رچیل 65 ساله به جای او به عنوان نخست وزیر و وزیر جنگ وارد کارزار شد. سیاست تهاجمی انگلستان در این جنگ در حالی از سوی چرچیل ادامه یافت که چندین ماه قبل از آغاز آن، چرچیل در ژانویه سال 1927 به دیدار موسولینی رفته بود و از فاشیسم تعریف و تمجید کرده بود. چرچیل با پیش گرفتن اصلیترین آموزه ماکیاولی که «هدف وسیله را توجیه میکند»، به فرصتطلبی روی آورد و بعد از22ژوئن سال 1941 و حمله آلمان به اتحاد شوروی علیه هیتلر با دشمن دیروز خود یعنی شوروی متحد شد. در آن سالیان، کمونیسم به مثابه حکومت رقیب، توسط غربیها به مثابه «دیگری» شناخته میشد. چرچیل نیز با پیروی از طبیعت دیگریساز و دیگریستیز غربیها، دشمنی آشتی ناپذیری با کمونیسم داشت و سالها در مناصب مختلف دولتی برای برانداختن حکومت شوروی تلاش کرده بود، اتحادهای جدیدی را علیه شوروی به وجود آورد. (5)
روش سیاسی چرچیل در مستعمرات بریتانیایی، خصوصاً چگونگی «بازی با ایران» یکی از مصادیق عینی علوم سیاسی مدرن است که جوهری ماکیاولیستی دارد و امروز نیز سنت تفکر سیاسی انگلیس بر آن استوار است. با آغاز جنگ جهانی دوم، ایران بلافاصله اعلام بیطرفی کرد. انگلستان نیز بر بیطرفی ایران صحه گذاشت و چرچیل رسماً اعلام نمود تا زمانی که منافع ما تأمین میشود. بیطرفی ایران برایمان مفید است، اما بعد از حمله متفقین به ایران چرچیل با توسل به اصول «منافع ملی بریتانیا»، از حمله ارتش انگلیس دفاع کرد و پیمانشکنی خود را اینچنین توجیه کرد: «اگرچه ما با ایرانیها پیمان بسته بودیم، قرارداد داشتیم و طبق قرارداد نباید چنین کاری میکردیم، ولی این معیارها در مقیاسهای کوچک درست است. من نمیتوانستم از منافع بریتانیای کبیر به عنوان اینکه این کار ضداخلاق است چشم بپوشیم و بگویم که ما با یک کشور دیگر پیمان بستهایم و نقض پیمان برخلاف اصول انسانیت است! این حرفها مثل تمسک به انسانیت اساساً در مقیاسهای کلی و در شعاعهای خیلی وسیع درست نیست.» (6) چرچیل درباره اهمیت نفت ایران تأکید داشت «ما باید مالکیت نفت یا حداقل کنترل مواد نفتی را که برای حیات انگلستان لازم است، به هر قیمتی که شده بدست آوریم.»
پیش از این، چرچیل سال1899 زمانی که روزنامهنگار جوانی بود، در یک سخنرانی با عباراتی توهین آمیز تعصبات و اعتقادات مسلمانان را خطرناک توصیف کرد. او میگفت: «برخلاف مسیحیت، اسلام در مقابل علم و علمگرایی ایستاده و با آن جنگیده است تا شاید بتواند تمدن اروپای مدرن را مانند تمدن رم باستان به سقوط بکشاند.» (7)
تراژدی سیاست انگلیسی
با وجود بالا گرفتن تنشهای حاصل از جنگ، چرچیل سیاست استعمارگرانه انگلستان را هم همچنان پی گرفت و حکم دستگیری گاندی و نهرو را هم در همان زمان صادر کرد. او در تمام مدت جنگ کوشید تا بازشدن جبهه جنگ در غرب اروپا را به تأخیر بیاندازد. هدف او از این طرح، دادن زمان به ماشین جنگی آلمان برای تخریب هرچه بیشتر زیرساختهای شوروی بود. او قصد داشت در نهایت فاشیسم و کمونیسم را به دست یکدیگر نابود کند. اتفاقاً طرح او با موفقیت انجام شد.
چرچیل قصد داشت پس از اینکه آلمان تسلیم شد، ارتش این کشور را دوباره تسلیح کند و آنها را به جنگ علیه شوروی روانه کند. (8) این مشی و استراتژی سیاسی او نیز یکی از نمونههای برجسته پراگماتیسم ماکیاولیستی در سیاست غرب مدرن است. او باکی نداشت تا با شوروی دو دوزه و چند دوزه بازی کند. نفرت چرچیل از کمونیسم به حدی بود که حتی وقتی در کنفرانس پوتسدام از دستیابی آمریکا به بمب اتمی مطلع شد، اولین فکری که به ذهنش خطور کرد این بود که میتوان از این بمب علیه شوروی استفاده کرد؟ اما با این حال از کمونیستها برای از میان برداشتن فاشیسم بهره گرفت.
چرچیل در سالهای میانه جنگ جهانی دوم، دست به یک نسلکشی بزرگ در هندوستان زد. در این فاجعه شش تا هفت میلیون هندی از گرسنگی و بیماری مردند. این اتفاق زمانی روی داد که به دستور او مقادیر زیادی مواد غذایی و داروهای مورد نیاز مردم هند برای انگلستان ارسال شد. همزمان چرچیل در گرماگرم جنگ، پس از اشغال ایران در شهریور 1320 دستور داد تا قوای اشغالگر انگلستان شروع به غارت موادغذایی و مواد اولیه برای تأمین منابع جنگ جهانی به نفع متفقین کنند. همین مسأله باعث ایجاد قحطی و گرسنگی گسترده در ایران و مرگ بسیاری از ایرانیان شد.
میراث سیاسی چرچیل نمونهای عینی از فلسفه ای است که امروزه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کرده است: فلسفه سیاسی ماکیاولی؛ نظریه پرداز ایتالیایی عصر رنسانس.
نویسنده: دکتر رها بهار
یادداشتها:
1. سیمای خانوادگی خاندان چرچیل، تهران: رسالت،1384
2. Gilbert, Martin & Churchil, Randolf, “WinstonS. Churchil”, The Official Churchil Site www.winstonchurchil.org/the_life_of_churchil
3. Mancheste.William&Anderson.Simon,”MyEarlyLife1874-1905-1995,p.5-16
4. مج
موعه مقالات ایران و استعمار انگلیس، مقدمه مقاله « ایجاد اختلافات مذهبی و تداوم سلطه پنهان انگلیس در ایران »، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، بهار 1388، ص393 تا 396
5. Moradi,Cyrous,”Rules of thegame”,Diplomacy site,2010
www.Iranian.com/main/2010/jun-20.html
6. چرچیل، وینستون، خاطرات جنگ جهانی دوم، ترجمه تورج فرازمند، نیل – میترا، 1362، ج4، ص256
7. Schwartz,Sharona,”Surprising,Clain About Winston Churchil and Islam”,2011
http://www.theblaze.com/stories/2014/12/29/surprising-claim-about-winston-churchil-and-islam
8.Manchester.William &Reia.Paul,”The Last Lion”, Bantam books Trade Papersbacks: NewYork,2012
خانه / سایر مباحث / خانوادههای یهودی / روچیلدها و حرامزادههای سلطنتی
روچیلدها و حرامزادههای سلطنتی
خانوادههای یهودی ارسال دیدگاه 4,369 بازدید
یکی از روشهای یهودیان برای رسیدن به اهدافشان این است که زنها و دختران زیبای خود را در اختیار افراد موردنظر قرار میدهند [یا با زنان و دختران خاندانهای سلطنتی و افراد صاحب نفوذ رابطهی نامشروع برقرار میكنند]، تا بدینطریق، راه، برای رسیدن به اهداف آنها هموار گردد. این مقاله نمونههایی از استفاده یهودیان از این ترفند را در طول تاریخ، مرور میكند. حرامزادههای سلطنتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر بنا باشد که پیرامون فسادهای اخلاقی خانوادهی سلطنتی انگلیس، از کتب آمریکایی و انگلیسی حقایقی را منعکس کنیم، آن وقت صفحات بسیاری را باید به این موضوع اختصاص دهیم. (1) از آنجا که چنین هدفی نداریم، لذا در این مقاله، فقط اشارهی کوتاهی به برخی از این افراد خواهیم داشت.
بعضی از پادشاهان انگلیس حداقل 20 فرزند حرامزاده داشتهاند، نظیر هنری اول که بین 20 تا 25 فرزند حرامزاده از حداقل شش زن که با آنها رابطهی نامشروع داشته، دارا بوده است. طبق اظهارات بعضی از پادشاهان انگلیس، نظیر چارلز دوم تعداد فرزندان حرامزادهی آنها کمتر بوده است. چارلز دوم اذعان میداشت که 14 فرزند حرامزاده از 7 زن که با آنها رابطهی نامشروع داشته، (2) دارد، ولی تاریخنویسان انگلیس، تعداد فرزندان حرامزادهی وی را بیش از این میدانند و مینویسند که وی با فرانسس استوارت (Frances Stewart) و حداقل 5 زن دیگر نیز رابطهی نامشروع داشته و تعداد فرزندان حرامزادهی او، بیش از 14 نفر است. ناگفته نماند که تصویر فرنسس استوارت بر روی سکههای بریتانیا نیز منعکس شده است!
بعضی دیگر از پادشاهان انگلیس، نظیر ویلیام چهارم فرزندی غیر از فرزندان نامشروع نداشتند. ویلیام چهارم با یک هنرپیشهی ایرلندی به نام دوروتی بِلند (Dorothea Bland) که به جردن (Jordan) معروف بود، رابطهی نامشروع داشت و از وی 10 فرزند نامشروع (5 دختر و 5 پسر) داشت که بین سالهای 1794 تا 1807 میلادی متولد شده بودند. لذا زمانی که ویلیام چهارم میخواست تاجگذاری کند، به این دلیل که از زن خود، به نام آدلاید (Adelaide) هیچ فرزندی نداشت، مجبور شد تا برادرزادهی 11 سالهی خود (دختری به نام الکساندریا ویکتوریا که در کودکی وی را درینا (Drina) میخواندند) بهعنوان وارث تاج و تخت خود معرفی نماید!
یکی از دختران حرامزادهی ویلیام چهارم، الیزابت فیتزکلارنس (Elizabeth Fitzclarerence 1801 – 1856) نام داشت كه دیوید کامرون (نخستوزیر قبلی انگلیس) ندیدهی (3) او میباشد.
برای اینکه با اوضاع انگلیس و نفوذ یهودیان در خانواده سلطنتی انگلیس بیشتر آشنا شوید، لازم است تا به نکاتی پیرامون این موضوع اشاره شود.
نکتهی اول اینکه، انگلیسیها میگویند که خانواده روچیلد بهعلت اینکه میخواستند خانواده سلطنتی انگلیس را بهخوبی مهار کنند، تا از طریق آنها بر انگلیس و کشورهایی که مستعمره انگلیس بودند، سلطه داشته باشند، روابط نامشروعی را (بهعنوان یک نکتهی منفی و متعاقب آن، باجخواهی و گرفتن حقالسکوت از خانوادهی سلطنتی) با افراد خانواده سلطنتی داشتند.
نکتهی دوم اینکه، در زمان تولد یک کودک در خانواده سلطنتی انگلیس، خانوادهی سلطنتی اعلام میداشتند که این کودک، فرزند فلان پادشاه و ملکهی انگلیس است، ولی حقیقت امر بهگونهای دیگر بوده است که بعضی از انگلیسیها از این قضایا پرده برداشتهاند و آن را در کتبی منتشر نمودهاند.
گفتیم که در کتب تاریخی آمریکا آمده است که: چون ویلیام چهارم فرزند مشروعی نداشت لذا برادرزادهی او (الکساندریا ویکتوریا) در سال 1830 میلادی، در سن 11 سالگی، وارث تاج و تخت انگلیس شد. در 20 ژوئن 1837 که ویلیام چهارم از دنیا رفت، ویکتوریا در سن 18 سالگی ملکهی انگلیس شد و 63 سال بر تخت سلطنت انگلیس نشست. (4)
و اما در مورد الکساندرینا ویکتوریا (Alexandrina Victoria) که بعدها ملکه ویکتوریا نام گرفت و مادر ادوارد هفتم شد و 63 سال حاکم انگلیس گردید، باید به نکاتی اشاره نمود.
زمانی در خانوادهی سلطنتی انگلیس، ادوارد آگوستوس (Edward Augustus)، همسری به نام ویکتوریا مری لویسا (Victoria Mary Louisa) داشت. با تولد دختری به نام الکساندرینا ویکتوریا، خانواده سلطنتی انگلیس اعلام کردند که از ادوارد آگوستوس و ویکتوریا مری لویسا، دختری به نام الکساندرینا ویکتوریا تولد یافته است.
بعدها انگلیسیها از این قضیه پرده برداشتند و اعلام نمودند که پدر ملکه ویکتوریا، ادوار آگوستوس نبوده، بلکه پدرش، ناتان مایر روچیلد (Nathan Mayer Rothschild) یهودی بوده كه با مادر ویکتوریا، یعنی ویکتوریا مری لویسا رابطهی نامشروع داشت و حاصل این رابطه، دختری به نام الکساندرینا وی
کتوریا بود که بعدها ملکه ویکتوریا نام گرفت.
در هر صورت، بهعلت اینکه ویلیام چهارم فرزند مشروعی نداشت، باید الکساندرینا ویکتوریا بهعنوان فرزند مشروع ادوارد آگوستوس و ویکتوریا مری لویسا معرفی میشد تا وارث تاج و تخت انگلیس شود.
ملکه ویکتوریا سه سال بعد از این که به تخت سلطنت نشست، با آلبرت که متولد آلمان بود و 4 سال بود که او را میشناخت (و ظاهراً نسبتی هم با او داشت) ازدواج کرد. آلبرت در سن 42 سالگی بر اثر تب شبه حصبه (typhoid fever) درگذشت. ملکه ویکتوریا در طول 21 سال که با آلبرت زندگی میکرد، صاحب 9 فرزند شد. ملکه ویکتوریا زمانیکه آلبرت از دنیا رفت، 42 سال سن داشت و بعد از او ازدواج نکرد و بهتنهایی بر تخت سلطنت انگلیس نشست تا در سن 82 سالگی فوت کرد.
زمانی که ادوارد هفتم متولد شد، خانوادهی سلطنتی انگلیس اعلام نمودند که ادوارد هفتم، فرزند ملکه ویکتوریا و شوهرش آلبرت فرانسیس چارلز آگوستوس امانوئل (5) میباشد ولی بعدها، بسیاری از انگلیسیها و انگلیسیتبارها از این قضایا پرده برداشتند و واقعیت را بیان نمودهاند.
بعضی از انگلیسیتبارها، از جمله گرِگ هالت (Greg Hallett) در کتاب «هیتلر یک عامل انگلیسی بود» (6)، مینویسند که بعدها، [یکی از فرزندان] ناتان مایر روچیلد، با ملکه ویکتوریا، رابطهی نامشروع داشت و حاصل این رابطه، ادوارد هفتم بود که خانوادهی سلطنتی انگلیس اعلام نمودند که وی فرزند کانسورت آلبرت میباشد، در صورتیکه حقیقت امر، بهگونهای دیگر بوده است.
از طرف دیگر، خود کانسورت آلبرت نیز فرزند نامشروع الکساندر هستاین (Alexander Hensteine) بود که این فرد در طویلهی (درباریان آلمان) کار میکرده است.
در این مقطع به یک نکته پیرامون رابطهی ملکه ویکتوریا با یهودیان باید اشاره نمود. به نقل از کتب تاریخی، هرچند در دوران 63 سال سلطنت ویکتوریا چندین نخستوزیر در انگلیس بر سر کار آمدند، ولی هیچکدام – غیر از بنجامین دیزرائیلی (Benjamin Disraeli) یهودی صهیونیست – نتوانستند اعتماد ملکه را به خود جلب نمایند. این بنجامین دیزرائیلی بود که ویکتوریا را در سال 1876، به یک امپراطور (زن) در هند تبدیل كرد. بنجامین دیزرائیلی نخستوزیری بود که با گسترش امپراطوری انگلیس موافق بود (7) [زیرا انگلیس در چنگال یهودیان قرار داشت و گسترش امپراطوری انگلیس، بهمعنای گسترش سلطهی یهود بر دنیا بود].
نویسندگان آمریکایی و انگلیسی نتیجه میگیرند که خانوادههای سلطنتی انگلیس (و بعضی از نخستوزیران آنها، مانند وینستون چرچیل) زیرمجموعهای از خانواده روچیلد بوده و بدینوسیله، روچیلدها، خانوادهی سلطنتی انگلیس را تحت کنترل خود داشتهاند.
بعد از ادوارد هفتم، پسر دوم او به نام جورج پنجم، پادشاه انگلیس شد و بعد از جورج پنجم، اولین پسرش به نام ادوارد آلبرت (Edward Albert) که بعداً او را ادوارد هشتم نامیدند، به پادشاهی رسید. ادوارد هشتم بهخاطر ازدواج با یک زن آمریکایی به نام والیس سیمپسون (Wallis Simpson) حاضر شد تا تاج و تخت را به برادش (جورج ششم) واگذار نماید.
گرگ هالت در کتاب خود در ارتباط با ادوارد هشتم مطالب بسیاری نوشته است، از جمله اینکه، این پادشاه انگلیس، از نظر جنسی، معلولیتهایی داشته است و با یک زن آمریکایی به نام والیس سیمپسون ازدواج میکند که این زن، یک روسپی دوجنسگرا بوده و قبلاً دو بار ازدواج کرده بود (8). هالت میافزاید که والیس سیمپسون جاسوس آلمان بود و بعد از اینکه با ادوارد هشتم ازدواج كرد، شوهر قبلیاش نیز برای مدتی با آنها زندگی میکرد و سیمپسون با پول ادوارد هشتم، شوهر قبلیاش را که یک فروشندهی خودرو بود، از ورشکستگی نجات داد. (9)
بعد از ادوارد هشتم، برادرش جورج ششم به پادشادهی رسید. ملکه انگلیس که در حال حاضر در قید حیات است (الیزابت دوم، متولد 1926) و نام اصلی وی الیزابت الکساندرا مری (Elizabeth Alexandra Mary) میباشد، دختر جورج ششم است و ادوارد هشتم، عموی او و والیس سیمپسون، زن عموی او محسوب میشوند.
خلاصه اینکه، جورج ششم، نوهی ادوارد هفتم است و ملکه الیزابت نیز نتیجهی ادوارد هفتم میباشد. شوهر ملکه الیزابت (فیلیپ) نیز نبیرهی ملکه ویکتوریا میباشد (از نسل یکی از دختران ملکه ویکتوریا بهنام آلیس). در نتیجه، ملکهی انگلیس و شوهرش، نبیرهی ملکه ویکتوریا میباشند.
جالب اینکه در مواردی، خانواده سلطنتی انگلیس از افرادی که بهعنوان شاه بر مردم ایران حکومت میکردند، دعوت مینمودند و زمانی که آنها به انگلیس میرفتند، خانوادههای سلطنتی انگلیس، آنها را به خانوادهی روچیلدها تحویل میدادند و این افراد، مدتی را با خانواده روچیلد میگذراندند!
زمانی ناصرالدین شاه قاجار برای دستبوسی ملکه ویکتوریا (10) به انگلیس و بعد به فرانسه میرفت و در این سفرها با یهودیان صهیونیست نیز ملاقاتهایی داشت و به آنها امتیازهایی برای سلطه و
چپاول ایران میداد.
بعد از او نیز پسرش، مظفرالدین شاه قاجار، به سفرهای اروپایی میرفت و راه پدرش را دنبال میکرد. فیلیپ مگنس در کتاب خود بهنام پادشاه ادوارد هفتم مینویسد که مظفرالدین شاه در ماه آگوست 1902 به لندن رفت تا نشان گارتر = نشان بند جوراب (11) را از ادوارد هفتم دریافت کند، زیرا دولت ادوارد هفتم چنین قولی به او داده بود (12). در ضمن، ناصرالدین شاه نیز نشان گارتر (13) را [از مادر ادوار هفتم] دریافت کرده بود.
ادوارد هفتم از دادن نشان گارتر به مظفرالدین شاه امتناع میورزید. زیرا تمایل نداشت چنین نشانی را به یک غیرمسیحی بدهد (هرچند علامت صلیب را وزیر امور خارجهی وی به نام لنزداون (Lansdowne) از روی این نشان -برای دادن آن به مظفرالدین شاه- برداشته بود). ادوارد هفتم میگفت که هرکس چنین قولی به مظفرالدین شاه داده است، به وی نشان گارتر را بدهد؛ من چنین نشانی را به او نمیدهم!
یک سال بعد [با اصرار و پیگیری مظفرالدین شاه] ادوارد هفتم از موضعش عقبنشینی کرد و نشان گارتر را به شاه قاجار داد. (14) البته بردگی و مزدوری دول خارجی، فقط مختص پادشاهان قاجار نبود، بلکه دوران رضاشاه و پسرش محمدرضا نیز -و شاید بتوان گفت که بدتر از دورهی قاجار- همینگونه بود.
و اما وینستون چرچیل!
منابع انگلیسی مینویسند که وینستون چرچیل مادری آمریکایی به نام جنی جرامی (Jennie Jerome) داشت که با فردی به نام وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل (15) ازدواج کرده بود، ولی ادوارد هفتم و بعضی از افراد خانواده روچیلد نیز با او روابط نامشروع داشتند. به همین جهت، وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل دائماً با ادوارد هفتم بر سر همین موضوع جر و بحث داشت، ولی در اواخر عمر رابطهی خوبی با هم داشتند. این منابع چرچیل را حاصل رابطهی نامشروع روچیلدها با مادر چرچیل میدانند.
پینوشتها:
1. کتب مختلفی در ارتباط با حرامزاده بودن خانوادهی سلطنتی انگلیس نوشته شده است که دو کتاب ذیل از این جمله میباشند. بعضی از این کتب توسط کسانی نوشته شده است که خود، از نسل همان حرامزادهها هستند!
Royal Bastards: Illegitimate Children of the British Royal Family by Roger Powell & Peter Bauclerk-Dewar.
The Royal Bastards of Medieval England By Chris Given Wilson and Alice Curteis.
2. نام آن زنها و همچنین تعداد فرزندان حرامزادهای که چارلز دوم از آنها داشته است، بدین قرار است:
Lucy Walter (2 children), Moll Davis (1 child), Nell Gwyne (2 Children), Louise de Keroualle (1 child), Barbara Villiers (6 Children), Elizabeth Killigrew (1 child), Catherine Pegg (1 child)
3. Great, great, great grandson of Elizabeth Fitzclarence.
4. Encarta Encyclopedia and Funk & Wagnalls Encyclopedia, 1996, U.S.A., under “queen Victoria” entry.
5. (Albert Francis Charles Augustus Emmanuel 1819-1861)
6. (Hitler was a British Agent)
7. Encarta Encyclopedia and Funk & Wagnalls Encyclopedia, 1996, U.S.A., under “queen Victoria” entry.
8. هالِت مینویسد که والس سیمسون – همسر ادوارد هشتم، پادشاه انگلیس – مدت یک سال در مرکز روسپیها در شهر پکن مشغول به روسپیگری بوده است.
9. Greg Hallett, FNZ Inc., Auckalnd, New Zealand, second Edition, 1, Oct. 2006, P. 139,198-199, 204-205, 261-269.
10. در متون انگلیسی آمده است که ناصر قاجار دست ملکه ویکتوریا را میبوسید.
11. Order of the Garter
12. از نظر لغوی، گارتر (garter) به معنای بند جوراب میباشد.
13. بالاترین مقام شوالیهگری در انگلیسی.
14. Philip Magnus, King Edward the Seventh (London: John Murray, 1964) pages 301-305.
15. Winston Leonard Spencer Churchill
منبع: سیدهاشم میرلوحی ، یوسرائیل و صهیوناکراسی ،
خانه / یهود و فرقهها / یهود و بهائیت / امیرعباس هویدا و بسط نفوذ فرهنگی یک فرقه
امیرعباس هویدا و بسط نفوذ فرهنگی یک فرقه
یهود و بهائیت ارسال دیدگاه 75 بازدید
امیرعباس هویدا (1298-1358)، بهمدت 13 سال (از 1343 تا 1356) نخست وزیر محمدرضا پهلوی و شخص دوم ایران بود. پدرش حبیبالله عینالملک و مادرش افسرالملوک، نتیجهی عزتالدوله، تنها خواهر تنی ناصرالدین شاه بود. تنها برادر وی «فریدون» نام داشت که بعدها با خواهر حسنعلی منصور، نخستوزیر پیش از هویدا، ازدواج کرد و البته خود امیرعباس هم با حسنعلی منصور باجناق بود. هنگامی که علیمحمد باب فتنه بابیت را در شیراز آغاز کرد، از جمله افرادی که به حلقهی مریدان او پیوست میرزا رضا قناد، پدر حبیبالله عینالملک (پدربزرگ امیرعباس هویدا) بود.
همچنین پس از مرگ باب، میرزا رضا از جمله افرادی بود که حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله را تا عکا واقع در اسرائیل همراهی کرد. پس از مرگ بهاء و جانشینی عباس افندی وی همچنان از افراد نزدیک محسوب میشد و بارها از طرف عبدالبهاء مورد مدح قرار گرفت، حتی برای مدتی هم فرزندانش نام خانوادگی «ممدوح» را انتخاب کرده بودند. میرزا رضا از جمله 9 نفری بود که هنگام قرائت وصیتنامه عباس افندی بالای سر او حاضر بودند.
حبیبالله عینالملک هم راه پدر را در پیش گرفت و به سلک بهائیان پیوست و از طرفداران عباس افندی شد. امیرعباس دو ساله بود که پدرش بهعنوان سرکنسول ایران در دمشق منصوب شد و خانوادگی به آنجا رفتند.
همین مختصر از زندگینامه هویدا نشان میدهد که او چه پیوندی با فرقه بهاییت داشت و جدّ پدری و پدر او چه جایگاه مهمی در رهبری این فرقه بازی میکردند. خود هویدا چنانکه خواهیم دید، مأموریت تاریخی پدران خود را برای قرار گرفتنِ هرچه بیشترِ سکّان امور کشور در دست اعضای این فرقه و تضعیف مسلمانان با شدت و گستردگی بیشتر ادامه داد. مضاف بر این، هویدا علاوه بر اینکه برکشیدهی دو عنصر ماسون شناختهشده یعنی عبدالله انتظام و رجبعلی منصور بود، خود در راهاندازی چندین لژ ماسونی در کشور و گماردن ماسونها به مناصب حساس نقش اساسی داشت. (1) البته این توضیح لازم است که بین فراماسونری و بهائیت در ایران یک پیوند تنگاتنگ و حتی یگانگی حیرتآور وجود داشت و عمدهی ماسونهای تاثیرگذار یا خود بهایی بودند یا عقبهی اجدادی بهایی داشتند، چرا که اصولاً بهائیت یک فرقه برساختهی محافل زرسالار و سلطهطلب و جهان-وطن ماسونی است. (2)
امیرعباس نوجوان (چپ) بههمراه خانواده در بیروت (۱۹۲۹)
دربارهی شخصیت جهانوطن، لامذهب و حتی مذهبستیز هویدا، روشنفکرمآبی، عدم تعصب میهنی، لذتطلبی و عیّاشی، شرابخواری افراطی، چاپلوسی حرفهای و روابط او با کانونهای جهانوطن زرسالاری جهانی، کافیاست همان کتاب «معمای هویدا»ی عباس میلانی را مطالعه کنیم که با همدلیِ آشکار نویسنده دربارهی هویدا نوشته شده است.
هویدایی که این کتاب همدلانه تصویر میکند، در مدرسه فرانسوی بیروت که خود را میسیون لاییک میخواند، درس خوانده بود، بهعنوان روشنفکر کافهنشین چپی مشهور بود. به کتاب «مائدههای زمینی» آندره ژید علاقهی وافر داشت که در واقع مانیفست روشنفکران مذهبستیز و سوپر اومانیست فرانسوی بود، کتابهایی که میخواند تماماً فرانسه، انگلیسی یا عربی بود و گاهی اوقات در منزل و به اصرار مادر، اشعاری فارسی میخواند. به اروپا بهعنوان آغاز و پایان همه چیز مینگریست، در حلقهی همیشه وسیع دوستانش، همواره چند نویسنده و روشنفکر هم بهچشم میخورد که چهرههای شاخص آن صادق هدایت و صادق چوبک بودند که هر دو از ضدمذهبترین نویسندگان معاصر ایرانی هستند، به ولتر و دیدگاههای او درخصوص مذهب، علاقه و اعتقاد داشت. مذاهب را لکّهی ننگ میدانست، از مذاهب رسمی نفرت داشت و یک خداناشناس (آتئیست) مطلق بود که موقعی که مشروب میخورد، تندتر به مذهب حمله میکرد. (3)
هویدای جوان در بیروت
در دوری و بیگانگی شخصیت جهانوطن و ماسونپیشهای چون امیرعباس هویدا همین بس که عمدتاً در محاورات خود با محمدرضا شاه، از زبان فرانسه یا انگلیسی استفاده میکرد و از قضاء از لحاظ این بُعد از شخصیت (غربشیفتگی و بیگانگی با فرهنگ بومی)، این دو نفر بسیار مشابه هم بودند!
هویدا کسی بود که اگر ملاحظات نخستوزیری در یک کشور اسلامی ایجاب نمیکرد، اصولاً نه به ازدواج اعتقادی داشت و نه مایل بود ازدواج کند. در نهایت وقتی هم که در میانسالی ازدواج کرد، در یک مراسم کاملاً غربی با حضور شاه و فرح و چند تن از حلقهی دوستان نزدیک در شمال «لیلا امامی خویی» را به عقد خود درآورد. (4) لیلا (خواهر همسر حسنعلی منصور، نخستوزیر سلف هویدا و دوست یک جان در دو قالب او)، یک زنِ بهاصطلاح مدرن و روشنفکر بهسبک فرانسوی بود که در لامذهبی و لائیستیه کپی برابر
اصل هویدا بود. بهنظر میرسید که لیلا و هویدا در یک قرارداد پنهان توافق کرده بودند که صرفاً بهصورت صوری زن و شوهر باشند و در خفاء هر کدام زندگی خود را داشتند. بگذریم از اینکه وقتی ارتشبد حسین فردوست، رفیق صمیمی و محرم اسرار شاه و رئیس بازرسی شاهنشاهی، بعد از انقلاب زبان به سخن گشود و اسرار حکومت محمدرضا را فاش کرد، پرده از «همجنسباز» بودن امیرعباس هویدا برداشت که خود صوریبودنِ ازدواج او و لیلا را مؤکد میکرد.
امیرعباس هویدا که هم به روانشناسی تملّقپذیر و چاپلوسپرور محمدرضا بهخوبی آشنا بود و هم مورد حمایت کانونهای زرسالار جهانی، خیلی زود در دستگاه پهلوی دوم ارتقاء یافت. ترور حسنعلی منصور توسط مؤتلفه اسلامی باعث شد که برنامهی صعود او به ریاست قوه مجریه خیلی زودتر از برنامه کلید بخورد.
هویدا از آنجا که برای حفظ و تثبیت و گسترش قدرت و نفوذ خود بهشدت وابسته به طبقهی تکنوکرات، لائیک و غربگرای حاکم بر بوروکراسی پهلوی بود، برای اینکه این نیروها را سازماندهی کند و بهصورت منظم آنها را تربیت، پرورش و رشد دهد، حزب «ایران نوین» را در اختیار داشت.
میلانی در فصل «سقوط پمپئی» در کتاب «معمای هویدا» مینویسد:
“حزب ایران نوین، در اصل، به فرمان خود شاه تأسیس شد، اما در سال 1975 [1354] تشکیلاتی قدرتمند داشت و زیر نگین هویدا بود. جذابیّت اصلی حزب این بود که، نردبان ترقّی اعضایش بود. در عین حال، حزب، به وسیلهی بسط قدرت و نفوذ رهبران آن، بهویژه هویدا، بدل شده بود. در سرتاسر مملکت، با نهادها و ادارات محلی رابطهای تنگاتنگ داشت و در عین حال با دستگاههای امنیتی نیز در تماس نزدیک بود. حزب، مشاغل اداری – دولتی فراوانی در اختیار داشت که در موارد مقتضی، اعضای خود را بهعنوان پاداش، به این مقامات برگمارد. درواقع، این اواخر، تمام مشاغل مهم مملکت در اختیار اعضای حزب بود. این عوامل دست به دست هم داد و به حزب قدرتی واقعی بخشید… بیشک مهمترین مصداق قدرت نهادینه شدهی هویدا، همان تسلّطش بر تشکیلات حزب ایران نوین بود.”
بعدها وقتی در سال 53، شاه به تقلید از حزب «بعث» در کشورهای عربیِ وابسته به بلوک شرق، دستور انحلال همهی احزاب مجاز از جمله حزب «ایران نوین» و تبدیل آن به حزب رستاخیز را صادر کرد، باز هویدا نقش کلیدی در این حزب داشت که قرار بود وجه ایدئولژیک سلطنت محمدرضا را پررنگ کند. او تا سال 55، دبیرکل حزب رستاخیز بود و بعد جای خود را به جمشید آموزگار داد.
امیرعباس هویدا بر عکس ظاهر «آستانبوس» و «چاکر مآب» خود در برابر شاه، بهشدت سیّاس و استادِ بازی سیاسی برای ماندن در قدرت بود و همین به او اجازه داد که 13 سال در دربار پر از توطئهی پهلوی بهعنوان نخست وزیر، نفر دوم مملکت باشد. از همینرو، او از همهی ابزارهای لازم برای گسترش نفوذ خود استفاده میکرد. یکی از این شیوهها، کنترل بر مطبوعات از طریق بالا کشیدن مهرههای وابسته به خود بود. دو تن از شاخصترین چهرههای مطبوعاتی وابسته به هویدا، امیر طاهری و مسعود بهنود بودند.
امیر طاهری (متولد 1321) که هماکنون بهعنوان تحلیلگر در شبکه سلطنتی اگلستان یعنی بیبیسی فارسی حاضر میشود، در سال 49 با اعمال نفوذ شخص هویدا در سن 28 سالگی بهعنوان سردبیر مهمترین روزنامه کشور، روزنامه کیهان، برگزیده شد تا پیشبرندهی سیاستهای مطبوعاتی و رسانهای نخستوزیر باشد.
مسعود بهنود (متولد 1325) که از قضاء او هم اکنون از مهرههای اصلی و سازمانده در بیبیسی فارسی است، با نظر و عنایت شخص هویدا در روزنامه «آیندگان» تا مقام سردبیر بالا آمد. او که چندین مصاحبه اختصاصی با امیرعباس هویدا انجام داده بود، روابط بسیار نزدیکی با شاهمهره ساواک، رئیس اداره سوم، پرویز ثابتی داشت و طبق اقوال و خاطرات فعالان مطبوعاتی دوران پهلوی، بهواسطه همین وابستگی اطلاعاتی، از نفوذ و قدرت بسیاری (علیرغم سن به نسبت کم خود) در محافل مطبوعاتی آن عصر برخوردار بود.
هویدا که در دوران جوانی، صبغهی «چپگرایی» از نوع فرانسوی و کافهنشینی بهسبک نویسندگان آن بلاد داشت و همچنین یک خورهی محصولات فرهنگی فرانسوی بود، تلاش کرد با خرید برخی نویسندگان چپگرا و نزدیک شدن به اعضای تشکیلات موسوم به «کانون نویسندگان»، حمایت و تأیید قشر بهاصطلاح روشنفکر را هم با خود داشته باشد. هدف اصلی هویدا این بود که یک اتحادیه نویسندگان مورد تأیید حکومت و همراه با حکومت شکل دهد.
پرویز ناتل خانلری، ادیب و شاعر وابسته به دربار که به وزارت و سناتوری هم رسید، در خاطراتش به تلاش برای ایجاد اتحادیهای از این دست از سوی هویدا و بعداً وزارت فرهنگ و هنر اشاره میکند. تلاشی برای تبدیل انجمن قلم به یک اتحادیه برای نویسندگان:
“بعد امیرعباس هویدا تلفن کرد و مرا به ناهار دعوت کرد
و ضمناً گفت میخواهد درباره امر مهمی با من مشورت کند. چند روزی سر دوانیدم. آخر یک روز به دعوتش رفتم. موضوع را طرح کرد که میخواهد من ریاست انجمن قلم را بر عهده بگیرم و آن را به اتحادیه وسیع روشنفکران و نویسندگان بدل کنم و وعده داد که اعتبار کافی در اختیارم بگذارد تا یک باشگاه آبرومند برپا کنم و طوری بشود که همه نویسندگان در آنجا جمع بشوند و بسیار وعدههای دیگر.”
هویدا حتی در اواخر سال 44 نشستی با حضور اعضای شاخص کانون نویسندگان از قبیل احمد شاملو، رضا براهنی، غلامحسین ساعدی، یدالله رویایی، درویش شریعت، سیروس طاهباز و جلال آلاحمد تشکیل داد تا مثلاً مخالفت خود را با سانسور وحشتناک دوره پهلوی نشان دهد و از خودِ نویسندگان برای تعدیل سانسور راهکار بخواهد. فقط برای آنکه این سانسور وحشتناک دوره نخستوزیری هویدا معلوم گردد، ذکر این مثال کافی است که اشاره کنیم که مجلهای که او خود در وزارت نفت سردبیریاش را به عهده داشت چندی به محاق تعطیل افتاد و سانسور شد. بهگفته محمد صفا رئیس دفتر هویدا در دوران صدارت و از همکاران مجله کاوش در شرکت نفت، دستور تعطیلی مجله را خود شاه صادر کرد بود. ظاهراً در زیرنویس یکی از مقالات مجله به مصدق اشاره شده و شاه هم هیچگونه مماشات یا حتی اشاره غیرمستقیم به مصدق را برنمیتابید.
به هر حال، مرحوم جلال آلاحمد با همان آزادگی خاص خود خطاب به نخستوزیر گفت:
“شما نمایندهی امرید و من نمایندهی کلام. امر وقتی میتواند بر کلام مسلط شود که در این مملکت دو نفر حکومت کنند: یا محمد بن عبدالله (ص) یا ژوزف استالین. شما کدامش هستید؟” (5)
در نهایت این جلسه به هیچجا نرسید، و سانسور کتب و مطبوعات صرفاً بهلحاظ شکلی تغییر کرد، یعنی در پی این جلسه، سانسورچیهای دستگاه در کتابخانه ملی جمع شدند و ابزار سانسور را از طریق دادن یا ندادن یک «شماره ویژه» برای انتشار اعمال میکردند. بدون این شماره ویژه، امکان نداشت کتاب یا نشریهای انتشار عمومی پیدا کند.
در هر صورت، جلسات مشترک و روابط امیرعباس هویدا با نویسندگان آنچنان هم بیدستاورد نبود و او توانست با محوریت فردی به نام رسول پرویزی که خود سابقاً نویسندهای چپگرا بود، یک تشکیلات غیررسمی از نویسندگان و مطبوعاتیهای حقوقبگیر از نخستوزیری را شکل دهد که خطمشی فرهنگی مورد نظر او را پیش میبردند. پرویزی از بابت حمایتهای هویدا حتی به مقام سناتوری هم رسید. یک نویسنده و شاعر بهایی بهنام داوود رمزی، رابط هویدا (و در واقع اتاق فکر فرقهای پشت سر او) با اهل قلم برای ساماندهی فرهنگی کشور طبق خواستههای کانونهای زرسالار جهانی بود. رمزی در واقع هماهنگکننده آن جلسه دیدار معروف اعضای کانون نویسندگان با هویدا در سال 44 بود. این فرد، بعداً در وزارت فرهنگ و هنر که تحت ریاست داماد شاه (شوهر شمس) یعنی مهرداد پهلبد بود، مقامی گرفت و بهعنوان وابستهی فرهنگی به اروپا رفت. (6)
همانطور که گفته شد، هویدا رابطهی بسیار نزدیک و دوستانهای با صادق چوبک داشت. چوبک که کارمند شرکت نفت بود، از زمان مسئولیت هویدا در وزارت نفت با او صمیمیت پیدا کرد و همواره از مراحم و تنعمات رابطه با هویدا برخوردار بود. چوبک که بهشدت متأثر از فضای ضدمذهبی و فرانکوفیل صادق هدایت بود، تلاش کرد تا بهنوعی سبک «ناتورالیسم» ادبیات غربی را وارد ادبیات فارسی کند. محصول این تلاش، شکلگیری آثاری چون «انتری که لوطیش مرده بود» و «سنگ صبور» بود که نوعی وقاحت عریان «پایین تنهای» را وارد زبان فارسی کرد. ناتورالیسم بهعنوان نحلهای بهشدت آتئیستی و طبیعتگرا در ادبیات غربی، عمدتاً تصویرگر پلشتیها و پلیدیهای زندگی است و از خصوصیات آن، ترسیم عریان صحنههای جنسی است.
از چهرههای روشنفکری که با امیرعباس هویدا و دفتر نخستوزیری در ارتباط بودند و برای جذب اهل قلم معترض به دستگاه تکاپو داشتند، میتوان به احسان نراقی و ایرج افشار اشاره کرد. احسان نراقی تشکیلاتی بهنام «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» را راهاندازی کرد که باز کانالی برای جذب نویسندگان معترض به سیستم از قبیل غلامحسین ساعدی بود. نراقی 12 سال رئیس این موسسه بود و از آنجا که هم از معتمدین هویدا بود و هم سمت مشاور فرح پهلوی را بهعهده داشت، پول و امکانات زیادی هم برای موسسهاش دریافت میکرد. جالب اینکه نراقی هم در جوانی یک کمونیست دوآتشه بود که بعدها وقتی بوی ثروت و مقام را از دستگاه پهلوی استشمام کرد، یکسره استحاله شد. منوچهر آزمون، پرویز نیکخواه، کوروش لاشایی و… همه از این سنخ چپگرایان بودند که همگی در تشکیلات فرهنگی پهلوی عهدهدار مقامات بالا بودند و با پرویز ثابتی بهایی و البته شخص هویدا هم ارتباط داشتند.
احسان نراقی در کنار امیرعباس هویدا
جالب اینجاست که فردی بهنام کریم پاشا بهادری که در سال 1343 به معاونت هویدا رسید، سه سال بعد، ظاهراً در تغییر ما
موریت از سوی کانونهای دیکتهکننده سیاستها در عصر پهلوی، بهعنوان رئیس دفتر مخصوص فرح پهلوی منصوب شد. او در سال 1355 بهعنوان وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه هویدا منصوب شد. کریم پاشا بهادری که اصطلاحاً «بوی فِرِند» و «معشوق» فرح دیبا در دوران تحصیل در فرانسه بود، بعد از رسیدن فرح به مقام «شهبانویی» ایران، همراه او به کشور برگشت و خیلی زود به مقامات بالا رسید. (7) کریم پاشا بهادری یکی از تاثیرگذارترین افراد حلقه «فرانکوفیل»ها در ایران بود که نقش مهمی در پیشبرد سیاستهای نظام سلطه در لاییک کردن جامعه ایرانی داشت. او زمانی که در 1347 رئیس دفتر فرح و نزدیکترین مشاور او بود، با دختر جوانی به نام شهلا وهابزاده ازدواج کرد که اولین برگزیدهی برنامه فرهنگی منحط «دختر شایسته» در ایران بود.
کریم پاشا بهادری (راست) در کنار منوچهر آزمون
کمونیستهای سابق در خدمت دربار شاهنشاه!
از دیگر بهاییانی که در حلقه معتمدان نزدیک هویدا قرار داشتند، شخصی به نام دکتر ناصر یگانه بود. او که جزو سران حزب ایران نوین به رهبری هویدا بود، هم در کابینه حسنعلی منصور و هم کابینه هویدا پست وزیر مشاور داشت و بعداً بهعنوان سناتوری رسید. یگانه جزو مهرههای پرنفوذی محسوب میشد که بهمانند بخش عمده کارگزاران دولت هویدا، بهلحاظ اخلاقی بهشدت فاسد بود. در سند ساواک به شماره کلاسه 62493، درباره فساد اخلاقی یگانه چین آمده است:
” اطلاعیه واصله حاکی است یادشده از موقعیت خود در نخستوزیری سوءاستفاده نموده و با کمک انصاری رئیس دفتر خود از اکثر مراجعین زن وقت ملاقات گرفته و اغلب شبها را با آنها و ماشیننویسان زن نخستوزیری میگذراند، ضمناً نامه ارسالی یکی از خرده مالکین قزوین حاکی است یاد شده مسبّب اصلی سوءاستفاده مسئولین شهرداری قزوین بوده است.” (8)
اقدام دیگر هویدا در بالا کشیدن چهرههای بهایی، انتصاب فرخرو پارسا به وزارت آموزش و پرورش در سال 47 بود. او در دوران وزارت خود بسیار تلاش کرد که آموزش و پرورش غربی را در ایران رواج دهد و تشکیل مدارس مختلط، برگزاری اردوهای پیشاهنگی، ترویج فرهنگ ضدحجاب در مدارس، حذف آموزش زبان عربی و از همه مهمتر ترویج روح لائیستیه در آموزش و پرورش از اقدامات او بود. از همین رو، یکی از موارد اتهامی او در محاکمه در دادگاه انقلاب در سال 58، «کمک به نشو و نمای فحشا در آموزش و پرورش» بود.
فرخ رو پارسا
حبیبالله ثابت (معروف به ثابت پاسال)، از رهبران محفل بهایی ایران، در دوران نخستوزیری هویدا، امپراتوری عظیم مالی خود را بنا نهاد که شامل چند بانک، چندین کارخانه (از جمله شعبه ایرانی کارخانه پپسی)، نمایندگی برندهای آمریکایی و البته اولین تلویزیون ایران بود. سرمایه میلیارد دلاری ثابت پاسال، یکی از منابع مالی مهم شبکه جهانی بهاییت بوده و هنوز هم هست. ثابت که زمانی در جوانی کارش رانندگی تاکسی بود، با حمایت کانونهای پرنفوذ بهاییت، بعد از بازگشت از سفری چندساله به آمریکا، به سرعت مدارج ترقی را طی کرد و یک امپراتوری به وجود آورد. خدمتی که او بهطور توامان به بهائیت و صهیونیسم (که یک منشاء و یک هدف دارند) کرد آن اندازه چشمگیر بود که بعد از مرگش، خیابانی را در تلآویو به نام او کردند. البته لازم به ذکر است که اجداد او از یهودیان کاشان بودند که بنا به دستوری تشکیلاتی به همراه بسیاری از خانوادههای یهودی ایرانی به بهائیت گرویدند. (9)
به هر روی، با برنامهریزی انجام گرفته توسط کانونهای زرسالار و جهانوطن، در دوره نخستوزیری هویدا، حبیبالله ثابت توانست مجوز راهاندازی اولین تلویزیون ایران را از شخص شاه بگیرد، تلویزیونی که در افواه عامه به «تلویزیون ثابت پاسال» معروف شد. او در سال 1337 کار پخش برنامه تلویزیونی سراسری را شروع کرد و در همه دوران کاری خود در این تلویزیون از مراحم و الطاف شخص شاه و نخستوزیرانی چون عَلَم و اقبال و البته همکیش خود امیرعباس هویدا برخوردار بود. از سال 1343 تا 1347 که طبق قانون مصوب، تلویزیون به تملک دولت درآمد، دولت هویدا انواع امتیازات و تسهیلات را در اختیار تلویزیون پاسال گذاشت تا هر چه بیشتر برنامههای مدنظر کانونهای جهانوطن مستقر در بیتالعدل بهائیان در فلسطین اشغالی را در دینزدایی، غربی کردن و عرفی کردن اخلاقیات جامعه پیش ببرد. (10)
اما مهمترین ابزار تحکیم و توسعه قدرت بهاییان در کشور و نماد آنها، امیرعباس هویدا، سازمان اطلاعات و امنیت کشور با اسم اختصاری «ساواک» بود. گرچه ساواک زیر نظر مستقیم شاه کار میکرد و رئیس آن مستقیم به او گزارش میداد، اما بهلحاظ قانونی، ساواک زیرمجموعه نخستوزیری بود و هویدا بهعنوان نخستوزیری که 13 سال در رأس دولت قرار داشت، کاملاً به ظرفیتها و قابلیتهای استفاده از این اهرم برای اعمال قدرت خود در طول قدرت شاه واقف بود.
حبیبالله ثابت
هژبر یزدانی
از همین رو، او خود
شخصاً عامل برکشیدن مهرهای به نام پرویز ثابتی از رده یک تحلیلنویس، به ردهی ریاست اداره سوم و در واقع همهکاره ساواک شد. پرویز ثابتی از خانوادهای بهایی از سنگسر سمنان بود که از زمان قاجار، یکی از قطبهای تمرکز بهاییان بود. هژبر یزدانی بهایی دیگری از خطه سنگسر (مهدیشهر کنونی)، که خود صاحب یک امپراتوری مالی در ایران بود، با توصیههایی که به هویدا داشت، نقش مهمی در صعود خارقالعاده ثابتی در ساواک ایفاء کرد.
پرویز ثابتی معروف به «مقام امنیتی»
ثابتی (متولد 1315)، از جمله کسانی بود که در رأس یک گروه از مأموران ساواک به اسرائیل اعزام شد و به احتمال قوی در همان مأموریت در پیوند تنگاتنگ با موساد قرار گرفت. او که در اوایل دهه 1350 بهعنوان «سخنگوی ساواک» و «مقام امنیتی» شهرت یافت، گرداننده اصلی سازمان ساواک بهشمار می آمد و با ارتباطاتی که با موساد و عوامل این سازمان در ایران داشت حتی در امور مربوط به نمایندگیهای ساواک در خارج از کشور نیز، که خارج از حدود اختیارات او بود، مداخله میکرد. اطلاعات وی بهویژه در مورد فعالیت گروههای مبارز خارج از کشور، ساواک را در مبارزه با کنفدراسیون و سایر گروههای مخالف رژیم یاری داد.
در پی دستور محمدرضا شاه، کمیته مشترک ضد خرابکاری (ساواک – شهربانی) در تاریخ 4 بهمن 1350 تأسیس گردید که در این کمیته در واقع شهربانی نقش «اداره ویژه» اسکاتلندیارد را ایفا میکرد و ساواک نقش «ام. آی. 5» را داشت. کمیته مشترک در محل اداره اطلاعات شهربانی تشکیل شد و بعدها در شهرستانها نیز شعبههایی که تحت نظر مرکز فعالیت مینمودند، راهاندازی شد. کمیته مشترک با 375 پست سازمانی که 111 پست آن متعلق به ساواک و 264 پست دیگر به شهربانی اختصاص یافت، فعالیت خود را آغاز مینماید. اولین رئیس کمیته مشترک سپهبد جعفرقلی صدری رئیس شهربانی وقت و رئیس ستاد آن پرویز ثابتی از مقامات ساواک تعیین میگردد و نمایندگانی از ارتش و ژاندارمری بهمنظور هماهنگی در این ترکیب قرار میگیرند.
ثابتی در سال 1352 توسط ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، به سمت مدیرکل اداره سوم (امنیت داخلی) تعیین و عملاً همهکاره ساواک شد. (11)
عباس میلانی در کتاب «معمای هویدا» نقل کرده که هر چهارشنبه، بعد از خروج بخش عمده کارمندان نخستوزیری در پایان وقت اداری، تازه جلسه محرمانه امیرعباس هویدا با پرویز ثابتی شروع میشد. یعنی همانطور که ارتشبد نصیری بهعنوان راس ساواک به شخص شاه گزارش می داد، ثابتی بهعنوان همهکاره ساواک به نخستوزیر همکیش خود گزارش میداد. (12) از دل این جلسات، دست هویدا از اخبار محرمانه درباره گروهها و شخصیتهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پر میشد و او از آن اخبار برای تحکیم قدرت خود و پیشبرد خط کانونهای زرسالار جهانوطن بهره می رد. یکی از روشهای ثابتی برای از میدان خارج کردن نویسندگان و چهرههای فرهنگی و هنری زاویهدار با رژیم پهلوی، شنود از حریم خصوصی آنها بود و اینگونه آنها را به دام میانداخت و ساکت میکرد. خود ثابتی در کتاب خاطرات خود با عنوان «در دامگه حادثه»، شنود مطب غلامحسین ساعدی و استفاده از آن برای ساکت کردن این نویسنده چپگرا را شرح داده است، گرچه باید تاکید کرد که آن کتاب خاطرات پر از ادعاهای گزاف و بیپایه و تهمتهای غیراخلاقی به مخالفان رژیم پهلوی است.
در گزارش سفارت آمریکا در ایران که در تاریخ 10 جولای 1975، برای وزارت خارجه آمریکا تهیه و ارسال شد، به شرح زیر آمده است:
“در هر ارزیابی موقعیت هویدا، اسم پرویز ثابتی هم به میان میآید. ثابتی در تمام دوران زندگی بزرگسالیاش روابط نزدیکی با هویدا داشت و در حال حاضر رئیس اداره سوم ساواک، یعنی مسئول امنیت داخلی میباشد… در گذشته، همیشه اداره ثابتی (اداره کل سوم ساواک)، مسئول بازرسی، اظهار نظر و تصفیه نهایی کاندیداهای مقامات سیاسی بود و به این ترتیب، هویدا توانسته است سوابق چندین نفر را که سابقه شبههانگیزی داشتهاند، روشن کند.”
نویسنده: سهیل صفاری
پینوشتها:
1- http://pahlaviha.pchi.ir/show.php?page=contents&id=443
2- https://www.farsnews.com/printable.php?nn=8610090196
3- http://www.ensani.ir/fa/content/8777/default.aspx
4- http://www.bbc.com/persian/iran-features-44797737
5- https://www.khabaronline.ir/detail/379374/culture/literature
6- http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1531059
7- http://sobheqazvin.ir/news/220225-newscontent
8- http://ir-psri.com/Show.php?Page=ViewDocument&DocumentID=315
9- http://rch.ac.ir/article/Details/10099
10- www.ensani.ir/storage/Files/20101118154819-230.pdf
11- https://www.mashreghnews.ir/news/792898
12- https://www.khabaronline.ir/detail/67228/culture/book
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ اسطورهٔ هولوکاست و تجدیدنظرطلبان (١)
1⃣ در سالهای اخیر علاقه مردم غرب به پدیده #هولوکاست افزایش یافته است و تحقیقات نشان میدهد که حجم مطالب منتشر شده در رابطه با هولوکاست در دهه ١٩٩٠ ده برابر دهههای ١٩۴٠ و ١٩۵٠ است.
2⃣ این موج علاقه به کشف حقایق تاریخی و مقابله با تبلیغات هالیوودی و ژورنالیستی و تاریخنگاری رسمی به ایجاد یک مکتب جدید تاریخنگاری انجامیده که به #تجدیدنظرطلبی (#رویزیونیسم) یا #تاریخ_واقعی معروف است.
3⃣ از #پل_رازینیه (Paul Rassinier) فرانسوی بهعنوان بنیانگذار این مکتب یاد میشود.
4⃣ رازینیه در زمان جنگ دوم جهانی از اعضای جنبش مقاومت فرانسه بود که بهوسیله #گشتاپو دستگیر شد و به اردوگاه #بوخنوالد اعزام گردید و تا پایان جنگ در اردوگاههای مختلف #نازی زندانی بود.
5⃣ پس از جنگ وی عالیترین نشان مقاومت را از دولت فرانسه دریافت کرد و سپس به عرصهٔ تحقیقات تاریخی روی آورد. در زمینه جنگ دوم جهانی به تحقیق و انتشار کتاب پرداخت و از جمله به ترسیم وضع اسفناک اردوگاههای جنگی نازی دست زد.
6⃣ ولی او بهتدریج در جریان تحقیقش به نظراتی رسید که تصویر رسمی را کاملاً نفی میکرد.
7⃣ رازینیه اعلام کرد که:
🔸 اولاً، افسانه #اتاقهای_گاز برای کشتار زندانیان (اعم از یهودی و غیریهودی) مطلقاً صحت ندارد.
🔸 ثانیاً، در دوران جنگ هیچ سیاستی از سوی آلمان برای #کشتار_جمعی یهودیان اروپا وجود نداشته است.
🔸 ثالثاً، #یهودیان کشته شده در دوران جنگ بین ٩٠٠هزار تا ١/۵میلیون نفر هستند نه ۶میلیون نفر. و این افراد مانند دیگران در جریان جنگ یا در اثر بیماریهای مُسری، بهویژه تیفوس، از بین رفتند.
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ اسطورهٔ هولوکاست و تجدیدنظرطلبان (٢)
1⃣ امروزه دو مورخ صاحبنام بهعنوان مهمترین هواداران #مکتب_تاریخنگاری_واقعی شناخته میشوند: اولی، #دیوید_ایروینگ انگلیسی است.
2⃣ ایروینگ مورخ بسیار معتبری است، در حدی که برخی نشریات سرشناس انگلیس نوشتهاند هیچکس نمیتواند دربارهٔ جنگ دوم جهانی کار کند و پروفسور ایرونیک را نادیده بگیرد.
3⃣ او اولین کسی است که خاطرات ٧۵٠٠٠ صفحهای #گوبلز را بهدست آورد و روی آن کار کرد. این خاطرات بهمدت ۵٠سال برای مورخین ناشناخته بود و در آرشیوهای سرّی ارتش سرخ #شوروی نگهداری میشد.
4⃣ ایروینگ پس از یک کار ۶ساله بر روی اسناد سرّی شوروی سابق اولین بیوگرافی کاملاً مستند #هیتلر را منتشر کرد بهنام #جنگ_هیتلر که جنجال فراوان بهپا نمود و کار وی را به دادگاه کشانید.
5⃣ ایروینگ در کتاب جنگ هیتلر مدعی است که اصولاً در دوران جنگ هیچ نوعی از #کشتار_یهودیان (هولوکاست) در کار نبوده است.
6⃣ ایروینگ نشان داد که مهمترین اسناد جنگ دوم جهانی همه بهطور مرموزی مفقود شدهاند. بسیاری از یادداشتهای روزانهٔ سران آلمان و ایتالیا که تا مدتی پیش در آرشیوهای شوروی سابق و آلمان و سایر کشورهای اروپایی موجود بود به سرقت رفته و پنهان یا معدوم شده است. او از جمله اشاره میکند به یادداشتهای روزانهٔ #موسولینی که زمانی موجود بود و اکنون نیست.
7⃣ ایروینگ معتقد است که:
🔸 اولاً، در #آشویتس و سایر اردوگاههای نازی #اتاق_گاز وجود نداشته است.
🔸 ثانیاً، هیتلر هیچ اطلاعی از وجود اتاقهای مرگ و برنامهٔ سازمانیافته برای کشتار #یهودیان نداشته است. (ایروینگ برای کسی که بتواند ثابت کند هیتلر از هولوکاست مطلع بوده جایزهای به مبلغ ١٠٠٠پوند تعیین کرده است.)
🔸 ثالثاً، یک #توطئه_جهانی وجود دارد که به مورّخین اجازهٔ تحقیق بیطرفانه و برکنار از پیشداوری در زمینهٔ #هولوکاست را نمیدهد.
🔸 رابعاً، رقم ۶میلیون کشتهٔ #یهودی در جنگ دوم صحت ندارد و تعداد مقتولین یهودی کمتر از ١میلیون نفر است که در اثر بیماری یا در جریان جنگ، مانند دیگران، کشته شدهاند، نه در اثر طرح سازمان یافتهٔ امحاء جمعی.
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter