقتصادی ایران در دوره مغول، ترجمه یعقوب آژند، تهران: اطلاعات، 1366، ص76.
39. اشپولر، همان مأخذ، صص90، 248-249.
40. گروسه، همان مأخذ، صص608-609.
41. پیگولوسکایا، همان مأخذ، ص388.
42. حبیب لوی، تاریخ یهود ایران، تهران: کتابفروشی بروخیم، 1339، ج3، صص96-97.
43. بنگرید به: این مقاله
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج 2، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم
Sputnik ایران
سایر زبان ها
جستجو
آیا حمله به عربستان، مجازاتی بزرگ برای آمریکا بوده است؟
سیاسی
10:04 03.10.2019
دریافت لینک کوتاه
0 351
یک افسر ارشد بازنشسته آمریکایی میگوید: ما به عربستان هشدار داده بودیم که با حمله به یمن، در باتلاق فرو میرود و ورشکسته میشود.
به گزارش اسپوتنیک به نقل از رسانه های ایرانی ، مارک پری دبیر آمریکن کانزرواتیو در یادداشتی ضمن تحلیل حملات پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نوشت: هرچند بهنظر میرسد که بیشتر آمریکاییها از «فراموشی تاریخی» رنج میبرند، اما وقتی نوبت به نظامیان آمریکایی میرسد، لزوما اینگونه نیست. یک افسر ارشد آمریکا که به تازگی بازنشسته شده، بر این باور است که افزایش تنش این چند روز میان آمریکا و ایران، ریشه در «یک نافهمی تمام و کمال، بیکفایتی و حماقت بیپروا» دارد.
وی که اتفاقا طرفدار ترامپ است، میگوید که تصمیم مارس 2015 سعودیها برای یورش به جنبش قبایل حوثی متحد ایران در یمن «یک بیعقلی کامل» بود. این افسر ارشد بازنشسته آمریکایی میگوید: «ما تصور نمیکردیم که چنین یورشی پا بگیرد و هنگامی که رخ داد، شوکه شدیم. با این حال رک و راست به آنها گفتیم که شما، کاری از پیش نمیبرید و تنها کشور خودتان را ورشکسته میکنید. به آنها گفتیم که یمن، باتلاق شماست و همینطور هم شد.»
یورش سعودیها به یمن، دولت اوباما را غافلگیر کرد. افسران ارشد کلیدی در فرماندهی عملیات ویژه آمریکا، حوثیها را یک نیروی قبراق ضد القاعده در یمن میدانستند و حتی استدلال میکردند که آمریکا باید از آنها پشتیبانی کند.
به گزارش دیپلماسی ایرانی، مارک پری میافزاید: در ابتدا، یورش سعودیها و محاصره بنادر یمن، موثر بود و حوثیها را متوقف کرد اما طی سه سال پس از آن، این سعودیها بودند که زمینگیر شدند.
زنگهای هشدار در واشنگتن به صدا در آمد و تیم امنیت ملی ترامپ با هدایت ژنرال مک ماستر، مشاور وقت امنیت ملی، تلاش کرد در رایزنی با کارشناسان در خاورمیانه، مفری برای سعودیها پیدا کند. در همین حال، در داخل خاندان سعودی هم، رقبای محمد بنسلمان تلاش داشتند از بحران یمن برای تضعیف او استفاده کنند.
اینگونه بود که کاخ سفید به دو جمعبندی رسید: نخست اینکه اوضاع داخلی خاندان سعودی آشفته است و دوم اینکه آمریکا باید مستقیما با حوثیها گفت وگو کند تا این جنگ خاتمه یابد. اینگونه بود که وزارت امور خارجه آمریکا، دیوید شنکر را مأمور این کار کرد.
به تازگی یک مقام غیرنظامی پنتاگون به من گفت: «ما تنها کسانی نیستیم که مهرهها را روی صفحه شطرنج حرکت میدهیم. در دو سال گذشته، ایرانیها نشان دادهاند که میتوانند ما را بزنند، از همه جا و به انواع روشها.»
این مقام پنتاگون همچنین گفت: «آن نقشه مشهور روی توئیتر را دیدهاید که نشان میدهد ایران در محاصره پایگاههای ماست؟ حالا حدس بزنید چه شرایطی پیش آمده؟ حالا ایرانیها عربستان سعودی را محاصره کردهاند و وقتی ما فشار اقتصادی را زیاد میکنیم، آنها هم همین کار را با سعودیها میکنند. پیام یورش به آرامکو، روشن و بلند بود: اگر ما نتوانیم نفتمان را به بازار ببریم، مطمئن باشید که شما هم نمیتوانید.»
در 14 سپتامبر، پالایشگاه های نفتی آرامکو سعودی در شرق عربستان با هواپیماهای بدون سرنشین مورد حمله قرار گرفتند. مسئولیت این حمله توسط جنگجویان انصارالله(حوثی ها) به عهده گرفته شد. پیشتر وزیر امور خارجه آمریكا، مایك پمپئو از دخالت احتمالی تهران در این حملات خبر داده بود. به گفته وی، این حملات از یمن انجام نشده است. وزارت امور خارجه ایران این اتهامات را رد كرد و خاطرنشان كرد كه سیاست آمریكا از "فشار حداكثر" به سمت "دروغ حداكثر" سوق پیدا کرده است.
© 2019
Sputnik News
ir.sputniknews.com
FREE - In Google Play
VIEW