اصل شعر قدیمی «مکن ای صبح طلوع»
شاید کمتر کسی بداند شاعراین شعر پرشور و ماندگار که قریب به یک قرن در شب عاشورا در فضای محافل عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام می پیچد و دل و جان مشتاقان را با سوز و آه عاشورایی گره می زند، کربلایی محمود بهجت(ره)، پدر بزرگوار حضرت آیت الله العظمی بهجت(قدس سره) است.
این کتاب در ۳۲۰ صفحه در قطع رقعی و با جلدگالینگور (سلفون) در مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت(قدس سره) تهیه و منتشر گردیده است.
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید؟
«چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟»
چه پیامی است؟ چرا موج گمان می آید؟
چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آید؟
چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست
شاه بنشسته، بر او حلقة یاران الست
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود
«مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود»
«عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»
«خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
این حسین است که عالم همه دیوانة اوست
او چو شمعی است که جانها همه پروانة اوست
شرف میکده از مستی پیمانة اوست
هر کجا خانه عشق است همه خانة اوست
حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
قل هوالله بزاید زلبش، رمز احد
لم یلد گوید و لم یولد و الله صمد
این تمنا ز احد در دل او رفته زحد
می وصلی بچشان - تا در زندان ابد
بشکنم - از خم وحدت که چنین جوشان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند:
«چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند»
«فرصتِ عیش نگه دار وبزن جامی چند»
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
که نماندست ره عشق مگر گامی چند
در بلائیم ولی عشق بلا گردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
امشب است آنکه «ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
«با من راه نشین باده مستانه زدند»
«قرعه فال به نام من دیوانه زدند»
یوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
هان که گوی فلک صدق به چوگان من است
ساحت کون و مکان عرصه میدان من است
دیدة فتح ابد عاشق جولان من است
هر چه در عالم امر است به فرمان من است
پیش ما آتش نمرود گلِ بستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«هان و هان ناقة حقیم» مجوئید حیَل
«تا نبرد سرتان را سرِ شمشیرِ اجل»
«پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل؟»
«کار حق کن فیکون است نه موقوف علل»
بی فروغ رخ او ، جان و جهان بی جان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم
«قطع این مرحله با مرغ سلیمان» بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم
عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند»
و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
صادقان زآینة صدق، غباری گیرند
صحنة مشهد ما صحن نگارستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
از «سر جان و جهان دست فشان برخیزم»
«از سر خواجگی کون و مکان برخیزم»
من «ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم»
این چه روح است و کرامت که در این یاران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
در شب قتل، نگفت از سر و سامان، زینب
«داشت اندیشه فردای یتیمان، زینب»
گفتی از یادِ پریشانی طفلان، زینب
داشت آن شب همه گیسوی پریشان، زینب»
این چه خوابی است که در خوابگه شیران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
ظهر فردا، قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان
«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:
صبر از این بیش ندارم، چکنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه قند
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
«سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»
زخم شمشیر و سنان چیست؟ «که مرهم با اوست»
پس چه رازی است که خنجر به گلو بُران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانة آن اهرمنان
پرسد از پیکر صدچاک شه تشنه زبان
«که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان؟»
جگر رود فرات از تف او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
او که دربانی میخانه فراوان کرده است
نوش پیمانة خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
یارب این شام سیه را به جلالی دریاب
بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب
«تشنة بادیه را هم به زلالی دریاب»
جشن دامادی جان را به جمالی دریاب
که عروسِ شرف از شوق حنابندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
#شعر #امام_حسین #محرم #محمود_بهجت
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
«یک کربلا غزه»
شمر و یزید و حرمله، هستند
هر روز آری روز عاشوراست
امروز هم یک کربلا غزه
مثل حسین بن علی(ع) تنهاست!
#فلسطین
#غزه
#قدس
#مسجد_الاقصی
#مقاومت
#اسرائیل
#رژیم_اشغالگر
#تقی_متقی
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
السلامعلیکیااباعبدالله
گَر عِشقِ تو رَنگِ غَم نِمی داد بِه دل
عشق و غم و دل سه لفظ بی معنا بود
#شعر #امام_حسین
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
#تیکه_کتاب
شايد شما الان در برهه سختی از زندگيتان قرار گرفته باشيد، اما اجازه دهيد شما را به چالش بكشم. از كلمات نه برای توصيف موقعيتتان، بلكه برای تغيير آن استفاده كنيد. از اين كتاب به عنوان راهنمايی روزانه در جهت اعلام پيروزيتان استفاده كنيد. سلامتی را اعلام كنيد. خوبی را اعلام كنيد، فراوانی را اعلام كنيد. با آنچه می گوييد به سرنوشت خود جان می بخشيد...
📕 #آرامش_در_پرتو_ایمان
✍ #جوئل_اوستین
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
🪶خود آگاهی:
🪷اولین کسی را که باید بشناسم خودم هستم(تمایل، خودآگاهی).
🪷اولین کسی را که باید به وی راه یابم خودم هستم(خودیابی، فروتنی و خویشتن پذیری).
🪷اولین کسی که باعث مشکلات برای من می شود، خودم هستم(صداقت با خود).
🪷اولین کسی که باید تغییر و عوض شود، خودم هستم(تمایل).
🪷اولین کسی که می تواند تغییر کند، خودم هستم(پذیرش، مسیولیت پذیری).
🪷اولین کسی را که باید هدایت و راهنمایی کنم، خودم هستم(روشن بینی، بیداری ).
#تصویر_محدثه_اسدخانی
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
موضوع: نقاب
انسانها را میدیدم یا شاید هم ،نقاب هایی که در حال راه رفتن، خندیدن، غذا خوردن و البته گاهی هم در حال بحث و جدل بودند.
انسانها؟! نه معذرت میخواهم،
نقابها، آری.
نقابهایی که به شکل انسان بودند یا انسانهایی که به شکل نقاب بودند... به راستی کدامشان درست است!؟
قدم میزدم،فکر میکردم، برای اینکه بتوانیم بفهمیم پشت آن نقابها چه واقعیتی وجود دارد باید چه بهایی بپردازیم؟
فکر کردم ای کاش بهای سنگینی نباشد، بهایی مثل پشیمانی و افسوس، بهایی جبران ناپذیر...
#نویسنده:تینا_موحدان
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
به صبح نوبرانه ام طلوع یک جوانه ای
برای شعر آفتاب ، تو بهترین بهانهای
شکوفههای صبح را توعطر یاس وشبنمی
طراوتی، ترنمی ، غزل غزل ترانهای
#نگار_حسینی #شعر
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
هان! تبر بر دوش میآییم ابراهیموار
تا بگیریم انتقام خون اسماعیل را...
#اسماعیل_هنیه #زهرا_سادات_جعفرنیا #شعر
#کتاب #کتابخوانی #كتاب #کتاب_خوب #کتابخانه #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم #کتابدونی #کتاب_فروشی #کتابگردی #کتاب_روانشناسی #کتاب_نایاب #کتاب_دوست #کتاب_جدید #کتاب_عالی #خرید_کتاب #پیشنهاد_کتاب #کتاب_بخوانیم_تا_زنده_بمانیم #خریدکتاب #کتاب_انگیزشی #کتابراه #کتاب_زبان #کتاب_پرفروش
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
بهار من کجایی؟
کجا عطر خود را پراکندهای؟
کجا گام برمیداری
و در کدام آسمان سرت را بلند میکنی
تا دلت را بگشایی؟
آه ای گل نخستین بهار من
کجا رفتهای ؟
آیا هرگز به سوی من باز میگردی؟
و آیا نفسهای بیقرار ما بار دیگر
تا آسمان بالا خواهد رفت؟
آه ای بهار
بهار من
بگو آخر کجایی ؟
#جبران_خلیل_جبران #شعر
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
#تیکه_کتاب
همیشه فکر میکنم چرا آدمها گاهی در جواب دوستت دارم دیگری، سکوت میکنند.
شاید چون یکی از دو طرف نمیداند از زندگی، از آدم زندگیاش و از یک رابطه چه میخواهد. شاید هیچکدام نمیدانیم.
امروز که به عقب برمیگردم میبینم باید بیشتر اشتباهات را خودم به گردن بگیرم. باید خیلی زودتر از اینها میفهمیدم که هر کدام ما تنها تصوری از دوست داشتن داریم، نه چیزی بیشتر. شاید چون نیاموختهایم که حتی دوست داشتن و ابراز آن نیازمند صبر و تحمل و زمان مناسب است...
هنوز هم معتقدم دوست داشتن و دوست ماندن مهارتیست که باید آموختش.
📕 #رأس_ساعت_هیچ
✍🏽 #نیکی_فیروزکوهی
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam
۱۵ مرداد، سالروز درگذشت پدر کاریکلماتور ایران، پرویز شاپور
🌹یادش گرامی!
<┅┅┅┅┄🤍📝┄┄┅┅┅┅>
کانون اندیشه و قلم
دانشگاه کوثر
https://eitaa.com/andishe0ghalam